10.4 C
تهران
شنبه, ۱۷. آذر , ۱۴۰۳

ما نه در جنگ تمدن‌ها هستیم و نه در جنگ فرهنگ‌ها؛ ما در جنگ ارزش‌ها هستیم!

شاهزاده رضا پهلوی

شاهزاده رضا پهلوی در گفتگو با «جویش ژورنال»

تابی رافائل از «جویش ژورنال» در لس‌آنجلس هنگامی‌که شاهزاده رضا پهلوی ۳۰ ژانویه ۲۰۲۳ برای سخنرانی در «موزه مدارا» به آن شهر سفرکرده بود، با وی به گفتگو نشست.  این نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی‌تبار مصاحبه‌ی خود را با مقدمه مفصلی درباره تجارب و آموخته‌های خود درباره وضعیت ایران همراه کرده است. «جویش ژورنال» همچنین در پایان این گفتگو متن سخنرانی شاهزاده در «موزه تالرنس» را منتشر کرده است.

تابی رافائل ابتدا توضیح می‌دهد: «اعلیحضرت شاهزاده رضا پهلوی، ولیعهد ایران، در اتاق نشیمن یک سوئیت در یکی از هتل‌های غرب لس‌آنجلس، درحالی‌که نگهبانان دم در ایستاده بودند، دستم را فشرد و منتظر طرح پرسش‌ها ماند. سنجاق‌سینه‌ی سبز و سفید و قرمز او به شکل نقشه ایران و با نشان شیروخورشید مانند جواهری کوچک در فضای این دیدار آرام می‌درخشید.در یک کت‌وشلوار برازنده‌ی خاکستری تیره، همه‌چیز در او، از رفتار سنجیده تا حالت رسمی و لحن صدایش  بیانگر نوعی  آرامش شاهانه و برازندگی مردانه است. در یک‌کلام، مردی که هنوز میلیون‌ها نفر او را بهترین گزینه برای رهبری ایران به‌سوی آزادی می‌دانند، شهریارانه است.»

 

جویش ژورنال: می‌دانیم که بین شنیدن اینکه کشوری موردحمله قرارگرفته، بدون اینکه به آنجا سفرکرده و ارتباط شخصی داشته باشیم، بااینکه آن کشور را با چشمان خود دیده باشیم، تفاوت هست. اولین دیدار شما از اسرائیل در آوریل ۲۰۲۳ چگونه فاجعه هفتم اکتبر را برای شما درونی کرد؟

 

شاهزاده رضا پهلوی: خب، اولین قربانیان این رژیم ایرانیان هستند، از این نظر که [رژیم] بلافاصله عنصر تحقیر و نفرت را وارد کرده و آمریکا را «شیطان بزرگ» و اسرائیل را «شیطان کوچک» نامیده؛ بنابراین پیامد فوری چنین سیاستی این بود که ایرانیان اولین گروگان‌های این رژیم شدند و بعد یهودیان و اسرائیلی‌ها قربانیان بلافصل بودند. این‌همه ما را در یک‌راه قرار می‌دهد. به‌این‌ترتیب یک وجه مشترک در آسیب دیدن از این رژیم وجود دارد که منجر به یک‌راه حل مرکّب برای آن می‌شود

 

– آیا می‌توانید در مورد این راه‌حل توضیح دهید؟

 

هیچ‌کدام از کشورها به‌اندازه اسرائیل و ایران که هم‌اکنون سرنوشتشان به یکدیگر وابسته شده، به هم گره‌خورده نیستند. بیش از چهل سال جمهوری اسلامی بارها و بارها ثابت کرده که چرا این رابطه ازنظر منافع استراتژیک بسیار حیاتی است. آنچه مهم است اینکه پیوند  ما فقط در زمان حال و قرن بیست و یکم و دوران مدرن نیست بلکه  به کتاب مقدس برمی‌گردد که وقتی به آن فکر می‌کنید منحصربه‌فرد است.  فکر نمی‌کنم دو کشور روی کره زمین وجود داشته باشند که سابقه رابطه‌شان مانند ایرانیان و یهودیان به بیش از ۲۵ قرن پیش برسد. به دورانی که نیمی‌ از کشورهای جهان اصلاً روی نقشه وجود نداشتند. این نکته بسیار مهمی‌ است که می‌بایست درک شود. شما احساس می‌کنید که ایرانیان چقدر رنج می‌کشند وقتی می‌شنوند که زنان جوان [اسرائیلی] ابتدا مورد تجاوز قرارگرفته و سپس اعدام شدند. این کشتار (هفتم اکتبر) بر اساس نفرت کامل  روی داد؛ و وقتی تصاویر را می‌بینید، همدلی بسیار زیادی به وجود می‌آورد. البته من آنجا [در اسرائیل] بودم و با مردم عادی در خیابان صحبت کردم.

 

اسرائیلی‌ها چه پیام‌هایی برای شما داشتند؟

 

من احساسات آن‌ها را شنیدم و اینکه چگونه دنیای متفاوتی را می‌دیدند. واضح است که این مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد به این معنا که اکنون می‌توانیم اهمیت ایستادگی در برابر دشمن مشترکی را که داریم درک کنیم، زیرا تا زمانی که آن‌ها در پیرامون ما هستند، لحظه‌ای آرامش و فرصت مساعد برای صلح نخواهیم داشت. تا زمانی که آن‌ها جنگ‌افروزانی دارند که همه جنبه‌های عادی شدن روابط و همکاری را تخریب می‌کنند، ما چه انتظاری داریم؟ [رژیم] ایران آگاهانه از کشتار ۷ اکتبر حمایت کرد چون آن‌ها می‌خواستند پیمان ابراهیم را خراب کنند؛ اما رژیم همان مردم نیست. یکی از دلایلی که می‌خواستم به اسرائیل بروم همین بود که نه‌فقط به اسرائیلی‌ها، نه‌فقط به یهودی‌ها، بلکه به تمام جهان بگویم که ما [ایرانی‌ها] به‌عنوان فرزندان کوروش کبیر، دیدگاه کاملاً متفاوتی نسبت به اینکه منطقه چگونه می‌تواند باشد داریم به‌ویژه رابطه بین کشور من و اسرائیل و آنچه در آینده خواهد بود. این کاملاً برعکس آن چیزیست که این رژیم تلاش کرده تصویر کند.

 

در طول سفرتان به اسرائیل در آوریل ۲۰۲۳، شما همچنین با خاخام لئو دی ملاقات کردید که همسر و دو دخترش، مایا و رینا را در یک حمله تروریستی در همان ماه از دست داد. آیا می‌توانید در مورد آن دیدار به خوانندگان بگویید؟

 

فرصت زیادی برای بحث وجود نداشت چون ما رفته بودیم تا در مراسم سوگواری ابراز همدردی کنیم. او از حضور من که برای همدلی با قربانیان و خانواده‌ی او در چنان حمله غیرقابل‌توجیه و وحشیانه‌ای بسیار تحت تأثیر قرار گرفت؛ اما این همدلی کل موضوع را فراتر از سیاست یا تضاد این گروه و آن گروه، به یک عنصر انسانی تبدیل می‌کند و آن اینکه در سطح مناسبات انسانی همه ما یکسان هستیم؛ فرقی نمی‌کند که از چه دینی و چه قومی‌ باشیم. موضوع اول از همه و بیش از هر چیز بر سر یک امر حقوق‌بشری بود.

البته گاهی تراژدی‌ها رخ می‌دهند و هم‌زمان نیز به‌نظام ارزش‌ها اهمیت بیشتری می‌بخشند. ما نه در جنگ تمدن‌ها هستیم و نه در جنگ فرهنگ‌ها. ما در جنگ ارزش‌ها هستیم؛ ارزش‌هایی مانند حقوق بشر، آزادی و عدم تبعیض به هر شکل. این‌جایی است که ما ایستاده‌ایم. برخلاف کسانی که علیه زنان و علیه اقوام تبعیض قائل می‌شوند.  تضاد بر سر این است. به همین دلیل است که ایرانیان در ماه‌های اخیر بیش از هر زمان دیگری همبستگی خود را با اسرائیل  نشان داده‌اند.

ما باید مطمئن شویم که کسانی که ادعا می‌کنند از حقوق بشر یا عدالت اجتماعی حمایت می‌کنند، واقعاً در سمت راست تاریخ قرار دارند. در ایران شما ملتی دارید که ۴۵ سال توسط یک رژیم به گروگان گرفته‌شده و نه‌تنها شهروندان خود را در داخل سرکوب می‌کند، بلکه خشونت و افراطی‌گری را به ارمغان آورده با همه تحریکاتی که از طریق نیابتی‌های خود در منطقه انجام می‌دهد؛ بنابراین ما در این مبارزه‌ی ارزش‌ها، در مقابله با آنچه این رژیم از آن دفاع می‌کند و اهداف شوم آن، همراه باکسانی هستیم که [مانند ما] اصول مشترکی دارند. پس باید که در برابر این دشمن مشترک همبستگی داشته باشیم.

 

می‌دانیم که بسیاری در ایران از آزادی حمایت می‌کنند و اسرائیلی‌ها را برادران خود می‌دانند؛ اما شما چگونه به ایرانیانی که هنوز یهودیان و اسرائیلی‌ها را دشمن خود می‌دانند، پاسخ می‌دهید؟

 

برخی هستند که خود را متعهد به درگیری می‌دانند. آن‌ها درواقع جنگ‌طلب هستند. وقتی یهودیان می‌گویند   L’Chaim به چه معناست؟

 

یعنی به‌سلامتی زندگی.

 

یعنی اینکه «ما برای زندگی ارزش قائلیم.» زندگی برای ما ارزش است.  شما به شعر و فرهنگ ایرانی نگاه کنید؛ سرشار از جشن زندگی است؛ اما این افراد «شهادت» را جشن می‌گیرند. آن‌ها درواقع آنچه را ما در فارسی «عزاداری» می‌گوییم تشویق می‌کنند. تضاد این تاریکی منفی، این جشن شهادت در مقابل جشن زندگی چقدر است؟

 

جوان‌ترین فردی که در ایران آزاد زندگی کرده، امروز ۴۵ ساله است و قبل از انقلاب ۵۷ نوزاد بوده. آیا نگران این هستید که تقریباً نیم‌قرن تبلیغات و تاریکی رژیم به‌نوعی بین مردم ایران و تاریخی که شما می‌خواهید آن‌ها پذیرایش باشند، تاریخ زمانی که به تمدن پارسی و کوروش کبیر می‌رسد، شکاف ایجاد کرده باشد؟

 

من یک روزنامه‌نگار ترک را به یاد می‌آورم که چند دهه پیش با من مصاحبه کرد و در آن زمان به من گفت: «فکر می‌کنم شما ایرانی‌ها دارید از آن‌طرف تونل بیرون می‌آیید. ما [ترک‌ها] تازه‌وارد آن شده‌ایم». منظورش آزمون  مستقیم یک دیکتاتوری مذهبی و پیامدهای آن بود. این صحبت مربوط به بیست سال پیش است؛ زمانی که شما اینستاگرام، تیک‌تاک یا هیچ‌کدام دیگر از این‌ها را نداشتید. اگر امروز به نسل  «زِد»  [در ایران] نگاه کنید، آنچه در حال رخ دادن است، آن چیزی نیست که آن‌ها از تاریخ به یاد دارند، حتی اگر در تحقیقات خود تلاش لازم را انجام دهند.

در دوران مدرن نیز وقتی نگاه می‌کنید که ایران به کدام سو می‌رفت، می‌توانست اکنون ژاپن خاورمیانه باشد. در عوض، به کره شمالی [منطقه] تبدیل‌شده. همان‌طور که دیشب گفتم [در موزه مدارا]، آیا این به دلیل کمبود منابع و یا کمبود نبوغ و استعداد است؟ این به دلیل  سیستمی‌ است که بسیار زهرآلود و منفی است.

ما [در منطقه] می‌توانیم دوباره تمام ظرفیت‌های خود را به‌ کار بگیریم؛ اما اصلاً این کار را نمی‌کنیم. کشورهای مسلمانی وجود دارند که می‌توانند دورهم جمع شوند و نباید که ما به‌عنوان جمع صفر به آن‌ها نگاه کنیم. این نیست که سود من، ضرر شماست. این باید یک رویکرد برد- برد باشد. این ذهنیت در حال القای خود [به منطقه] است.

 

– آیا چنین پیام‌هایی از سوی مردم ایران به شما منتقل می‌شود؟

 

در بسیاری از پیام‌های مستقیم که به‌حساب اینستاگرامم می‌رسد، نسل‌های جوان مدام می‌گویند که ما هرگز شاهد آن ایران [قبل از انقلاب] نبودیم، اما عاشق آن شده‌ایم. آن‌ها به تضادها نگاه کرده‌اند. آن‌ها حس ملی‌گرایی و میهن‌پرستی را که به نفع ملت است، می‌بینند، برخلاف رژیمی‌ که می‌گذارد تا مردم در خیابان از گرسنگی بمیرند؛ اما به‌محض اینکه رژیم پول بیشتری به دست می‌آورد، آن را خرج نیروهای نیابتی می‌کند که قصد حمله به اسرائیل را دارند.

نسل امروز به نظر من با نسل‌های قبلی متفاوت است، زیرا چیزی که نسل «زد» امروز را از آن‌ها جدا می‌کند اینست که پیشینیان آن‌ها در ۳۰ سال گذشته در دام روایت خاتمی‌ و روحانی [محمد خاتمی‌ و حسن روحانی رئیس‌جمهوری‌های اسلامی سابق] افتادند و بااینکه رهبران دانشجویی از پشت‌بام خوابگاه‌ها به پایین پرتاب می‌شدند، فکر می‌کردند «بیایید به اصلاحات فرصت بدهیم». جهان نیز فریب «اصلاحات» را خورد.

درحالی‌که امروز، مردم شروع به دریافتن علت اصلی مشکل خود یعنی انقلاب ۵۷ کرده‌اند. این‌یک تغییر اساسی و بازنگری در نگاه به مشکل است. این نسل دیگر روایت فرصت دادن به اصلاحات را نمی‌پذیرد. آن‌ها می‌دانند که سرنوشت آن‌ها به پایان این رژیم بستگی دارد. عبارات رایجی که اکنون می‌بینیم ازجمله اینهاست: چی دادیم، چی گرفتیم.

گذر زمان مانند دور شدن از یک کوه است. اگر در دامنه کوه باشید نمی‌توانید اندازه‌ی آن را احساس کنید؛ اما اگر ۱۰ یا ۲۰ کیلومتر فاصله داشته باشید، می‌توانید تمام بزرگی کوه را ببینید. گاهی اوقات، زمان می‌برد تا مردم به چشم‌انداز وسیع‌تری از تاریخ دست یابند. در حال حاضر ممکن است متوجه آن نباشند. من با نسل‌های جوان‌تر ایرانیان در جامعه مهاجران صحبت می‌کنم و اگر چیزی [در مورد ایران قبل از انقلاب] می‌دانند، به این دلیل است که والدین‌شان به آن‌ها منتقل کرده‌اند.

اما ابزارها و داده‌هایی در حال حاضر وجود دارند که قبلاً در دسترس مردم نبودند. در این عصر مدرن ارتباطات، اطلاعات و رسانه‌های اجتماعی، دیگر نمی‌توانیم تظاهر به نادانی کنیم، چون دیگر موضوع بر سر دیدن مسیر درست است. من به آینده ایران خوش‌بین هستم. همیشه می‌گویم: «شما می‌توانید کسانی را که واقعاً خواب هستند بیدار کنید، اما نمی‌توانید کسانی را که خود را به خواب‌زده‌اند بیدار کنید.»

 

شب گذشته [در موزه مدارا] شما بارها بر لزوم حمایت از مردم ایران، ازجمله کمک مالی به آن‌ها برای اعتصابات سراسری علیه رژیم تأکید کردید؛ اما می‌دانیم که این رژیم می‌خواهد در قدرت بماند و میلیاردها دلار برای حفظ این قدرت و زیرساخت‌هایی که برای خود ایجاد کرده سرمایه‌گذاری کرده است. رژیم بدون جنگ نمی‌رود. چگونه باور خود را حفظ می‌کنید که رژیم را می‌توان بااراده مردم و نه بازور یا خشونت، از بین برد؟

 

چون فکر می‌کنم مانند هر غول دیگری، پاشنه آشیل دارد. اگر به‌جایی ضربه بزنید که هیچ درمانی برای آن ندارند، همان‌جاست که شکست می‌خورند. اولین عنصر در استراتژی، حداقل برابری طرفین در زمین‌بازی است. به این معنی که  اگر سیاستی از سوی یک دولت خارجی برای حمایت حداکثری از مردم، ازجمله از سوی بخش خصوصی و جامعه مهاجران وجود داشته باشد، می‌توانید شانس موفقیت را افزایش دهید زیرابه مردم انگیزه می‌دهید و اکنون آن‌ها می‌دانند که ابزارهای بیشتری برای به چالش کشیدن حکومت دارند.

من هرگز باور نداشته‌ام که سناریوی خشونت‌آمیز تغییر [رژیم] از طریق درگیری و رویارویی، راه‌حل نهایی باشد، زیرا باید راهی برای استفاده از ابزارهایی که اهداف را توجیه می‌کنند، پیدا کرد. همیشه چراغ‌قرمزهای خاصی داشتم که به آن‌ها متعهد هستم.

من دانش‌آموز جین شارپ و جنبش نافرمانی مدنی غیر خشونت‌آمیز بوده‌ام و می‌دانم که مردم گاهی می‌گویند این رژیم بی‌رحم است؛ اما من می‌گویم، نه. در یک مقطع زمانی باید بین ما و آن‌ها تفاوتی وجود داشته باشد. بخشی از این موضع به این دلیل است که  برای عناصری است که ممکن است در حال حاضر در زمین هیچ‌کس نباشند  ولی می‌خواهند از این وضعیت بیرون بیایند انگیزه ایجاد کرد. من می‌دانم اعضایی در نیروهای نظامی و شبه‌نظامی [ایران] وجود دارند که اکثر آن‌ها به این نظام اعتقادی ندارند؛ اما آن‌ها باید در پایان روز حقوق خود را دریافت کنند. شما باید به آن‌ها یک استراتژی خروج ارائه دهید. شما باید بتوانید بگویید که پس از رژیم، آن‌ها به خانه فرستاده نمی‌شوند. جایی برای آن‌ها وجود خواهد داشت؛ مطمئناً عده‌ای هستند که واقعاً به دلیل جنایات فجیعی که مرتکب شده‌اند مقصرند و باید در برابر ایران پاسخگو باشند. باید معیاری برای بستن این دایره وجود داشته باشد.

ما باید درک کنیم که وقتی در مورد تغییر رژیم صحبت می‌کنیم، این بدان معنا نیست که همه افرادی که در یک پست هستند باید آن را خالی کنند. فکر می‌کنم که ۸۰ درصد بوروکراسی موجود در دوران گذار باقی خواهد ماند، زیرا کشور باید همچنان کار کند.

 

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به طرز خطرناکی متعصب، ثروتمند و قدرتمند است، چطور؟

 

من از این دیدگاه می‌آیم که نباید بهانه‌ای به آن‌ها بدهید، به این معنا که احساس کنند هدف قرارگرفته‌اند و جایی برای فرار ندارند پس درجایی که هستند بایستند و سرکوب بیشتر را توجیه کنند. در مقابل این را می‌توان گفت که «ما به شما راهی برای خروج پیشنهاد می‌کنیم، با مردم همراه شوید، سپر آن‌ها شوید و به جامعه بازگردید.» من ساده‌اندیش نیستم، به این معنا که فکر کنم همه آن‌ها این کار را خواهند کرد؛ اما مانند هر چیز دیگری، شما ضرر و زیان را به حداقل می‌رسانید.

ما درک می‌کنیم که برای موفقیت باید این رژیم را سرنگون کنیم؛ اما در دوره پسا رژیم باید سیاست آشتی ملی و عفو داشته باشید. دور باطل انتقام جزو ذهنیت من نیست. بجای انتقام،  بهترین تلافی این است که در کارزار خود موفق باشیم تا ارزش‌هایی را که با این رژیم ازدست‌رفته واقعاً برگردانیم. برای برگرداندن برابری؛ برای برگرداندن قوانین حمایت از خانواده، اولین قانونی که خمینی لغو و راه را برای اولین قربانیان رژیم یعنی زنان ایران هموار کرد.

آیا این بهترین راه برای اثبات درستی خود نیست؟ اما این مبتنی بر آشتی است، بر یادگیری از گذشته؛ بنابراین  می‌توانیم به آن روزنامه‌نگار ترکیه‌ای ۲۰ سال پیش پاسخ دهیم که الان کجا هستیم.

از من درباره مردم ایران پرسیدید؛ وقتی ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، در بیشتر شهرهای خاورمیانه، نیمی‌ از کشورهایی که ظاهراً متحدان آمریکا بودند، حمله القاعده را جشن گرفتند. تنها کشور [با اکثریت مسلمان] که مردم در آن با روشن کردن شمع به همدلی پرداختند، ایرانیان بودند. این با حمایتی که ما از سوی مردم ایران از مردم اسرائیل می‌بینیم، مطابقت دارد و نیز با جایگاهی  که مردم درست برعکس رژیم در آن ایستاده‌اند. دنیا باید این را بداند.

 

– آیا پدر فقیدتان در مورد حکومت‌داری و رهبری یک ملت به شما توصیه‌هایی می‌کرد؟

 

شما تنها کسی نیستید که این سؤال را می‌پرسید. بارها این سؤال از من پرسیده شده و حقیقت این است که  وقتی ایران را ترک کردم، فقط هفده سال و نیم داشتم؛ به خاطر نمی‌آورم که هرگز فرصتی داشتم تا در این سطح از موضوعات با او صحبت کنم. ما هرگز چنین صحبت‌هایی نداشتیم.  درست بعدازاینکه خانواده‌ام از ایران رفتند و من دوباره به آن‌ها پیوستم، در دوران تبعیدمان، بیماری و وضعیت روحی پدرم به‌گونه‌ای بود که فرصتی برای چنین موضوعی باقی نمی‌گذاشت؛ اما می‌توانم یک‌چیز را به شما بگویم: پدرم می‌گفت: «شیوه‌ای که من باید عمل می‌کردم با کاری که پدرم [رضاشاه] انجام داد، متفاوت بود» و می‌گفت: «من همه این کارها را انجام می‌دهم تا پسرم و هم‌نسلانش ایران متفاوتی را به ارث ببرند که با آنچه در زمان من باید انجام می‌دادم بسیار متفاوت است.»

بنابراین لزوماً موضوع بر سر شنیدن توصیه‌ نیست، بلکه درک این است که هر دوره و شرایطی به شیوه خاص خود برای دیدن چیزها نیاز دارد. من خودم را تا حدی فرای آن نسل‌ها می‌بینم.

پدربزرگ من در دورانی که ایران کاملاً به‌هم‌ریخته بود، مسئولیت را بر عهده گرفت. در کشور توسعه‌نیافته‌ای که توسط آخوندها گردانده می‌شد. ما هیچ نهاد مدرنی از هیچ نوع نداشتیم. او باید یک دولت متمرکز، یک ارتش مدرن،  فقط برای شروع ایجاد یک دولت مدرن به وجود می‌آورد؛ و همان‌طور که می‌دانید، او از اقدامات کمال آتاتورک که در همسایگی ما در ترکیه انجام می‌شد بسیار تأثیر گرفت.

آن دوران قبل از جنگ جهانی دوم بود. پدرم درست در پایان جنگ شروع کرد  و  مسائل آموزش، نوسازی، ایجاد زیرساخت‌‌ها و غیره پیش آمد.

فکر می‌کنم نسل من [اگر ایران را رهبری می‌کردم] در دوره بعد بیشتر با این چالش مواجه می‌شد: حالا که زمینه‌های اقتصادی و توسعه‌ای را داریم، موضوع آزادی‌ها چطور؟ ما به آن سمت می‌رفتیم ولی هرگز به آن نرسیدیم؛ چون انقلاب پیش‌دستی کرد.

پس از کجا شروع کنیم؟ از جایی که ترک کردیم؟ و هم‌زمان در این میان چه آموخته‌ایم؟ و این فقط من، رضا پهلوی، نیستم که این را می‌گوید بلکه آن‌هایی که در این سنی که الان هستم به من «پدر» می‌گویند.

نسل «زد» امروز [در ایران] مرا «پدر» خطاب می‌کند که بسیار مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ اما همچنین نشان می‌دهد که در نقطه‌ای، باید مشعل را به نسل بعدی بسپارید و این مسیر تکامل در همه‌چیز است. از این نظر، من بیشتر بر اساس آنچه مردم می‌خواهند، جهت‌گیری می‌کنم، زیرا مهم نیست که شما چگونه می‌خواهید در مورد مسائل تصمیم بگیرید یا دیدگاهی را دنبال کنید. این مردم هستند که باید آن را بخواهند. آن‌ها هستند که باید این چشم‌انداز را بپذیرند.

و امروز، چیزی که من متوجه شده‌ام این است که اکثر مردم می‌گویند: «الان، ما می‌فهمیم که او [شاه] چه می‌خواست انجام دهد. در آن زمان متوجه نشدیم.» بنابراین مهم است که مطمئن شویم از همان ابتدا، مردم بلافاصله متوجه‌اند که چه‌کاری دارد انجام شود، نه اینکه باز ۴۰ سال بعد بفهمند!

 

– اگر فرصتی به شما داده شود که فردا پرواز کنید و به یک ایران آزاد برسید، اولین مقصدی که احساس می‌کنید وظیفه شخصی برای بازدید از آن دارید کجاست؟

 

واضح است که این منطقه فقیرترین یا آسیب‌دیده‌ترین مناطق کشور خواهد بود. استان سیستان و بلوچستان احتمالاً اولین جایی است که به ذهن می‌رسد. بخشی از دلیل سفر من به اسرائیل صحبت در مورد بحران آب بود؛ و همان‌طور که می‌دانید آب یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی است که ما به‌عنوان یک ملت [در ایران]  با آن مواجه هستیم. باید به این موضوع بپردازیم. در کشور ما مناطقی وجود دارد که زمین در آن‌ها سنگی‌شده. حتی اگر سعی کنید آب‌رسانی کنید، نمی‌توانید! و این یعنی اکنون تپه‌های شنی شکل‌گرفته که شروع به بلعیدن روستاها در این مناطق می‌کنند که منجر به کوچ اجباری می‌شود. اما به کجا می‌توانند بروند؟!

به همین دلیل است که من تعداد زیادی متخصص با خود همراه می‌برم. من دوست دارم که بتوانم این کار را انجام دهم و به ملت بگویم: گوش کنید، ما فقط در مورد چیزهای خوب و قشنگ صحبت نمی‌کنیم. ما همیشه می‌توانیم از آزادی، حقوق بشر و دموکراسی صحبت کنیم. این‌ها امور بدیهی هستند؛ اما پس‌ازآن، برنامه ما برای بازسازی چیست؟ نقش جامعه مهاجران [ایرانیان] چیست؟ چه تعداد از کارآفرینان می‌توانند فناوری‌ها و سرمایه‌گذاری‌های جدید به کشور وارد کنند؟ کارشناسان قرار است در مورد محیط زیست ما چه کنند؟ اگر بخواهیم صنعت گردشگری را توسعه دهیم، نمی‌توانیم که کل دریاچه‌های خشک‌شده و آب‌های آلوده را به آن‌ها نشان دهیم، می‌توانیم؟!

چگونه کارشناسان حقوقی می‌توانند بلافاصله پس از تغییر رژیم درباره عدالت انتقالی صحبت کنند؟ چه تعداد از اقتصاددانان در کوتاه‌مدت و ۱۰۰ روز اول دولت موقت برای این فعالیت می‌کنند که چه باید کرد؟ این‌یک بسته کامل است.

و هر کاری هم که من درنهایت انجام می‌دهم، از این نظر که سهمی‌ در  کمک به این نبرد داشته باشم این است که بفهمیم کشورمان با چه چالش‌هایی روبروست و تا جایی که می‌شود کارشناسان بیشتری را برای رسیدگی به این حوزه‌ها گرد بیاوریم. این واقعاً یک تقسیم وظایف است و فقط این نیست که به عنصر سیاسی توجه داشت.

مهم‌تر از همه اینکه آیا شهروندان در این فرآیند مشارکت دارند به‌طوری‌که همه جنبه‌های این نقشه راه را برای بازسازی درک کنند؟  فکر می‌کنم این تفاوت بین حرکت از امید به باور است. می‌خواهم به آن‌ها بگویم: این کار شدنی است. ما بیش از یک مجموعه بحرانی برای شروع داریم. من واقعاً به این باور دارم.

 

*منبع: جویش ژورنال
*تابی رافائل نویسنده‌ی برنده جایزه، ستون‌نویس هفتگی و سخنگوی «جویش ژورنال» در لس‌آنجلس است.
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن

 

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر