فهرست مطالب:
۱- شروع سخن
۲- موقعیت سیاسی ایران در عصر کنونی
۳- وقایع سال ۱۳۵۷ و نقش منفی غرب
۴- تغییرات عمده در سیاست بینالمللی پس از سال ۱۳۵۷
۵- استراتژی «صلح آمریکایی» و ابعاد آن
۶- شرایط موفقیت دکترین «صلح آمریکایی»
۷- مسئله ایران و دکترین «صلح آمریکایی»
۸- موضع سیاسی ایرانیان در قبال استراتژی «صلح آمریکایی»
۹- حاصل سخن
۱– شروع سخن
ایران، سرزمینی است که محل تلاقی دو جهان شرق و غرب میباشد. از لحاظ تاریخی، شرق یا سرزمین طلوع آفتاب از چین و ماچین تا هندوستان گسترش یافته و به ایران میرسید. غرب نیز از ایران شروع شده و به یونان و سپس اروپا، ادامه پیدا میکرد (غرب و شرق تاریخی). در قرن بیستم که مفهوم ایدئولوژیک شرق و یا غرب مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته است، باز هم ایران یکی از مهمترین نقاط برخورد جهانهای شرق و غرب میباشد (غرب و شرق ایدئولوژیک). از این رو، کشور ایران از لحاظ «وضعیت میانه» (۱) همیشه دارای موقعیتی حساس بوده است، چنانچه از زمانهای باستان نیز در بین تمدنهای آسیایی (مانند چین و هند) و تمدن های اروپایی (مانند یونان و سپس روم) این وضعیت را حفظ نموده و در قرنهای نوزدهم و بیستم همچنان به اهمیت «وضع میانه» ای آن افزوده گردیده است (باید اضافه کرد که چه از لحاظ منشا تاریخی اقوام ایرانی و چه از لحاظ ایدئولوژی دولتی در قرون جدید، ایران جزو جهان غرب میباشد، با این نکته که ایرانیان همیشه در حفظ استقلال خود بودهاند). چنین وضعیتی را از جنبه جغرافیای سیاسی، «ژئوپلیتیک» (۲) مینامند.
ملت ایران متشکل از اقوامی است که از قدیمالایام در گوشه و کنار این سرزمین سکونت داشته و ضمن حفظ میراث های فرهنگی خود، فرهنگ یکپارچه ایرانی را ساخته و بارور کردهاند. این اقوام که مجموعاً ملت ایران نام دارند. ارتباطات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گسترده و بهم تنیده ای با سایر ملل در حوضچه فرهنگی آسیای میانه و غربی داشتهاند که این ارتباطات دائماً تزاید یافته و به تبادلات فرهنگی وسیعی انجامیده است. از این جهت، تاثیر متقابل فرهنگ ایرانی و فرهنگ ملل مجاور شایان اهمیت ویژه میباشد که الزاماً به تأثیرات و پیآمدهای سیاسی انجامیده است و در آینده نیز همچنان خواهد انجامید (تاثیرات سیاسی توسط اقوام ایرانی مانند کُردها، آذریها و بلوچها و … بر ملل و اقوام همسایه و بالعکس، اهمیت خاصی در اوضاع سیاسی منطقه دارند). (3)
کشور ایران سرزمین وسیعی است که اقلیم های متفاوتی را از جهات جوّی، ارضی و تحتالارضی در بر میگیرد. در این سرزمین، منافع و معادن ارزشمند اقتصادی یافت میشود که برخی از آنها مانند نفت و گاز، ذغال سنگ، مس و غیره در سطح جهانی هم مطرح بوده و منابع درآمد ملی محسوب میگردند. از این رو منابع مزبور دارای ارزش استراتژیک بوده و در مجموع وضعیت «ژئو استراتژیک» (۴) ایران را در سیاست بینالمللی مهم تر میسازند. به نکات مزبور باید نیروی انسانی ملت ایران را افزود. نیروی مزبور که در سطوح مختلف از کارشناسان، کارورزان و پیشه گران، کارگران و نخبگان سیاسی تشکیل میگردد و در مجموع جمعیتی حدود ۴۰ میلیون را در بر میگیرد که بیش از نیمی از آن زیر ۲۰ سال هستند، امکانات فوق العاده عظیمی را برای اعمال روشهای سیاسی و اقتصادی در اختیار دارد که کمتر کشوری در آسیای غربی از آن برخوردار میباشد.
به دلایل فوقالذکر، ایران کشوری ثروتمند است و علاوه بر آن «مهم» بشمار میآید و به همین دلایل در سیاست بینالمللی و جلوتر از آن، در جریانهای سیاسی منطقه ای نقش و اهمیت شایان توجهی دارد. از جهات مزبور، اوضاع سیاسی ایران، ثبات یا عدم ثبات سیاسی آن و موضع سیاسی آن حساسیت داشته و هرگونه تغییری در موارد فوقالذکر، خواه و ناخواه تاثیرات آنی و دراز مدت را در اوضاع خاور میانه و آسیای غربی پدید میآورد. از این رو است که اوضاع ایران همیشه مورد توجه سایر ملل جهان، به خصوص قدرتهای بینالمللی است و در قرن اخیر مورد تاخت و تاز همآورد طلبان و مدعیان بینالمللی به منظور احراز برتری استراتژیک قرار گرفته است.
۲- موقعیت سیاسی ایران در عصر کنونی
در تاریخ معاصر، ایران مورد هجوم سیاسی دو قدرت جهانی یعنی روسیه تزاری و انگلستان بود. این دو کشور در تعقیب اهداف خاص سیاسی خود، کشور ایران را عرصه مبارزه ساختند. اهداف روسیه تزاری راندن به جنوب یعنی به خلیج فارس و نیز راندن به شرق یعنی به هندوستان بود. از این رو خطر بالقوهای برای تمامیت ارضی و استقلال کشور ایران بوده است (این خطر همچنان موجود است) روسیه شوروی نیز دو بار در ۱۹۲۱ و ۱۹۴۶ میلادی سعی در الحاق سرزمینی آذربایجان ایران به خود بوده و در سالهای اخیر از طریق احزاب و گروههای کمونیستی وابسته، کوشش نموده که هر مقدار میتواند جامعه ایرانی را به سوویتیسم و نهایتاً استقرار رژیم کمونیستی وابسته به مسکو متمایل سازد. سیاست مزبور بدون هیچگونه تغییری دهها سال است که توسط روسیه شوروی اعمال میگردد. انگلستان تا ابتدای قرن بیستم، ایران را به عنوان «دولت تامپون» (۵) میشناخت که حایل بین روسیه تزاری و منافع او در مستعمره هندوستان بود؛ اما از ابتدای قرن بیستم که نفت در ایران کشف شد، به اهمیت ایران برای انگلیس افزوده گشت.
به هر حال هر دو جنبه مزبور اشعار میداشت که ایران باید دارای ثبات سیاسی بوده و از حیات اقتصادی- سیاسی قابل ملاحظهای برخوردار گردد، در عین حال که «قوی» نباشد. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، موازنه مزبور بکلی بهم خورده و بنا به علل خارجی و نیز به علت قدرت یافتن استقلال اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران، موازنه نوینی استقرار پیدا کرد که نمیتوانست منافع انگلستان را کاملاً نگهداری نماید. از این رو سیاست انگلستان در سالهای اخیر، تضعیف هر چه بیشتر ایران بود.
یکی از عللی که موازنه سیاسی فوقالذکر را بهم زد، حضور نظامی و سپس سیاسی ایالات متحده در ایران پس از جنگ دوم جهانی بود. ایران که از مبارزه دو حریف سیاسی دیرین یعنی انگلستان و روسیه و تلاش آن دو در کسب منافع بیشتر و نفوذ زیادتر در ایران رنج میبرد، به «نیروی سوم» یعنی آمریکا توجه یافت تا از آن به عنوان وزنه متعادل کننده در مبارزه دو نیروی دیگر و در جهت حفظ استقلال خود استفاده نماید. این سرنوشتی است که واقعیت سیاست در پیش پای دولتمردان ایرانی گذاشته و آنان را در طول سالهای اخیر به بازیهای سیاسی از این نوع مجبور ساخته، با این امید که موفق به حفظ تمامیت ارضی، استقلال و پیشرفت کشور خود گردند.
واقع بینی سیاسی (۶) به ما آموخته است که کشوری مانند ایران، با «وضعیت میانه» ای مشابه ایران که دشمنان استقلال و یکپارچگی آن را احاطه کردهاند، الزاماً به حکومت متمرکز قدرتمندی متوسل میشود تا از نفوذ بیگانگان جلوگیری کرده و تمامیت ارضی خود را حفظ نماید . سیستم موازنه قوای بینالمللی پس از جنگ دوم جهانی که بر اساس وجود دو ابر قدرت جدید و «قطبی شدن» سیاست جان شکل گرفت، وضع تازهای برای کشور ایران پدید آورد. «قطبی شدن» جان، نظم نوینی در سیاست بینالمللی آفرید که شرایط خود را به تمام کشورها، از جمله ایران تحمیل کرد. در این نظم، جای ایران بدون شک در جهان غرب بود و با وجود تمایل شدید ایرانیان به حفظ بی طرفی کشور خود، نمیشد از گرایش و هم پیمانی نظامی، سیاسی و اقتصادی با جهان غرب سر باز زد. این الگو نه تنها در گذشته، بلکه در آینده و تا آن زمان که جهان دارای دو قطب قدرتمند سیاسی است، همچنان برای کشور ایران صادق و لازمالرعایه است. در غیر این صورت، ایران به دامان شرق ایدولوژیک یعنی کمونیسم بینالملل سقوط میکند؛ زیرا کشور ایران مانند قطعه ای آهن در میانه دو قطب آهن ربا قرار دارد که درست در «وضعیت میانه» نشسته و تغییراتی در اوضاع آن و یا شدت و ضعف دو قطب، آن را از حوزه قدرت عمل یک قطب به حوزه قطب دیگر سوق میدهد. علل متعدد و فراوان هم پیمانی و عضویت ایران را به حوزه قدرت جهان غرب مدلل میدارند، بدین جهت باید ایران به هر صورت از خطر «لغزیدن» به حوزه قدرت شرق ایدئولوژیک محفوظ بماند. با این وجود، نباید تصور گردد که ایران میبایست همیشه «ضعیف» نگهداشته شود. الگوی مزبور که سیاست انگلستان در تمام قرن نوزدهم و بیستم بوده است، در هر حال مورد علاقه ایرانیان نیست و تلاشهای ملت ایران در جهت رشد و شکوفایی دخلی و ایفای نقش بینالمللی قدرتمند، نشان دهنده اراده و خواست آن ملت در جهت آرمانهای ملی است. در سالهای اخیر ایران به پیشرفت داخلی عظیمی دست یافت که انعکاس آن در سیاست خارجی اش بسیار محسوس بود.
حیثیت و نفوذ بینالمللی ایران نیز افرایش پیدا کرد و نقش قدرتمندتری را در سیاست خارجی به انجام رسانید.
این امر با سیاست کشورهایی که یک ایران «ضعیف» را طلب میکردند معارضه داشت. از این مبارزهای در گرفت که ابعاد آن به داخل کشور هم سرایت کرد و پس از مدتی بالاخره به سقوط رژیم شاه فقید و نظام سیاسی کشور منجر شد. نقش منفی غرب در این جریان امروزه کاملاً عیان گردیده و نقش خرابکارانه، تحریک آمیز و مزورانه شوروی نیز بر همگان روشن شده است.
۳- وقایع سال ۱۳۵۷ و نقش منفی غرب (۸)
به طور معمول انتظار میرفت که جهان غربی از کشور ایران و رژیم آن حمایت کامل سیاسی به عمل آورد و آن را تایید کند؛ زیرا پیروزیهای بینالمللی ایران بخصوص در جلوداری جبهه وسیع مبارزه با سوسیال امپریالیسم و کمونیسم بینالملل، دستاوردهای فراوانی به نفع تمامی مردم جهان آزاد به همراه آورده بود.
علاوه بر آن، ایران با داشتن هزاران کیلومتر مرز مشترک با شوروی و قدرت حفظ امنیت در خلیج فارس ثابت کرده بود که شایسته داشتن عنوان «جزیره امنیت و آرامش» در دریای طوفانی خاورمیانه میباشد؛ اما غرب وفا نکرد و علت این بی وفایی ظاهراً آن بود که رژیم شاه فقید دیگر قادر به حفظ ثبات سیاسی ایران نیست، بنابراین کوشش کاملی در تسریع سقوط آن به عمل آوردند؛ اما در باطن علل فراوانی برای این بی وفایی و عهد شکنی وجود داشت:
الف- رشد اقتصادی سریع و صنعتی شدن ایران: کشور ایران میرفت تا سریعاً خودکفا شده و با ایجاد زیرساختهای اقتصادی نیرومند، میزان اتکا به محصولات صنعتی غرب را کاهش دهد. از سوی دیگر در بازار خلیج فارس، مشتریهای پر و پا قرصی برای تولیدات صنعتی اش یافته و طرح وحدت آسیا یا «بازار مشترک آسیایی» را در سر میپرورانید
ب- استقلال رأی در امر نفت: کشور ایران در سالهای دهه ۱۹۷۰ نه تنها تصمیم گرفت خارج از حدود قرارداد کنسرسیوم به فروش مستقل محصولات نفتی و نفت خام خود دست بزند (این امر در دهه ۱۹۶۰ شروع شد) بلکه با سفارش ناوگان نفتی، انعقاد قرارداد خط لوله دوم انتقال گاز به شوروی و سایر نقاط اروپا (همان قراردادی که امروزه کشورهای اروپایی با شوروی بستهاند و بدون وجود شریک «مزاحم» دیگری آن را به انجام رسانیده اند) و تاسیس پالایشگاههای متعدد در کشورهای کره جنوبی، هندوستان و آفریقای جنوبی، استقلال رأی خود را در امور نفتی به اثبات رسانید و گسترش داد.
کشور ایران در نفت شمال انگلستان هم شراکت کرد و ۵۰% سهام آن را تعهد نمود و نیز حق مشارکت در اکتشاف نفت در گروینلند را به دست آورد. مسئله دیگر، «پتروشیمی» بود. در نقاط مختلف ایران صنایع پتروشیمی تأسیس شده و توسعه مییافت، به نحوی که در دهه ۱۹۸۰، ایران میتوانست یکی از بزرگترین تولید کنندگان محصولات متنوع پتروشیمی در جهان گشته و از این طریق نفوذ استراتژیک عظیمی را به دست آورد (9)
ج- توسعه قدرت نظام ایران: برنامه توسعه ارتش ایران برای دهه ۱۹۸۰، نیروی عظیم نظامی در منطقه خاورمیانه پدید میآورد که اگر ادامه مییافت میتوانست به کنترل آسیای غربی، خلیج فارس و دریای عرب منجر گردد.
به تمام مسایل فوقالذکر باید امر مهم دیگری را افزود که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در نیمه دهه ۱۹۷۰، اروپاییان و در رأس آنها، آلمان و فرانسه در چهارچوب جامعه اقتصادی اروپا تصمیم به ایجاد «سیستم پولی اروپا» گرفته و در دنباله تأسیس آن، شریکهای پولی قدرتمندی در خاورمیانه را جستجو کردند. ایران، عربستان و عراق سه کشور ثروتمندی بودند که با اروپاییان به مذاکره نشسته و توافق نمودند که تحت شرایطی درآمدهای نفتی خود را در «سیستم پولی اروپا» متمرکز کنند و در مقابل تکنولوژی صنعتی و مدرن دریافت نمایند. نظام مزبور با سیستم بانک جهانی و «توافقهای برتون وودز» (10) درگیری حاصل کرده و امنیت پولی و اقتصادی آمریکا و نقش رهبری آن را به مخاطره میانداخت و انگلستان هم در این مرحله با آمریکا دچار گرفتاری و رکود اقتصادی میگردید. از این رو، پروژه هایی در مراکز مطالعاتی و تحقیقات دو کشور اخیر بررسی شد تا به استقلال اروپای مرکزی و همدستی «اوپک» با آن خاتمه داده شود. در نتیجه، تعدادی پروژه در نظر گرفته شد که از نتایج آنها، تضعیف اوپک به عنوان یک سازمان مالی قدرتمند، تضعیف سیاست مستقل آلمان و فرانسه در رابطه با بانک جهانی، نفوذ هر چه بیشتر آمریکا در خاورمیانه، به خصوص عربستان و عراق و بالاخره سقوط رژیم شاه فقید را میتوان نام برد؛ اما چه طرحی میتوانست ثبات رژیم ایران را به مخاطره اندازد؟ به این سوال، «ژبیگنیف برژینسکی» مشاور امنیت ملی رییس جمهور آمریکا در سال ۱۹۷۶ پاسخ داد: احیای ایدئولوژی اسلامی تحت عنوان «بنیادگرایی اسلامی». (۱۱)
هنگامی که برای اولین بار موضوع طرح «هلال خضیب» و ضرورت اقدام متقابل غرب در برابر خطر هجوم سرخ در مطبوعات جهان انتشار یافت، اعتقاد همگان بر آن بود که رژیم ایالات متحده، دوستان و هم پیمانان خود را در منطقه مورد حمایت و تقویت قرار خواهد داد. «هلال خضیب» عبارت بود از یک منطقه که از پاکستان و افغانستان شروع شده و پس از ایران و خاورمیانه عربی به شاخ آفریقا یعنی سودان و سومالی ختم میگردید. برژژینسکی خاطر نشان میکرد که این هلال مورد هجوم سرخ است، بنابراین باید آن را در برابر این خطر محافظت نمود و به «هلال سبز» تبدیل کرد که بهترین مدافعه در برابر حمله سرخ است. چنین استدلال سیاسی که صغرا و کبرای خوب ولی نتیجه بدی داشت، منتهی به نظریه «تجدید حیات ایدئولوژی حکومتی اسلامی» که در غرب به «بنیادگرایی اسلامی» مشهور شده، گردید و بنابراین در دستور کار واشنگتن و لندن قرار گرفت. جمهوری اسلامی پاکستان که به سلسله وهابی عربستان و کمکهای مالی آن وابسته است، (12) یکی از محصولات «تجدید حیات اسلامی» از نوع سفارشی غرب بود. سقوط رژیم ایران نیز که استقرار رژیم اسلامی را به دنبال داشت، بخش دیگری از استراتژی اشتباه آمیز آنگلو آمریکایی بود. در ایران رژیمی بر سر کار آمد که به سرعت به بهترین محیط کشت میکروب کمونیسم بینالملل تبدیل شد و جهنمی آفرید که در آن، کمونیستها کارهای کلیدی و پشت پرده را در دست گرفتند.
سالها است که نظریه تجدید حیات اسلامی به عنوان بهترین راه مقابله با گسترش کمونیسم در خاور میانه مورد توجه کارشناسان و طراحان سیاست خارجی غربی قرار گرفته و حتی برخی از آنان همین امروز هم از آن حمایت میکنند (۱۳) . در حالی که ناظران محلی اذعان دارند که طرح «تجدید حیات اسلامی» ورشکسته شده و اصولاً ایدئولوژی اسلامی مردهتر از آن است که بتواند «احیا» گردد. این گونه استدلالات سیاسی، بیش از آنکه پایه و اصولی داشته باشد، عاری از مفهوم و غیر منطقی است. تنها نتایج عملی طرح مزبور آن بوده که کشورهای ایران و پاکستان از پیشرفت و مدرنیسم بازمانده و به خصوص ایران به قهقرا برده شده و سرمایههای مادی و معنوی ملی ایران به تحلیل رفته و در مقابل، کمونیسم در آن رشد کرده است. هم اکنون نیز ایران بر لبه پرتگاه تجزیه به دو منطقه نفوذ غرب و شرق قرار گرفته، امری که به هر صورت مورد موافقت نیروهای ملی نیست.
۴- تغییرات عمده در سیاست بینالمللی پس از سال ۱۳۵۷
بر عکس آنچه که بسیاری از جهانیان و بخشی از ایرانیان تصور مینمودند، رژیم اسلامی نتوانست به شعارهای اصلی خود یعنی آزادی و استقلال جامه عمل پوشاند و تنها موفق گردید که جمهوری اسلامی را به طور ناقص و آن هم نه در سراسر ایران، استقرار دهد. بانگ رسوایی و ورشکستگی سیاسی رژیم اسلامی تهران، قبل از آنکه یکسال از عمر آن گذشته باشد، به همه جهان پیچید و متعاقب آن، رژیم مزبور به ورشکستگی اقتصادی هم رسید. طراحان و حامیان درجه اول رژیم اسلامی در جهان غرب هر چه توانستند کردند تا از سقوط کامل آن جلوگیری به عمل آورند، زیرا چنین امری به منزله سلطه کمونیستها بر ایران بوده و یا حداقل به هرج و مرج منجر و به تجزیه می انجامید و جای پای شوروی را در ایران محکمتر میساخت. از این رو کمکهای مستقیم و غیر مستقیم به رژیم تهران ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد (۱۴) . طراحان استراتژی و حامیان رژیم اسلامی به سرعت دریافتند که رژیم مزبور نه تنها قادر به حفظ ثبات سیاسی کشور در منطقه نیست، بلکه آن را به تجزیه سوق میدهد و به عوامل جهان شرق امکان میدهد که نفوذ خود را در ایران افزایش دهند و بالاخره، منطقه خلیج فارس را دچار بحران سیاسی و نظامی میکند. امری که هم اکنون مورد بررسی مطبوعات و کارشناسان سیاسی است.
موضع سیاسی جهان غرب نسبت به رژیم اسلامی ایران در گذشته یکدست نبوده و هماهنگی نداشته است و حتی میتوان گفت موضوع جهان غرب نسبت به اکثر موارد و مسایل جهانی هماهنگ و یکپارچه نبود.
ایالات متحده در سالهای گذشته انتظار داشت که اروپا متحداً موضع یکپارچه ای علیه توسعه طلبی و تجاوز آشکار شوروی در گوشه و کنار جهان اتخاذ کند. در مقابل، اروپاییان (به خصوص آلمان در حکومت سوسیال دمکراتها و فرانسه در حکومت ژیسکاردستن) مستقیماً با شوروی به مذاکرات دوستانه ادامه داده و قرارداد خط لوله گاز سیبری به اروپا را منعقد ساختند (این موضوع مایه درگیری منافع آمریکا و اروپا شد) و در مورد یک تعداد از مسایل جهانی با شوروی به تفاهم رسیدند. تعویض حکومت در آمریکا، آغاز برنامه جدید بود که طبق اظهار رییس جمهوری آن، باید آمریکا مجدداً بر سر پا بایستد و در مقابل تهاجم کمونیسم بینالملل اقدامات قاطعی را انجام دهد. در آن هنگام اروپاییان با رژیم جمهوریخواه آمریکا کنار نیامدند تا آنکه بالاخره در اثر انتخابات جدید، رژیمهای قبلی سقوط کرده و رژیمهای دوست آمریکا در فرانسه و آلمان بر سر کار آمدند.
بلافاصله، مسئله «نظام پولی نوین اروپایی» هم ظاهراً ارجحیت خود را نسبت به مسایل مهمتر از دست داد. استراتژی جدیدی که اخیراً شکل گرفته و مرحله به مرحله به انجام میرسد، از عناصر اصلی آمریکایی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، ژاپنی و اسراییلی برخوردار بوده و به تدریج به صورت یک «استراتژی درازمدت و ضد کمونیستی» جلوهگر شده است. این استراتژی دو سال است که در دستور کار است ولی به علت عدم همکاری اروپاییان، از کارایی لازم برخوردار نبود؛ اما اینکه همکاری قدرتهای بینالمللی جلب شده، جهان غرب میرود که بطور یکپارچه کمونیسم بینالمللی را در جبهههای متعدد به عقب راند و برتری استراتژیک خود را بر کرسی اثبات نشاند. البته این امری است که برخی از مراحل آن حتی سالها به طول میانجامد. این استراتژی عظیم را برخی از مطبوعات بینالمللی، «صلح آمریکایی» نامیدهاند.
موضوع بر سر آن است که مواضع شوروی در خاورمیانه یکی پس از دیگری از دست او خارج شده و شوروی مجبور شد که گام به گام عقب نشینی نماید. یکی از مهمترین مناطق نفوذ شوروی در حال حاضر ایران است. از این جهت باید استراتژی آمریکا و مشکلات اجرای آن و مشکلاتی که اجرای آن بوجود میآورد، مورد بررسی ما قرار گیرد.
۵- استراتژی «صلح آمریکایی» و ابعاد آن
برنامه استراتژیک جهان غرب طبق نظر منابع موثق و محافل سیاسی، برای مقابله با شوروی در خاورمیانه، دارای چند بُعد مختلف است که برخی از مراحل آن به انجام رسیده و برخی دیگر در دست انجام اند. این ابعاد از قرار زیر هستند:
الف- بُعد سیاسی: زدودن جاپای سرزمینی شوروی در خاورمیانه اولین هدف استراتژی مزبور بوده است. در پیامد این هدف متلاشی کردن قدرت نظامی متمرکز فلسطین در لبنان توسط نیروهای اسراییل به انجام رسید و به نیروهای سیاسی فلسطینی فهمانده شد که ایجاد دولت فلسطین، بدون حضور غرب امکان پذیر نبوده و فلسطینیها باید برای استقرار خود در سرزمین اردن و نوار غزه تحت نظارت و با توافق کامل غرب اقدام نمایند و عدم دخالت کامل شوروی در جریان جنگهای بیروت نه تنها منجر به از بین رفتن آبروی بینالمللی او گردید، بلکه نشان دهنده عقب نشینی او در این مرحله از جریانات سیاسی، از صحنه خاورمیانه بود. یکی دیگر از جاپای شوروی در خاورمیانه، سوریه است. مذاکرات با دولت سوریه ادامه دارد و آن دولت دائماً تشویق میشود که به جریان صلح جدید در خاورمیانه بپیوندد و حتی قراردادی مشابه با «کمپ دیوید» انعقاد نموده و در مقابل آن، پیمان عدم تجاوز از اسراییل و حس دوستی و کمکهای فنی از غرب دریافت دارد. پیشبینی میشود که بدین منظور سوریه ناچار است در طی یک فرآیند زمانی معین، از پیمانهای نظامی- سیاسی خود با شوروی دست برداشته و کارشناسان روسی را اخراج نماید.
احتمال میرود که چنانچه رژیم کنونی سوریه لجاج نشان دهد، از اوج قدرت ساقط شود و رژیم دیگری که تمایل به تجدید مناسبات با غرب و انعقاد قرارداد عدم تجاوز و مودّت و حسن همجواری با اسراییل دارد، سر رشته امور را در آتیه در دست گیرد. موضوع برخوردهای سومالی و اتیوپی نیز از مسایل درجه اول منطقه شاخ آفریقا است. هم اکنون کمکهای نظامی غرب در سومالی جریان داشته و تهاجم تازهای علیه اتیوپی در ناحیه «اوگادن» تدارک دیده میشود. همزمان با آن، سودان به عراق می پیوندد و تحت رهبری اصلی مصر، جبهه متحد دوستان غرب در خاورمیانه تشکیل میگردد که در درجه اول با حمایت مالی و سیاسی عربستان تغذیه میشود. در چنین صورتی، محور شمالی- جنوبی تهاجم شوروی در آفریقا که توسط لیبی رهبری میگردد، از حرکت سیاسی باز میماند و نمیتواند در صورت لزوم به کمک دوستان شوروی یعنی سوریه و جمهوری دمکراتیک یمن جنوبی بشتابد.
این تاکتیک، یکی از شاخههای گازانبر شوروی را در خلیج فارس از کار میاندازد و شاخه دیگر که از افغانستان به بلوچستان میباشد، ظاهراً بی دفاع میماند.
در میانه این گازانبر، کشور ایران قرار دارد که رژیم اسلامی آن، به سرعت در جریان برقراری مناسبات حسنه با جهان شرق است و از طریق کشور هندوستان و کره شمالی اسلحه و کالا دریافت میکند. شوروی در صدد است از این طریق به پیمانهای سیاسی- نظامی محکمی با رژیم اسلامی برسد که در سایه آنها نفوذ خود را در ایران کامل نماید و جبهه ضد غربی- چینی را تقویت کند.
چنانچه رژیم جمهوری اسلامی در ایران ساقط شده و یک رژیم متمایل به غرب در آن جا به قدرت برسد، گازانبر تهاجمی شوروی در خاورمیانه بکلی از کار افتاده و ضربه سختی در جریان توسعه طلبی ارضیاش به او وارد میگردد.
ب- بُعد نظامی: در صورت به موفقیت رسیدن جهان غرب در بُعد سیاسی طرح استراتژیک خود، سیستم موازنه قوای جهانی بهم نمیخورد، بلکه این پیروزی به حفظ برتری استراتژیک منطقه ای جهان غرب در رابطه با پیمان ناتو میانجامد. این جریان میتواند بر مذاکرات شرق و غرب در «کنفرانس امنیت و همکاری اروپا» تاثیر گذارد و وزنه جهان غرب را سنگینتر کند و در نتیجه به کسب دستاوردهای مهمی در زمینه انعقاد قراردادهای عدم تجاوز متقابل و تضمین امنیت اروپا توسط شوروی منتهی گردد. آنچه که در آن مرحله از مذاکرات اهمیت دارد، سرنوشت لهستان است.
پیروزی استراتژیک دیگر جهان غرب در خاورمیانه، حفظ امنیت خلیج فارس و منابع انرژی آن میباشد که توسط حفظ برتری استراتژیک منطقه ای در خاورمیانه ضمانت خواهد شد.
ج- بُعد اقتصادی: گسترش بهرهوری از امکانات اقتصادی در خاورمیانه و ایجاد یک منطقه اقتصادی که رشد همگونی در آن صورت میگیرد، بُعد اقتصادی استراتژی جهان غرب است.
جهان غرب از یکسو مایل نیست که خاورمیانه به یک قدرت اقتصادی جهانی تبدیل شود و از سوی دیگر نمیتواند نسبت به تمایل اقوام و ملل ساکن کشورهای این منطقه به رفاه و رشد بی اعتنا باشد. از اینرو، بر عهده ملل خاورمیانه است که درخواستها و نیازهای انسانی خود را در زمینه رشد اقتصادی به اجر در آورند و موافقت جهان غرب را در تأمین برنامه و تکنولوژی لازمه برای رشد، به هر ترتیب کسب نمایند. کوتاهی در این زمینه، به سلطه اقتصادی جهان غرب بر منابع خاورمیانه و در جا زدن ملل ساکن منطقه منجر خواهد شد. بهرهوری کشورهای صنعتی از منابع انرژی خاورمیانه نباید به سیاست «تسلیم و رضا» ی محض کشورهای خاورمیانه منتهی گردد تا جایی که به بندگان سیاسی تبدیل شوند. بهرهوری غرب میتواند متقابلاً با کمکهای تکنولوژیک و سیاسی لازم برای رشد معقول به کشورهای خاورمیانه تکمیل شود.
د- بُعد فرهنگی: حفظ حیثیت و برتری فرهنگی جهان غرب مهمترین زمینه بُعد فرهنگی در استراتژی «صلح آمریکایی» است. اهمیت مسئله مزبور در آنجا است که فرهنگ مارکسیستی از یکسو و فرهنگ فناتیسم اسلامی از سوی دیگر، در منطقه خاورمیانه مشتریان خوبی به دست آورده است. ارزشهای اجتماعی- سیاسی حاکم بر جامعه ایران دو جریان عمده فرهنگی را مشخص میدارد، «مارکسیسم» که هنوز در میان جوانان طرفدار دارد و به شکل شعار «مرگ بر آمریکا» توسط رژیم نیز تبلیغ میگردد و «فناتیسم مذهبی» که به تدریج به شکل «فاشیسم مذهبی» در آمده و ارزشهای قرون وسطایی، ضد تمدنی، ضد دمکراتیک و ضد حقوق انسانی را بر جامعه تحمیل کرده است. چنین الگویی، کمابیش در سایر کشورهای مسلمان هم یافت میشود. جهان غرب محتملاً مایل است که شیوههای زندگی غربی را در منطقه رواج دهد و رشد فرهنگی- سیاسی قابل ملاحظهای در این جوامع پدید آورد تا «مارکسیسم» نتواند بار دیگر به شکل «فلسفه ناجی گرایانه» ظهور یابد. موفقیت این طرح هنگامی کامل میگردد که شیوه «تزریقی فرهنگی» و یا «تحمیل فرهنگی» جای خود را به «تفاهم فرهنگی» و داد و ستد آرام ارزشهای فرهنگی بدهد و از روشهای عاجلانه و ضد انسانی جداً پرهیز گردد.
صفحه را ورق بزنید
۶- شرایط موفقیت دکترین «صلح آمریکایی»
استراتژی گسترده جهان غرب و در درجه اول آمریکا، به چند شرط اساسی نیاز دارد تا موفقیت آمیز بوده و اهداف مورد نظر طراحان آن را برآورده کند:
الف- موافقت کامل هم پیمانان آمریکا در آسیای غربی خاورمیانه. این امر تا حدود زیادی به تحقق پیوسته است. در کنفرانس «فص» در مراکش که اکثریت کشورهای عربی خاورمیانه در آن شرکت داشتند، ضمن بررسی طرح به رسمیت شناختن اسراییل، مسئله کشور فلسطین را هم مورد توجه قرار دادند. جریان مزبور حاکی از هماهنگی کشورهای عربی با عربستان، مصر و اردن میباشد. شرط عراق در آن است که اسرائیل از نققه تجزیه عراق به سه کشور «شیعی»، «سُنی» و «کردستان» دست برداشته و تمامیت ارضی و استقلال آن کشور را محترم بشمارد (۱۶) و از سوی دیگر، سوریه نیز دست از تحریکات مرزی بردارد و حدود خود را رعایت کند. احتمال در آن است که رژیم کنونی اسراییل (مناخیم بگین) موضع راست افراطی خود را از دست بگذارد، در غیر این صورت پیروزی شمعون پرز (جناح میانه رو) در انتخابات قریبالوقوع آن کشور حتمی به نظر میرسد. موضع و نقش پاکستان و ترکیه نیز در این میان شایان توجه میباشد.
ترکیه در همراهی کامل با نظریات آمریکا است و بار سنگینی را در تاکتیکهای نظامی- سیاسی اخیر بر دوش دارد؛ اما رژیم پاکستان از یک سو درگیر مسئله افغانستان بوده و از سوی دیگر به سوی عدم ثبات سیاسی گام بر میدارد، زیرا رژیم مزبور نتوانسته الگوی اسلامی را بر جامعه مسلمانان آن کشور کاملاً تحمیل کند و با واکنشهای شدیدی روبرو گشته است و به همین دلیل در موضع ضعیفی قرار دارد.
ب- همراهی کامل هم پیمانان اروپایی آمریکا: کشورهای اروپایی به خصوص انگلستان و فرانسه دارای اطلاعات و تجربیات وسیعی در خاورمیانه هستند و عوامل نفوذی آنها، ریشهای مستحکم در جوامع این منطقه یافته اند که از طریق تجارت و تبادل اطلاعات سیاسی به استحکام آن افزوده میگردد. این دو کشور به همراه آلمان، سوییس، اتریش و ایتالیا روابط خرید و فروش کالایی و مبادله ارزی با کشورهای خاورمیانه داشته و تجربیاتی کسب کردهاند که کشور آمریکا هنوز از آنها برخوردار نمیباشد. کشورهای مزبور در جبهه ضد شوروی اروپا عضو میباشند و این امر نقش آنان را پراهمیتتر میسازد.
ج- همنوایی پیآمدهای استراتژی «صلح آمریکایی» با اشکال و جلوههای فرهنگی- سیاسی ملل خاورمیانه
اگر استراتژی غرب منجر به بروز تحولات وسیع اجتماعی در این منطقه گردد که جنبههای مترقی برای این کشورها در بر نداشته باشد و باعث لطمه به رشد اقتصادی آنها شود، پیروزی نهایی «صلح آمریکایی» مسلماً تحت علامت سوال قرار خواهد گرفت؛ اما اگر باعث زدودن جنبههای کهنه و ارتجاعی حیات فرهنگی- سیاسی ملل مزبور، حفظ سنن مترقی و منافع و دستآوردهای اقتصادی آنان گردد، حتماً با توجه به اقبال ملل خاورمیانه روبرو خواهد شد.
د- در نظر گرفتن دامنه انعطاف شوروی و هم پیمانان او
چنانچه استراتژی وسیع غرب بخواهد شوروی را در خارج از حد منافع حیاتی او تحت فشار بگذارد، واکنشی در جهت خلاف دریافت خواهد کرد. منافع حیاتی شوروی در حال حاضر در یک طیف افغانستان- لهستان قرار دارد. فشار بیش از اندازه به شوروی احتمالاً به بروز عکسالعمل سیاسی آن کشور در ایران منجر خواهد شد. در این صورت امکان به قدرت رسیدن عوامل وابسته به مسکو حداقل در بخشی از کشور ایران فراوان است (بالکانیزه کردن کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا، آذربایجان). این امر مسلماً برخلاف تمایل جهان غرب در محفوظ ماندن تمامیت ارضی ایران است.
۷- مسئله ایران و دکترین «صلح آمریکایی»
ایران کلید اصلی قفل ناگشوده بحران خاورمیانه است و بنابراین وضعیت مهمی که در مجموع پهنه خاورمیانه دارد، دارای اهمیت فراوانی نیز در استراتژی غرب میباشد. طرح کمپ دیوید دوم و امکان فلسطینیها در یک سرزمین مانند اردن و نوار غزه، با حل مسئله بی ثباتی سیاسی در ایران ظاهراً ارتباط زمانی نزدیکی دارند. مسئله از دید ناظران غربی آن است که چه رژیمی میتواند ثبات و یکپارچگی سیاسی ایران را حفظ نماید، مشروط بر آنکه منافع جهان غرب دستخوش فنا نشده و یا آنکه از حداقل موجود (نیفتادن رژیم اسلامی به دامان شرق) کمی به سوی حداکثر (رابط بیشتر و گرمتر با غرب) حرکت کند. از این دیدگاه، چندین امکان از نظر طراحان استراتژی غرب موجود است:
الف– برقرار ماندن نظام جمهوری اسلامی به شرط تغییرات اساسی در آن تا بتواند به حیات خود ادامه دهد (زیرا به شکل موجود قادر به ادامه حیات نیست) و شکل و محتوا و آثار سیاسی آن قابل قبول جامعه ایرانی باشد. این امکان هم اکنون وجود دارد. گروهی موسوم به «حجتی» یافت شدهاند که در موضع سخت راست افراطی ایستاده و از گرایش به شرق انتقاد میورزند. آنان در مواضع «مجلس شورای اسلامی»، کادرهای درجه اول سیاسی رژیم و در درون تودههای حزباللهی طرفداران و عناصر فراوانی به دست آوردهاند. برخی از ناظران، موجودیت گروه «حجتی» ها را ناشی از تاکتیک مقامات عالی رژیم اسلامی میدانند که دارد در برابر رزم آرایی جهان غرب، باب تفاهم و مذاکره را باز نگه میدارد تا از این طریق غربیان را بیش از این نرنجاند و جای پایی در سیاست خارجی بدست آورد و بالاخره، غرب را به براندازی خود «تحریک» و «وسوسه» ننماید. برخی دیگر از ناظران، ظهور این گروه را با نفوذ عوامل غرب در رژیم در ارتباط میبینند و به عبارت سادهتر، «حجتی» ها را عوامل خود جهان غرب در رژیم اسلامی بشمار میآورند که دارد به تدریج در ایران نفوذ سابق خود را تجدید میکند. هر چه هست، «حجتی» ها در رابطهای کاملاً استوار با طرفداران «نرم شدن» رژیم اسلامی قرار دارند. گر چه این رابطه عیان نیست ولی موجودیت دارد؛ زیرا طرفداران «نرم شدن»، رژیم نیز همان منطق سیاسی را بکار میبرند که احیاناً برخی از مقامات تصمیمگیری در درون رژیم، در اتخاذ تاکتیک «باز کردن باب مذاکره با غرب» بکار بردهاند. غرض آن است که به هر صورت رژیم اسلامی از درون کمی لیبرالیزه شده ولی همچنان تحت بنیاد ارزشی «ولایت فقیه»، با غرب هم مجدداً «آشتی» کـرده و به آن امتیاز بدهد و او را راضی نگـاه دارد (۱۷) .
ب- ریزش جمهوری اسلامی به نفع یک رژیم جمهوری ملایم و محافظه کار طرفدار غرب
برخی از سیاست بازان ایرانی که طرفدار یک جمهوری نسبتاً «اسلامی» ولی عاری از حاکمیت «ولایت فقیه» میباشند، در صددند که با یک «کودتای کاخی» و شاید به همکاری عناصر «روحانی» و نظامی و مسلماً با کمک گرفتن از غرب، یک نظام موجه و قابل قبول جامعه ایرانی را بر سر کار آورند و به غرب نشان دهند که از دلیری کافی برای جلوگیری از هجوم سرخ برخوردارند. از جمله طرفداران این نظر، بازرگان، باقی ماندگان جبهه ملی متلاشی شده و آخوندهای لیبرال میباشند که مدتی نیز در همکاری با عناصری چون قطب زاده و پناهندگان جبهه ملی در اروپا بدین امر خطیر دست زدند و هم اکنون ساکت نشسته و منتظر موقعیت مناسب میباشند (۱۸) . چنین رژیمی احیاناً قادر به برقراری روابط حسنه و مناسبات بازرگانی با غرب بوده و به «آرام سازی» جامعه و زدودن «تب انقلاب» که میتواند فرصت طلایی در اختیار کمونیستها قرار دهد، مشغول میگردد.
ج- استقرار مجدد نظام سلطنت مشروطه در ایران
این امکان نیز وجود دارد که سلطنت مشروطه در ایران استقرار یابد و از این طریق ثبات سیاسی و تمامیت ارضی آن تضمین گردد. چنین نظامی مسلماً به تجدید سازماندهی اقتصادی، اصلاحات ضروری در قانون اساسی مشروطه، برقراری آزادیهای مندرج در قانون اساسی و استقرار حاکمیت ملی دست میزند. از لحاظ خارجی نیز سیاست مستقل ملی را اتخاذ میکند و لزوماً با جهان غرب باب تفاهم و مودّت را خواهد گشود.
بنابراین، به «تب انقلابی» خارج از حد و عوامفریبیهای خیابانی پایان داده میشود و بازسازی کشور در دستور قرار میگیرد. خصوصیات فوقالذکر جزو تفکیک ناپذیر نظام سلطنت مشروطهاند و وجود چنین نظامی، بدون عناصر مزبور غیر ممکن به نظر میرسد، زیرا دوران رشد و رفاه اقتصادی در ایران در اذهان ایرانیان صرفاً در تداعی با «پادشاهی مشروطه» میآید و چنانچه نظام مزبور به سیاستها و برنامههای فوقالذکر نپردازد، محبوبیت و مشروعیتی بدست نیاورده و بزودی ساقط میشود. بنا بر ملاحظات بالا، یکی از ایدهآل ترین حالات ممکنه برای حل مسئله ایران و برگرداندن ثبات سیاسی به آن و حفاظت کامل آن از دستبرد کمونیسم، استقرار مجدد سلطنت مشروطه در ایران میباشد.
لازم است یادآوری شود که نظام مزبور با پادشاهی «رضاشاه دوم پهلوی» تداوم و استقرار مییابد و چنانچه ادعاهای سلطنت طلبانه برخی ها به جد گرفته شود، چیزی جز آشوب و هرج و مرج بر نخواهد انگیخت و این نمیتواند برای ناظران غربی مطلوب باشد.
د- آخرین احتمالات ممکنه، استقرار یک «جمهوری دمکراتیک اسلامی» و تفوق رادیکالیزم اسلامی بر جامعه ایرانی است.
چنین حالتی آنقدر به دور از تصور عقلانی است که حتی پخش شایعاتی در این مورد را باید «آغاز یک برنامه جدی برای تجزیه ایران» خواند. لزومی نیست که خطرات چنین حالتی تکرار گردد، با این وجود باید خاطر نشان کرد که رادیکالیزم اسلامی یا ترکیبی از مارکسیسم اسلامی، نه تنها دارای محبوبیت و پذیرشی در مردم ایران نیست، بلکه به علت آنکه پایگاه اجتماعی ندارد، واکنشهای تند و حاد ایجاد کرده و به همان هدف خدمت میکند که مطلوب شوروی است، یعنی بالکانیزه شدن ایران و تولید جمهوری های متعدد در کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا و بلوچستان.
۸- موضع سیاسی ایرانیان در قبال استراتژی «صلح آمریکایی»
آنچه که تحت عنوان «مسئله ایران و دکترین «صلح آمریکایی»به شرح در آمد، بررسی امکانات و حالات مختلفی بود که از دید طراحان استراتژی مزبور و ناظران غربی میتواند مطرح باشد؛ اما موضع سیاسی ایرانیان در قبال آن چیست، چگونه شکل میگیرد و چه نقطه نظرهایی را تشکیل میدهد، سوالاتی است که از جانب نیروهای درون جامعه ایران مطرح میباشد و باید در این رابطه اظهار گردد. نیروهای ملی و آزادیخواه ایران، مانند تمام کشورهای دیگر در سراسر جهان، بدون شک طالب حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، برقراری امنیت و گسترش آزادیهای مندرج در قانون، رشد و رفاه اقتصادی و برخورداری از حیثیت بینالمللی هستند. تنش های درون جامعه ایرانی مسلماً آنقدر ادامه خواهد یافت که به تمام مطالبات بالا پاسخ مثبت داده شود. اگر استراتژی «صلح آمریکایی» بتواند با اهداف فوقالذکر و درخواستهای نیروهای آزادیخواه و ملی گرای ایرانی تطابق یابد مورد اقبال ایرانیان قرار خواهد گرفت و اگر نتواند در این مسیر گام بردارد، با موج مخالفت ایرانیان روبرو خواهد شد و این چیزی نیست به جز آغاز مبارزهای دیگر که نهایتاً به ثبات سیاسی ایران در کوتاه مدت منجر نمیشود. در جریان این «انطباق یابی» مسایل دیگری نیز مطرح است که نقطه نظرهای خاص ایرانیان را در بر دارد:
الف- عقب نشینی تاکتیکی شوروی در مسئله ایران میتواند «آمادگی» او برای دور تازه مبارزه تعبیر شود؛ بنابراین نباید به آن دلخوش بود و چنین تصور کرد که شوروی به سادگی از ایران دست بر خواهد داشت و میدان را خالی خواهد کرد. شوروی به هر طریق خواهد کوشید که اگر بتواند به بلواهای تجزیه طلبان گرم نگهدارد و به انتظار فرصت مناسب نشیند. احتمال دیگر آن است که در اثر توافقهای ابرقدرتها، شوروی مجبور به عقب نشینی دراز مدت گردد، اما این عقب نشینی حتی اگر با گرفتن امتیازات سیاسی- اقتصادی از جهان غرب توام باشد، هیچگاه استراتژیک نیست و چنین تصوری خیال باطل است و بس. چنانچه این عقب نشینی تاکتیکی شوروی در صورت تغییر رژیم سیاسی ایران انجام پذیرد، کمترین امتیازی که شوروی مطالبه میکند، آزادی فعالیت عوامل دست نشانده اش میباشد (حزب توده). با این وجود، واقع بینی سیاسی و دیپلماسی حکم میکند که روابط حسن همجواری و احترام متقابل به حقوق ملتها و شناختن حق حاکمیت آنها، بین ایران و شوروی همیشه برقرار باشد و محفوظ بماند.
ب- طرح «صلح آمریکایی» از عیوبی برخوردار است که از نظر نیروهای آزادیخواه ایران باید مرتفع گردند، واِلا گرفتاریهای سیاسی آنی و دراز مدت به همراه خواهند آورد. این عیوب شامل اند بر:
*- تزلزل عقیده سیاسی در دستگاه رهبری آمریکا. گروههای فشار اقتصادی و سیاسی که در هیأت حاکمه آمریکا دارای نفوذ و بُرد فراوان هستند، ثابت کردهاند که منافع درازمدت جهان غرب و همراه با آن منافع بسیاری از کشورهای عضو جهان آزاد را فدای منافع فوری خود میکنند. فیالمثل برای صنایع اتومبیل سازی غربی، ایجاد شغل و جلوگیری از بحران بیکاری که یک پدیده موقتی و گذرا است، برخی از اوقات بر منافع کلی جامعه غربی ترجیح داده شده و راه حلهای عاجلی در پیش گرفته میشود که در درازمدت به نفع هیچکس نیست ولی به ضرر همه است و سودش بالاخره به آشوب طلبان بینالمللی میرسد. از این لحاظ، مسائل مزبور که شاید جهانی باشد، از قبیل بحرانهای اقتصادی بینالمللی، مناسبات بازرگانی، تامین انرژی و سیاستهای انرژی فسیلی و اتمی و حل مشکلات پولی جهان غرب و کشورهای عضو جهان آزاد، باید در چهارچوب یک تفاهم بینالمللی مورد بررسی و اتخاذ تصمیم قرار گیرند. حکومتهای غربی باید بپذیرند که بدون حل مشکلات عمومی جهان و بدون گذشت فراوان آنها، نباید توقع فداکاری از کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه داشته باشند. چنین توقعی نه تنها اخلاقی و انسانی نیست، بلکه حتی منافع خودشان را در درازمدت به باد فنا میدهد.
*- کمک به نیروهای ملی، آزادی خواه و پیشرفت گرای سراسر جهان میتواند به محبوبیت غرب، بخصوص آمریکا بیفزاید؛ اما کمک برخی از گروههای علنی و یا مخفی وابسته به هیأت حاکمه آن کشور به امثال اخوانالمسلمین در ایران و یا طرفداران پرنس عبدالله در عربستان، باعث ایجاد جوّ عدم تفاهم و بیاعتمادی میگردد. ملل خاور میانه بالاخره به اسرار مگوی سیاسی آگاهی مییابند و چنانچه رد پای عناصر غربی را در زند و بندهای سیاسی ضد منافع ملی شان مشاهده کنند، به سختی میتوانند به بنیادهای فکری غربی و یا دست دوستی آنها نظر مساعد نشان دهند.
*- دستکاری در اشکال طبیعی و بوم شناسی فرهنگی- سیاسی ملتها و یا تغییر مرزها و یا برقراری عادات نوین که سر سازگاری با محیط اجتماعی ملل خاورمیانه ندارند، میتواند به «بحران هویت» و یا «مرزبندی ایدئولوژیک» جدید در این کشورها منجر شود (به نفع کمونیسم) و تودههای اکثراً ناآگاه را به رادیکالیزم مذهبی- سیاسی از نوع بنیادگرایی اسلامی سوق دهد که در هر شکل و به هر ترتیبی، با منافع ملی کشورهای خاورمیانه در درازمدت درگیری پیدا میکند. بین میهن پرستی افراطی و ضد خارجی جنون آسای (از همان نوعی که به ناصریسم معروف است) از یکسو و امت گرایی و یا جهان وطنی از سوی دیگر، مرزی کشیده شده که «راه سوم» یا آلترناتیو واقعی در آن جا قرار دارد. آلترناتیو واقعی، حفظ مرزهای کنونی کشورها، احترام به حق حیات و حق بهرهمندی از نعمات زمینی ملتها و کمک به توسعه جنبههای انسانی حقوق بشر است و این اهداف تحقق نمییابد مگر با درک واقعی گرفتاریها و مشکلات ملل خاورمیانه.
ج- به نظر میرسد که حرکت سیاسی جدید جهان عرب در چهارچوب «صلح آمریکایی» و در پرتو خواست واقعی ملت ایران به سوی کمک به اعاده سلطنت مشروطه در ایران باشد. در این صورت ایرانیان باید بر این موج استراتژیک جدید سوار شده و سواری خود را از آن بگیرند تا آنکه موفق به برقراری حاکمیت ملی، استقلال کشور و ثبات سیاسی و ادامه رشد مطلوب اقتصادی و بالاخره محیط زیست انسانی عاری از ترور و ارعاب گردند. این امر نباید با نظریه «چراغ سبز» یکی دانست و ایرانیان را طرفدار و منتظر «چراغ سبز» غرب بشمار آورد. سیاست، دنیایی سرشار از روشهای گوناگون اعمال نظریات شخصی و گروهی است. روشهای ایرانیان نیز در برخورد به امور سیاسی بسیار متنوع و ناشی از تجربه تاریخی چند هزار ساله آنها است. بدین جهت، در موقعیت تاریخ کنونی بهرهگیری از اوضاع مساعد بینالمللی، نه تنها عاقلانه و ضروری است، بلکه محقانه و شایسته میباشد. از سوی دیگر نباید اجازه داد که بهرهگیری از موج استراتژیک جهان غرب در راندن کمونیسم از خاورمیانه به موج دومی اذن دخول دهد که همانا غرب گرایی و وابستگی به جهان غرب میباشد. همکاری و دوستی بینالمللی تا آنجا که به منافع ملی و استقلال سیاسی و اقتصادی ایران لطمه نزند، جایز است و بیش از این حد، مسلماً خطا است.
د- با در نظر گرفتن دلایل متعدد داخلی و خارجی، باید پذیرفت که تنها راه حل مشکل ایران استقرار نظام سلطنت مشروطه میباشد. سنت ۳ هزار ساله پادشاهی در این کشور، سُنت ۷۵ ساله مشروطیت، اوضاع خاص جغرافیایی ایران، علائق و رفتارشناسی جامعه ایرانی، واقعیتهای نظریه «ثبات سیاسی»، محتویات نظام مشروطه، خصوصاً امر حاکمیت ملی و نیاز عمیق ملت ایران به دموکراسی سیاسی و رشد اقتصادی و بهرهمندی از زندگانی سعادت آمیز و دلایل فراوان دیگر، حاکی از محبوبیت و نتیجتاً مقبولیت عام سلطنت مشروطه در بین مردم ایران است. قانون اساسی مشروطه نیز که در حکم یک میثاق جمعی و نشان دهنده «اراده عمومی» ملت ایران است، مبنای حقوقی و قانونی این «مشروعیت» میباشد؛ بنابراین ملت ایران بدون شک از این موضع سیاسی به کلیه پدیدههای داخلی و سیاسی خارجی، از جمله دکترین «صلح آمریکایی» مینگرد.
۹- حاصل سخن
الف- علیرغم برخورد نادرست جهان غرب با مسائل ایران در سالهای گذشته، خصوصاً نقش منفی غرب در وقایع ۱۳۵۷ که منجر به سقوط رژیم شاه فقید و نظام سیاسی ایران گردید، باید پذیرفت که در چهارچوب نظام دو قطبی جهان در عصر حاضر نمیتوان از واقعیتهای سیاسی طفره رفت و با آنها عناد ورزید؛ بنابراین جای ایران در عین درک غریزه ذاتی حفظ استقلال ایرانیان و گرایش شدید آنها به حفظ حیثیت مستقل خود، در جهان آزاد (غیر کمونیستی) است و بدین جهت باید همچنان با جهان غرب به داد و ستد فرهنگی- سیاسی و اقتصادی بپردازد. به دیگر معنا، سهم فرهنگی ایران در تمامی جهان، کمک به تلاشهای آزادیخواهانه و حقوق انسانی و سعادت نوع بشر است و با تام روایی شرق ایدئولوژیک و نظام ضد بشری کمونیسم و بهره کشی «دولت» از فرد یکسو و با توسعه طلبی سوسیال امپریالیستی و جهانخواری آن از سوی دیگر، هیچگونه سر سازش و تفاهمی ندارد.
ب- باید تحت هر شرایطی، تمامیت ارضی و استقلال کشور ایران و وحدت ملی آن حفظ شود. در غیر اینصورت مبارزه ملی ایرانیان ادامه خواهد یافت و این مبارزه به هر شکل که جلوهگر شود، ثبات و تعادل سیاسی را در خاورمیانه بهم میزند و به جنگ سرد و احیاناً جنگ «گرم» جدیدی میانجامد که سایر کشورهای حوزه خلیج فارس را در بر خواهد گرفت. علاوه بر آن، تنها در صورت استقرار مجدد سلطنت مشروطه است که میتوان از «ثبات سیاسی» در ایران مطمئن بود. دلایل این امر به شرح در آمده و لازم به تکرار نیست، تنها این نکته قابل تذکر است که مشروعیت یک رژیم سیاسی را نمیتوان به ضرب گلوله کسب کرد و این مقبولیت و محبوبیت خود رژیم است که گواه مشروعیت آن میشود. کما اینکه رژیم جمهوری اسلامی نتوانست در دوران ۳،۵ سال گذشته محبوبیت یابد؛ بنابراین مشروعیتی ندارد و صرفاً به اتکا قوای قهریه و محیط ارعاب و فشار استوار مانده است و همگان میدانند که این استواری دیگر دوامی ندارد و پایههای رژیم اسلامی از بیخ و بُن پوسیده و در حال زوال و ریزش میباشد.
ج- دکترین «صلح آمریکایی» میتواند به شرط استفاده درست و تحت خط مشی سیاسی متحد نیروهای ملی و آزادی خواه ایران و تدبیر عمومی، یک پدیده «مثبت» سیاست خارجی بوده و «امیدوار کننده» تلقی شود ولی چنانچه موج استراتژیک جدید غرب بر مطالبات و نیازهای واقعی جامعه ایران «سوار شود» اثرات مضرّی به دنبال خواهد داشت که فقط دوتای آنها یعنی برانگیختن حس دشمنی در روابط خارجی ایران و شوروی و تحلیل جامعه ایران از لحاظ فرهنگی- سیاسی و اقتصادی- مالی در منافع جهان غرب، کافی است که «مشروطه نوین» و نوپای ایران را از پا بیاندازد؛ بنابراین قبل از هر چیز و مهمتر از هر امر دیگر، اصل «سیاست مستقل ملی ایران» قرار دارد که باید سرلوحه تمامی اقدامات سیاست خارجی ایران آینده گردد.
د- نیروهای آزادیخواه و ملی ایران در آینده مسلماً در موضع کنونی خود خواهند ماند و بر استقرار نظام سلطنت مشروطه پافشاری خواهند ورزید و به مبارزه خود ادامه خواهند داد.
بنابراین، هرگونه تغییری در اوضاع سیاسی ایران را، چه توسط نیروهای داخلی و چه به کمک نیروهای خارجی پدید آید، تحت نظر قرار میدهند و تمامی مکانیسم های سیاست خارجی و ارتباطات داخلی آن را به دقت بررسی میکنند تا به هدف سیاسی مطلوب خود نایل آیند و از حوادث نامطلوب احتمالی جلوگیری نمایند؛ و از آنجا که خواست ملت ایران در استقرار سلطنت مشروطه و برقراری ثبات و امنیت و استقلال تحقق مییابد، با هر گونه شکل بندی دیگری سیاسی مخالفت میکنند.
زیرا تنها در چنین صورتی است که آرمانهای ملی به سرانجام میرسند و صلح بینالمللی و منطقه حفظ میگردد. در این مسیر ناهموار و گذرگاه صعبالعبور، مسایل بی شمار دیگری مطرح میباشند که باید راه حلهای مناسب آنها را جستجو گر. مثلاً چرا تنها سلطنت مشروطه میتواند حافظ منافع ملی ما و صلح بینالمللی باشد؟ سیاست خارجی ایران آینده از چه نقطه مشروعی حرکت میکند؟ اهداف سیاست خارجی ما چیست؟ کشور ایران در چه موضع تاریخی قرار گرفته و باید به چگونه آیندهای نظر دوزد؟ سعی ما در آن است که بدین سوالها در حد بضاعت علمی مان پاسخ مناسب دهیم، از این رو ادامه بررسی تحلیلی خود را در شماره آینده به نظر خواهیم رسانید … ادامه دارد
منابع و ملاحظات:
۱- «وضعیت میانه» یک موقعیت تاریخی- سیاسی است که در آن، یک کشور بین دو یا چند نیروی سیاسی دیگر قرار گرفته و برخی از اوقات با هجوم همگی آنان روبرو است، برخی از اوقات نیز توازن نیرو را در بین آنان به نفع خود برقرار میسازد. کورت شوماخر آلمانی، اوضاع آلمان را نیز «وضعیت میانه» نامیده است.
۲- ژئوپولیتیک یا Geopolitic به معنای ارتباط سیاست و اوضاع جغرافیائی است ولی دارای مفهوم گستردهای شده است که توسط آن موقعیت سیاسی یک کشور در رابطه با موقعیت فرهنگی- جغرافیایی و اقتصادی- جغرافیایی سنجیده میگردد.
۳- برای مطالعه بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب ذیل:
تاریخ سرزمین های اسلامی، برتولد اشپولر
Handbuch der Orientalistik: 6. Bd. Geschichte der islamischen Länder, B. Spuler, 1952
4- ژئواستراتژی Geostrategy را میتوان تقریباً با ژئوپولیتیک یکی دانست. تفاوت در آنست که ژئواستراتژیک به اهداف سیاسی و پروژه های ناشی از آنها وابسته میباشد.
۵- دولت تامپون Buffer-State عبارت است از کشوری که حایل بین دو قدرت سیاسی متنازع بوده و منافع هر یک ار نسبت به دیگری محفوظ نگاه میدارد و از برخورد آن دو به علت «خنثی بودن» خود، جلوگیری مینماید.
۶- مکتب واقعبینی سیاسی Realpolitk که مفسر بزرگ سیاسی هانس مورگنتاو آن را در کتاب «سیاست در قرن بیستم» خود تشریح کرده است.
۷- برای مطالعه در این مورد به کتابهای ذیل مراجعه کنید که مراجع بسیار معتبری در تحلیل سیاست خارجی ایران هستند:
۱- The foreign Policy of Iran, 1900-1941: R. Ramazani, 1966
2- Tran’s foreign Policy, 1941-1973: R. Ramazani, 1975
3- “Le Moyen-oireint”, Politique etrangere, No. 2. William Griffith, 1975
۸- در مورد نقش منفی غرب در ایران و در سقوط رژیم شاه فقید منافع فراوان موجود است: خاطرات سولیوان سفیر آمریکا در ایران به نام (ماموریت در تهران)، مقالات ادوارد سابلیه ژورنالیست فرانسوی، خاطرات نیکسون در کتاب «جنگ واقعی»، خاطرات فریدون هویدا در کتاب او، مقالات نشریات
Campaign, New Solidarity, Christian Science Monitor
و هزاران نوشته دیگر، از جمله خاطرات سیاسی شاه فقید در کتاب «پاسخ به تاریخ» تایید کننده نقش منفی غرب هستند.
۹- برای مطالعه در مسائل مزبور به منابع زیر مراجعه کنید:
- نفت ما و مسایل حقوقی آن: م- موحد
- تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران: فواد روحانی
۱- Development of the Iranian Oil Industry: Fereidun Fesharaki, 1976
2- Iran 1980-85, Problems and Challenges of Development: Royal Institute of International Affairs, 1976
۱۰- در ۱۹۴۴ در شهر برتون وودز، قراردادی بین کشورهای غربی به انعقاد رسید که بر طبق آن صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تاسیس شد. تمرکز سرمایه به شکل طلا و ارز کشورهای عضو در این صندوق که ابتدا جمعاً ۲۱ میلیارد دلار بود و بعداً به ۲۱۸ میلیارد دلار در ۱۹۷۴ رسید، باعث گردید که آمریکا نقش ارزشمندی یافته و هرگونه تغییری در اوضاع رشد اقتصادی آن، اروپا و سایر نقاط جهان آزاد را دستخوش مخاطره سازد. به همین جهت علیرغم موافقت نامه اسمیتسونین در ۱۹۷۲ و «کمیته ۲۰» و ایجاد «حق برداشت مخصوص»، اروپاییان به این نتیجه رسیدند که فقط با صنعتی کردن نقاط مستعد جهان سوم و توزیع سرمایه مجدد جهانی میتوان به بحرانها خاتمه داد. به این جهت با کشورهای قدرتمند اوپک به توافق رسیدند؛ اما مذاکرات در چهارچوب طرح «شمال و جنوب» ادامه یافت و به نتیجه نهایی نرسید. در همین زمان بود که تزلزل اقتصادی اروپا و آشوب انگیزی در خاورمیانه مورد توجه انگلو- آمریکایی قرار گرفت. مراجعه کنید به کتاب:
International Monetary Relations: B. Yeager, London, 1976
۱۱- برای مطالعه درباره این طرح به نشریات آمریکایی به خصوص نیوزویک در ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ مراجعه کنید.
۱۲- برای مطالعه در این زمینه به مقاله ذیل مراجعه کنید:
The Anatomy of Islamic Revival: Middle East Journal: R. Hrair Dekmejian, 1980
13- بخشی از گروههای نفوذ در هیأت حاکمه آمریکا، از نظریه دموکراتها پشتیبانی میکنند و حکومت جمهوریخواه را به ادامه حمایت از رژیم اسلامی ایران تشویق مینمایند. نماینده این گونه طرز تلقی را در بین کارشناسان انستیتوی سلطنتی مطالعات بینالمللی مانند Bernard Lewis, Adeed Dawisha و دیگران میتوان یافت.
۱۴- موضوع قراردادهای فروش لوازم یدکی به صنایع ماشین سازی ایران توسط انگلستان، قرارداد فروش اسلحه سبک از جانب آلمان، فروش اسلحه آمریکایی توسط اسراییل و بسیاری قراردادهای دیگر جهان غرب با ایران که به تدریج از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ انعقاد یافته اند تا علیرغم سردی ظاهری روابط سیاسی، رژیم اسلامی را از گرایش دربست به جهان شرق باز دارند.
۱۵- اصطلاح «صلح آمریکایی» “Pax Americana” برای اولین بار در روزنامه Neue Zürcher Zeitung به تاریخ ۵ سپتامبر ۸۲ و در مقاله «صلح آمریکایی برای خاورمیانه» بکار رفته است و پس از آن در نشریات نیوزویک، تایم، اکسپرس به آن اشاره شده است.
۱۶- اظهارات یک افسر عالیرتبه ارتش اسراییل راجع به عراق که در مقاله «جنگ مقدس خمینی» در نشریه نیوزویک به تاریخ ۲۶ ژوییه ۱۹۸۲ درج گردیده است، دایر بر اینکه ایده آل سیاسی اسراییل، تجزیه عراق به سه «کشور» میباشد تا خطر افراطیت دولت عراق از اسراییل کم گردد.
۱۷- لازم به تذکر است که بین سران «حجتی» و رهبران باند «اخوانالمسلمین» در ایران ارتباط ارگانیک وجود دارد. آخوند خامنه ای که از رهبران فکری اخوانالمسلمین ایران است با همکاری آخوند منتظری این جریان سیاسی را به راه انداختهاند. رجوع کنید به اظهارات آن دو در نشریات دولتی و نیز به کتاب «ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی» نوشته سید قطب مصری، ترجمه خامنه ای، تهران ۱۳۵۰.
ضمناً باید مطلع بود که شبکه اخوانالمسلمین در جهان اسلام با همکاری فکری برخی نظریه پردازان غربی مانند «برژینسکی» عمل میکند.
۱۸- لازم به تذکر است که تاکنون چند کوشش از جانب این گروهها بعمل آمده، از جمله مبارزه بازرگان با حزباللهی ها و نیز چند کودتای ناموفق «غربی».
برگرفته از مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۳، آذرماه ۱۳۶۱
- ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
- بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی
بازگشت به صفحه اول