17.8 C
تهران
جمعه, ۱۰. فروردین , ۱۴۰۳

آیا «اوباما» این بار هم با«اونا» خواهد بود؟

چهارسال پیش جوانان از همه جا ناامیدشده ایران، در خیابان‌های تهران، در حالی که با باران گلوله و یورش چاقوکشهای رژیم دست و پنجه نرم میکردند، فریاد میکشیدند: “اوباما، اوباما، یا بااونا یا باما.” جوانان ایران نیز همانند بسیاری دیگر از مردم دنیا، در تصورات خود به اوباما به عنوان مبشر آزادی و دمکراسی دلبسته بودند. آنبار برای جوانان ایرانی پاسخ این سوال عملا با بی‌اعتنائی رئیس جمهور داده شد. آیا این بار هم در واشنگتن و نیویورک یک بار دیگر آینده و سرنوشت یک نسل دیگر از مردم ایران فدای منافع و مصالح شرکت‌های بزرگ نفتی و جیره‌خواران آنها خواهد شد؟

متفکر و دانشمند بزرگ، آلبرت انیشتاین، گفته است “از علائم جنون و یا حماقت، تکرار یک اشتباه و هر بار انتظار نتیجه متفاوت داشتن است.” داستان مذاکرات میان جمهوری‌اسلامی و غرب، به ویژه آمریکا، مصداق واقعی این سخن است.

با سفر روحانی به آمریکا به بهانه شرکت در مراسم گشایش شصت و هشتمین مجمع عمومی سازمان‌ملل باز هم بازار گمانزنی‌ها در باره انجام دور دیگری از مذاکرات بی‌حاصل میان تهران و قدرت‌های بزرگ آغاز شده است بدون آنکه کسی جویای دلائل شکست‌های پیاپی این سلسله مذاکرات در گذشته باشد. شانس موفقیت این دور نیز بیش از ادوار گذشته نخواهد بود. ظاهراً اشکال اساسی در عدم شناخت طرفین از جهان‌بینی یکدیگر است. در طی سی و پنج سال گذشته در مورد هر یک از حوادث و رویدادها، این تناقض آشکارتر جلوه‌گر شده است. پرزیدنت اوباما هنوز گمان می‌برد که اگر جمهوری‌اسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بین‌المللی را بسنجد و از زیان تحریم‌ها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بین‌المللی را انتخاب خواهد کرد. این چنین برداشتی از یک حکومت، در شرایط معمولی برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند.

متاسفانه پرزیدنت اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی با سوابق تجربی، علمی و سیاسی خود فرض را بر این مبنا قرار می‌دهند که در درجه نخست، جمهوری‌اسلامی حکومتی است معقول (یه معنای راسیونال) و اهل منطق که می‌تواند سود و زیان خود را بسنجد و در تعیین اولویت‌های سیاست خارجی، منافع ملی ایران معیار سنجش این حکومت است. در هر دوی این موارد تجربه‌ نشان داده است که این چنین نیست. جمهوری‌اسلامی نه عاقل است و نه اهل منطق. این حکومت هرگز در هیچ یک از موارد بر خورد با غرب و یا دیگر کشورها، از خود چنین عکس‌العملی نشان نداده است. مثلاً در مورد گروگانهای امریکائی که آقای اوباما در نطق اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل به آن اشاره کرد، صرف‌نظر از اینکه نفس گروگان‌گیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل سالم حکم می‌کرد که هرچه زودتر باید به غائله خاتمه داد، جمهوری‌اسلامی از تمام فرصت‌هایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیم‌گیری، با بی‌اعتنائی به موازین و قوانین بین‌المللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را، به قول خامنه‌ای، کش داد تا سرانجام مجبور شد در بدترین شرایط، پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتوم پرزیدنت رونالد ریگان، تسلیم شود. این ندانمکاری جمهوری‌اسلامی بود که آن ماجرا را به آن صورت و برخلاف منافع ملت ایران و حتی خود رژیم پایان بخشید.

تکرار جام زهر اینبار با “نرمش!”

باز هم به عنوان نمونه دیگری از شکست این نوع دیپلماسی که باید آن را دیپلماسی حماقت نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمی‌بایست شروع می‌شد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت می‌بایستی به پایان می‌رسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه شورای امنیت، جمهوری‌اسلامی ناچار شد با شرایط بسیار دردناک فرمان آتش‌بس شورای امنیت سازمان ملل را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشد. این جام زهر دیر هنگام گفتنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران هزاران کشته و صدها میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند غرامت بپردازند اما سوء‌سیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان وی، همگی توانستند غرامت تجاوزهای صدام حسین را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد و حالا دیگر صحبتی هم در این مورد نمی‌شود. شاید در پشت پرده بوده‌اند کسانی که این غرامت را شخصاً وصول کرده باشند اما این احتمالی است که واقعیت آن را امروز نمی‌توان ارزیابی کرد و مسلماً روزی که همۀ اسناد و مدارک علنی شود، شاید بتوان دریافت که چرا جمهوری‌اسلامی هرگز صحبت از غرامت نمی‌کند و نکرده است. در حالی که همه کس می‌دانست در این جنگ عراق می‌بایست غرامت بپردازد. آنچه مسلم است با طولانی شدن جنگ، حاکمان جمهوری‌اسلامی آنچنان قافیه را باختند که با کمال خفت مجبور شدند زیر فشار حملات متقابل، سنگرها را رها کرده و به داخل مرزهای ایران مشعشعانه عقب‌نشینی کنند.

امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوری‌اسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامه‌ها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینه‌های قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه پرزیدنت اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمی‌داند که در برابرش انسانهای عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آن‌ها علاقه‌ای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان نداده‌اند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی سرکردگان رژیم بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. عدم تفاهم دو جانبه که غربی‌ها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و می‌دهند و عدم توانایی جمهوری‌اسلامی از درک خطری که کشور ما با آن مواجه است امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوری‌اسلامی باقی نمانده است یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بی‌گناه آن را دستخوش حمله بیگانگان کرده و کشور را به خاک و خون بکشد. پیروی از این سیاست کور و خطرناک از آن‌رو برای جمهوری‌اسلامی قابل قبول است که آنها از درک و خامت اوضاع ناتوان هستند. تا امروز خیال می‌کردند که روسیه یا چین در کنار آنها باقی خواهند ماند، چون هرگز از عمق وابستگی اقتصادی و سیاسی این دو کشور به غرب و به ویژه به آمریکا ارزیابی صحیحی نداشته و ندارند.

شاید اشتباه پرزیدنت اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوری‌اسلامی متفاوت نباشد. چگونه است که کشوری مانند ایالات متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشته‌های گوناگون می‌تواند بهره‌مند شود، هنوز بعد از سی سال شناخت درستی از ماهیت جمهوری‌اسلامی ندارد؟ نمی‌شود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر می‌پروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول به معنای کلمه «راسیونال» سر و کار دارد که سود و زیان خود را می‌فهمند و سود و زیانشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه می‌شود. شاید برای غربی‌ها، و به ویژه آمریکائی‌ها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگ‌های دیگر نشان داده‌اند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. اما پس از سی و پنج سال گفت و گوی محرمانه و کشمکش آشکار با این رژیم، آیا آن تجربه کافی را هنوز بدست نیاورده‌اند؟ یک امکان دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوری‌اسلامی را می‌شناسند اما این نوع گفتار و رفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح می‌کنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجه‌ای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود.

مذاکره باعوامل رژیم غیردمکراتیک مردود است

مسأله هسته‌ای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود وملت ایران حق اظهار نظرآزادانه داشته باشد. مذاکره با رژیمی که با ملت خود در حال جنگ است، فاقد هرگونه مشروعیت وارزش است. کلید حل مسائل هسته‌ای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوری‌اسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پول‌شویی، از دخالت بی‌رویه در اختلاف اسرائیل و اعراب تا ماجراجویی از سوریه و لبنان گرفته تا مرکز یهودیان در آرژانتین دیگر کشورهای آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچ‌گونه رابطه‌ای ندارد. آن حکومت‌هایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشده‌اند و به رئیس‌جمهور خود نگفته‌اند که این حکومت نمایندۀ ملت و مدافع منافع ایران نیست و از این‌رو هزینه‌ای که شما تحمیل می‌کنید بر ملتی است که هیچ وسیله‌ای برای انتقال عدم رضایت خود نسبت به این حکومت ندارد؟

اشتباه پرزیدنت اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی زمانی اصلاح خواهد شد که در عوض تمرکز روی حکومت جمهوری‌اسلامی، توجه خود را به سوی ملت ایران و خواسته‌های مردم این کشور برای ایجاد یک حکومت مبتنی بر قانون معطوف دارند. راهی جز پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و ایستادگی یکپارچه مردم در برابر این رژیم برای نجات کشور وجود ندارد. هرچه کشورهای دمکراتیک دنیا زودتر به این واقعیت سرنهند، مسأله رویاروئی با نظام جمهوری‌اسلامی زودتر حل خواهد شد. ادامه وضع موجود نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی منطقه نمی‌کند بلکه این امکان را در اختیار جمهوری‌اسلامی قرار می‌دهد که بر میزان فشار و تعدیات خود علیه مردم بیافزاید. حل مشکل ایران نه نیازمند جنگ است، نه از طریق مذاکره با جمهوری‌اسلامی مشکلی حل خواهد شد. راهی جز پشتیبانی از مردم برای در دست گرفتن سرنوشت خود و استقرار یک حکومت مردمی در این کشور وجود ندارد.

دلبری‌های حجت الاسلام دکتر روحانی از “کریستیان امانپور” و “چارلی روز” نه در حل مشکل مسئله هسته‌ای ایران سودمند خواهد بود و نه از میزان فشار علیه جوانان ایرانی که در چنگال دژخیمان رژیم در سیاه‌چال‌ها و زندان‌های مخوف رژیم هر آن در انتظار حلق‌آویز شدن بر چوبه‌های دار نشسته‌اند خواهد کاست. سازش با روحانی و دیگر نمایندگان این نظام، در شرایط فعلی و بدون آزادی تمام زندانیان سیاسی، موجب تقویت نظام و تشدید فشار بر ملت ایران خواهد شد. اگر اینبار هم پرزیدنت اوباما با “اونا” کنار بیاید، برای همیشه جوانان و دیگر مردم ایران از او قطع امید خواهند کرد.

پاریس:
۲۶سپتامبر۲۰۱۳

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر