حکومت در لیبرالیسم

قانون اساسی آزادی

حکومت در لغت به معنای فرمانروایی و حکمرانی است. در سیاست به معنای دستگاه فرمانروا در کشور است در علم سیاست جدید میان حکومت و دولت فرق گذاشته می‌شود. ازنظر حقوق بین‌الملل و در روابط میان کشورها، واقعیت فرمانروایی، یعنی اینکه قدرت در دست چه کسی یا گروهی است و بیشتر به معنای داشتن خواست اکثریت مردم به‌کاربرده می‌شود.

اندیشه لیبرال مشخصه دوران رنسانس است‌. پس از سال‌ها اسارت انسان در مذهب و اخلاق مذهبی، لیبرالیسم این پرنده آزادی سبب شد تا فرد انسان زمام امور را در دست گیرد.

در اندیشه لیبرالیسم حکومت محدود وسیله است که از حقوق غیرقابل‌انتقال فرد حمایت می‌کند. هدف از حکومت در لیبرالیسم حفظ ارزش‌های آزادی و برابری و حقوق شهروندی است. قانون تنها فرمانروای حکومت در لیبرالیسم است، از همین روی هیچ حکومتی جز با خواست و اراده اکثریت مشروعیت ندارد.

 

John Locke

 

جان لاک اندیشمند بزرگ لیبرال (۱۷۰۴ – ۱۶۳۲) پایه‌گذار لیبرالیسم سیاسی در حکومت بود. وی با انتشار کتاب حکومت مدنی به سال ۱۶۹۰ تعریفی جدید از حکومت ارائه داد که بر اساس آن حکومت در پی یک قرارداد اجتماعی میان افراد به وجود می‌آید. حکومتی که با رضایت‌مندی فرمان‌برداران برآمده باشد.

حکومت‌ها وظیفه‌دارند با اعمال قدرت‌هایی محدود حقوق طبیعی افراد برای زیستن و آزادی را پاسداری کنند. امریت همه حکومت‌ها مشروط به انجام وظایفی است که بر اساس سپردن قدرت به آن‌ها داده‌شده است، به همین دلیل لاک از حق انقلاب دفاع می‌کند.

آنچه به‌عنوان اصول سیاسی لیبرال حکومت شناخته‌شده بود بر اساس ۴ اصل زیر گرفته‌شده بود:

نخست آنکه مشروعیت حکومت تنها مبتنی بر اراده و رضایت اکثریت است.

دوم حقوق طبیعی افراد است که در صورت نقض آن توسط حکومت محفوظ می‌ماند.

سوم هیچ قدرتی در حکومت نمی‌تواند بدون مسئولیت اعمال شود بنابراین حکومت باید بر اساس انتخابات عمومی و دوره‌ای انتخاب شود.

و چهارم حق موجه انقلاب در برابر حکومت استبداد و خودکامه

لاک هدف اصلی از قدرت و گستره قانون‌گذاری در حکومت را صلح و امنیت در برابر حفظ جان و مال انسان‌ها می‌داند و اصلی‌ترین وسیله‌ای که برای این هدف عنوان می‌کند قوانین ساخته‌شده توسط جامعه است؛ و هدف آن همچون قانون طبیعت حفظ و حراست جامعه و همه اعضای آن است؛ اما منتسکیو فیلسوف سیاسی قرن هجدهم (۱۷۷۵ – ۱۶۸۹) فرانسه با نظریه قرار اجتماعی مخالف بود و برای آزادی‌های سیاسی با انتشار کتاب روح القوانین (۱۷۴۸) طرح تفکیک قوای حکومتی را مطرح کرد.

منتسکیو معتقد بود که در کسانی که بر مسند قدرت نشسته‌اند نوعی تمایل به سوءاستفاده از امریت‌شان است و این حکومت هرچه باشد استبدادی است.

