15.7 C
تهران
سه شنبه, ۴. اردیبهشت , ۱۴۰۳

نامه‌ای در شرح حال ایران

۱-من یکی از هزاران ایرانی هستم که با افزایش جنایتکاری رژیم جمهوری‌اسلامی و گسترش فضای خفقان‌بار و تنگ شدن عرصه‌های سیاسی، فرهنگی-فکری و هنری راهی تبعید تحمیلی برای جان سالم بدر بردن از گرفتاری در دام دستگاه‌های امنیتی رژیم شده و یا با ماندن اجباری و بدون آزادی در داخل کشور، به دست حکومت خود اسیر شده‌اند؛ از کشوری برایتان می‌نویسم که علی‌رغم تاریخی کهن، به استبدادی جدید گرفتار شده است؛ استبدادی که ما را از تمامی جهان آزاد و از همه حقوق انسانی جدا و محروم کرده است. حکومتی که زندانی به بزرگی ایران زمین برای شهروندان ایرانی درست کرده است؛ حکومتی که با زیر پا گذاشتن حقوق طبیعی مردان و زنان، آنان را در دخالت‌های ضدانسانی خود، از نگه‌داری توأم با احترام حریم شخصی محروم کرده است؛ از حکومتی برایتان می‌نویسم که آزادی، مال و جان آدمیان بازیچه هوس‌های نابخردانه و خرافی سردمدارن و اوباشان حکومتی قرار می‌گیرد؛ سه حق بنیادین بشری که در کنار حق شورش بر دولت مستبد و غیر دموکراتیک مبتنی بر دریافت اذهان مدرن به حقوق طبیعی و ساختارهای جامعه مدنی، در قانون اساسی مدون، چونان چراغی گشاینده فضایی امن و توأم با احترام به شخصیت و ارزش انسان‌ها قرار دارد و در کشور من، هر اشاره‌ای به آن‌ها و نوشتن و یا به زبان آوردن‌شان، نشانه‌ای از مجرم بودن شهروندان و فرهیختگان ایران زمین بشمار می‌رود.

۲-من انسانی سکولار، پای‌بند به اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و پیرو لیبرال دموکراسی هستم؛ بنیادهای فکری من مبتنی بر شناخت حقوق طبیعی انسان‌ها و احترام به قوانین موضوعه‌ای است که از حق انسانی سرچشمه گرفته و در اعلامیه جهانی حقوق بشر تثبیت شده‌اند. حقوقی که بر قرارداد اجتماعی و آزادی بیان و انتخاب عقیده مبتنی و انصاف همگانی را سرلوحه تلاش‌های خود قرار می‌دهد؛ اندیشه‌ای که حق اعتراض به عملکرد ضدانسانی حکومت را برای من به رسمیت شناخته است. در ایران تحت سیطره جمهوری‌اسلامی، من و دیگر ایرانیان از تمامی این حقوق انسانی محروم بوده و هر روز دایره محدودیت‌ها، آزار و اذیت‌ها و تحمیل باورهای رسمی حکومتی و دینی افزایش می‌یابند. سعی می‌کنم شمه‌ای از جنایات بی‌کران و غیر‌قابل شمارش رژیم جمهوری‌اسلامی را در حیات وقاحت بار آن به قلم بیاورم، با توضیح این مساله که: تمامیت جمهوری‌اسلامی در تمامی زمینه‌ها و سالیانی که از سلطه غیرقانونی‌اش می‌گذرد، آغشته به شکنجه، ترور، اعدام و از بین بردن حقوق حقه شهروندان ایرانی در عرصه‌های عقیده، سیاست، اخلاق و اقتصاد است.

۳-در کشور من که زیر سلطه بنیادگرایان دینی قرار دارد، دختران و زنان ایرانی از حداقل‌ترین حقوق انسانی خود محروم و از مشارکت در تعیین سرنوشت کشور ممنوع و در ابراز اظهارات انسانی خویش، سکوت بر لب و از روی استیصال و اجبار نظاره‌گر به یغما رفتن حق زندگی واقعی هستند؛ تلاش‌های صدساله زنان ایرانی که از پیامدهای ورود مدرنیته و استقرار مشروطیت در ایران بود، در دستیابی به حق همگانی آموزش و پرورش- به دست آوردن حق انتخاب پوشش- حق تعیین سرنوشت اجتماعی و سیاسی در انتخاب شدن و انتخاب کردن نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هم چنین دستیابی به نخستین اقدامات برابری حقوقی در نظام قضایی ایران، امروزه با به پستو رانده شدن شخصیتی زنان ایرانی و تأسف بر جایگاه از دست رفته حقوقی-سیاسی، به عنوان بازیچه دست سیاست‌بازان اسلامی، در توهین به هویت جنسی شان در خرید و فروش آنان با عناوین صیغه- کنیز، در جایگاه ضدانسانی موجودات درجه دوم قرار گرفته‌اند؛ زنان ایرانی همان‌گونه که از حقوق اجتماعی و سیاسی خود محروم هستند، در جامعه آفت‌زده ایران نیز از امنیت اخلاقی و آزادی پوشش بی‌بهره شده‌اند؛ اگر در ساختارهای اداری، زن ایرانی به دیده تحقیر وجودی نگریسته می‌شود، در سطح ناامن جامعه، مورد انواع و اقسام تجاوزات جنسی و جانی قرار می‌گیرند. انسان‌هایی که بدون حمایت قانونی و اخلاقی هستند و در واقع بنیادهای تجاوزرات جنسی و تعرضات اخلاقی در جامعه فعلی ایران، بر پایه بی‌توجهی رژیم به حقوق شهروندی و عاری بودنش از قوانین حمایتی زنان و مردان ایرانی است. مصداق بارز وضعیت تأسف‌آور زنان و مردان ایرانی را با شعری از بانوی فرهیخته فروغ فرخزاد شاعر مدرنیسم ایرانی بازمی‌گویم:

۴-در سرزمینی که
مردانش
اسب‌ها را با سرنا
ابرها را با نی و زنان را با تازیانه می‌گریانند
من مردان مغروری را می‌شناسم
که با نی لبک پری کوچک غمگینی
عاشقانه گریسته‌اند؛
چگونه می‌توان تجاوز به دختران زندانی را در کهریزک و دیگر مراکز پنهانی رژیم از تجاوز به بانوان در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها جدا از هم دانست؟

۵-ایران زمین با سابقه‌ای به بلندای تاریخ نوشته و تحقیق شده‌اش، از فضای رواداری دینی برخوردار و هر اعتقاد و آموزه‌ای در سرتاسر امپراتوری هخامنشینان تا سلسله‌های پادشاهی دیگر در تاریخ این مرز و بوم کهن سال، در ابراز احساسات و باورهای مؤمنان آزاد بودند و در انتخاب یا تغییر دین و عقیده‌ای، مانعی چه از نظر ارزشی یا مخالفت‌های رسمی وجود نداشت؛ در زمانه پادشاهی پهلوی و تأثیر آگاهی از رشد فکری انسان مدرن، ادیان قدیم و آئین‌های جدید، مسالمت‌آمیز در کنار هم دیگر، روزگار می‌گذراندند؛ در آن دوران زرین تک تک آحاد شهروندان ایرانی در تبلیغ اعتقادات خویش آزاد و دارای روحیه همبستگی ملی و بخشایش شخصی بودند؛ استقرار حکومت‌اسلامی، معتقدان تمامی ادیان، فرقه‌ها و مذاهب را به مسلخ تعصب کشانید و در طول سه دهه‌ای که از عمر خشونت‌بار و خفقان‌آور این رژیم بر سرزمین زردتشت، مانی، مزدک و باب می‌گذرد، مؤمنان در اجرای مناسک دینی خود و ابراز عقیده یا تغییر باورهای شخصی، دچار شدیدترین محرومیت‌ها و اعمال فجیع‌ترین شکنجه‌ها و از دست دادن زندگی، خانه و امتیازات اجتماعی و سیاسی از سوی جمهوری‌اسلامی شده‌اند؛ فشار بر پیروان ادیان خصوصا آئین بهائیت به حدی در جمهوری‌اسلامی زیاد است که مردگان آنان نیز از تعرض بی‌امان نمانده است. روزی در ایران تحت حکومت اسلامیان نمی‌گذرد که شاهد دستگیری، کشتار و یا آزارهای رسمی و یا پشتیبانی شده از طرف حکومت بر معتقدان به دین نباشیم.

۶-در ایران تحت سلطه جمهوری‌اسلامی ما هر روز شاهد اعدام، شکنجه و تجاوز به زندانیان هستیم؛ نمونه‌ای تأسف بار و شرم‌آور از این موارد کشتار زندانیان و محکومان سیاسی در آگوست ۱۹۸۹ است. جمهوری‌اسلامی با این اقدام ضد حقوق بشری، نزدیک به سیزده هزار نفر را به چوبه‌های اعدام و جوخه‌های تیرباران سپرد؛ در سالیان قبل از آن نیز طرفداران سلطنت و دیگر مخالفان جمهوری‌اسلامی، روزانه در جمع‌های ده-بیست نفری به دار وقاحت و جنایت رژیم آویخته می‌شدند؛ از کشتار وحشیانه سال ۱۳۶۷ که به یک فاجعه میهنی تبدیل شد تا به امروز، کمتر روزی است که ایرانیان شاهد اعدام و به دار آویخته شدن فرزاندن و وابستگان خود نباشند. رژیم جمهوری‌اسلامی با حجم بالای اعدام و کشتار مخالفان عقیدتی-سیاسی اکنون جزو سه کشور اول در جهان از نظر گستردگی آمار اعدام قرار گرفته است.

۷-ماهیت جنایتکارانه جمهوری اسلامی منحصر به داخل ایران زمین نمانده و این رژیم در طول سی و دو سالی که از سلطه اشغالگرانه آن می‌گذرد، در اقصا نقاط دنیا و در کشورهای آزاد و دموکراتیک برای از بین بردن مخالفان خود، دست به ترورهای متعددی زده است؛ ترور شاپور بختیار آخرین نخست وزیر دولت پهلوی، ترور سران کردهای مخالف در میکونوس، ترور عبدالرحمان قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در وین، ترور دکتر عبدالرحمن برومند در اروپا و چندین و چند ترور دیگر، بخشی پیدا و آشکار شده از اقدامات ضدبشری و جنایتکارانه جمهوری‌اسلامی بشمار می‌روند. تأمین هزینه‌های مالی و نظامی برخی از گروه‌های تروریستی در منطقه و بخشی از جهان، تکمیل کننده چهره تروریستی رژیم جمهوری‌اسلامی ایران در سطح منطفه خاورمیانه و دیگر نقاط جهان بشمار می‌رود.

۸-همان‌طور که اشاره کردم، اقدامات ضدانسانی جمهوری‌اسلامی حد و مرزی نمی‌ شناسد؛ عاملان و آمران قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان لائیک و قتل فجیع داریوش فروهر-رهبر حزب ملت ایران و همسرش پروانه فروهر، از دیگر صحنه‌های ترور داخل کشوری جمهوری‌اسلامی هستند که تاکنون هیچ مرجع حقوقی داخلی و بین‌المللی نتوانسته به واقعیت آن‌ها پی‌برده و دست اندرکاران رژیم را به پای میز محاکمه بکشاند.

۹-جوانان ایرانی که در دهه‌های گذشته بیشترین از افراد موفق و سازنده جهانی بشمار می‌رفتند، تحت سیطره خرافی و ضدبشری رژیم اسلامی، در دام اعتیاد، فساد و فحشا روزگار می‌گذرانند. با حاکمیت جمهوری‌اسلامی، اعتیاد و فحشاء چهره‌ای غیر قابل تحمل و آزار دهنده از شهرهای ایران ارائه می‌کند که در گسترش و نهادینه کردن آن، ردپایی از اقدامات جنایتکارانه رژیم پیداست؛ اقداماتی که شادی را به پستوی دلهره رانده و عشق و شیدایی صمیمانه را در چمبره ارتباطات سوء اخلاقی و کاسبکارانه گرفتار کرده است. ارشادیان اسلامی، عشق را در لبان و اعتقاد را در روان ایرانیان سلاخی می‌کنند.

۱۰-ایران کشوری است با منابع غنی در طبیعت و سرمایه‌های انسانی در اجتماعش؛ ایران زمین تنها به چاه‌های نفتی محدود نمی‌شود. ایران دارای بالاترین اقلام اقتصادی در برهه‌های تاریخی توأم با امنیت اخلاقی و رفاه نسبی اجتماعی بوده است؛ اکنون با حاکمیت نالایق و غارت‌گر جمهوری‌اسلامی، نقدینگی کشور بدون حساب دهی به صاحبان اصلی آن (ملت)، دزدانه در حساب‌های شخصی مقامات رژیم واریز و از منافع آن برای تروریست‌های اسلام‌گرا در کشورهایی چون لبنان، فلسطین و سوریه، اسلحه و ابزارهای بمب‌گذاری تهیه می‌شود؛ یک مورد از غارتگری رژیم جمهوری‌اسلامی، انتشار و افشای اختلال سیصد میلیارد دلاری است که رقمی منحصر به فرد در تاریخ دزدی و جنایت سی و دو ساله کشور من بشمار می‌رود؛ ثروتی که باید در خدمت بهینه‌سازی زندگی مردم ایران به کار می‌رفت، در دستان قاچاقچیان لبنانی-هوچی‌گران سوریه‌ای و ونزوئلایی قرار گرفته و از مازاد مالی آن، روحانیت مذهبی روی به ساخت و سازهای دنیوی آورده‌اند؛ ساخت و سازهایی انحصاری برای بخش عمده‌ای از حاکمیت و محروم ساختن تمامی شهروندان ایرانی.

۱۱-برای نجات ایران و ایرانی از نکبتی که رژیم جمهوری‌اسلامی برای این سرزمین کهن و پویا تدارک دیده است، اذهان بیدار و وجدان‌های آگاهی ایرانیان و دیگر کشورها، گروه‌های مدافع حقوق بشر، سازمان‌ها و احزاب دموکراتیک، تا دیر نشده بایستی با ابزارهای خردمندانه و برخوردهای واقعی- نه جنگ و لشکرکشی- ایده خود را مبنی بر در کنار ملت ایران بودن در مبارزات مدنی و دموکرات با فعالیت‌ها و کنش‌های فزاینده، به منصه عمل برسانند. به همراه دیگر فعالین حقوق بشر و مدنیت تا ایران و ایرانی باقی مانده است، منفعلانه نظاره‌گر فروپاشی این سرزمین کهن نباشیم. جمهوری‌اسلامی با تمامیت‌اش اکنون برای فرار از فروپاشی محتوم خود، بر طبل جنگ می‌کوبد، تا نه از ایرانی نشانی ماند و نه از ایران. دستی در دست معترضان مدنی ایران باید بگذاریم و در زمینه‌های اطلاع‌رسانی آزاد و دیگر ابرازهای نافرمانی مدنی، هم‌وطنان را در رسیدن به جامعه‌ای امن و انسانی و دولتی دموکراتیک و متکی به حقوق بشر و آزادی‌های اجتماعی یاری کنیم. به تحقیق تاریخ از ما و در رابطه با پشتیبانی و همراهی با آحاد مردم دربند ایران یاد خواهد کرد؛ بکوشیم یاد و آوازه ما به نیکویی برده شود.

عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر