12.8 C
تهران
پنجشنبه, ۹. فروردین , ۱۴۰۳

بااین‌همه دردِ کهنه، نوروز! هنوز…

فرارسیدن نوروز و رسیدن بهار و روزهای روشن و آینده‌ای که در راه است،

بازهم نوروز هزاران ساله از راه رسید؛ مانند همه نوروزهای چهل و اندی سال گذشته، شادی و اندوه در هم می‌آمیزد.

از فقدان جان‌های پرشوری که برای آزادی و حقوق انسانی خود و دیگران توسط جمهوری اسلامی ستانده شدند؛ از غیبت آن‌ها که به همین دلیل در زندان‌ها محبوس‌اند؛ از هزاران هزار ایرانی که به خاطر شرایط موجود مجبور به ترک میهن خود شده‌اند و برخی از آن‌ها تا مشخص شدن وضعیت پناه‌جویی سال‌ها در کشورهای مختلف ازجمله ترکیه بلاتکلیف هستند و برخی توان و تخصص خود را در اختیار کشورهای دیگر قرار داده و برخی نیز برای لقمه نانی به کارگران مهاجر در کشورهای همسایه تبدیل‌شده‌اند؛ از کولبران و سوخت‌برانی که جان را با نان تاخت می‌زنند و آن‌ها که با ارگان‌های بدن، سلامتی خود را می‌فروشند؛ از آموزگار و کارگر و کشاورز و کارمند و بازنشسته و بیکار و مالباخته که همگی نه‌تنها با مشکلات اقتصادی که با ده‌ها ناهنجاری اجتماعی و فرهنگی و فشارهای روانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و بااین‌همه ناگواری سرنوشت، بیماری کووید ۱۹ نیز بیش از دو سال است بر زندگی همگان سایه افکنده و بسیاری را به کام مرگ فرستاده است.

الاهه بقراط
الاهه بقراط

هرچه نگاه می‌کنیم، در ترازوی بی‌عدالتی، کفه‌ی اندوه بسیار سنگین‌تر از شادیست. بااین‌همه و اتفاقاً از همین رو، باید به ایرانیان داخل و خارج  کشور نیز اشاره کرد که در تمام این سال‌ها همچنان دل درگرو ملت و مملکت دارند و بار سنگین مسئولیت و وظیفه‌ی انسان بودن را برای خود و دیگران حمل می‌کنند. از مادران و پدران و خانواده‌های دادخواه تا همه شهروندانی که در صنف‌های مختلف برای حقوق انسانی دست به اعتراض می‌زنند و همبستگی و همگرایی در دفاع از حقوق همدیگر را بالاتر از هر چیز قرار داده‌اند. برای انسان، علاوه بر میهن، آزادی و عدالت و آینده نیز مفاهیمی مشترک هستند. همین اشتراک و تعلق است که نمی‌گذارد نسبت به آنچه در محله و شهر و کشور و منطقه و جهان‌ روی می‌دهد، بی‌تفاوت بمانیم. عدم بی‌تفاوتی از خود و حقوق خویش آغاز می‌شود و به هر گوشه‌ی جهان می‌رسد.

اینست که مگر می‌توان از فرارسیدن نوروز و رسیدن بهار و روزهای روشن و آینده‌ای که در راه است، احساس شادی نکرد؟

 

بازآمدن تو، بازدیدن دارد
سرسبزی لبریز تو، چیدن دارد
بااین‌همه دردِ کهنه، نوروز! هنوز
آوازِ تو از دلم، شنیدن دارد

رباعی از رضا مقصدی

 

لاهه بقراط

کیهان لندن شماره ۳۵۴

 

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر