16.5 C
تهران
شنبه, ۲۲. اردیبهشت , ۱۴۰۳

محمد علی فروغی و ساختارهای نوین مدنی (۱)

صد سال اندیشه‌های ایرانی (۳۱)

محمد علی‌ فروغی‌ به‌ نسلی‌ از مدرن‌اندیشان ایرانی‌ تعلق‌ دارد که‌ توانستند ایده‌های‌ مدرن‌ را به‌ محک‌ آزمون‌ عملی‌ زده‌ و آموخته‌های‌ خود را در نهادهای‌ فرهنگی‌ ـ سیاسی‌ و اقتصادی‌ تجربه‌ کنند؛ ذکاءالملک‌ فروغی‌، علی‌ اکبر داور، عبدالحسین‌ تیمورتاش‌ و… از جمله‌ نخبگان‌ عمل‌گرایی‌ هستند که‌ از فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ توسط‌ دولت‌ مدرن‌ و متمرکز دوره‌ی‌ رضا شاه‌ استفاده‌ کرده‌ و خواسته‌ها و اهداف‌ معوق‌ مانده‌ی‌ جنبش‌ مشروطیت‌ را با تأخیری‌ بیست‌ ساله‌ به‌ کنش‌های‌ نوین‌ پیوند زدند؛ نسل‌ اول‌ مدرن‌اندیشان‌ ایرانی‌ از این‌ فرصت‌ بی‌بهره‌ بودند و فقط‌ توانستند به‌ تبیین‌ ایده‌های‌ جدید و پرداخت‌ تحول‌ شرایط‌ نوپیدایی‌ بپردازند که‌ پارادایم‌ مدرنیته‌ را در گسست‌ از دنیای‌ پیشین‌، با ورود ایران‌ زمین‌ به‌ روابط‌ تازه‌ی‌ بین‌المللی‌ پیش‌ روی‌ آنان‌ گذارده‌ بود.

محمد علی‌ فروغی‌ که‌ دانش‌ آموخته‌ی‌ فرهنگ‌ جدید بود و دستی‌ در معارف‌ سُنتی‌ نیز داشت‌، این‌ امکان‌ برایش‌ فراهم‌ شد که‌ آموخته‌هایش‌ را در ایجاد نهاد دانشگاه‌ ـ فرهنگستان‌ ـ بازسازی‌ بخشی‌ از شرایط‌ اقتصادی‌ ـ بازخوانی‌ سیاست‌ اجرایی‌ و بنیانی‌تر از این‌ها، آگاهی‌ بخشی‌ از پایه‌های‌ اندیشگی‌ مدرنیته‌ برای‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ ایران‌ به‌ ارمغان‌ آورد؛ کنش‌ها و تلاش‌های‌ فروغی‌ منحصر به‌ آن‌ چه‌ اشاره‌ شد نیست‌، او با تکیه‌ بر یافته‌هایش‌ از سُنت‌ فکری‌ ـ ادبی‌ پیشینیان‌ به‌ بازپرداختی‌ انتقادی‌ از متون‌ کهن‌ اقدام‌ نمود و با تألیف‌ و ترجمه‌ی‌ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ متون‌ فلسفه‌ی‌ مدرن‌ و بنیان‌ تاریخ‌ نویسی‌ فلسفه‌ی‌ جدید (سیر حکمت در اروپا)، بر تحول‌ نظام‌ اندیشگی‌ در جهان‌ امروز مهر تأیید گذاشت‌؛ می‌توان‌ به‌ استناد آثار و تألیفات‌ بر جای‌ مانده‌ از محمد علی‌ فروغی‌، کنش‌های‌ متجددانه‌ی‌ او را به‌ بیش‌ از این‌ها و تا عرصه‌های‌ روابط‌ دیپلماتیک‌ و… نیز گسترش‌ داد و بر مبنای‌ فعالیت‌های‌ شصت‌ ساله‌ی‌ او سخن‌ از جایگاه‌ و اهمیت‌ ذکاءالملک‌ در تاریخ‌ اندیشه‌های‌ ایرانی‌ در دوره‌ی‌ معاصر گفت‌؛ به‌ جرئت‌ می‌توان‌ به‌ والایی‌ محمد علی‌ فروغی‌ در جریان‌ مدرن اندیشی ایران‌ معترف‌ بود.

این‌ فصل از تاریخ اندیشه‌های‌ ایرانی‌ به‌ بازپرداختی‌ از ایده‌ها و کنش‌های‌ محمد علی‌ فروغی‌ ـ به‌ عنوان‌ یکی‌ از مدرن‌اندیشان عمل‌گرای‌ ایران‌ ـ می‌پردازد و فعالیت‌های‌ او را در زمینه‌های‌ فرهنگ‌ و سیاست‌ بر پایه‌ی‌ آثار بر جای‌ مانده‌اش‌ به‌ تحلیل‌ می‌کشد؛ تألیف‌ نخستین‌ متن‌های‌ اقتصاد سیاسی‌، حقوق‌ اساسی‌ و تاریخ‌ فلسفه‌ی‌ جدید در زبان‌ فارسی‌، بر جایگاه‌ اندیشمندانه‌ی‌ فروغی‌ تأکید دارند و نقش‌ اجرایی‌ فروغی‌ در روابط‌ دیپلماتیک‌ ایران‌ و جهان‌ جدید را در قابی‌ خردمندانه‌ و واقعگرایانه‌ به‌ تصویر می‌کشد. پیوست‌ این‌ دفتر نوشته‌هایی‌ از فروغی‌ را برای‌ آشنایی‌ با ژرفای‌ افکار و سبک‌ نوشتاری‌ وی‌ در خود جای‌ داده‌ است‌.

فروغی در زمانه از نظر فکری و اجتماعی بالید که چند سالی‌ از جنبش‌ مشروطیت‌ نگذشته‌ بود و ایران‌ زمین‌ درگیر هرج‌ و مرج‌ و آشوب‌های‌ منطقه‌ای‌ شد؛ وقوع‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌، قشون‌ کشورهای‌ بیگانه‌ را به‌ داخل‌ و سرحدات‌ ایران‌ کشاند؛ روس‌ها شمال‌، عثمانی‌ها غرب‌ و شمال‌ غرب‌ و انگلیسی‌ها جنوب‌ و شرق‌ را به‌ تصرف‌ خود درآوردند و قدرت‌ دولت‌ مرکزی‌ به‌ چندین‌ محله‌ی‌ پایتخت‌ محدود شد؛ دریافت‌ وام‌های‌ با مبلغ‌ بالا و عدم‌ بازپرداخت‌ به‌ موقع‌ آن‌ها نیز از عوامل‌ شتاب‌ دهنده‌ برای‌ مداخلات‌ خارجی‌ بودند؛ اوضاع‌ به‌ حدی‌ بحرانی‌ شد که‌ (احمد) شاه‌ مملکت‌ به‌ فکر فرار افتاد و کابینه‌های‌ بی‌قدرت‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌، از پای‌ درآمدند؛ در دهه‌ی‌ اول‌ مشروطیت‌ و تجربه‌ی‌ استبداد صغیر، تنها سی‌ و شش‌ کابینه‌ تعویض‌ شدند و در یک‌ سال‌ دولت‌ شش‌ بار دست‌ به‌ دست‌ گشت‌. از طرفی‌ یاغیان‌ و خان‌های‌ محلی‌ اکثر مناطق‌ کشور را دستخوش‌ آشوب‌ و غارتگری‌ کرده‌ بودند و در حومه‌ی‌ تهران‌ نیز اوباش‌ بر جان‌ و مال‌ مردم‌ تعدی‌ می‌کردند. در این‌ آشفته‌ بازار، بیماری‌ها و وضعیت‌ بد اخلاقی‌ جامعه‌ نیز بر ناهنجار بودن‌ آن‌ دوره‌ افزوده‌ بود. به‌ سخن‌ فروغی‌ «حاصل‌ این‌ که‌ حرف‌ همان‌ است‌ که‌ همیشه‌ می‌گفتیم‌، ایران‌ نه‌ دولت‌ دارد نه‌ ملت‌. جماعتی‌ که‌ قدرت‌ دارند و کار از دستشان‌ ساخته‌ است‌، مصلحت‌ شخص‌ خود را در این‌ ترتیب‌ حالیه‌ می‌پندارند. باقی‌ هم‌ که‌ خوابند.» (ایران‌ در ۱۹۱۹،۱۳۵۳،ص‌۷۴)

آشفتگی‌ اجتماعی‌ از یک‌ طرف‌ اهداف‌ نوگرایانه‌ی‌ مشروطه‌ را به‌ حالت‌ تعلیق‌ درآورد و از طرف‌ دیگر موجب‌ شد تا در میان‌ نخبگان‌، نوعی‌ ملیت‌خواهی‌ و ناسیونالیسم‌ ایرانی‌ که‌ پیش‌ از مشروطیت‌ مطرح‌ شده‌ بود، تقویت‌ شود؛ از دیگر سو در حالی‌ که‌ خواسته‌های‌ دموکراتیک‌ و مدرن‌ مشروطه‌ به‌ واسطه‌ی‌ حضور کشورهای‌ بیگانه‌ و بی‌لیاقتی‌ حاکمیت‌ وقت‌ به‌ بُن‌‌بست‌ خورده‌ بودند، اذهان‌ اندیشمندان‌ و کنشگران‌ ایرانی‌ معطوف‌ به‌ راه‌ حلی‌ دو سویه‌ شد: اول‌ این‌ که‌ در ساختارهای‌ عملی‌ خواهان‌ تشکیل‌ دولت‌ نیرومند و متمرکزی‌ شدند که‌ آشفتگی‌ را به‌ پایان‌ رساند. دوم‌ این‌ که‌ در گفتمان‌ فرهنگی‌ به‌ ایرانیگری‌ و هویت‌ ملی‌ توجه‌ یافتند. احمد کسروی‌ با تیزبینی‌ تاریخی‌اش‌ در اشاره‌ به‌ آن‌ دوره‌ می‌نویسد: «من‌… به‌ خوبی‌ می‌دانستم‌ که‌ بازوی‌ نیرومندی‌ را خدای‌ ایران‌ برای‌ سرکوبی‌ گردنکشان‌ این‌ مملکت‌ و نجات‌ رعایا آماده‌ گردانیده‌ است‌…» (زندگانی‌ من‌۱۳۵۵،ص‌۱۸۶)

وقوع‌ رویداد سوم‌ اسفند ۱۲۹۹، تثبیت‌ بنیان‌های‌ اولیه‌ یک‌ دولت‌ مرکزی‌ مقتدر و انتقال‌ سلطنت‌ از قاجاریه‌ به‌ پهلوی‌ که‌ در واقع‌ جابجایی‌ در پایه‌های‌ مشروعیت‌ حکومت‌ و ساختارهای‌ کارکردی‌ آن‌ بود، توانست‌ بر آشوب‌ و هرج‌ و مرج‌ خوانین‌ و دست‌اندازی‌ خارجیان‌ فائق‌ آمده‌ و هویت‌ ملی‌ از دست‌ رفته‌ را بازیافته‌ و بخشی‌ از اهداف‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ مشروطیت‌ را به‌ شکل‌ دولت‌ مدرن‌ مطلقه‌ محقق‌ سازد.

در حوزه‌ی‌ فرهنگی‌، ایده‌های‌ مدرنی‌ که‌ منورالفکران‌ عصر پیشامشروطه‌ مطرح‌ کرده‌ بودند، به‌ شکل‌ باستانگرایی‌ و آموزه‌های‌ ناسیونالیستی‌ در سه‌ سطح‌: الف‌) ادبیات‌، ب‌) اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ و ج‌) تاریخ‌نگاری‌، فرصت‌ بروز یافت‌. هر سه‌ سطح‌ گفتمان‌ مدرن‌ ایرانی‌ به‌ همراه‌ دیگر اضلاع‌ آن‌، تبار به‌ دوران‌ قبلی‌ می‌برد و طرح‌ آن‌ها در نوشته‌ها و تألیفات‌ کسانی‌ چون‌: آخوندزاده‌ ـ ملکم‌ خان‌ و… عنوان‌ شده‌ بود؛ استقرار نظام‌ مشروطه‌ بر لایه‌های‌ اندیشه‌ی‌ مدرن‌ افزود و اندیشمندان‌ و نویسندگانی‌ چون‌ علی‌اکبر دهخدا، محمد علی‌ جمال‌زاده‌ و… در گسترش‌ آن‌ها قلم‌ زدند. هم‌ محتوا و هم‌ فرم‌ در نوشته‌های‌ اینان‌ شکلی‌ دیگر به‌ خود گرفت‌ و مضامین‌ عینی‌ و مفاهیم‌ نوین‌ که‌ از پدیده‌های‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ و فرهنگی‌ زمانه‌ی‌ خود نشات‌ گرفته‌ بودند، جای‌ قصه‌ها ـ مفاهیم‌ متافیزیکی‌، مضامین‌ عرفانی‌ و پدیده‌های‌ مثالین‌ پیشین‌ را گرفتند؛ جمال‌ زاده‌ در اشاره‌ به‌ این‌ تحول‌، از بنیان‌های‌ دموکراسی‌ ادبی‌ سخن‌ رانده‌ است‌. (یکی‌ بود،یکی‌ نبود۱۳۵۵،ص‌۱۷)

ادبیات‌ منثور هم‌ که‌ در آثار و نوشته‌های‌ جمال‌ زاده‌ ـ دهخدا ـ حسن‌ مقدم‌ و مشفق‌ کاظمی‌ عرضه‌ می‌شد، به‌ همراه‌ ابداعات‌ شعری‌ نیما یوشیج‌ و دیگر پیشکسوتان‌، خبر از گسستی‌ می‌داد که‌ در ادبیات‌ ایران‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ بود.(خانه‌ام‌ ابری‌ است‌ ـ شعر نیما از سنت‌ تا تجدد۱۳۸۱،ص‌۸۶) در کنار ادبیات‌، مشیرالدوله‌ پیرنیا و پورداود در دو لایه‌ی‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌، دوران‌ باستانی‌ ایران‌ زمین‌ را با استفاده‌ از روش‌ تحقیق‌ دنیای‌ مدرن‌، گسترش‌ دادند؛ پیرنیا در مقدمه‌ی‌ تاریخ‌ خود می‌نویسد: «مقصود از تألیف‌ این‌ کتاب‌ نمایاندن‌ ایران‌ قدیم‌ است‌ بطوری‌ که‌ بوده‌، یعنی‌ بطوری‌ که‌ از نوشتجات‌ مورخین‌ قدیم‌ و اسناد تاریخی‌ ملی‌ ما و حفریات‌ و اکتشافات‌ در امکنه‌ تاریخی‌ و تتبعات‌ محققین‌ جدید برمی‌آید.» (ایران‌ باستان‌۱۳۰۶،ص‌۱۲)

تاریخ‌نگاری‌ که‌ پیرنیا و پورداود عرضه‌ می‌داشتند، پیش‌ از اینان‌، آقاخان‌ کرمانی‌ آغازیده‌ بود و فرهنگ‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ نیز با تحقیقات‌ و تألیفات‌ آخوندزاده‌ به‌ یکی‌ از محورهای‌ اصلی‌ اندیشگی‌ منورالفکران‌ تبدیل‌ شده‌ بود. اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ نیز که‌ از همان‌ منورالفکران‌ آغاز شده‌ بود، در گذار از کوره‌ی‌ سیاست‌ عملی‌ در مجلس‌ اول‌ و دوم‌ و بر پایه‌ی‌ گسترش‌ آگاهی‌ از اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ مدرن‌، به‌ حوزه‌های‌ نوین‌ و ساختارهای‌ جدید می‌اندیشید. شاهرخ‌ مسکوب‌ در اشاره‌ به‌ وضعیت‌ آن‌ دوران‌ می‌نویسد: «سابقه‌ تاریخی‌ با شکوه‌«احساس‌ خود بزرگی‌»؛ تحقیر صد ساله‌ در تماس‌ با غرب‌ «احساس‌ خود کهتری‌»؛ آگاهی‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ که‌ به‌ انقلاب‌ مشروطه‌ انجامید؛ هرج‌ و مرج‌ و بی‌قانونی‌ داخلی‌ در دوره‌ جنگ‌ اول‌؛ تاخت‌ و تاز ارتش‌های‌ بیگانه‌ در همان‌ دوره‌ در ایران‌؛ انقلاب‌ اکتبر و بازگشت‌ همسایه‌ شمالی‌ به‌ درون‌ مرزهای‌ خود، عقب‌نشینی‌ اجباری‌ ارتش‌ انگلیس‌ از ایران‌ (به‌ سبب‌ ملاحظات‌ سیاسی‌ داخلی‌ انگلستان‌، کاستن‌ از بودجه‌ وزارت‌ دفاع‌ و غیره‌)؛ تمایل‌ دو همسایه‌ با نفوذ به‌ وجود دولتی‌ مرکزی‌ و مقتدر در ایران‌؛ فضا و گرایش‌ سیاسی‌ جهانی‌ برای‌ پیدایش‌ رژیم‌های‌ دیکتاتوری‌ در اروپا و آسیا به‌ اضافه‌ شکست‌ تجربه‌ دموکراسی‌ پس‌ از انقلاب‌ مشروطه‌؛ بی‌لیاقتی‌ مدام‌ و شکست‌های‌ خارجی‌ و داخلی‌ پیایی‌ و بن‌ بست‌ حکومت‌ قاجاریه‌؛ پراکندگی‌ و چند دستگی‌ مخالفان‌ سیاسی‌ سردار سپه‌؛ وجود شخص‌ رضا خان‌ با آن‌ خصوصیات‌ که‌ هم‌ برآیند و هم‌ گره‌گشای‌ این‌ شرایط‌ پیچیده‌ بود…» (داستان‌ ادبیات‌ و سرگذشت‌ اجتماع‌۱۳۷۳،ص‌۳۳)

در چنین‌ اوضاع‌ و احوال‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ بود که‌ اندیشمندان‌ و کنشگران‌ سیاسی‌ در یک‌ همسویی‌ کارکردگرایانه‌ توانستند با نهادینه‌ کردن‌ دولت‌ ملی‌ و متمرکز رضا شاه‌ بر آشفتگی‌ اجتماعی‌ غالب‌ آمده‌ و مسائل‌ فرهنگی‌ را با رویکرد مدرن‌ به‌ دوره‌ی‌ باستان‌ به‌ راه‌حلی‌ منطقی‌ و اندیشیده‌ نزدیک‌ کنند؛ با شکل‌گیری‌ دولت‌ ملی‌، یاغیان‌ منطقه‌ای‌ از بین‌ رفتند؛ سرحدات‌ ملی‌ ـ جغرافیایی‌ ایران‌ به‌ آرامش‌ رسید؛ ساختارهای‌ سیاسی‌ تثبیت‌ شدند؛ نهادهای‌ مدنی‌ شکل‌ گرفتند؛ ساختارهای‌ فرهنگی‌ بنیان‌ نهاده‌ شدند؛ زیربناهای‌ اقتصادی‌ به‌ فرایند مدرنیزاسیون‌ پیوستند. این‌ اقدامات‌ حکایت‌ از استقرار دولت‌ مطلقه‌ی‌ مدرن‌ در ایران‌ می‌داد؛ چرا که‌ دولت‌ مطلقه‌ می‌توانست‌ امنیت‌ اجتماعی‌ را برقرار کرده‌ و نهادهای‌ سیاسی‌ را به‌ کار اندازد؛ در عین‌ حال‌ کمترین‌ ضرر حاکمیت‌ مطلقه‌ی‌ مدرن‌، اولویت‌ بخشی‌ به‌ اندیشه‌ی‌ استقلال‌، حفظ‌ تمامیت‌ ارضی‌ کشور و ایجاد نظم‌ و امنیت‌ بود. این‌ ضرورت‌ها، آرمان‌های‌ اصلی‌ جنبش‌ مشروطیت‌ را که‌ در اندیشه‌ی‌ آزادی‌، رشد بازار آزاد اقتصادی‌ و تکوین‌ جامعه‌ی‌ مدنی‌ و دموکراسی‌ اجتماعی‌ شکل‌ گرفته‌ و پرورش‌ یافته‌ بود، به‌ حالت‌ تعلیق‌ درآورد؛ به‌ دنبال‌ این‌ جایگزینی‌، طبقات‌ اجتماعی‌ از تحول‌ بازمانده‌ و پروژه‌ی‌ نهادسازی‌ مدرنیته‌ در جامعه‌ عقیم‌ ماند؛ در واقع‌ در چنین‌ وضعیت‌ و وقفه‌ای‌ بود که‌ عملی‌ کردن‌ آرمان‌های‌ مشروطه‌ فرصت‌ بروز یافت‌ و آن‌ خواسته‌ها را به‌ استقرار دولت‌ مطلقه‌ تقلیل‌ داد، اذهان‌ نخبگان‌ و افکار عمومی‌ پذیرای‌ آن‌ حکومت‌ شد و به‌ سخن‌ ملک‌الشعرای‌ بهار در حالی‌ که‌ «همه‌ کس‌ و همه‌ دست‌ها خسته‌ شده‌ بودند و تنها سردار سپه‌ بود که‌ خستگی‌ نمی‌دانست‌، آمد و آمد و همه‌ چیز و همه‌ کس‌ را در زیر بالهای‌ قدرت‌ خود ـ قدرتی‌ که‌ نسبت‌ به‌ آزادی‌، مشروطه‌ و مطبوعات‌ چندان‌ خوش‌بین‌ نبود ـ فرو گرفت‌.» (تاریخ‌ مختصر احزاب‌ سیاسی‌ در ایران‌۱۳۵۷،ص‌ ی‌)

محمد علی‌ فروغی‌ یکی‌ از مدرن اندیشانی بود که‌ حلقه‌ی‌ ارتباط‌ میان‌ گفتمان‌ فرهنگی‌ و کنش‌سیاسی‌ را در خود به‌ وجود آورد و توانست‌ میان‌ اهداف‌ عملی‌ و ایده‌های‌ فکری‌ مشروطه‌ در دوران‌ بلافصل‌ جنبش‌ و گذار از هرج‌ و مرج‌ تا تثبیت‌ دولت‌ مدرن‌ ملی‌ جمع‌ کند؛ وی‌ که‌ تحصیل‌ کرده‌ی‌ دانش‌های‌ جدید بود و آگاهی‌ کامل‌ از فرهنگ‌ ایران‌ دوره‌ی‌ باستان‌ و میانه‌ داشت‌، از شناخت‌ کافی‌ نسبت‌ به‌ مدرنیته‌ نیز برخوردار بود. حضور در محافل‌ سیاسی‌، شرایط‌ لازم‌ را برای‌ تجربه‌ و مشاهده‌ی‌ آموخته‌های‌ فروغی‌ در اختیار وی‌ گذاشته‌ بود و از او سیاستمداری‌ اندیشمند و روشنفکری‌ عمل‌گرا ساخته‌ بود.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر