- شاه با سفر به آمریکا کوشید تا روابط خود با کارتر را بهبود بخشد، امّا ورود شاه به محوطۀ کاخ سفید با تهاجم خشونتبار «چماقداران سازمان احیا» همراه بود.
- در سالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۶ آیتالله خمینی به خاطر پیری و کهولتِ سن خواهان بازگشت به ایران بود.
- ارزیابی سازمان سیا و برخی دیگر از سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در اواسط سال ۵۷: «ایران در وضعیّت انقلابی یا ما قبل انقلابی قرار ندارد و انتظار میرود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان به صورت فعّال در قدرت بماند».
بخشهای پیشینِ این مقال به مسئلۀ نفت و نقش آن در سقوط رضاشاه، دکتر مصدّق و محمدرضا شاه تأکید داشت. این «تأکید» از آن روست که موضوع نفت در حوادث منجر به سقوط شاه کمتر موردتوجۀ پژوهشگران بوده است. تأکید نگارنده در این باره نشانۀ چشمپوشی از ضعفها یا کمبودهای رژیم شاه نیست. از این گذشته، پس از رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ نوعی «قهر و نقار» باعث شد تا روشنفکران و رهبران سیاسی (خصوصاً جبهۀ ملّی) با تشکیل «جبهۀ امتناع» از همکاری با حکومت شاه جهت مشارکت در سیاست و نوسازی ایران پرهیز کنند و حتّی ملاقات خلیل ملکی، دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاهپور بختیار با شاه را مورد انتقادات شدید قرار دهند. این «جبهۀ امتناع» جلوۀ دیگری نیز داشت و آن، «امتناع تفکرِ» رهبران سیاسی و روشنفکران ایران بود که بر اساسِ آن، استقلالطلبیهای شاه، اصلاحات گستردۀ اجتماعی (از جمله، تأمین بهداشت، درمان، تغذیه و تحصیل رایگان، تأمین حقوق و آزادی زنان و توسعۀ عظیم صنعتی) نادیده یا انکار میشدند، موضوعی که اسماعیل خوئی در شعری درخشان از آن یادکرده است.
۱۴– در ۳۰ خردادماه ۱۳۵۶ شاه در مصاحبه با ادوارد سابلیه – روزنامهنگار معروف و رئیس انجمن روزنامهنگاران فرانسه – ضمن انتقاد از حملات مطبوعات غربی که «هر چه را که مایلند مینویسند، در حالی که اگر تکذیبنامهای برای آنها بفرستید، تکذیبنامۀ شما را به هیچوجه چاپ نمیکنند…کار آنها تروریسم فکری است. آیا این جزو منشور حقوق بشر است؟» گفت:
– «این حملات در وهلۀ اول با مسئلۀ نفت شروع شد. هنگامیکه ما سعی کردیم سیاست پنجاهپنجاه خود را تغییر دهیم و آن را به صورتی درآوریم که ۷۵ درصد بهره نصیب ما و ۲۵ درصد سهم طرف مقابل شود، حملات علیه من و کشورم شروع شد. تا قبل از این جریان، هرگز سابقه نداشت که یک دانشجوی ایرانی در خارج از ایران دست به تظاهرات بزند و هیچگاه وسایل ارتباطجمعی امریکا و اروپا به ایران حمله نمیکردند. بیتردید پس از بروز مسئلۀ نفت بود که حملات علیه ایران شروع شد و چون ما سیاست خود را با قدرت هر چه بیشتر ادامه دادیم بهطوری که در چهار یا پنج سال پیش اختیار تمامی ذخایر هیدروکربن خود را در دست گرفتیم، این حملات، همزمان به اوج خشونت رسید و حتّی تقریباً تبدیل به نفرت شد، که چرا و چگونه یک کشور آسیایی چنین جرأتی به خود میدهد؟… مسئله در اینجا است که چگونه یک کشور جرأت میکند پیشنهادهایی ارائه دهد که با منافع اختصاصی بعضیها مغایرت دارد؟ منظورم همان کارتلهای نفتی عظیم است».
شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ»، تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را «تاریخ غیرانسانی» مینامد و مینویسد:

– « از ۱۳۳۷ که شکیبائی من در برابر تحمیلات و سوءاستفادههای شرکتهای بزرگ نفت به پایان رسید و ما در مقامی بودیم که میتوانستیم با آنان – جدّاً – به مقابله بپردازیم، اندکاندک حوادث و وقایعی غریب و شگفتانگیز وقوع یافت …بهمحض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروتهای زمینی خود را به دست آورد، بعضی از وسایل ارتباطجمعی دنیا (خصوصاً بیبیسی) مبارزۀ وسیعی علیه کشور ما آغاز کردند و مرا پادشاهی مُستبد خواندند… سخنان موهن و تهدیدآمیزِ [ویلیام] سایمون، وزیر دارائی آمریکا علیه من، باعث شد تا مطبوعات آمریکا مرا مسئول اصلی افزایش قیمت نفت و گناهکار اصلی بدانند …رویّۀ بنگاه سخنپراکنی انگلستان (بیبیسی) نیز شگفتانگیز بود. از آغاز ۱۹۷۸ برنامههای فارسی این بنگاه، صریحاً و علناً در مخالفت و ضدیّت با من تنظیم میشد، گوئی یکدست نامرئی، همۀ این برنامهها را تنظیم و رهبری میکند» ۱
۱۵– شاه از حامیان حزب جمهوریخواه و از دوستان نزدیک ریچارد نیکسون بود و گویا به ستاد انتخاباتی وی کمک مالی کرده بود. با این «سوءسابقه»، انتخاب کارترِ دموکرات به ریاست جمهوری آمریکا از همان آغاز برای شاه «مسئلهساز» بود. حضور نویسندۀ سرشناس، دکتر رضا براهنی در آمریکا و مقالات و مصاحبههای حیرتانگیز وی دربارۀ «رژیمِ آدمخوار شاه»، آتشبارِ تبلیغاتیِ مخالفان شاه را دوچندان کرد. براهنی در نیویورک «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران» را ایجاد کرد که درواقع، بخشی از حزب تروتسکیستِ کارگران سوسیالیست به رهبری بابک زهرائی بود و روشنفکرانی مانند دکتر یرواند آبراهامیان را در کنار خود داشت. این کمیته با جلب شخصیّتهای برجسته توانست کارزار تبلیغاتی گستردهای علیه «خودکامهترین فرد روی زمین» (شاه) آغاز کند. بر این اساس نظر دولتمردانِ دموکرات آمریکا نسبت به شاه چنان آلوده به کینه و نفرت بود که به قول اسکات کوپر: «اندرو یانگ» (نمایندۀ کارتر در سازمان ملل) بهنگام بستری شدن شاه در بیمارستانی در نیویورک برای درمان سرطان –با گلایه گفت:
-«انگار به آدولف آیشمن پناه دادهایم!» ۲
۱۶–در چنان شرایطی، شاه ضمن سفر به آمریکا (در ۲۳ آبان ۱۳۵۶) کوشید تا روابط خود با کارتر را بهبود بخشد، امّا ورود شاه به محوطۀ کاخ سفید با تهاجم خشونتبار «چماقداران سازمان احیا» همراه بود. به روایتِ دکتر امیر اصلان افشار، سفیر سابق ایران در آمریکا و شاهد و ناظر ماجرای خونین محوطۀ کاخ سفید:
– مهاجمان، اعضای سازمان کمونیستی احیا، به رهبری فردی به نام محمّد امینی بودند. این رویدادِ خونین و بیسابقه، نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به انقلاباسلامی بود و سیاستهای دولت کارتر علیه شاه را نشان میداد بهطوریکه سنای آمریکا در نوامبر سال ۱۹۷۷ ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونتبار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونتبار مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.
خمینی کجاست؟
۱۷ –در سالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۶ خمینی به خاطر پیری و کهولتِ سن خواهان بازگشت به ایران بود. به روایت دکتر سـیروس آموزگار: در سـال ۵۵ یکی از مقامات عالیرتبۀ ایرانی (ایرج گلسرخی، مسـئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سـفری به عراق داشـت و با اسـتفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شـد و گفت:
– «لطفاً فردا -بهنگام نماز صبح -در حرم باشـید، شـخص مهمی خواهان ملاقات با شما است».
مقام عالیرتبۀ ایرانی، سـحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجّب دید که آن شـخص مهم، «آیتالله روحالله خمینی» اسـت که آمده بود و از مقام ایرانی میخواسـت که واسـطه شـود تا او (خمینی) در آن سـن و سـال پیری، از تبعید به ایران برگردد ۳
هوشنگ معین زاده (نویسنده و مسئول امور امنیّتی سفارت ایران در بیروت) نیز تأئید میکند که درخواسـت بازگشـت خمینی به ایران قبلاً نیز توسـط «امام موسی صدر» از طریق سـفارت ایران در بیروت، به سـاواک گزارششده بود ۴
دکتر حسین شهید زاده، سفیر ایران در عراق که به خاطر پیوندهای خانوادگی، روابط نزدیکی با روحانیون داشت، تأکید میکند: چند ماه قبل از انقلاب، آیتالله خمینی خواهان بازگشت به ایران بود ۵
دکتر امیر اصلان افشار نیز ضمن تأکید بر «منشأ خارجی شلوغیهای ایران در سال ۱۳۵۷»، یادآور میشود:
-«از خمینی در آن زمان، اصلاً خبری نبود و حتّی در سال ۱۳۵۵ او خواستار بازگشت محترمانه به ایران و رفتنِ بیسروصدا به قم شده بود» ۶
وضعیّت انقلابی در ایران؟
۱۸– ارزیابی برخی پژوهشگران از «ذهنیّت و عینیّت انقلابی» در سال ۱۳۵۷ بسیار اغراقآمیز است چراکه حتّی در اواسط سال ۵۷ برخی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در ارزیابى از موقعیّت سیاسی شاه اظهار میکردند:
-«ایران در وضعیت انقلابی یا ماقبل انقلابی قرار ندارد» ۷
سازمان سیا نیز در ارزیابی اطلاعاتی مورخ ۲۸ دسامبر ۱۹۷۸ (۶ مهر ۱۳۵۷) اعلام کرده بود:
–« انتظار میرود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان بهصورت فعّال در قدرت بماند» ۸
۱۹– فاجعۀ هولناک آتش زدن سینما رکس آبادان، واقعۀ خونین میدان ژاله، حملۀ مسلحانه به افسران گارد جاویدان در رستوران پادگان لویزان و غیره…به شاه نشان داد که دشمنان وی برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد میتوانند دست به جنون و جنایت بزنند. به روایت دکتر امیر اصلان افشار:
-« اعلیحضرت این جریانات را مهندسیشده (Téléguidé) میگفتند، یعنی جریاناتی که از جائی هدایت وُ رهبری میشدند…مخالفان ما فضیلت اخلاقی نداشتند و برای رسیدن به قدرت به هر دروغی متوسل میشدند…[آتش زدن سینما رکس آبادان] خیلی خیلی در روح اعلیحضرت اثر گذاشت. همه مبهوت بودند که چه سازمانی ممکن است این جنایت هولناک را کرده باشد. در آن شرایط، روزی اعلیحضرت در دفتر کارشان قدم میزدند و هی تکرار میکردند: «ارتجاع سیاه! ارتجاع سیاه!» ۹
بنابراین، با توجه به بیماری شاه، این حوادثِ حیرتانگیز، ثبات روحیِ شاه را در همریخت و تصمیمگیریهای مناسب برای عبورِ از بحران را دشوار ساخت.

دام یا فریب بزرگ!
۲۰– در چنان شرایطی شاه بجای تشکیل کمیتۀ بحران، تصمیم گرفت به آمریکا سفر کند تا از «وحشت بزرگ» که پس از وی در ایران استیلا خواهد یافت با کارتر مذاکره کند. دولتمرد خوشنام دکتر امیر اصلان افشار-رئیس کُل تشریفات شاه که تا آخرین لحظه همراه و همدمِ شاه بود-در بیان اینکه «چرا شاه رفت؟» به نکتۀ بسیار مهمی اشاره میکند:
-«با توجه به دشمنی ویلیام سولیوان [سفیر آمریکا در ایران] با شاه، اعلیحضرت معتقد بودند که سولیوان درک درستی از مسائل جاری ایران ندارد و گزارش درستی به آمریکا مخابره نمیکند به همین جهت میخواستند با سفری به آمریکا با شخص کارتر و مقامات وزارت امور خارجه دربارۀ اوضاع ایران گفتگو کنند و به آنها نسبت به قدرت گیری خمینی در ایران و منطقه هشدار دهند…در حالی که تمام مقدّمات سفر شاه (حتّی تهیّۀ هدایا برای برخی از دوستان شاه) و برنامۀ ملاقاتهای وی در آمریکا پیشبینیشده بود، کارتر دریک تماس تلفنی از شاه خواست تا «در مسیرِ آمدن به آمریکا، ابتداء به مصر رفته و ضمن دیدار با انور سادات، گزارشی از مذاکرات صلحِ مصر و اسرائیل-که شاه در تدارک آن نقش فراوان داشت- تهیّه کند تا در سفر به آمریکا آن را به وی (کارتر) ارائه دهند …به این ترتیب: در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ شاه را از ایران به مصر کشاندند ولی پس از مذاکرات شاه با انور سادات، سفیر آمریکا در قاهره به شاه خبر داد که «دولت آمریکا، فعلاً ورود شاه به آمریکا را صلاح نمیداند»؛ خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهانش شد».
۲۱– این «دام یا فریب بزرگ» زمانی روی داد که دو هفتۀ پیش از آن (در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ =۱۴ دی ۱۳۵۷) ژنرال «هایزر» فرستادۀ مخصوص دولت آمریکا در سفری به تهران، ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایۀ ارتش، آنان را به تسلیم یا انفعال در برابر حوادث جاری دعوت میکرد، توصیهای که در نبودنِ ستونِ فقَرات ارتش (شاه) بازگشت آیتالله خمینی به ایران (۱۲ بهمن ۱۳۵۷) را ممکن ساخت و رَوَند فروپاشی رژیم پهلوی (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) و سپس استقرار حکومت اسلامی (۱۲ فروردین ۱۳۵۸) را تسریع کرد.
۲۲–با توجه به سوءقصدها و توطئههای مختلف علیه شاه و سپس بیماری وی و احساس کمبود وقت یا «مبارزه با زمان»، اینک میتوان به سخنان دریغ انگیزِ شاه تأمّل بیشتری کرد:
-«… باید صمیمانه اعتراف کنم که خواستم ملّت کهنسال ایران را با شتابی که شاید بیش از توانش بود، بهسوی استقلال، همزیستی، فرهنگ، رفاه، یعنی آنچه تمدن بزرگ میخواندم، پیش ببرم. شاید اشتباه اصلی من همین شتاب بود. میخواستم پیش از پایان ذخایر نفتی کشور، کارِ سازندگی ایران را به سرمنزلِ مقصود برسانم. البته در این رهگذر، مخالفان بسیار داشتم که کوشیدند مرا از پای درآورند، در شمارِ این [مخالفان] باید بیش از همه از دار و دستۀ شرکتهای بزرگ نفتی نام برد…بیشازپیش، معتقدم که آمریکا، حقیقتاً، نقش بسیار بزرگی در سقوط من ایفاء کرده است…به همین جهت بود که برای نمونه و برای عبرت دیگران، ایران را بهعنوان قربانی انتخاب کردند و به ویرانی آن برخاستند» ۱۰
***
اگر پازلهای فوق را کنار هم بگذاریم، آنگاه درکِ روشنتری از «انقلاباسلامی» و علل و عوامل سرنگونی شاه خواهیم داشت. پس از آوار سهمگین جمهوری اسلامی و فروپاشی دیوارهای سیاسی- ایدئولوژیک اینک بهتر میتوانیم به این «داستان پُر آب چشم» بنگریم و ارزیابی تارهای از این رویداد سرنوشتساز داشته باشیم.
علی میرفطروس
_________________________
۱-پاسخ به تاریخ، نشرِ درفش کاویانی، چاپ آمریکا، ۱۳۶۵، صص ۲۶۵ و ۲۱۲-۲۱۴
۲-The Fall of Heaven: The Pahlavis and the Final Days of Imperial Iran, 2016,p9
۳- گفتگوی نگارنده با دکتر سیروس آموزگار، پاریس، ۲۵ نوامبر ۲۰۰۴
۴- گفتگوی نگارنده با هوشنگ معین زاده، پاریس، ۳۰ نوامبر ۲۰۰۴
۵- رهآورد روزگار، لوسآنجلس، بیتا صص ۳۵۰-۳۵۹.
۶- خاطرات دکتر امیراصلان افشار، صص ۵۲۰-۵۲۱
۷-Washington, DC: National Strategy Information Center, 1979, p. 24, Hoaglan, Jim “CIA Will Survey Moslems Worldwide.” The Washington Post, January 20, 1979, p. A1
۸- لدین، مایکل و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه روایت دست اول، ترجمۀ ناصر ایرانی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۱، ص ۳۷.
۹- خاطرات دکتر امیر اصلان افشار، صص ۴۷۱-۴۷۲. دربارۀ «کُشتارِ میدان ژاله و طرح یک پُرسش!»، نگاه کنید به مقالۀ نگارنده:
https://mirfetros.com/fa/?p=36213
۱۰- پاسخ به تاریخ، پیشین، صص ۲۰۹-۲۱۰، ۲۶۵ و ۲۸۰