راه‌حل منتسکیو برای پیشگیری از این استبداد تفکیک قوای حکومتی از یکدیگر بود. استبداد زمانی به وجود می‌آید که قدرت تنها در دست یک شخص یا گروه باشد.

بر اساس نظریه تفکیک قوا هر سه قوی مقننه، مجریه و قضاییه باید به‌صورت مستقل و متمایز از یکدیگر باشند و زمانی که هر سه این قوا در یکجا جمع شوند مرگ آزادی است.

 

Jean-Jacques Rousseau

 

ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲) فیلسوف بزرگ قرن هجدهم در فرانسه با ارائه تفسیری جدید و گویا‌تر از نظریه قرارداد اجتماعی لاک، کمک شایانی به لیبرالیسم سیاسی کرد. وی در کتاب قرارداد‌های اجتماعی نظریه حاکمیت مردم را عنوان می‌کند، نظریه‌ای که از تأثیرگذارترین عوامل انقلاب فرانسه بود.

(یافتن شکلی از انجمن که بتواند با تمامی نیروهای اجتماع از شخص و اموال هر عضو حمایت کند و تمهیداتی بیندیشد که هر عضو باوجود درآمیختن با دیگران بتواند تنها از خودش اطاعت کند و همانند پیش از تشکیل اجتماع آزاد باشد …پس این شخص مومی که از اتحاد همه افراد عضو تشکیل می‌شود هرگاه به‌واسطه اعضایش منفعل باشد دولت و هرگاه فعال باشد حاکمیت و هرگاه با پیکرهای مشابه مقایسه شود قدرت نامیده می‌شود … و با توجه به افرادی که درمجموع آن را تشکیل می‌دهند مردم نامیده می‌شود.)

از همین روی حاکمیت سلب نشدنی و تقسیم‌ناپذیر است زیرا تنها وابسته به اراده مردم است.

سی یس راهب در که نوشته‌هایش در انقلاب فرانسه تأثیرگذار بود حکومت به‌وسیله نمایندگی را در برابر نظام مردم‌سالاری قرار می‌دهد که مستلزم شرکت بی‌واسطه مردم در وضع قانون است: مردم، آموزش و فرصت لازم را برای مشارکت مستقیم در امور را ندارند و این تنها نمایندگی است که می‌تواند امکان حفظ مشارکت را به وجود آورد.

سی یس اندیشه هابزی حاکمیت نمایندگان را از سر می‌گیرد و این‌گونه می‌گوید که حاکمیت نمایندگان موجب ازهم‌پاشیدگی نمی‌شود و تنها راه برای حاکمیت مردم است. نمایندگی که از طریق انتخابات آزاد انجام گیرد و این امکان را فراهم می‌آورد که نتایج تقسیم‌کار به حکومت کشیده شود.

 

Friedrich August Hayek

 

فردریش فون هایک (۱۹۹۲ – ۱۸۹۹) اقتصاد‌دان و فیلسوف سیاسی برجسته قرن بیستم و برنده جایزه نوبل اقتصاد (۱۹۷۴) پیرامون تفکیک قوا نظرات متفاوتی را ارائه کرده است. وی معتقد بود که تفکیک قوا تدبیری بود که از سوی لیبرال‌های مدافع حکومت قانون و برای تضمین آزادی فردی مطرح‌شده بود. اینکه اگر قوه مقننه فقط قواعد کلی در مورد همگان وضع کند و قوه مجریه فقط برای اجرای آن قواعد متوسل به الزام شود آزادی (تأکید بر آ آزادی) فردی تأمین خواهد شد.

هایک معتقد بود که این امر تنها در صورتی قابل‌اجراست که قوه مقننه محدود به وضع قواعد کلی باشد. هایک معتقد به بازگشت به معنای قدیم قانون بود؛ و نظر به این امر داشت که با دادن قدرت نامحدود به قوه مقننه در وضع فرمان‌ها و دستوراتی که قانون خوانده می‌شوند معنای تفکیک قوا در حال تغییر است. وی همواره در پی پرداختن نظریاتی برای تفکیک مجلس حکومتی از مجلس قانون‌گذاری بود.

هایک در کتاب قانون اساسی آزادی، چهاراصل را برای حکومت لیبرال ارائه می‌کند، حکومتی که از تجاوز به اراده همگانی و قلمرو خصوصی افراد جلوگیری می‌کند: حاکمیت قانون، تقدم قانون اساسی بر قوانین عادی، تفکیک قدرت‌ها و قابل‌اعتراض بودن تصمیم‌های اداره‌ای. توماس پین سیاستمدار و روزنامه‌نگار انگلیسی‌تبار آمریکایی مبتکر نظریه سادگی حکومت بود. پین عقیده داشت حکومت امری ساده است و بهترین حکومت آن است که کارش هر چه بیشتر صرفه‌جویانه باشد؛ و چنین است که حکومت مردم‌سالاری مستقیم به اصل نمایندگی برای حکومت می‌انجامد.

پین برای نظریه خویش از اصلی طبیعی استنباط کرده بود، اصلی که بنا بر آن هراندازه چیزی ساده‌تر باشد کمتر در خطر از هم پاشیدن است و اگر از هم پاشید بازسازی آن آسان‌تر است.

افلاطون نظریاتش را پیرامون حکومت با این سؤال مطرح می‌کرد که مسئله این است که چه کسی باید حکومت کند و خود این‌گونه پاسخ می‌داد که بهترین‌ها باید حکومت کنند‌! مارکس نیز به همین شکل سؤال را مطرح می‌کرد چه کسی باید حکومت کند‌؟ سرمایه‌دار یا کارگر‌؟ اما پوپر معتقد بود سؤال باید عوض شود باید پرسیده شود چگونه حکومتی داشته باشیم که حتی بدترین حاکمان هم نتوانند آسیبی برسانند‌؟ و پاسخ این بود حکومت قانون‌.

کارل پوپر (۱۹۹۴ – ۱۹۰۲) فیلسوف سیاسی قرن بیستم در باب حکومت چنین گفته است:

 

Karl Popper

 

دموکراسی به معنای حکومت مردم هرگز به معنای واقعی وجود نداشته است؛ و اگر هم وجود داشته است تبدیل به حکومتی خودکامه و استبدادی شده است. حکومت باید در برابر مردم پاسخگو باشد و حکومت مردم قدرت پاسخگویی ندارد.

من معتقد به حکومت مشروطه هستم که به روشی دموکراتیک انتخاب‌شده باشد و این کاملاً با حکومت مردم متفاوت است. من طرفدار حکومت پاسخگو هستم و این پاسخ‌گویی در ابتدا باید در برابر کسانی باشد که آن را انتخاب کرده‌اند و پس‌ازآن یا بیشتر پاسخگوی اخلاقی به بشریت.

در تمام نظریات اندیشمندان لیبرال پیرامون حکومت از آغاز تا به اکنون نقطه مشترک تأکید بر حکومت قانون است. حکومت مشروطه بزرگ‌ترین دستاورد لیبرالیسم برای بشریت است. دستاوردی که سبب شده است تا همان‌گونه که پوپر اشاره می‌کند ما شاهد بهترین جهانی باشیم که تاکنون بشر به چشم خود دیده است.

 

منابع:

 

رساله‌ای درباره حکومت / جان لاک

تاریخ اندیشه‌های سیاسی / حسین بشریه

دولت در اندیشه غرب / اتیلا اوزر

جامعه باز و دشمنان آن / کارل ریموند پوپر

لیبرالیسم / ژرژ بوردو

 

خرداد ۲۱, ۱۳۹۲

مطالب مربوط

فراکسیون‌ها

سراب عدالت از دیدگاه هایک

تفاوت لیبرال دموکراسی و سوسیال‌دموکراسی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر