میخواهید بدانید چگونه به یک حریف یا دشمن بنگرید؟ بهترین راه این است که ببینید او چگونه به جهان مینگرد. دید جهانی یا به گفته فیلسوفان آلمانی «جهاننگری» تعیینکننده هویت بازیگرانی است که در صحنه سیاسی ــ اجتماعی ــ فرهنگی حضور دارند.
اگر این روش را برای شناسایی نظام کنونی در ایران به کار ببریم، فوراً خواهیم دید که گردانندگان و فرضیهپردازان جمهوری اسلامی در یک دنیای موازی با دنیایی که از دید ما دنیای واقعی است، به سر میبرند. هیچیک از فرضیههای رایج در دنیای واقعی ادعا نمیکند که کل آفرینش با هدف و منظور خاصی شکل گرفت. در اساطیر یونان باستان، دنیای واقعیات و بازیگر اصلی آن، یعنی انسان، در نقش بازیچههایی برای خدایان المپ ظاهر میشوند با این ادعا که آفرینش با هدف تبدیل انسان به بازیچه صورت گرفت.
در جهانبینیهای ابراهیمی ــ یهودی، مسیحی و مسلمان کلاسیک ــ نیز کل آفرینش نمادی از قدرت الهی است، اما هدف خاصی برای آن منظور نمیشود.
دیگر مکاتب کموبیش دینی ــ بودائیسم، مذهب شینتو و هندوئیسم ــ نیز عامل آفرینندهای عرضه نمیکنند و در نتیجه نمیکوشند تا آفرینش را هدف قلمداد کنند. «تو هستی، چون هستی» ژرفای اندیشه هندوئیسم را بهسادگی بیان میکند.
البته در تاریخ همه ادیان و مذاهب، گروهها و جنبشهایی را مییابیم که هدف از آفرینش را آزمودن انسان یا آماده کردن انسان برای زندگی در آخرت قلمداد کردهاند؛ آخرتی که از همه نقایص و سختیهای اینجهانی فارغ خواهد بود.
امروز اما مبلغان جمهوری اسلامی میکوشند تا کل آفرینش را هدفمند جلوه دهند و بر همه مکاتب فلسفی تاریخی خط بطلان بکشند. آیتالله روحالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، در گفتگویی با مجله «تایم» در ۱۳۵۷، نظر مصاحبهکننده را درباره ضرورت معرفی نظام موردنظر آیتالله رد میکند و میگوید: «با ضوابط شما، من هیچ نمیدانم و نمیخواهم بدانم و بهتر است که ندانم!» از دید آیتالله، آنچه از دید مصاحبهکننده «جهل مرکب» به نظر میرسد، عرفان واقعی است.
در روزهای اخیر که مصادف بود با سالگرد رحلت «امام خمینی»، فرضیهپردازان نظام کوشیدهاند تا این «جهل مرکب» را در لباس دانش کامل عرضه کنند. روزنامه کیهان که میگویند منعکسکننده نظرات آیتالله علی خامنهای است، در چندین مقاله تأکید میکند که هدف انقلاب ۱۳۵۷، برخلاف ادعای برخی «اصلاحطلبان»، رسیدن به دموکراسی، آزادی و توسعه اقتصادی در ایران نبود. انقلاب موردبحث گامی اجتنابناپذیر بود، در تحقق برنامهای که خالق متعال از آغاز تعیین کرده بود: آفرینش کل کائنات برای حضرت رسول و اعقاب او یعنی فرزندان حضرت فاطمه و حضرت علی امیرالمؤمنین.
کیهان یادآور حدیث معروفی میشود که در آن، الله خطاب به حضرت محمد میگوید: «اگر تو نبودی، دنیا را نمیآفریدم.»
اما آیا هدف از آفرینش در همانجا تحقق مییابد؟ پاسخ فیلسوف نظریهپرداز کیهان منفی است. آفرینش هدف دیگری نیز داشت: نابودی استکبار جهانی.
در زمان ولادت حضرت رسول، شاهنشاهی ساسانی در ایران نمودار استکبار جهانی بود. بدینسان نابودی آن شاهنشاهی نخستین هدف دینی بود که محمد از ۴۰ سالگی به بعد عرضه کرد.
کیهان یادآور میشود که در لحظه تولد حضرت رسول، ۱۴ کنگره کاخ بیستون انوشیروان دادگر شکست و در همان حال، آتشکدههای بزرگ ایران که قرنها عمر داشتند، ناگهان خاموش شدند. شکستن کنگرهها و خاموش شدن ناگهانی آتشکدهها حامل این پیام بودند: الله تصمیم گرفته است که شاهنشاهی ایران را نابود کند!
فرضیهپرداز کیهان میپرسد: آیا شکست ۱۴ کنگره کاخ انوشیروان دادگر به این معنا بود که شاهنشاهی ایران طی ۱۴ سال نابود میشود یا این هدف در قرن ۱۴ هجری با پیدایش خمینی تحقق مییابد؟
کیهان تلویحاً مدعی است که با فروریختن شاهنشاهی ایران، هدف اول خلقت تحققیافته است و اکنون باید برای تحقق هدف دوم یعنی فروپاشی استکبار دومـ ـ یعنی ایالاتمتحده ــ کوشید. فرضیهپرداز اسلامی از «امام» نقل میکند که گفت: «ایران و تودههای میلیونی آن امروز در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عصر محمد رسولالله است و قلههای جهان را یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد.» به عبارت دیگر، وظیفه نابودی استکبار دوم، یعنی آمریکا، نیز بر عهده ایرانیان است.
حضرت رسول به گفته کیهان، از نقشی که ایرانیان باید بازی کنند، آگاه بود. در یک حدیث میخوانیم که انصار از رسول اکرم پرسیدند: چه کسی با پیوستن به اسلام هدفهای آن را تحقق خواهد داد؟ پاسخ این بود: «منظور خدا این مرد و قوم اوست که دین مرا به هدف غایی خواهد رساند.» البته «این مرد» موردبحث سلمان فارسی بود که با عرضه مهارتهای نظامی خود، پیروزیهای حضرت را در غزوات گوناگون ممکن کرد و در فروریختن استکبار ساسانی نقش اساسی داشت.
سلمان فارسی در جنگ احد همراه با علی ابن ابیطالب، در نجات رسول اکرم از مرگ حتمی نقش داشت. آیتالله دکتر حمید شهریاری مینویسد: «در جنگ احد، پیامبر اعظم از هوشرفته بود و احتمال داشت به شهادت برسد. سلمان فارسی و علی ابن ابیطالب مانع شدند.»

به نظر فلاسفهای که کیهان معرفی میکند، فروریزی استکبار معاصر ــ یعنی آمریکا ــ راه را برای بازگشت حضرت مهدی باز میکند و بدینسان آخرین فصل آفرینش نوشته میشود و زمان و جهان پایان مییابند. البته ما نمیدانیم که این «پایان» یا The End کی و چگونه نوشته خواهد شد؛ اما آنچه میدانیم، این است که اعقاب سلمان فارسی میبایستی برای تحقق دومین هدف بزرگ قادر متعال بکوشند.
کیهان با یادآوری «پیروزیهای درخشان» جمهوری اسلامی در نزدیک به نیمقرن از زندگیاش تاکنون، تأکید میکند که برای رسیدن به پیروزیپیروزیها یا فتحالفتوح باید برای تسلط دکترین ولایتفقیه بر همه مللها و کشورها کوشید. آیتالله محمدتقی مصباح یزدی تأکید میکرد که «کلید همه مشکلات بشریت ولایتفقیه است». آیتالله نوری همدانی مدعی است که در طی دو سال خدمت بهعنوان نماینده ویژه آیتالله خامنهای در اروپا، شاهد «تشنگی روزافزون اروپاییان بهخصوص نسل جوان، برای ولایتفقیه بود.»
آیتالله دکتر شهریاری این نظریه را تائید میکند: «امروز همه مکاتب و آیینهای سیاسی دنیوی بیاعتبار شدهاند. به همین سبب است که ولایتفقیه در سراسر جهان موردتوجه مردم قرارگرفته است.» او میافزاید: «ولایتفقیه صرفاً یک نظریه فقاهتی نیست. بلکه زاییده اطلاق فقاهت، فلسفه، عرفان، سیاست و علوم در شخصیت امام راحل و جانشین برحق اوست که در جای رسول اکرم و امیرمومنان قرار دارند…»
آیتالله میافزاید: «خوشبختانه بشریت اکنون با ولیفقیهی روبرو است که زمانشناس، باتقوا، عادل، انقلابی، شجاع، دانشمند، مدیر و مدبر است.» بدینسان با پذیرفتن رهبری جهانی آیتالله خامنهای، همه مشکلات بشریت حل میشود، جنگها و تنشها پایان مییابند، ظلم و فساد محو میشوند و هدف نهایی آفریدگار واقعیت مییابد.
نظریهپرداز کیهان این تصویر را با مراجعه به نظرات شخصیتهای غیراسلامی یا حتی ضداسلامی تائید میکند. کیهان مینویسد: «آنتونی گیدنز، فیلسوف انگلیسی، میگوید: در گذشته سه غول فکری یعنی مارکس، دورکهایم و ماکس وبر فرایند مردمی جهان را بهسوی سکولاریسم و به حاشیه راندن دین ارزیابی میکردند. ولی در ۱۹۷۹ با انقلاباسلامی در ایران، معکوس این فرضیه عرضه شد و فرایند عمومی در جهان با شتاب، به سوی دینی شدن پیش میرود.» غول جدیدی که سه غول غربی را خوار کرد، روحالله خمینی نام داشت.
کیهان سپس از امانوئل والرشتاین، نظریهپرداز آمریکایی، نقل میکند: «امروز مانع اصلی در برابر شکل دادن به یک نظم جهانی نوین دکترین ولایتفقیه است که در مقایسه با آن، همه دکترینها کمرنگ شده و به تاریخ میپیوندند. امروز دکترین ولایتفقیه و رهبری امام خمینی هر روز پررنگتر و سرزندهتر میشود.»
در ادامه، کیهان از زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی پرزیدنت کارتر، نقل میکند: «با فروپاشی اتحاد شوروی، مسیر تاریخ تغییر کرده است و در این تغییرات ایران با دکترین ولایتفقیه چالشگر اساسی است.»
سرانجام فرضیهپرداز کیهان از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نقل میکند: «امروز نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی موردنظر (قدرتهای دموکراتیک) برای اداره جهان مخالف است. در رأس این نیرو، خمینی و خامنهای قرار دارند. لولای تاریخ در حال چرخیدن است.»
کیهان در پایان کشیدن چپق خیالی خود، با یک پُک فانتزی چاشنی از طنز ناخواسته را به فلسفهبافی خود میافزاید و مینویسد: «از دید حسنین هیکل (روزنامهنگار مصری)، ولایتفقیه یک مین بود که علی علیهالسلام ۱۴ قرن پیشکاشت و خمینی آن را در قرن بیستم منفجر کرد.»
تصاویر علی به عنوان «مین»گذار و خمینی به عنوان مین پاککن! قبول کنید که این تصاویر کل ادعاهای عصاقورتداده فیلسوف کیهان و آیتاللههای سیاستزده را در نقش دلقکهای یک سیرک سیاه بازتعریف میکند.
آیتالله همدانی میگوید جوانان اروپا تشنه ولایتفقیهاند. آیتالله شهریاری نیز هواداران واقعی ولایتفقیه را بیرون از مرزهای ایران جستجو میکند. فیلسوف کیهان برای جا انداختن این ادعا که ولایتفقیه تعیینکننده مسیر آینده بشریت است، نیازمند نقلقول از کفار است و حتی نتانیاهو را یک مرجع صلاحیتدار قلمداد میکند.
اگر ایران ما، مام میهن ما، امروز با رنجها و دردهای بیسابقه درگیر نبود، اگر موجودیت ما بهعنوان یک دولت ــ ملت در خطر نمیبود، میشد تصور کرد که دنیای خیالی کیهان و آیتاللهها را به شکل یک کمدی کابارهای عرضه کنیم که در آن، نتانیاهو، برژینسکی، گیدنز، والرشتاین، جوانان بلژیک، حسنین هیکل و البته علی مینگذار و روحالله مینپاککن هر یک با رقص و آواز مخصوص خود ظاهر میشوند.
حیف از ایران! بهراستی حیف از ایران!
برگرفته از ایندیپندنت فارسی