15.4 C
تهران
جمعه, ۷. اردیبهشت , ۱۴۰۳

تفاوت لیبرال دموکراسی و سوسیال‌دموکراسی

ملی‌گرایی و منافع ملی

پیش از پرداختن به موضوع به تعریف لیبرال دموکراسی پرداخته شد. لیبرال دموکراسی از دو جزء لیبرالیسم و دموکراسی تشکیل‌شده است. لیبرالیسم یعنی شناخت حق انسان به آزادی، به مالکیت و امنیت نفس خود و حق انسان به اینکه استعدادهایش را پرورش دهد و تا آنجا که می‌تواند پیش ببرد. لیبرالیسم عبارت است از یک سلسله حقوق جدانشدنی فرد انسانی که آزادی از آن می‌آید. لیبرالیسم سابقه طولانی دارد و یک جزئش حق است سپس مسئولیت به دنبالش. ایرانی‌ها تکه مسئولیتش را به جهان دادند و یونانی‌ها روی قسمت حقش رفتند که مردم حق‌دارند سرنوشت خود را به دست‌گیرند. از لیبرالیسم به دموکراسی می‌رسیم. اگر حق انسان را قبول کنیم که مهم‌ترین آن این است که مردم در کار حکومت شرکت کند نتیجه این می‌شود که اول لیبرالیسم است بعد دموکراسی. سیر اندیشه هم به همین نحو بوده است. از ۲۵۰۰ سال پیش با مفهوم انسان صاحب حق این بحث شروع شد و تا شناسایی این حق در عمل و به دموکراسی خیلی طول کشیده است. دموکراسی عبارت از حق مردم به حکومت بر خودشان است که به دموکراسی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم می‌شود. لیبرالیسم هم دو مکتب آزادی مثبت و آزادی منفی دارد. آزادی مثبت حق انسان است به اینکه آنچه می‌خواهد بکند؛ و به بی‌بندوباری و بی‌مسئولیتی می‌کشد که نمونه‌اش همین مؤسسات بزرگ مالی آمریکاست که کنترلی رویشان نبود. آزادی منفی نبودن اجبار است. در لیبرال دمکراسی برخلاف آزادی مثبت که انسان هر کار دلش خواست بکند آزادی محدود به قانون و نهاده است. اندیشه نوین لیبرال از قرن هژدهم شروع می‌شود و خاستگاهش بیشتر اسکاتلند است. در این نگرش انسان دارای حقوق طبیعی جدانشدنی است ولی این انسان در اجتماع زندگی می‌کند پس باید آزادی و حقوقش در رابطه با دیگران تعیین شود یعنی دولت قوی باید باشد و از طرف مردم باشد. از اینجاست که لیبرالیسم با دموکراسی پیوند می‌خورد. لیبرالیسم محدود می‌شود به نهادها و قانون‌هایی که خود مردم تعیین کرده‌اند. اعتقاد و اعتبار دموکراسی لیبرال به رأی اکثریت است در چارچوب حقوق بشر. این حقوق بشر ابتدا اواخر قرن هژدهم در آمریکا به‌صورت کلی درآمد و ده سال بعد فرانسوی‌ها با جزئیات آن را تدوین کردند و در ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل به‌صورت اعلامیه جهانی حقوق بشر حقوق بشرتصویب شد.

این اعلامیه حق اکثریت را محدود می‌کند و حکومت اکثریت تا مرز حقوق فرد کشیده می‌شود. نظام‌های دمکراسی در همه‌جا لیبرال هستند یعنی اکثریت مردم در آن‌ها نمی‌توانند حقوق یک نفر را هم زیر پا بگذارند. دمکراسی لیبرال نه ربطی به شکل حکومت دارد، از پادشاهی و جمهوری و نه نظام اقتصادی، از اقتصاد بازار تا سوسیالیستی. ازاین‌جهت سوسیال‌دموکرات‌ها فرقی با لیبرال دموکرات‌ها ندارند. برای ما این موضوعات تازه و ناآشناست. تا همین اواخر اگر گفته می‌شد سوسیال‌دمکرات‌ها هم لیبرال دمکراسی را قبول دارند به آن‌ها برمی‌خورد؛ از لیبرال وحشت می‌کردند ولی درواقع نظام سوسیال‌دموکراسی، همان دموکراسی لیبرال است در ارزش‌ها و اصول. حالا چرا سوسیال‌دموکرات‌های وطنی از لیبرال می‌ترسند به این دلیل است که در حوزه اقتصاد، لیبرال دموکرات و سوسیال‌دموکرات از هم جدا می‌شوند. نظام سیاسی و نظام اقتصادی باهم فرق دارند.

لیبرالیسم اقتصادی مربوط به قرن هژدهم است که آن روشنفکران پایه‌های اقتصاد نوین لیبرالی را هم گذاشتند. چون آزادی و دموکراسی و حق، بستگی دارد به احترام حق مالکیت و آزادی فعالیت اقتصادی و ابتکار آزاد. ولی همان آدام اسمیت و دیوید هیوم که پدران روشنگری اسکاتلندی هستند گفته‌اند افراد در جامعه زندگی می‌کنند و ارتباط با بقیه دارند و ملاحظه بقیه افراد لازم است و ازاین‌رو یک حکومت منتخب افراد با نظارت خود باید جلوی زیاده‌روی را بگیرد و نگذارد انحصار به وجود آید. تفاوت عمده بین لیبرال دموکراسی و سوسیال‌دموکراسی درزمینهٔ اقتصادی تفاوت درجه مسئولیت جامعه است. در هر جامعه‌ای عده‌ای عقب می‌افتند و بسیار هم عقب می‌افتند. لیبرال دموکراسی به حداقل مسئولیت جامعه در مقابل کسانی که حقیقتاً نمی‌توانند و ایجاد فرصت برابر برای همه معتقد است تا آن‌ها بتوانند زندگی خودشان را به راه‌اندازند ولی جامعه مسئول از گهواره تا گور نیست که مالیات زیادی از عده‌ای بگیرد و به دیگران بدهد چون باعث گریز از کار و ابتکار و انگیزه پیشرفت می‌شود. پس جامعه باید حدی نگه دارد. فرصت‌های برابر برای همه و کمک به کسانی که نمی‌توانند، نه اینکه نمی‌خواهند کار کنند…

در سوسیال‌دموکراسی مسئولیت جامعه فراتر از این حرف‌هاست. بعد از جنگ دوم «دولت رفاه» که از گهواره تا گور را می‌پوشاند شکل گرفت. مالیات‌ها به‌قدری بالا رفت که بسیار کسان از کشورهای خود رفتند و یا تقلب مالیاتی کردند. بقیه مردم عادت کردند هی از دولت بگیرند. این پوشش همگانی هم غیرمنصفانه است و هم جلوی پیشرفت را می‌گیرد. از بیست سال پیش دولت رفاه به سبب زیاده‌روی‌های خود در همه‌جا در حال عقب‌نشینی است.

بحث سوسیال‌دموکراسی و لیبرال دموکراسی بر سر درجه مداخله و مسئولیت دولت در قبال جامعه است. جایی که کارگر وقتی استخدام شد دیگر نشود بیرونش کرد تولید دچار مشکل است. این حق را کارفرما باید داشته باشد. اگر این حق را از کارفرما بگیرند یک ارتش بیکار و یک اشرافیت کارگری ایجاد خواهد شد که دست به امتیازات آن نمی‌شود زد. البته جامعه مسئول کارگری است که نمی‌تواند کار پیدا کند. این‌ها مسائلی است که اگر شما منشور حزب مشروطه ایران را مطالعه کنید می‌بینید که ما سوسیال‌دموکرات نیستیم. از عدالت اجتماعی صحبت کرده‌ایم ولی عدالت اجتماعی مفهوم وسیعی دارد و گفته‌ایم ما به همه فرصت برابر می‌دهیم و فقط به کسانی که نمی‌توانند کمک می‌کنیم و به بقیه کمک نمی‌کنیم. معنی ندارد به کسی که احتیاجی ندارد کمک کنیم. تغذیه رایگان برای همه در گذشته یکی از این سیاست‌های نادرست بود. بجای کمک بیشتر به کسانی که نیازمندتر بودند یک سیاست سراسری اتخاذ شد. سرتاسری عمل کردن هدر دادن منابع و طلبکار شدن مردم است و به محرومان نیز کمتر می‌رسد. مسئولیت جامعه ازنظر ما فقط به وجود آوردن فرصت برابر برای همه است که خیلی مهم است که فردی که پول ندارد از بالاترین آموزش‌ها محروم نشود و به کسانی که حقیقتاً نمی‌توانند کمک شود. در سوسیال‌دموکراسی این تور امنیتی وسیع‌تر است.

اما اساس هر دو نظام بر دموکراسی لیبرال است و تفاوت این دو در درجه مسئولیت اجتماع است در برابر افراد. ضمناً بعد از تجربه دولت رفاه و کمبودهای بزرگ اقتصاد بازار آزاد این دو شیوه اقتصاد سیاسی تفاوت‌هایشان کمتر شده است. سوسیال‌دموکرات‌ها اشکالات کمک سراسری برابر را دیده‌اند و لیبرال دموکرات‌ها عواقب وادادن در برابر زیاده‌خواهی افراد و مؤسسات را. ما از این تحول خیلی خوشحال هستیم و انتظار داریم دیوارهای رد نشدنی این دو طیف را از هم جدا نکند. امیدواریم در ایران آینده این دو در رقابتی سالم در کنار هم باشند.

 

***

 

در بحثی که درگرفت یکی از حاضران با نگاهی به تجربه کشورهای اسکاندیناوی گفت بخشی از چپ سوسیالیست بعد از فروپاشی شوروی و تحت‌فشار جهان‌گرائی رو به سوسیال‌دموکراسی آورد و این بهترین کمک به نیروهای لیبرال دموکراسی است. فشار جهان‌گرائی (گلوبالیسم) باعث شد اتحادیه‌های کارگری مجبور شوند به تغییراتی تن دهند زیرا نیروی کار ارزان جاهای دیگر و خروج سرمایه آن‌ها را به تجدیدنظر می‌انداخت. سوسیال‌دموکرات‌ها تمایلشان بیشتر به‌عنوان دولت، کنترل افراد جامعه و حتی سرنوشت فرزندان است. مالیات‌ها را از همه ثروتمندان و فقیران گرفته و به‌عنوان کمک‌هزینه به کم بضاعتان پس می‌دهند که بگویند با همه به‌صورت برابر رفتار می‌شود. آن‌ها هنوز خیلی از گرایش‌های سوسیالیستی مثل تمرکز قدرت و کنترل را در ذهن دارند ولی خوشبختانه به طیف میانه نزدیک‌تر شده‌اند. لیبرال دموکرات‌ها هم به این نتیجه رسیده‌اند که به عدالت اجتماعی و اضافه شدن مالیات ثروتمندان تن دهند تا تعادلی در جامعه برقرار شود.

نظر دیگر آن بود که تنها سوسیال‌دموکرات‌های وطنی نیستند که از لیبرال وحشت دارند. دارندگان افکار مذهبی هم دچار این وحشت هستند. می‌گویند همان دموکراسی بگوئید کافی است دیگر لیبرال را نگوئید. پرسش این است که آن مرز اقتصادی که لیبرال دموکراسی و سوسیال‌دموکراسی را جدا می‌کند با توجه به اینکه هرکدام آن‌ها در شرایط بحران یا شکوفایی انعطاف‌پذیر هستند چیست؟

در توضیح اغتشاشی که در مفاهیم در میان ایرانیان دیده می‌شود گفته شد که هر دو مفهوم راست و چپ میانه در ایران تازه است. افراد نزدیک به حزب هم ممکن است قسمتی از برنامه ما را با سوسیال‌دموکراسی اشتباه بگیرند. بدون لیبرالیسم هر رژیمی به دیکتاتوری تبدیل می‌شود. راست میانه را ما سر زبان‌ها انداختیم و زیر فشار بحث‌ها و سایر عوامل، سوسیال‌دموکراسی هم‌شکل گرفته ولی از طرف سوسیالیست‌ها زیر تعرض بسیار است. کم‌کم اهمیت لیبرالیسم بیشتر درک می‌شود. بقایای مارکسیست‌ها قد علم کرده‌اند و به سوسیالیسم دموکراتیک به تقلید آلمان‌ها روی آوردند که آن‌هم شکست خورد و حزب سوسیال‌دموکرات آلمان ارتباطش را با کمونیست‌های پیشین و سوسیالیست‌های دمکراتیک قطع کرد.

اگر اول به حقوق افراد توجه نشود دموکراسی هم ناقص خواهد بود. بحث آقای غنی‌نژاد در این مورد درست است و دموکراسی بدون لیبرالیسم پایدار نخواهد ماند. دخالت دولت در نظام لیبرال دموکراسی به معنی دخالت در امور اقتصادی نیست و درزمینهٔ عدالت اجتماعی است؛ اما سیاست‌های مالیاتی نباید به نحوی باشد که کار نکردن بهتر از کار کردن باشد. در آلمان اگر کسی کار می‌کرد کمتر پول درمی‌آورد تا اینکه بیکار باشد. دانشجویانی تا ۱۵ سال در دانشگاه می‌ماندند. مشکل دخالت دولت، این‌هاست و نه بیشتر.

در مورد سوءتفاهمی که در ایران درباره لیبرالیسم وجود دارد و مذهبی‌ها به ملی مذهبی‌ها و مصدقی‌ها به‌عنوان لیبرال حمله کرده‌اند و هنوز گاهی می‌کنند اشاره شد که ما در سازمان‌های سیاسی ایران لیبرال نداشته‌ایم و هنوز موضوع تازگی دارد. نگاهی به کردار و حتی گفتار به‌اصطلاح لیبرال‌ها نشان می‌دهد که چه اندازه از این عوالم به دور بوده‌اند.

یکی از حاضران با اشاره به سهم ایرانیان گفت کورش و داریوش از خودشان چیزی را اختراع نکردند. آن‌ها چیزی را که در بطن جامعه بود قانونی کردند و این اندیشه از زرتشت می‌آید. مرز انسان خوب و بد را زرتشت مشخص کرده است. انسان حق انتخاب دارد که خوب باشد یا بد. انسان به گفته زرتشت آزاد خلق‌شده و حق انتخاب دارد و باید بین خوب و بد انتخاب کند و این اولین اندیشه لیبرال و آزادی فرد است و داریوش هم تحت تأثیر اندیشه‌های زرتشت بوده که این صحبت‌ها را کرده است. در برخورد به مسئله زن هم دیده می‌شود وقتی جاماسب دختر زرتشت را از زرتشت خواستگاری می‌کند پاسخ زرتشت چنین است: چرا از من سؤال می‌کنی برو از خودش بپرس. در اقتصاد هم در گفتار زرتشت هیچ‌کس حق استفاده از شخصی را ندارد مگر اینکه مزد او را تا قبل از غروب آفتاب بدهد. پرسپولیس یکی از افتخارات ملت ایران است و یکی از دلایلش این است که هیچ برده‌ای در ساختن آن بکار گرفته نشده است.

 

پاینده ایران

 

 

 

گزارش نشست ۴۵ دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۸۷

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر