ارگان نظری جبهه احیای مشروطیت ایران
ماهنامه مشروطه نوین
شماره ۳، آذرماه ۱۳۶۱
در این شماره:
* چرا سلطنت؟ (۷)
* بررسی تحلیلی سیاستهای محمدرضاشاه فقید (۴)
* مشروطه نوین (۳)
* فرهنگ ایرانزمین (۳)
* ایران، خاورمیانه و جهان
* اسناد و مدارک
چرا سلطنت؟(۷)
فهرست مطالب:
آیا «هر رژیمی بهتر از رژیم شاه بود؟»
آیا «هر رژیمی بهتر از رژیم شاه بود؟»
در شماره پیش دیدیم که نیروهای لیبرال در جامعه ما با کمونیسم از یکسو و با آخوندیسم از سوی دیگر همدست شدند تا بساط مشروطه را از ایران براندازند و متأسفانه در این کار هم موفق شدند. ولی آنچه آنها در آن موفقیتی نداشتند، نیل به آزادی بود زیرا آن چنانکه که دیدیم، آزادی و نظام مشروطه دارای پیوندی درونی هستند و نمیتوان بدون درک چنین پیوندی به آزادی و دموکراسی رسید. باری؛ استبداد، اختناق فاشیستی و «وحشتی بزرگ» بر کشور مستولی شد که در تاریخ بشریت مترقی کمتر نظری میتوان برای آن سراغ گرفت.
اکنون هر عقل سلیمی از خود میپرسد که این چه نوع آزادیخواهی بود که اتحاد با نیروهای مستبدی چون ملایان بنیادگرا را برای احراز دموکراسی توصیه میکرد؟ بهراستی با چگونه منطقی میتوان چنین اتحادی را توجیه کرد؟ به پرونده اعمال خود آقایان بازگردیدم و دلیل آن را از زبان خودشان بشنویم! در آن زمان عقیده رایج ایشان مبنی بر این بود که: «هر رژیم دیگری که بیاید از حکومت شاه بهتر است!» با این عقیده آنها خود و ملت را خوار کردند و تن به زعامت ملایان بنیادگرا دادند و در وادی یک ماجرای سیاسی گام نهادند که سرانجام از برهوت مرگبار «جمهوری اسلامی» سر درآورد. با این توجیه آنها پیروان خوشباور و ناکام خود را تسلیم زنجیرهای جانکاه یک دیکتاتوری تمامعیار ساختند و ملت را ندانمکارانه به لب پرتگاه نابودی کشاندند؛ و اینهمه تحت نام دلفریب «آزادی» و با شعار کاذب «آزادیخواهی!»
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
حقیقت این است که در سیاست نمیتوان با واقعیت عناد ورزید و از مکافات عمل بیمسئولیت یعنی ناکامی و بدنامی در امان ماند. لیبرالها با تمهید و توجیهی که برای انهدام نظام مشروطه سلطنتی تراشیدند، چشم بر روی واقعیتها بستند: واقعیت اول آنکه رژیم اقتدار مصلحانه شاه فقید بهرغم همه کمبودها و انتقادات انکارناپذیر، دارای ارزشها و بنیادهای مثبت برای نیل هر چه سریعتر به یک مشروطه دمکراتیک بود و تنها با روشی مسئولانه و مشارکتی سازنده در فرآیند حیات سیاسی مملکت، آزادیهای سیاسی میتوانست هر چه زودتر و بیدردسرتر در جامعه مستقر گردد. ولی نیروهای لیبرال و روشنفکران پرمدعای میانتهی این واقعیت را از روی لجاجت نادیده گرفتند و از رژیم شاه چهره یک اهریمن مطلق را که تالی نداشت، ترسیم کرده و در افواه اشاعه دادند. واقعیت دوم آنکه اتحاد با ملایان قشری و کمونیستها نمیتوانست درنهایت «رژیمی بهتر از رژیم شاه» را در پی داشته باشد؛ زیرا این دونیرو چه در عقیده و روش؛ چه در برنامه و عمل، عمیقاً خواهان دیکتاتوری هستند و نمیتوانند بهدوراز اقتضای طبیعت استبدادطلب خویش، اقدام نمایند و سیر حوادث تاریخی چه زود عاقبت روش غیرمسئول و بیاعتنایی به واقعیات را جلو دیدگان لیبرالها گسترد: دود حرمانها و پشیمانیها از همان فردایی که آشوب و غوغای خیابانها و هیستری مذهبی فروکش کرد، از سینهها و حتی از سینه لیبرالها بدر آمد و این کلمات با افسوس و آه از لبان آنها نیز شنیده میشد که «خدا پدر شاه را بیامرزد!» (بازرگان در روزنامه «میزان» همین معنی را بر زبان آورد و روزنامهاش به تاراج یغماگران حزباللهی رفت!) از ایران، ایرانی که با همه فشار قدرتهای نفوذی و نیروهای بازدارنده داخلی و خارجی بهسوی ساختمان صنایع و فرهنگ نوین خویش گام برمیداشت و رفاه و اشتغالات کامل در آن حکمفرما بود، در اندک زمانی جز تَلی از ویرانی و اندوه، بیکاری و آوارگی بهجا نماند که اکنون مأوای بومان فقیه و خفاشان جهانوطن است.
بگذار با زبان دردمند شهریار سؤال کنیم: «آیا انگیزه فاجعهای که به نابودی کلیه دستاوردهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مملکت ما تمام شد رسیدن به وضع کنونی بود؟ آیا بحرانی که باعث شد کشور پیشروی ما به حد یکی از عقبافتادهترین کشورهای جهان حاضر تنزل کند، چنین هدفی را در نظر داشت؟ آیا امروز در زندگی فرد فردِ شما حتی یک مورد میتوان یافت که وضع شما نسبت به گذشته بهتر شده باشد؟ و آیا حتی یک مورد میتوان یافت که این وضع بدتر نشده باشد؟ … اگر پاسخ این پرسشها هیچکدام مثبت نیست، باید بهطور قاطع قبول کنیم که آنچه چهار سال پیش در ایران گذشت، بیش از هر چیز حکم خودکشی دستهجمعی یک ملت را داشت.» (پیام شهریار به مناسب دومین سالروز اعلام سلطنت، ۹ آبان ۱۳۶۱)
اگر مقایسه وضع ایران دیروز با امروز بهراستی جز به این نتیجه رهنمون نیست که فاجعه ایران در شمار یک «خودکشی دستهجمعی» ملتی محسوب میگردد، باید پرسید چه کسانی ملت را به این خودکشی تحریک کردند و آلت قتل را در دست آن نهادند؟ آیا غیر از آقایان لیبرالها و روشنفکران پرمدعا و میانتهی؟ وقتیکه اینان به ملت القا میکردند که «هر رژیمی دیگر که بیاید، بهتر از حکومت شاه است»، بنیاد ارزشها و اعتقاداتی را که نظام قانونی مملکت بر آن استوار بود، متزلزل نمیساختند؟ و آیا با همان زبان ملت را بهسوی یک سراب، بهطرف وادی یک ماجراجویی سیاسی سوق نمیدادند که عاقبت آن نامعلوم بود؟ بنابراین، آنها از یکسو اعتقادات مردم را نسبت بهنظام قانونی کشور سست کردند و در همان حال هیچگونه ارزش جدیدی را به آن ارائه ندادند که انرژی و توان تودهها را در جهت روشن یک سازندگی و خلاقیتی جدید متمرکز و جاری نماید؛ و آیا اگر هر ملت دیگر بجای ملت ایران بود و در شرایطی قرار میگرفت که بنیادهای عقیدتیاش را بهنظام قانونی مملکت خود از دست میداد ولی در عوض انتخاب و برنامه روشنی نیز در جلو پایش گذاشته نمیشد، واکنشی غیر از ملت ما از خود نشان میداد؟
سیاست، عرصه امکانات است و کسی که در سیاست با احساس مسئولیت عمل میکند، باید از امکانات موجود حرکت نماید نه از هوا و هوسها. ناکجاآبادهای ذهنی و آرزوهای دورودراز و غیرعملی! و اکنون سؤال ما و عموم مردم ایران از شما آقایان لیبرال، روشنفکران پرمدعا و نیروهای کمونیستی جامعه این است که آیا شما امکانات موجود در بطن جامعه مشروطه شاه فقید را در جهت دموکراسی بیشتر و فعالیت آزاد خود، به طرزی واقعبینانه بررسی کردید؟ به نظر ما خیر! زیرا اگر یک چنین واقعگرایی را از خود نشان داده بودید، اکنون همه ما اینجا نبودیم که هستیم. آیا شما اصولاً امکانات واقعی برای پیاده کردن نوعی دیگر از جمهوری را به سیاق یک «جمهوری دمکراتیک» به ملت ایران نشان دادهاید؟ تجربیات اخیر بهروشنی اثبات کرد که چنین امکانی نه از دیدگاه امنیت و تعادل در منطقه و نه از نظرگاه داخلی یعنی روحیات و ذهنیات مردم و بافتهای اجتماعی ایران در دست نیست. اکنون هم که فاشیسم درندهخوی مذهبی تحت نام «جمهوری اسلامی» بهشدت هرچهتمامتر به ارعاب جسمی و روحی مردم پرداخته است، در برابر ملت تنها آلترناتیوی که قد علم کرده است و مردم راه نجات خود را در آن جستجو میکنند طبعاً نظام سلطنت مشروطه مبتنی بر قانون اساسی است و اگر غیرازاین است، دلیل شما چیست؟ و شما آقایان کمونیستهای ایرانی، بهراستی تصور میکنید که در شرایط کنونی جهان، ایران با همه حساسیت استراتژیک خود میتواند بهراحتی در اختیار نظام موردنظر شما قرار گیرد؟ و اگر حداقل واقعبینی سیاسی به شما حکم میکند که ایران با توجه بهتناسب قوای بینالمللی نمیتواند کمونیست شود، چرا راهی را رفته و میروید که خلاف عقل است و فرجامی جز پشیمانی و انفراد سیاسی شما را در برندارد؟
عدم بررسی واقعبینانه امکانات در عرصه سیاست، چه از طرف سران لیبرالی؛ و چه از سوی برخی از عناصر روشنفکری و نیروهای چپ باعث شد که ایران به دامان یک فاشیسم مذهبی و یک جریان قهقرایی و ویرانگر سقوط کند، بدون آنکه هیچکدام از نیروهای نامبرده از اقدامات ضد مشروطه خود طرفی ببندند و به کعبه آمال خویش نائل شوند. بهعکس آنها نیز یکبهیک توسط بنیادگرایان مذهبی حاکم از صحنه رانده شدند و تحت آزار و تعقیب قرار گرفتند. حزب توده نیز که تا مدتها دست از حمایت از این رژیم فاشیستی برنداشته و برای حضور خود درصحنه به هرگونه ارفاقهای غیراصولی دست یازیده بود دیر یا زود زهر مرگبار استبداد ملایان بنیادگرا را چشید و مجبور شد در برابر واقعیات تمکین کند.
سیر حوادث تاریخی بهگونهای که در بالا گذشت و بهگونهای که رژیم «جمهوری اسلامی» از آن منبعث گشت، قلم بطلان بر توجیهی کشید که نیروهای لیبرال در جامعه برای مخدوش جلوهگر ساختن و نابودی مشروعیت نظام مشروطه سلطنتی بر سر زبانها انداختند: رژیم «جمهوری اسلامی» جای هیچگونه تردیدی باقی نگذاشت که جبهه راست افراطی را باید در نیروهای دیگری جستجو کرد و نه در رژیم شاه فقید و هواداران مشروط سلطنتی. تا زمانی که این نیرو از سنگر قانون اساسی و مشروطیت، دفاع به عمل میآورد و مقاومت آن در صف نخستین مبارزان علیه استبداد عقبگرای مذهبی درهمشکسته نشده بود، جبهه راست افراطی قادر نشده بود که سیطره بلامنازع و ضد مردمی خود را بر کشور بگستراند.
نیروهای لیبرال، روشنفکران پرمدعا و نیروهای چپ بجای ارزیابی درست از اوضاع و صحنه نبردی که بین مشروطه خواهان و مستبدین ارتجاعی مذهبی در جریان بود، با توجیه خود مبنی بر اینکه «هر رژیم دیگری از رژیم شاه بهتر است!» دست به یک اشتباه تاریخی ننگین زدند و با افسون و افسانههای بسیار، ذهن توده مردم را دچار سردرگمی ساخته و از جهتیابی صحیح ملت به نفع مشروطه و علیه ارتجاع مذهبی و دستنشانده جلوگیری به عمل آوردند. بهعکس آنها که نیروی خود را در دست بالاگرفته و نیروی ارتجاع مذهبی را دستکم گرفته بودند، در مراحل بعدی فتنه میدان را بهطورکلی در اختیار دارو دسته خمینی گذاشتند و نیروی مقاومت مردم را با عدم ابتکار عمل و ناتوانی مهلک خود پاک در برابر صعود فاشیسم مذهبی بر اریکه قدرت، به رخوت و تسلیم واداشتند. در اینجا ارزیابی نادرست از رژیم شاه فقید، ارزیابی نادرست از نیروهای ارتجاع مذهبی و بالاخره ارزیابی نادرست از تواناییها و امکانات خود، سه عامل اساسی ذهنی را تشکیل میدهد که بهاشتباه ننگین تاریخی نامبرده در بالا انجامید.
در تاریخ تالی ندارد که هیچ انقلابی تا این درجه بدفرجام بوده باشد: بوده است که عدهای با ادعای آزادیها و پیشرفت بیشتر، رژیم قانونی مملکتی را غیر مشروع جلوهگر سازند و در براندازی آن اهتمام ورزند ولی در عوض آن کشور را به استبداد مطلق و به سیری قهقرایی و ویرانگر دچار کنند؟!
بین نیت و عمل، رابطهای متقابل وجود دارد: ممکن ست که عمل خوب باشد ولی نیت بد. باز ارج خوبی عمل تا حدود قابلتوجهی نیت سوء را موجه میدارد ولی بهعکس نیز ممکن است که نیت خوب باشد و نتیجه عینی عمل، بد. دراینصورت زشتی و زیان عمل بد آنچنان برای انسانها محسوس و جدی است که بهزحمت میتوان به جهت نیت خوب آن، تعذری بر آن تراشید و این درست حالتی است که با وضع لیبرالها و روشنفکران پرمدعا و نیروهای چپ جامعه ما مشابهت دارد. به فرض که نیت آنها از ابتدا هم خوب بوده باشد، باز نتیجه عمل آنها خونین و دهشتآور است.
آنکه میخواهد در سیاست جدی گرفته شود، باید نتایج اعمال خود را جدی بگیرد؛ و آیا شما آقایان سران لیبرالی، روشنفکران پرمدعا و نیروهای چپ جامعه این نتایج مصیبتبار اعمال خود را برای حیات سیاسی، حیات فرهنگی و حیات اقتصادی مملکت واقعاً جدی گرفتهاید؟ شما سهم بسزایی در براندازی رژیم قانونی مملکت و آوردن رژیم مستبد و ضد ملی خمینی بر عهدهدارید. شما از یکسو با اشاعه توجیهات و اتهامات رنگارنگ، با بزرگ کردن معایب و انتقادات رژیم گذشته، با اهریمن سازی از شاه فقید و سلطنت، با طرحها و تئوریهای وارداتی و غیرعملی، با خیالپردازیها و افسونهای غیرمسئول که ذهن جوانان را مشوب میسازد، با اِبا از پذیرفتن مسئولیت در اداره آزاد مملکت و همراهی در سازندگی کشور، آنچنان جَو مسموم و جنون آلودی را در اطراف نظام مشروطیت به وجود آوردید که مشروعیت نظام مشروطه را به خطر افکند و از سوی دیگر با فرصتطلبی غیرقابل موجهی به مواعید ملایان مرتجع و مستبدی که کمر به نابودی مشروطیت و دموکراسی، فرهنگ و تمدن نوین و امحاء ایران و ایرانیت بسته بودند، خود و مردم را دلخوش داشتید و بجای آنکه به انتقاد آشکار و افشا مَنویات و مقاصد ارتجاعی و استبدادی این گروه دستنشانده و تحمیلی بپردازید، تن به زعامت و رهبری بیقیدوشرط و انحصاری آنان دادید. بیپرنسیبترین و غیراصولیترین شکل جدی نگرفتن سهم انکارناپذیر شما در ایجاد مصیبت ملی امروزی، همانا عذرتراشیهای کنونی مبنی بر «اغفال» و یا «تحمیل» توسط دار و دسته خمینی است.
ملتها در سیاست نه این عذر و نه آن دیگر را از سران نیروهای سیاسی خود نمیپذیرند؛ و ما هم چه به اقتضای ابعاد گسترده فاجعه و چه بهرسم منش بخشنده و کریم ایرانیت و بالاخره بنا بر طبع دمکراتیک مشروطهطلبان راستین، نمیتوانیم و نمیخواهیم با زور و قهر شما را به پذیرش گناهی وادار سازیم که با آن ملت ایران را دچار یک فاجعه تاریخی ساختهاید. بهترین راه تصحیح اشتباه همانا بررسی صادقانه عوامل و شرایط آن توسط خود شما و در چارچوب صفوف و نیروهای خودتان میبود، سَبکی که درمجموع هم به افزایش آموزش سیاسی سازمانهای شما کمک میکرد و هم اعتماد ملت ایران را به توانایی تصحیح درونی نیروهای سیاسیاش برای برپایی دموکراسی کثرتگرای فردا برمیانگیخت. این فرآیند تصحیح درونی و جریان انتقاد از خود، برای همه نیروها و گروههای سیاسی ایران به همان میزان لازم است که مفید و نتیجهبخش خواهد بود. ما نمیتوانیم تا ابد بسان ماتمزدگان درمانده بر مصیبتی که خود بر خود نازل کردهایم، زانوی حسرت و اندوه بفشاریم و اشک ندامت بیفشانیم. ایران هر چه زودتر به تجدید حیات نیروهای سیاسی رزمنده، متعهد و مردمی خود نیاز دارد تا بتواند بر فراز ویرانههای رژیم غاصبانه و جنایتکار خمینی زندگانی عادی، نظم قانونی و آرامش درونی خود را برای بازسازی و نوسازی دمکراتیک اقتصاد و فرهنگ خویش، بازیابد.
بدون خودستایی باید بگوییم که مشروطهطلبان در این زمینه هم طلایهدار نظمی نوین و راهگشای یک ارزشیابی تازه برای رفع اشتباهات و معایب گذشته و تجدید بنای آیندهای دمکراتیک و پیشرو بودهاند. آنها در پرتو علمیت، بیغرضی و بهدوراز پیشداوریهای رایج، بیش و پیش از هر گروه دیگر نکات ستوده و مظاهر نکوهیده دوره مشروطه میانه را بهنقد بررسیهای تحلیلی و موشکافانه خود کشیدهاند.
حاصل این بررسیهای روشن و بیغش در دسترس همگان گذاشتهشده است و بهطور خلاصه اشعار میداد که مشروطه میانه با همه کاستی و انتقادات بجا، قابلیت استحاله و انتقال به یک نظام سیاسی دمکراتیک را در خود فراهم داشت و نفس قابلستایش مبارزه با انتقادات و معایب آن نمیبایست به امر نادرست انقلاب و براندازی مشروطیت بهطورکلی کشانده میشد. مشروعیت نظام مشروطه را از یکسو راستهای افراطی با تز مندرآوردی «ولایتفقیه» موردحمله قراردادند و از سوی دیگر چپهای افراطی، مشروعیت نظام مشروطه را مانع شکوفایی آوانتوریسم و ماجراجوییهای سیاسی خویش میدانستند. ازاینرو، اینان از چپ و راست به آن حملهور شدند، درحالیکه سران لیبرالی با بیکفایتی هرچهتمامتر پرچم دفاع از قانون اساسی را در آن شرایط حساس و تعیینکننده از دست فروهشتند و یکسره سرنوشت ایران را به نیروهای براندازی و غوغای ویرانگر و جنون مذهبی حاکم بر خیابانها سپردند. رژیم تحمیلی خمینی بر اوضاع مسلط شد و دستگاه آدمخوار فاشیسم مذهبی به راه افتاد و چهره ضد بشری، ضد ایرانی، ضد دمکراتیک و قهقرایی خود را با راندن نیروهای همدست اولیه از صحنه و سرکوب یکی پس از دیگری آنها تمام و کمال به معرض نمایش گذاشت.
هر انقلابی را برحسب نتایج عینی و ثمرات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی- اجتماعی آن، ارزشیابی و نامگذاری میکنند و نه بر پایه ملاحظاتی حاشیهای و سرمستیهای ناشی از پیروزی در روزهای خوش اولیه! اگر پارهای از «انقلابیهای حرفهای» و «روشنفکران پرمدعا» توانستند در روزهای خوش اولیه «انقلاب» دلی از عزا درآورند، شعری در مدح آزادی بخوانند، عقده بیپایگی خود را در بین تودهها با حضور در میتینگهای خیابانی، دانشگاهی و مؤسسات صنعتی تشکیل دهند، نقش همیشه مورد آرزوی خود را بهسان انقلابیون بنامی چون لنین، مائوتسه تونگ و چهگوارا را باکمال ناشیگری به صحنه نمایش درآوردند و ایدهها و طرحهای ناپخته خویشتن را در آزمایشگاه «انقلاب» به آزمایشی عبث و سترون بگذارند، در عوض آنچه بر سیمای «انقلاب» و نتایج و ثمرات عینی آن مُهر و نشان محتوم خود را میزد، این اطوارهای قابلفهم «انقلابیون حرفهای» و «روشنفکران پرمدعا» نبود، بلکه سرکردگی و هژمونی نیروهای مذهبی ارتجاعی بود که آشکار و نهان توسط استعمار نوین جهانی تدارک و دستیاری میشد.
آری؛ با چند پرستو، بهار فرانمیرسد و با حضور محاسبهشده شما آقایان آزادیخواه و روشنفکر نیز استعمار جهانی تنها به نمایشی از بهار نیاز داشت تا در قفای آن بتواند زمهریر مرگبار یک زمستان استبدادی، ارتجاعی و تحمیلی را برای بازداری حیات برومند ایران از رشد و نابودی همه ثمرات صنعتی و فرهنگی مردم پر کوشش و هوشمند آن حاکم و ساری گرداند.
بنا بر مجموعه ملاحظاتی که در شمارههای گذشته یادآور شدیم و بدون آنکه دربند نامگذاری و مجادلههای بیحاصل بر سرنام و عنوان باشیم، «انقلاب» ایران از دیدگاه نتایج و ثمرات آن چیزی جز یک فتنه ارتجاعی و نو استعماری برای عقب نگهداشتن ایران از رشد و ترقی صنعتی و فرهنگی نیست و نتیجتاً چنین تحول قهقرایی و استبدادی نمیتواند نه مشروعیت نظام قانونی مشروطیت را زایل سازد و نه مشروعیتی بر رژیم جبار خمینی مرتبط گرداند؛ و آنچه کار زور است همیشه حق نیست.
رژیم خمینی حاصل فتنهای است که بر مردم ایران تحمیل گشته است و اکنون نیز بیش از هر چیز با زور (همراه با عوامفریبی مذهبی) پابرجاست ولی به این دلیل حق نیست و در موضع مردمی و امر حق خلق قرار ندارد. شکست ایرانیان توسط اسکندر، شکست ایرانیان درنبرد با اعراب، شکست ایرانیان در برابر مهاجمین چنگیزی، کار زور بود ولی به این دلیل هیچگاه مهاجمین، اشغالگران و غاصبان را در موضع حقانیت و مشروعیت قرار نداد. مردم ایران هر بار سیطره این مهاجمین اشغالگر را تا نسلهای متوالی متحمل شدند ولی هیچگاه به دلیل طول و درازی حاکمیت تحمیلی بر آن صحه مشروعیت ننهادند و دست از مقاومت و مبارزه علیه آن برنداشتند. اکنون نیز رژیم تحمیلی و غیرقانونی و نامشروع خمینی ممکن است چند گاهی دوام آورد، ولی ملت ایران و نیروهای رزمنده و آزادیخواه و پیشرو سیاسی آن برای فتنه و رژیم جبار این دار و دسته قشری و مرتجع و مستبد به هیچ صورت مشروعیتی قائل نیستند و آن را یک انقطاع تاریخی و زودگذر در حیات سیاسی و قانونی خود میدانند. سند اصلی و خدشهناپذیر تداوم این حیات قانونی همانا قانون اساسی مشروطیت ایران است که خونبهای پدران ما و میراث انقلابی آنها برای نسلهای آینده میباشد. در این سند ماندگار و باقی، حق حاکمیت ملت و دموکراسی کثرتگرا و شکوفایی فرهنگی و اقتصادی ایران بیان حقوقی و سیاسی خود را یافته و با نظام سلطنتی تلفیق دادهشده است. این سند هنوز زنده است، زیرا با نیازهای اصلی و بنیادی جامعه کنونی ایرانی مطابقت دارد و فتنه خمینی و رژیم «جمهوری اسلامی» ناشی از آن بههیچوجه قادر نشده است، ذرهای از مشروعیت آن را خدشهدار سازد.
تنها بر پایه این سند افتخارآمیز و مشروع است که میتوان از ماجراجوییهای سیاسی جدید در جهت چپ و یا در سمت راست جلوگیری به عمل آورد و ملت را یکپارچه بهسوی پیروزی حتمی علیه رژیم غاصب و ضد ملی کنونی رهنمون گشت. تنها بر پایه این سند زنده است که میتوان جامعه مشروطه نوین را شکل داد و بدینسان پیشرفت ناگزیر تاریخی را با اصل مداومت قانون اساسی به شیوهای منطقی و عقلانی پیوند داد. تنها بر پایه این سند دمکراتیک است که همه فرزندان ایران با هر عقیده و برنامه سازنده سیاسی میتوانند به تلاش آزاد خود برای ساختن ایرانی آزاد و آباد امیدوار باشند و سهم مؤثر و محقّانه خود را در راهبُرد سیاسی جامعه و بازسازی و نوسازی ایران ویرانشده بدست آوردند …
این بود بهطور خلاصه مطالبی در جهت اثبات دلیل اول (از جمع پنج دلیل) به نفع سلطنت مشروطه و اینکه چرا سلطنت مشروطه و دمکراتیک، سلطنتی که مدافع آزادیهای مردم ایران، حق حاکمیت ملت، عدالت اجتماعی، پیشرفت و شکوفایی صنعتی، علمی و فرهنگی، وحدت ملی و حفظ استقلال ایران است، قانونی و مشروع میباشد؛ و اینکه چرا باوجود فتنه خمینی این مشروعیت کماکان ادامه و استمرار دارد. یکبار دیگر به زبان منطق فلسفی چکیده دلیل نخستین خود را بر له سلطنت مشروطه و مشروعیت آن تکرار میکنیم:
غایت مقدم بر عمل است؛ غایت و هدف نهایی فتنه خمینی و «انقلابی» که او رهبری خود را بر آن حکمفرما کرد همین رژیم کنونی است که استبدادی، ضد حقوقی، ویرانگر و ضد ملی عمل میکند. اگر این غایت امروز از دیدگاه کلیه نیروهای مخالف و همچنین ملت ایران مطرود و منفور است، عمل نیز در همه مراحل خود، از مرحله آغاز فتنه گرفته تا استقرار رژیم «جمهوری اسلامی» و اعمال حاکمیت کنونی این رژیم، نمیتواند مقبول و مشروع باشد؛ بنابراین، رژیم خمینی از روز نخست و از همان قدم اول مشروعیت نداشته است.
کلی مقدم بر جزئی است؛ نظام مشروطیت، مشروطیتی مبتنی بر قانون اساسی یک کل را تشکیل میدهد که رژیمهای پادشاهی چندگانه (از مظفرالدینشاه گرفته تا رضاشاه دوم) تنها اجزایی از آن محسوب میشوند. به فرض که انتقادی بر یکی از این اجزا وارد باشد، به دلیل تقدم کلی بر جزء نمیتوان دایره انتقاد و نفی را بر کل یعنی بر نظام مشروطه توسعه داد.
بنابراین، رد مشروعیت یک پادشاه (به هر دلیل، وارد یا ناوارد، درست یا نادرست) نمیتواند مشروعیت کل یعنی نظام مشروطه سلطنتی را زائل سازد.
از شماره آینده به طرح دلیل دوم بر له سلطنت مشروطه میپردازیم و آن این است:
سنتها و ارزشهای فرهنگ ملی ایران، سلطنت را اقتضا میکند.
مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۳، آذرماه ۱۳۶۱
- ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
- بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی