23.7 C
تهران
شنبه, ۸. اردیبهشت , ۱۴۰۳

صادق هدایت و حزب توده

صادق هدایت

پژوهشگران خبر داده‌اند که هدایت طرفدار حزب توده بود (عضو نبود) و با احسان طبری رابطه دوستانه‌ای داشت. همچنین خبر داده‌اند که هدایت از فرقه دمکرات آذربایجان پشتیبانی می‌کرد و باور نداشت که قصد این فرقه جدا کردن آذربایجان از ایران است، برای هدایت این فرقه اصلاح‌طلب و مترقی بود؛ اما مدت‌زمانی بعد هدایت رابطه خود را با اعضای حزب توده محدود کرد و کمتر با احسان طبری تماس داشت.

این رابطه با حزب توده، بعدازاینکه هدایت کتاب «گروه محکومین» کافکا را ترجمه کرد محدودتر هم شد. نقل‌شده است که طبری «شروع کرد به خرده‌گیری و مسخره کردن هدایت و انتقاد کرد به علاقه‌مندی شدید او به ترجمه آثار کافکا و مبلغی فحش و ناسزا و تهمت نثار کافکا کرد». طبری درجایی دیگر گفته:

«کسانی هدایت را به‌شدت علیه حزب تحریک کردند و موفق شدند که در مقدمه کتاب گروه محکومین نوشته کافکا و ترجمه حسن قائمیان، هدایت را به نگارش طعنه‌های آشکاری علیه سوسیالیسم وا‌دارند».

دکتر مسعود امیرخلیلی
دکتر مسعود امیرخلیلی

برای توده‌ای‌ها کافکا یک نویسنده واقع‌گرای سوسیالیستی  نبود؛ اما هدایت در مقدمه ترجمه کتاب «گروه محکومین» که طبری از آن انتقاد کرده بود نوشت «در این داستان دادگستری به‌صورت ماشین خودکار اهریمنی درآمده که به‌وسیله خال‌کوبی کلمات قصار فرمانده مرده بر روی متن محکوم، او را زجرکش می‌کند … و آن‌ها (محکومین) نه وسیله دفاع دارند و نه به جرم خود آگاهند».

آیا این اشاره هدایت به دادگستری اهریمنی که انسان‌های را زجرکش می‌کنند دادگاه‌های روسیه استالین را هدف گرفته بود که طبری را خشمگین کرد؟ هدایت، برخلاف نظریه توده‌ای‌ها، به‌درستی متوجه شده بود که کافکا یک نویسنده رئالیست است. به رئالیسم آثار کافکا فیلسوف آلمانی آدورنو هم در رابطه با دستگیری و زندانی شدن گورگ لوکاچ، فیلسوف مارکسیست مجاری که مانند توده‌ای‌ها معتقد بود کافکا یک نویسنده رئالیست نیست اشاره می‌کند:

در قیام شهروندان مجارستان در بوداپست علیه روسیه شوروی در سال ۱۹۵۶ لوکاچ که در آن زمان وزیر فرهنگ بود دستگیر و زندانی می‌شود. مدتی بعد آدورنو در یک مقاله در رابطه با زندانی شدن لوکاچ در بوداپست می‌نویسد: «حداکثر لوکاچ در زندان متوجه شد که چرا کافکا یک نویسنده رئالیست است.»

آدورنو، بدون آنکه اسمی از کتاب «محاکمه» کافکا ببرد، دستگیری قهرمان این داستان را یادآوری می‌کند: رمان  «محاکمه» کافکا داستان مردی است که به دست یک حاکم خارج از صحنه و غیرقابل‌دسترس به جرمی که هرگز ماهیتش نه برای خواننده و نه برای خودش مشخص است دستگیر و مجازات می‌شود، همان‌طور که برای خود لوکاچ مارکسیست هم علت زندانی شدنش نامشخص بود و همچنین برای شهروندان امروز در ایران که نمی‌داند چرا و به چه جرمی دستگیر و زندانی می‌شوند.

 

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر