امسال هشتم مارس روز جهانی زن به دلیل چرخش زمین و زمان یک روز بعد از ۱۷ اسفند است؛ روزی که درست ۴۶ سال پیش، زنانِ آگاه ایران به پشتوانه بیش از هفتادسال آزادیهایی که طی انقلاب مشروطه و سپس در دوران پهلوی به دست آورده بودند، نخستین اعتراضات چند هزارنفری را در تهران برای آزادی و حقوق خود برگزار کردند.
زنان در آن تظاهرات فریاد میزدند که «آزادی» موضوعی انسانی و «جهانی» است و «شرقی» و «غربی» ندارد و اگر بخشی از آنها نیز در انقلاب۵۷ شرکت کردهاند، قطعاً با این هدف نبوده که به عقب برگردند! اما تاریخ با بازیگری عوامل متعدد داخلی و خارجی و بینالمللی، مسیر دیگری را برای ایران تدارک دیده بود که هم حقوق انسانی ایرانیان اعم از زن و مرد زیر پا گذاشته شود و هم جمهوری اسلامی در حالی که نوکری «شرق» را میکند، چشم به تصمیمات «غرب» داشته باشد! در نهایت هم قربانی معامله «شرق» و «غرب» شود بدون آن زنان و مردانی که زمانی برایش «انقلاب» کردند تا پس از آن نیز سالها به امید «اصلاح» و «تحول» در داخل و خارج به صف ایستاده و به آن رأی بدهند!

در این میان، برابری حقوقی زن و مرد و یا آنچه «فمینیسم» خوانده میشود، در ایران پس از ۵۷ مسیری کجومعوج را طی کرده است. نخست از آنجا که جمهوری اسلامی در ایران فضایی را به وجود آورده بود که انگار هیچچیز دیگری جز این «جمهوری» و این «اسلام» و این «جناحین» وجود ندارد، عدهای سرگرم «فمینیسم اسلامی» و «اسلام فمینیستی» و از این دست مفاهیم خوددرآوردی شدند که جمهوری اسلامی البته آن را هم تحمل نکرد.
اما روند رشد و خودآگاهی هم زنان و هم مردان با گسترش اینترنت و رسانههای اجتماعی بهطور فزاینده گسترش یافت و آنطور که معمولاً گشایش فضاهای بسته نشان داده، باز هم عدهای از آنسوی بام افتادند که البته ویژه ایرانیان نیست و در همه جوامع میتوان شاهد «فمینیسم مذکّر» بود! فمینیسمی که مفهوم آن دیگر برابری حقوقی زن و مرد که هدفاش رشد و همزیستی امن شهروندان برابر حقوق است، نیست؛ بلکه خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، به نام مبارزه برای «حقوق زنان» به جداسازی جنسیتی و فضای دشمنی دامن میزند. امتناع بخشی از جامعه و حتا بخشی از زنان در برابر مفهوم «فمینیسم»، امتناعی که مورد سوءاستفاده امثال جمهوری اسلامی نیز قرار میگیرد، به دلیل ایجاد چنین فضایی از سوی «فمینیست»هاییست که متوجه نیستند این نوع به اصطلاح «مبارزه»شان اتفاقاً زائیدهی فرهنگ مذکّر است!
چنین «مبارزه»ای زن و مرد را نه در نقشهای کلیشهای و سنتی ناشی از فرهنگ مذکّر، بلکه در جای طبیعی و اجتماعی خود قرار نمیدهد: به عنوان دو جنس که اگرچه از نظر بیولوژیک و طبیعی باهم متفاوت و «نابرابر» هستند اما از نظر حقوقی و اجتماعی میبایست به عنوان انسانهای برابر در نظر گرفته شوند.
اما مبارزهای که زنان با تقلید از مردان بخواهند منکر زنانگی خود شوند و مردان با تقلید از زنان به انکار مردانگی خود بپردازند تا موردپسند این نوع فمینیسم قرار بگیرند، اتفاقاً بر بستر همان فرهنگ مذکّری شکلگرفته که روی این انکارها سرمایهگذاری کرده تا به حیات ادامه دهد چراکه اصل قضیه را که برابری حقوقی و شهروندیست به حاشیه میراند.
زنان نه «جنس دوم» و نه «نیمه دیگر» بلکه «جنس دیگر» و شهروندانی هستند که باید از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند. آنهم در حالی که هم زن و هم مرد به نسبتهای مختلف حاملان زنانگی (آنیما) و مردانگی (آنیموس) یعنی ضمیر و روحیات انسانی هستند.