15.7 C
تهران
پنجشنبه, ۱. آذر , ۱۴۰۳

جنبش سبز مثل ویکی‌پدیا است

جنبش بی‌سابقه‌ی اعتراضی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران به وجود آمد و خود را به نام جنبش سبز به جهان شناساند، در خارج از کشور و در میان ایرانیانی که اکثریتشان به دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی در خارج از کشور اقامت دارند، تحول بسیار بزرگی به وجود آورد.
کیفیت و کمیت شرکت ایرانیان خارج از کشور در حمایت از جنبش سبز قابل بررسی و تحلیل است. برای اولین بار نیروهایی که مخالف شرکت در هر انتخاباتی بودند، برای حمایت از مردمی که در پی تحقق شرکت مؤثر خود در انتخابات بودند، به میدان آمدند. این پدیده را با برخی از کارشناسان و صاحب‌نظران سیاسی در خارج از کشور در میان خواهم گذاشت.
در اولین قسمت از این بررسی، با داریوش همایون از دولت‌مردان سیاسی نظام گذشته و دبیر کل حزب مشروطه‌ی ایران* گفت و گو کرده‌ام. آقای همایون می‌گوید:

همایون: مسلماً خارج و داخل از هم جدایی ناپذیرند. کسانی که الان در خارج فعالیت می‌کنند، در اثر انقلاب از ایران آمده‌اند و همه‌ی آنان به تعبیری یک پایشان در ایران است و یک چشمشان متوجه ایران است.
البته این رابطه در طول این ۳۰ سال تفاوت داشته است؛ زمانی خارج فعالیت می‌کرد و در داخل خبری نبود. به خصوص اوایل انقلاب، مردم در داخل ایران، روی هم رفته یا موافق بودند یا تن در داده بودند. به تدریج، نقش مبارزات در داخل افزایش پیدا کرد و فعالیت‌های خارج را تحت‌الشعاع قرار داد.
این تحول را بیشتر از دوم خرداد به این سو شاهد بودیم. آن‌چه مورد نظر شما است، باید پیشینه‌اش را از دوم خرداد گرفت.

مریم محمدی: تقسیم‌بندی جالبی کردید و دوم خرداد را محوری گرفتید که قبل و بعد از آن اوج و فرود مبارزات داخل و خارج را نشان بدهد. اما آن‌چه الان اتفاق افتاده، همراهی بزرگ و بی‌سابقه‌ای است که در خارج از کشور، با مبارزات داخل انجام می‌گیرد؛ به همان شکلی که در داخل پیش می‌رود. این چگونه اتفاق افتاده است؟

همایون: برای این که آن‌چه در درون اتفاق افتاد هم بی‌سابقه بود. در طول ۳۰ سال جمهوری اسلامی، هرگز چنین تظاهرات بزرگ خودجوشی ندیده‌ایم. همه غافل‌گیر شدند؛ از جمله خود رهبران رژیم.
البته آن‌ها به دلایل دیگر خود را برای سرکوب‌گری آماده کرده بودند. آن‌ها فکر می‌کردند با بحران اقتصادی، ناآرامی‌هایی بروز خواهد کرد و به این دلیل آماده بودند. ولی واکنش مردم به انتخابات برایشان به کلی نامنتظره بود. به این دلیل طبعاً در خارج هم بازتاب خیلی وسیعی پیدا کرد.
هرچند بعد از ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تا سال‌ها در خارج، فعالیت خیلی زیادی برای زنده نگاه داشتن آن جنبش انجام می‌گرفت؛ اما این بار قابل مقایسه با ۱۸ تیر نبود.

مریم محمدی: ضمن این که علی‌رغم تلاش در خارج، امواج جنبش ۱۸ تیر در داخل فروکش کرد و دانشگاه‌ها هر روز آرام‌تر شد.

همایون: بله، آن جنبش فروکش کرد. برای این که دوم خرداد تاثیر متفاوتی روی گروه‌های گوناگون داشت؛ در داخل به مقدار زیاد آرام کرد. حتی بعد از ۱۸ تیر و آن سرکوب‌گری، چون مردم به تظاهرات نپیوستند و صرفاً دانشجویان دانشگاه تهران در آن دخیل بودند، چندان بازتابی پیدا نکرد.
ولی در بیرون رها نکردند؛ چون موضوع بسیار حساسی بود و برای حمله به جمهوری اسلامی خیلی مناسب بود. نقش داخل و خارج متفاوت بوده است؛ زمانی آن طرف فعالیت بیشتر بوده و زمانی این طرف.
یک تأثیر دیگر دوم خرداد این بود که به تدریج در بیرون، شاید اکثریتی از نیروهای مخالف را کمابیش متمایل به جناح‌هایی از رژیم کرد. ارتباطات مستقیم برقرار شد. هرچند نه برای اولین بار، که در دوره‌ی رفسنجانی هم این ارتباطات را برقرار کرده بودند، اما این بار در سطح بسیار وسیع‌تری صورت گرفت.
در نتیجه شکاف بزرگی در بیرون میان کسانی که روی هم رفته طرف‌دار همکاری با بخشی از جمهوری اسلامی بودند و کسانی که هم‌چنان – به قول خودشان – تمامیت رژیم را نفی می‌کردند.
جنبش سبز این شکاف را به مقدار زیادی پر کرده است. نه این که به کلی از بین برده باشد، ولی امروز آن اختلاف شدید میان کسانی که می‌خواهند با بخشی از این حکومت برای مبارزه با بقیه‌ی حکومت نوعی همراهی داشته باشند و کسانی که سراسر مخالف هستند، کمتر شده است.

مریم محمدی: پر شدن این شکاف را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ چون نیروهایی که قائل به پذیرفتن همراهی و هم‌فکری با بخشی از حکومت (احتمالاً منظور شما اصلاح‌طلبان هستند) بودند، هنوز بر عقیده‌ی خود هستند. از سوی دیگر نیروهایی هم که هیچ نوع نزدیکی با نیروهای منسوب یا پیرامون حاکمیت را نمی‌پذیرفتند که حزب مشروطه هم از آن نیروها محسوب می‌شود، به نظر نمی‌آید تغییر عقیده داده باشند. این‌جا چه اتفاقی افتاده است؟ کدام نیرو به دیگری نزدیک شده است؟

همایون: گروه‌های سلطنت‌طلب همان‌طور که گفتید، بر همان منوال سابق هستند. اما راجع به حزب مشروطه‌ی ایران صحبت می‌کنم و این حزب مبارزه‌ای را که در ایران، در درون خود حاکمیت آغاز شده است، فرصت بسیار خوبی برای پیش‌برد مبارزه‌ی کلی مردم ایران می‌داند و بر این نظر است که نباید این فرصت را با سیاه و سفید دیدن قضایا از بین برد.
در نتیجه ما به هیچ وجه میل نداریم موضع آن بخشی از جناح حکومتی که فعلاً زیر حمله است، ضعیف بشود و جناح احمدی‌نژاد و سپاهی امنیتی تقویت شود.
از این جهت است که اختلاف مقداری کمتر شده است. برای این‌که ما معتقدیم باید تدریجی عمل کرد؛ باید گام به گام به جلو رفت و اولویت کنونی شکست دادن احمدی‌نژاد است؛ نه سرنگون کردن رژیم که امکان ندارد.

مریم محمدی: یعنی مخالفت با دولت احمدی‌نژاد را می‌توان نقطه‌ی وفاق بین نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور و بین خارج و داخل به طور کلی دانست؟

همایون: باز هم معلوم نیست همه این نتیجه را گرفته باشند …
مریم محمدی: در این مرحله؟
در این مرحله، بیشتر نیروهای مخالف معتقدند که احمدی‌نژاد و گروهش خطری بزرگ و فوری هستند و شکست دادن آن‌ها به سود کشور است. غیر از این که مبارزه است، وضع مردم را هم بهبود خواهد بخشید. بر سر این مسأله نوعی اتفاق نظر پیدا شده است.
در باره‌ی رهبری جنبش سبز و این که اساسا این رهبری وجود دارد یا خیر، این‌که این جنبش نیازی به رهبری دارد یا نه و هم‌چنین بر سر این که جنبش سبز از نظر مقوله‌ی رهبری، سرانجام به کدام سو باید برود، بحث‌های زیادی هست. شما امر رهبری در جنبش سبز را چگونه می‌بینید؟
رهبری هزار تعریف دارد؛ رهبری فرهمند که تا کنون مورد نظر بوده است، نمونه‌ای از خمینی، مصدق و … را در نظر داشته است. دوران این نوع رهبری به کلی سپری شده است.
من اصلاً نمی‌بینیم در آینده کسی بتواند همه‌ی آرزوهای مردم ایران را در خود متبلور کند و کسی پیدا شود که هر چه بگوید، قانون باشد و چون و چرا نداشته باشد. این دوره تمام شده است.
ما وارد عصر نئوتکنیک شده‌ایم و جنبش سبز، جنبشی دموکراتیک است؛ جنبش پوپولیستی نیست. جنبش پوپولیستی بدون رهبری فرهمند امکان‌پذیر نیست.
ولی ما می‌دانیم رهبری فرهمندی در کار نیست و برای اولین بار کسانی که به عنوان رهبر این جنبش معرفی شده‌اند که در واقع سران این جنبش هستند، نه رهبران؛ دنبال مردم هستند. بار اول هم خود موسوی گفت: «مردم گفتند به نماز جمعه می‌روند؛ من هم می‌روم.» رابطه‌ی سران جنبش با کل جنبش این‌گونه است.
اصولاً در جنبش سبز باید میان یک جریان اعتراضی که جریان عمومی و خودجوشی است و در خودش دارد شکل می‌گیرد، شعارهای خود را دارد و کاری به این ندارد که محدودیت‌های گفتار و کردار سران این جنبش چیست و «راه سبز امید» که بخش مسئول و درگیر این جنبش است و باید با رژیم مناسباتی داشته باشد و بخشی از رژیم باید همراه باشد که خود را حفظ کند و مبارزه‌اش را پیش ببرد، باید تفاوت گذاشت.
این بحث البته طولانی است، اما نقطه‌ی کلیدی این است که میان جنبش اعتراضی و بخش اداره‌‌کننده‌ی «راه سبز» که بخش فعال سیاسی جنبش است، تفاوت قائل شد.

مریم محمدی: یعنی همان بخشی که شما سران جنبش می‌نامید.

همایون: بله؛ سران جنبش که هیچ‌کدام در آن تعریف رهبری نمی‌گنجند.

مریم محمدی: این نقص جنبش سبز است یا ویژگی آن؟

همایون: این قدرت آن است. این خلاصه‌ی مبارزه‌ی صد ساله‌ی جامعه ایرانی برای بیرون آمدن از روحیه‌ی فرمان‌بری، اطاعت، پرستش و ایستادن روی پای خود است که به این‌جا رسیده و بزرگ‌ترین قدرت این جنبش است.
این جنبش در سرتاسر اجتماع پخش شده است. هزاران رهبر دارد. هر گوشه‌ای، عده‌ای یا کسی دارند کارهایی می‌کنند و دیگران هم همکاری می‌کنند.

مریم محمدی: در گذشته، وقتی صحبت از رهبری به قول شما فرهمند بود یا در اشکال رهبری چپ، معمولاً مطرح می‌شد که رهبر چه کسی و با چه ویژگی‌هایی می‌تواند باشد. حال سران جنبش، به ترتیبی که شما می‌گویید که باید تشخیص بدهند دنبال خواسته‌های مردم بروند یا نروند، چگونه به وجود می‌آیند؟ این نیروها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؟
همایون: این اتفاق هم افتاده است. برادر خاتمی یک بار گفت: «آقا رهبر چیست؟ این‌ها دنبال مردم‌اند!» سران این جنبش (موسوی، کروبی و خاتمی) این موضوع را تشخیص داده‌اند. به همین دلیل مرام‌نامه نمی‌نویسند؛ اصول عقاید تنظیم نمی‌کنند؛ چون نمی‌توانند آن‌چه را مردم می‌خواهند، بگویند؛ و نمی‌خواهند متعهد به آن‌چه از نظر رژیم قابل قبول است، بشوند؛ در نتیجه ساکت مانده‌اند.

مریم محمدی: به این علت نیست که می‌دانند خواسته‌های مردم گوناگون است و در یک مانیفست نمی‌گنجد؟

همایون: نه تنها این؛ اساس مسأله این است که نمی‌خواهند مطلبی بگویند که مردم با آن مخالف باشند و نمی‌خواهند مطلبی بگویند که وسیله‌ی دست رژیم برای تعطیل کردن جنبش بشود و موجب تهدید و زندانی کردن خودشان باشد. درنتیجه مسکوت گذاشته‌اند.

مریم محمدی: اگر تقاضاهای مردم فراتر از سران جنبش باشد یا به عبارتی حرکت سران جنبش عقب‌‌تر از مردم باشد، آینده‌ی جنبش با این سران چه خواهد بود؟

همایون: همه کمابیش با «ویکی‌پدیا» آشنایی دارند. جنبش سبز هم به نظر من حالت ویکی‌پدیا را دارد. یعنی افراد و دسته‌های گوناگونی مطالبی بر ‌آن‌چه جنبش سبز دارد، می‌افزایند. این جنبش یک داده‌ی عمومی دارد که آزاد است و همه می‌توانند شرکت کنند.
به کلی خارج از رابطه‌ی رهبری، اطاعت، فرمان‌بری، مریدی و مرادی و … است. معلوم نیست این جنبش سبز به کجا می‌رسد و چه می‌خواهد. در حال تشکیل است. اما کسانی که سران جنبش هستند، ناگزیرند در چهارچوب امکانات یک رژیم سرکوب‌گر عمل کنند. در نتیجه همیشه تفاوتی میان لحن دو طرف هست.

برگرفته از سامانه رادیو زمانه

۱- آقای داریوش همایون رایزن حزب مشروطه ایران می‌باشد و نه دبیر کل حزب. رادیو زمانه به نامه‌ها و اعتراضات مدیر سامانه حزب مشروطه ایران تاکنون پاسخی نداده است. متاسفانه توضیحات هموندان در قسمت “نظرات خوانندگان” در رادیو زمانه هم در آن سامانه درج نشده است. خانم مریم محمدی هم خود را پاسخگو نمی‌دانند. حتا سامانه‌های دیگری که این مصاحبه را درج کرده‌اند و خود را متعهد به شیوه خبررسانی سالم می‌پندارند از هر گونه توضیحی در این‌باره پرهیز کرده‌اند!

مدیر سامانه حزب مشروطه ایران
بهمن زاهدی

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر