بسیار جای شرمندگی و سرافکندگی است که ما مجبور باشیم بعد از ۴۶ سال همچنان درباره خمینی و رفسنجانی و خامنهای و حالا فرزندان آنها حرف بزنیم! و بسیار جای شرمندگی و سرافکندگی است که ما همچنان مجبوریم به بحرطویل مذاکرات اتمی و تحریم و حمله نظامی و احتمال جنگ بپردازیم.
اساساً وقوع انقلاب ۵۷ و تأسیس جمهوری اسلامی برای ایرانیان از آغاز با شرمندگی و سرافکندگی همراه بود. گویی طبق اسطورهی کهن ایرانی، در بهمن آن سال به راستی اهریمن بود که شکم زمان را درید تا زودتر از رسیدن ایران به نتیجه نهایی دستاوردهای مشروطه و پهلوی به دنیا بیاید و همهچیز را به ریم و چرک آلوده سازد.
اکنون وابستگان و اعقاب پدران انقلاباسلامی، نه صرفاً جانشین خامنهای بلکه رهبر خود را در برابر پهلوی از طریق فائزه رفسنجانی معرفی کردهاند؛ و او کسی نیست جز پسر آخوندی که پدر همین رفسنجانی وی را پس از مرگ خمینی به رهبری رژیم رساند.

سالهاست که میبایست بر هرکسی روشنشده باشد که همهکسانی که با نخهای پیدا و پنهان به خانوادههای زمامداران رژیم از خمینی و خامنهای تا رفسنجانی و مشابهان وصلاند، با وجود همهی ادعاهای لفظی و نیز آراسته بودن به زینت «زندان»، همگی در یک جبهه قرار دارند مگر اینکه خلاف آن در عمل، و نه در حرف و شعار، راستآزمایی و ثابتشده باشد.
و همچنین سالهاست که در یکسو همین جبههی اسلام سیاسی موردحمایت برخی جریانات چپ و راست قرار دارد که زمانی الگوی جناح اصلاحطلبشان جمهوری ترکیه اردوغان بود و حالا پادشاهی عربستان بن سلمان! آنهم در حالی که تاریخ معاصر ایران بسی زودتر از آنها نیمقرن برتر و سربلندتر از هر دو را در دوران پهلویها تجربه کرده است.
در سوی دیگر، جبههی ایران آزاد و آباد دیده میشود که پهلویها ساختند و فرزندشان برای آزادی آن از اسارت همواره تلاش کرده است.
آن جبههی اسلامی تمام امکانات اقتصادی و نظامی و تبلیغاتی قدرت حاکم را در اختیار دارد و بر اساس شواهد، مدتهاست که اکثریت مردم نه اینکه فقط پشت آن نیستند بلکه در مقابل آن ایستادهاند.
و این جبههی ایرانی بازهم بر اساس شواهد متشکل از نسلهای مختلف با تعلقات اجتماعی متفاوت و تلاش مداوم داوطلبان سیاسی از نسلهایی است که نه از دیروز و پریروز و پس از افتادن تشت رسوایی رژیم از بام بلکه همواره، در صفوف چپ و راست، مخالف جمهوری اسلامی بوده و هزینهی ایستادگی را نیز با زندان و شکنجه و جان و تبعید پرداخته و بسیاری آز آنها طی سه دهه گذشته با تکیهبر آگاهی و تجربه و به خاطر ایران به حمایت از نقش شاهزاده رضا پهلوی پرداختهاند. جبههای که نهتنها از امکانات حکومت و حامیانش برخوردار نیست بلکه با انواع خرابکاری و نفوذ و دسیسه و تخریب روبروست.
در حالی که سیاست رهبری این جبهه تقویت ریزش در جبههی تبهکار مقابل است، تلاش البته ناکام برای راندن چهرههای صادق و راسخی که در تمام سالهای رکود و سکوت پشتیبان و سخنگوی این جبهه بودهاند قطعاً به سود رژیم است.
آنهم در حالی که جبهه حکومت و اصلاحطلبانش نه روی نیروی خود که از دست رفته و بیرمق شده، بلکه روی ضعفهای حریف و ناکار کردن آلترناتیو رژیم و شاهزاده رضا پهلوی حساب باز کرده است آنهم با کسی مثل مجتبی خامنهای!