جنگ کنونی بین اسراییل و ایران، نه جنگ مردم ایران و نه مردم اسراییل است. این جنگی است که زمینههای سیاسی و مادی آن از سوی رژیم جمهوری اسلامی سالیان سال برنامهریزیشده است. ایران تنها کشوری است که حتی یک روز تعطیل به نام روز قدس با هدف نابودی اسراییل دارد. رژیم ایران با تحریکهای مداوم در منطقه و حمایت از سازمانهای تروریستی و بدتر از آن، بهطور مخفیانه غنیسازی اورانیوم، با آگاهی تمام ریسک یک جنگ همهجانبه با کشوری که خواهان نابودی آن است را پذیرفت. اکنون این مردم ایران هستند که هزینههای بزرگ آن را میپردازند.
کم نبودند هشدارهای بینالمللی و کم نبودند هشدارهای بسیاری از شخصیتهای ایرانی که دست از دشمنی و مخفی بازی در غنیسازی بردارد. ولی رژیم با ایدئولوژی کور و دشمنسازی دو دستی به آغوش جنگ رفت. ما به عنوان ایرانی باید قبل از همه این رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را که دشمن اصلی مردم ایران و مردم دنیاست، مسئول فاجعه کنونی ببینیم. اینکه در فلسطین یا غزه چه میگذرد، برای مردم و منافع ملی ایران اهمیتی ندارد. چه سرمایههای بر باد رفتهی این رژیم برای جنگهای نیابتی در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن از ملت ما درذیده و چه خونهایی برای هیچ جاریشده.
این جنگ از نظر همه محکوم است. اساساً کسی نیست که جنگ را خوب بداند و آن را محکوم نکند. ولی به دلایلی که عنوان شد، امروز این صحنه جنگ یک واقعیت تلخ است. به عنوان ایرانی باید در این راستا بیاندیشیم که از این مخمصه رژیم چگونه میتوان خارج شد و از بدترین شرایط، بهترین فرصت را برای تغییر جدی دریافت. امروز در بخشی از اپوزیسیون و نخبگان که عمدتاً از نسل انقلاب ۵۷ هستند، به حدی در سیاست اسرائیلستیزی تندروی کرده که خود را به دامان ج. ا. میاندازند و حتی از او حمایت میکنند. فارغ از اینکه حتی در همین بحبوحه کم نیستند عوامل رژیم که به کشتاری بدتر از کشتار سال ۶۷ پس از جنگ کنونی پا میفشارند. باید پراگماتیک بود و از این فرصتی که به زودی میتواند در ایران به خلأ قدرت بیانجامد، بالاترین استفاده را کرد.

در بیشتر نظریههای سیاسی رایج، گذار به دموکراسی امری درونزا تلقی میشود. بسیاری بر این باورند که دموکراسی تنها زمانی میتواند پایدار و ریشهدار شود که از دل خواست جمعی، نهادسازی تدریجی و بلوغ سیاسی مردم یک سرزمین بجوشد. با اینحال، تجربهی برخی کشورها نشان داده که در شرایط استثنایی، دخالت خارجی – حتی نظامی – میتواند بهعنوان یک عامل تسریعکننده عمل کرده و فرایند گذار به دموکراسی را امکانپذیر سازد. ایران یکی از همان شرایط استثنایی را دارد که در آن، دخالت خارجی نه لزوماً بیمعنای نقض استقلال ملی، بلکه میتواند عامل رهایی از یک ساختار استبدادی مزمن تلقی شود.
جامعهی ایران دارای تاریخی غنی از جنبشهای آزادیخواهانه و دموکراتیک است. از انقلاب مشروطه در آغاز قرن بیستم تا جنبش ملی شدن صنعت نفت، از انقلاب ۵۷ تا جنبش سبز و از اعتراضات آبان ۹۸ تا جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سالهای اخیر، همواره نشانههایی از ارادهی مردم برای زیست در جامعهای قانونمدار، آزاد و مردمی دیدهشده است. این تجربهها نه تنها ریشهی ناآگاهی سیاسی را از میان بردهاند، بلکه نشان دادهاند که مردم ایران بهخوبی میان مفاهیمی چون وطندوستی، استقلال و استبداد تمایز قائل میشوند.
در طی دهههای گذشته، بهویژه پس از سرکوب خونین جنبشهای مردمی و نهادینه شدن سلطهی نهادهای امنیتی و مذهبی، شرایطی ایجادشده که در آن خواست مردم برای تغییر دیگر توان و امکانی برای بروز مؤثر ندارد. در چنین وضعیتی، ابزارهای سنتی مقاومت مدنی یا اصلاح درونساختاری کارایی خود را از دست دادهاند. دستگاه حاکم نه تنها به هیچگونه اصلاح واقعی تن نمیدهد، بلکه با سرکوب سیستماتیک، سانسور مطلق و کنترل همهجانبهی فضای عمومی، هر نوع تلاش مدنی را خنثی میکند. در این بستر، طبیعی است که بخشی از جامعه به این نتیجه برسد که تنها یک «شوک بیرونی» میتواند این ساختار بسته و فاسد را در هم بشکند.
در چنین حالتی، اگر مداخلهی خارجی – به معنای فشار سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و حتی نظامی محدود و هدفمند – علیه ساختار قدرت و نه علیه مردم صورت گیرد، میتواند بهمثابه کاتالیزوری عمل کند که مسیر فروپاشی رژیم را هموار سازد. برخلاف کشورهایی چون عراق یا افغانستان که جامعهی مدنی شکنندهای داشتند و دخالت نظامی به هرجومرج و فساد گسترده انجامید، جامعهی ایران از بلوغ نسبی سیاسی، تحصیلات بالا، شبکههای ارتباطی قوی و طبقهی متوسط آگاه برخوردار است. چنین جامعهای، در صورت باز شدن فضا، میتواند به سرعت نهادهای دموکراتیک را شکل دهد و گذار به حکمرانی مردمی را مدیریت کند.
نکتهی مهم آن است که مردم ایران بهخوبی از تفاوت میان اشغالگری و حمایت خارجی آگاهاند. شعارهایی چون «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» که در اعتراضات مردمی سر دادهشده، گواه روشنی است بر اینکه افکار عمومی در ایران دیگر اسیر روایتهای رسمی دربارهی دشمن خارجی نیست. بسیاری از مردم، بهویژه جوانان، حمایت بینالمللی برای گذار از جمهوری اسلامی را نه دخالت در امور داخلی، بلکه همراهی با خواست ملی برای آزادی تلقی میکنند. همین تمایز اساسی است که ایران را از بسیاری از نمونههای دیگر جدا میکند.
بنابراین، برخلاف روایت غالبی که دخالت خارجی را همواره با استعمار و تجزیه و شکست گره میزند، میتوان گفت در مورد ایران، دخالت محدود و هوشمندانهی خارجی، در صورتی که با خواست مردم هماهنگ باشد، میتواند مسیری سازنده را رقم بزند. آنچه خطرناک است، نه دخالت خارجی به خودی خود، بلکه تحمیل نسخههای آمادهی دموکراسی بدون شناخت زمینهی فرهنگی و تاریخی جامعه است. ایران چنین زمینهای را دارد و فقط به فضای تنفس نیاز دارد؛ فضایی که سالهاست توسط حکومت مسدود شده و تنها شوکی بیرونی میتواند آن را باز کند.
شاید زمان آن رسیده باشد که در تحلیل دموکراسیسازی در ایران، واقعیتهای اجتماعی و سیاسی این کشور را بدون پیشفرضهای کلیشهای ارزیابی کنیم. مردم ایران دیگر آن مردم وابسته به حکومت یا فریبخوردهی تبلیغات رسمی نیستند. آنها از حکومت عبور کردهاند، اما برای گذار به آینده نیاز به پشتیبانی دارند. اگر جهان آزاد، بهویژه کشورهای دارای ارزشهای دموکراتیک، بخواهند در سمت مردم ایران بایستند، این حمایت میتواند نه تکرار تجربههای تلخ گذشته، بلکه آغاز فصل تازهای از دموکراسی واقعی در قلب خاورمیانه باشد.
اسفندیار طبری
برگرفته از ایران امروز