15.7 C
تهران
شنبه, ۳. آذر , ۱۴۰۳

آزادی و تکامل در اقتصاد

Joseph Schumpeter

فضاهای حرکتی شومپیتری

 

دگرگونی پارادایمی که سده بیست را ساخت.

گشایش مبحث. خرد اقتصادی [۱] پدیده کهن‌سالی است به درازای عمر انسان بر روی کره زمین – و نه‌تنها انسان اندیشه-ورز [۲] ؛ همه انسان‌ها می‌کوشیده‌اند که از منابع خود -شامل کار و ابزار و وقت و کوشش و مقبولیت- بیشترین نتیجه را به دست آورند (اصل بیشینه‌سازی دستاورد)، و خرج منابع خود درازای کسب مطلوب را به حداقل بکاهند (اصل کمینه‌سازی هزینه). عمر ماقبل «مدنی» انسان برروی زمین شش میلیون سال برآورد می‌شود درحالی‌که عمر «انسان اندیشه‌ورز» در حدود دویست هزار سال و عمر «تمدن» او پس از کشف کشاورزی و پدید آوردن روستاها و شهرها حدود دوازده هزار سال است. یکی از منابع خرد اقتصادی را که اندیشه‌های سنجیده‌ای درباره کسب‌وکار و بهره و پول و ارزش ثبت کرده است می‌توان در تلمود، کتاب سه-چهار هزارساله قوم عبری مشاهده کرد (بین ۲۷۰۰ تا ۵۵۰۰ صفحه در نشرهای گوناگون)؛ ولی علم اقتصاد [۳] که ولادتش از کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت در ۱۷۷۶ تاریخ‌گذاری می‌شود کمتر از دو قرن و نیم‌عمر دارد.

درواقع تولد علم مدرن که از کپلر و کوپرنیک و گالیله آغاز می‌شود به‌مثابه روش نوین مشاهده و تجربه از قرن شانزدهم کلیه عرصه‌های معرفتی کهن را درنوردیده و بر پایه «معارف» کهن، علم قدرت-اندیش را نشانده و عرصه اقتصاد هم از این حکم مستثنا نبوده است.

با آدام اسمیت، علم اقتصاد به‌مثابه علم «پژوهش در جنس و علل ثروت ملت‌ها» پا به عرصه وجود گذاشت و در دو قرن به‌صورت علم بالغی درآمد که به پارادایم‌های استوار، تئوری‌های قابل راستی-آزمائی، فنون و سیاست‌های اجرائی کارآمد تجهیز شد و همچون ابزاری برای آفریدن ثروت در دست نخبگان ملت‌ها قرار گرفت.

تا پایان قرن نوزدهم پارادایم‌های مرکانتیلیستی و فیزیوکراتیک جای خود را به پارادیم «ارزش-کار» اقتصاد کلاسیک سپرد. این پارادایم که به‌صورت نیم-پخته و پر تضاریس به‌توسط اسمیت و ریکاردو تدوین‌شده بود در دست کارل مارکس به بار نشست و تناور شد. کارل مارکس که –همچون پرومته- انسان را در قلب مدل تاریخی خود نشانده، حرکت و تکامل را به جان‌مایه اقتصاد بدل کرده و موتور حرکتی درون-سیستمی آن را مدلل کرده بود در راستای تأمین رهایی انسان از «بهره‌کشی» و اعتلای او به فراز «ازخودبیگانگی»، طرحی درانداخت که می‌رفت در عمل راه بردگی گله‌های انسانی میلیونی [۴] را هموار کند بدانسان که سده بیستم شاهدش بودیم.

اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با تغییرات کیفی بزرگی درزمینهٔ پارادایم‌ها روبرو شد: آینشتین، مقوله‌های زمان و مکان نیوتونی را بی‌اعتبار کرده و «زمان-مکان» یکی شده را بجای آن نشانده بود؛ پیش از او داروین نظریه ثبات انواع کوویه و کتب مقدس را برای همیشه به‌هم‌ریخته و نظریه استوار «فرگشت گونه‌ها» را بجای آن نشانده بود. بر این زمینه، در وین اندیشه‌های درخشان و ماندگار ماهلر ، فروید، ویتگنشتاین و زوایک در عرصه‌های گونه‌گون تمدنی شکل گرفت و استوار شد، مکتب اقتصادی وین یکی از فرازهای این دوران پربار بود. از دل این فرهنگ، پارادایم اقتصادی «ارزش-فایده‌مندی» سر برآورد و به‌نقد پارادایم جاافتاده «ارزش کار» رفت و نسلی از «وینی‌های بزرگ» را به بشریت عرضه کرد.

Joseph Schumpeter
Joseph Schumpeter

از دوران وینی‌های بزرگ، مانند کارل منگر [۵]، فردریک فون مایزز [۶]، بوهم بوورک [۷] و جوزف شومپیتر [۸]، دو بال فراز آمد: بال‌های لیبرال و سوسیال-دموکرات. بنیان‌گذار بال لیبرال، کارل منگر بود که شاگرد او مایزز خود اقتصاددان بزرگی شد و شاگرد وی فردریک هایک [۹] از سرآمدان اقتصاد معاصر گردید. اما یکی از سرآمدان فکری بال سوسیال-دموکرات مکتب وین، جوزف شومپیتر بود که در مباحثه چهل‌ساله در باب مسائل سوزان دوران، که از آن جمله بود رویارویی کاپیتالیسم و سوسیالیسم، نقش اساسی ایفا کرد. در این مباحثه، مقولات بنیادی «محوریت فرد در برابر کولکتیو»؛ رویارویی «اقتصاد آزاد با اقتصاد برنامه‌ای» ؛ «تکامل اقتصادی و نقش بازار» از دو سو استدلال‌های استواری را –که درصدها اثر متبلور شده بود، بمیان آورد و به غنای فرهنگی سده بیستم افزود [۱۰]. در این نوشته، نظر به اهمیتی که اندیشه شومپیتر احراز کرده است، به مهم‌ترین مقولات وی تمرکز می‌کنیم.

جوزف شومپیتر، فرزند دوران وینی‌های بزرگ، با عمده دانشمندان اقتصاد زمان خود محشور بود که از آن جمله‌اند آلفرد مارشال [۱۱] و و وسلی میچل [۱۲] ، و بدین‌سان، او نماینده یک فرهنگ تناور، و یک مدنیت درخشان است که بر قله عصر خود نشسته است. برای درک اندیشه او ضروری است بر این نکته واقف باشیم که او، بمانند کینز [۱۳]، در عنفوان جوانی، شاهد پدیده هراسناک جنگ بین‌المللی اول بوده و تجربه کرده بود که چگونه اروپای گهواره تمدن مدرن، به صحنه انهدام تمدن مسخ شد. ژرفای این فاجعه آن‌چنان عظیم است که بدون توجه بدان نمی‌توان اندیشه شومپیتر (و کینز) را تبیین کرد. آنان ناظر بودند که پایان جنگ، صلح پدید نیاورده بلکه به استقرار دوران بیست‌ساله‌ای انجامیده است که در آن، آن چنانکه استراتژ بزرگ سده نوزدهم، کلازویتس [۱۴]، نشان داده بود، هدف‌های جنگی با ابزار دیپلوماتیک دنبال می‌شود و سیاست اقتصادی و بازرگانی، ارابه‌های پرتوان تأمین این هدف‌هاست. و نتیجه اینکه، بیست سال میان دو جنگ، دوران آما یش جنگ جهانی دوم است که بر شانه بحران‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، در سال ۱۹۳۸ فرامی‌رسد.

گفتنی است که کینز، کتاب تاریخ‌ساز نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول خود را در سال ۱۹۳۶، یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم انتشار داده بود و با این هدف که نشان دهد برای نیل به اشتغال و رفع بیکاری، پدید آوردن تعادل و مهار تورم –که به‌ویژه آلمان را تب‌زده و سراسیمه کرده و نازیسم را در آن بر اریکه قدرت نشانده بود- ، راه‌هایی به‌جز توسل به جنگ و تخریب هم و جود دارد. لیکن، عوامل جنگ و نیروهای آتش‌افروز، بیش از آن بسیج شده بودند که این پیام‌ها بتوانند در تراژدی اروپا و جهان تغییری پدیدآورند. هم‌زمان، ولی مستقل از کینز، شومپیتر نیز آثار بزرگی خلق می‌کند که درون‌مایه‌شان چگونگی سامان بخشیدن به نظم نهادی اقتصاد است به شیوه‌ای که از یکسو، تولید ثروت کند و از سوی دیگر با آزادی و دموکراسی قرین باشد. ولی میان کینز و شومپیتر تفاوت‌هایی وجود دارند که موجب می‌شوند کینز به نسخه عمل دولت‌ها در فردای جنگ دوم جهانی بدل شود و شومپیتر در فضاهای آکادمیک محصور بماند و عمده‌این تفاوت‌ها در این است که کینز، نظام سرمایه‌داری لیبرال را در چارچوب نهادی خود، اصلاح‌پذیر و قابل اداره کردن می‌شناسد و بر همین مبنا هم یک دستگاه ابزاری و تحلیلی پیشرفته ارائه می‌کند که در دوره‌های کوتاه متوسط، آثار مطلوب به دست می‌دهند. لیکن شومپیتر برای پیشگیری بحران، بازسازی دموکراتیک خود این نظم نهادی را ضرور می‌شمارد. ازآنجاکه مقوله‌های آزادی فرد انسان، دموکراسی و تکامل اقتصادی، در سیستم شومپیتری، باهم گره خورده‌اند، از اصولی نام می‌بریم که در آثار تاریخ‌ساز این اندیشه‌ورز نامدار تبلوریافته و زیرساخت اقتصاد تکاملی [۱۵] را استقرار بخشیده‌اند.

خطوط عمده اندیشه‌های شومپیتر در محورهای زیرین شکل می‌گیرند:

 

نخست، معرفت به «جنس یا سرشت» پدیده اقتصادی؛

دوم، معرفت به بدنه «نظریه» اقتصادی به‌مثابه ابزار شناخت پدیده اقتصادی؛ و

سوم، معرفت به فنون تحلیل به‌مثابه ابزار تحقیق در تطابق نظریه با پدیده و جداکننده بخش علمی نظریه از بخش‌های مادون علمی و ماورای علمی آن.

 

اکنون با تأملی بهر یک از این محورها بنگریم:

محور نخست، سرشت پدیده اقتصادی و ذات روینده آن. شومپیتر محصول تمدنی است که در آن، «امر مدرن» تحقق‌یافته است. در مرکز این امر مدرن، «فرد انسان خردورز» منزل دارد و اقتصاد علمی ناظر است به سنجش درون‌مایه کنش این انسان خردورز و محاسبه‌گر در تبدیل مواد اولیه (داده‌ها) به آنچه نیازهای معیشتی و تمدنی او طلب می‌کند (ستانده‌ها). نقد مفهوم انسان خردورز سده نوزدهم از سوی نیچه و مارکس و فروید، این معنی را فراز آورده است که کلیه کنش‌های انسان، از بوته خردورزی، سربلند بیرون نمی‌آید چه، نقش هیجانات غیر عقلائی و سائقه ناخودآگاه در سنجش های او دخیل‌اند. و این شناخت، بر بغرنجی موضوع افزوده است. علم اقتصاد، علم فعل تولید گرانه است. معیار سنجش آن از دل مکانیسم بغرنج بازار سر کشیده و در پدیده‌های هزینه و قیمت، عرضه و تقاضا، در شکل «مجرد» پول بلورین شده است [۱۶]. اندیشه تکامل ، در اقتصاد با مارکس و در طبیعت با داروین به بنای رفیعی فرا روئیده‌اند و کلیه عرصه‌های طبیعت و جامعه و تاریخ را درمی‌نوردند و وجدان علمی پر وسواس شومپیتر، که در کشاکش نیروهای متعارض تکامل، شکوفایی مدنیت و رفاه انسان را می‌طلبد در جستجوی سازوکار درست آن در اقتصاد است. شومپیتر به‌تبع تأمل‌های ژرف خود، مانند مارکس، بر آنست که «جریان حرکتی» ، توالی حالت‌های سکونی نیست و هر جزئی از «هستی حرکتی» تا جزء «لایتناهی» آن، از جنس حرکت است و با سکون مغایرتی ذاتی دارد. با این وصف، نظام حرکتی وی، چنین نیست که با عارض کردن «یک زائده حرکتی» در میان دو حالت سکونی -کاری که ریاضیات دیفرانسیل انجام می‌دهد – از فرایند اقتصادی، به تبیین جریان «گذار» بپردازد و از تعادلی به تعادل دیگر نقل‌مکان کند. دوم اینکه، موتور حرکت نظام پویای او در درون خود نظام است و به‌عنوان عامل خارجی در مدل حضور پیدا نمی‌کند. پس امر اقتصاد، به لحاظ ذات یا سرشت خود، امری است حرکتی؛ کلیه پارامترهای سیستم، از درون تغییر می‌پذیرند و این تغییر در راستای تکامل سیر می‌کند و حالت «تعادل» در آن مفقود است. حضور هرگونه تعادلی، واکنشی است علیه رشد و نه معلول رشد. [۱۷] ابزار این تغییر، نوآوری [۱۸] است که از انسان کار-آفرین ( یا آنتروپرونور) می‌تراود. فعل انسان کار-آفرین، فعلی آفرینش‌گرانه است و ازاین‌رو قرابت بیشتری دارد با کار هنرمند تا با کار مدیر. ثمره هر نوآوری، حرکت‌های موجی است که درون سیستم را درمی‌نوردد. حضور و عمل این امواج، گریزناپذیرند و تصور حذف آن‌ها با حذف نفس تکامل ملازمه دارد. این امواج بر بستری از سازوکار (مکانیسم) عرضه، تقاضا و فرآیند تکوین قیمت‌ها سیر می‌کنند که خود، جنبه ابزاری تکامل‌اند و نه هدف آن. درک عمیق این معنی برای درک خود تکامل ضرورت دارد.

شومپیتر، حرکت را شیوه وجود می‌شناسد و سکون، مربوط است به تصویر ذهنی ناظر – بدون مابه ازائی در عالم بیرون از ذهن. عالم بیرون از ذهن، مراحلی را در بردارد که حرکت در عناصر سیستم در حال درونی شدن است تا مجموعه را برای دگرگونی قابل‌مشاهده آماده کند. به سخن او، «اقتصاد سرمایه‌داری سکون ندارد و چنین هم نیست که به شیوه یکنواختی درحرکت و گسترش باشد. بلکه به طرز درنگ ناپذیری، از درون دگرگون می‌شود. همه ساختارهای تولید و همه بسترهای دادوستد، پیوسته در جریان تغییرند و هر وضعی پیش از آنکه به استقرار برسد، واژگون می‌شود» [۱۹]

 

محور دوم، معرفت به بدنه «نظریه اقتصادی» به‌مثابه ابزار شناخت پدیده اقتصادی.

این دریافت حرکتی از پدیده اقتصادی، معرفتی پدید می‌آورد که خود نیز در بازتاباندن واقعیت، از سرشتی حرکتی و تکاملی سرشار می‌شود. تبلور این اندیشه در کتاب‌های رشد اقتصادی [۲۰] به زبان آلمانی (۱۹۱۱)؛ ادوار تجاری [۲۱] و کاپیتالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی تحقق می‌یابد. وی در این آثار ، که عصاره اندیشه نقاد یک متفکر پیگیر و ثمره فعالانه شرکت او در بحث تاریخ‌ساز سال‌های ۱۹۰۰-۱۹۴۲ در وین است ، پایه‌های نظریه‌ای را ریخت که امروزه با عنوان «اندیشه رشد شومپیتری» شناخته می‌شود. این نظریه، بر زمینه دست آورده‌ای کورنو [۲۲]، مارشال [۲۳] و والراس [۲۴] پا گرفته ولی با ویژگی‌های ذاتی خود شومپیتر برجسته می‌شود.

کینز توانسته بود نشان دهد که چگونه جمع میان تعادل و رشدنیافتگی ممکن است. نظریه وی بر پایه مفروضاتی در باب «نظم نهادی» اقتصاد و جامعه استوار است که از پارامترهای پایدار برخوردارند و تغییر در این پارامترها تنها در شرایطی پدید می‌آید که ضرباتی از بیرون بر آن‌ها وارد آید. نظام کینز، تحلیل‌گر چگونگی تطابق سیستم است. نظریه کینز با برجسته کردن فاصله‌های زمانی میان وارد شدن یک ضربه و برقرار شدن تعادل بعدی به‌واسطه مکانیسم‌های خودکار عرضه، تقاضا و قیمت و نیز با تأکید بر نقص‌های ذاتی موجود در ساختارهای بازار – که درنهایت، آن را از رقابت آزاد دور می‌کنند- میدان گسترده‌ای برای دخالت دولت گشود. وی مکانیسم‌های این دخالت‌ها را – که عموماً آثار کوتاه-مدت و میان-مدت ببار می‌آورند – تعبیر و تنظیم کرده ، در اختیار دولت‌ها گذاشت. در مقابل این نظریه، مدل والراس حضور داشت که هرگونه حضور دولت در سیستم را نقص آن می‌دانست و نقش ناگزیر دولت را به موارد قضا و دفاع مقید می‌ساخت. لیکن، بافتار این مدل نیز سکونی (استاتیک) بود. وقتی در نظر آوریم که نظریه ریاضی والراس [۲۵]، اوج تکامل تحلیل سیستمی کنه [۲۶] و بیان تعادل‌های سکونی اقتصاد است، درواقع، نظریه کینز، ادعانامه‌ای علیه کفایت این سازوکار تعادل ساز و روایت ناتوانی و نابهنگامی واکنش‌های درونی نظام اقتصادی است. اگر تحلیل والراس، واقعیت بغرنج اقتصادی را در هماهنگی زیبای معادلات بیان می‌کند، زبان تحلیلی کینز از «عدم تعادل» ها و «تعادل‌های نامتعادل» نظیر «تعادل بیکاری، تعادل تورمی و تعادل کم-تولیدی و توسعه‌نیافتگی» سخن می‌گوید و دولت‌ها را برای دخالت آگاهانه در سازوکارهای درون نظام برمی‌انگیزد.

 

بر متن این نظریه‌هاست که شومپیتر نظریه حرکتی-تکاملی خود را می‌پروراند: فضای شومپیتر، فضائی است چند-بعدی و مورب. زمان در این مدل، زمان برگشت-پذیر ریاضیات دینامیک نیست بلکه زمان برگشت‌ناپذیر و یک‌سویه تاریخی است؛ حرکت، در بستر این زمان، نه همچون حرکت‌های اقتصاد کلاسیک، خطی است که توالی واکنش‌های درون سیستم بتواند تعادل‌های به‌هم‌خورده را بازآورد و نه حرکت فنری گسترنده [۲۷] است همچون «مدل‌های بازتولید» [۲۸] جلد دوم کتاب سرمایه مارکس که دوران‌های متوالی فعالیت اقتصادی، با قانونمندی حائز نظمی، از مراحل گسترش و بحران می‌گذرند و نقدینگی هر دور تولید بعدی ، می‌تواند تولید حاوی «ارزش اضافه» دور ماقبل خود را سامان بخشد (رئالیزه کند) [۲۹]؛ این حرکت، از نوع حرکت‌های «چرخ ماشینی» اوزوالد اشپنگلر [۳۰] و توین بی [۳۱] هم نیست که دورهای آن، با تفاوت در شرایط، تکرارپذیر باشند بلکه حرکتی است سوار بر آنات ناهمگون زمان تاریخی. این آنات، از بارها و انباشتگی‌های متفاوتی سرشارند و چون این تفاوت‌ها فقط جنبه کمی ندارند، ازاین‌رو نمی‌توان آن‌ها را به مدد ضرایب عددی به یکدیگر تبدیل و تحویل کرد و یا در معادلات خطی بیانشان نمود. بنابراین، بیان حرکت در مدل شومپیتر به ابزار پیشرفته‌تری نیازمند است؛ ریاضیات دیفرانسیل، از انجام این مهم، قاصر است زیرا این فنون، به‌منظور بیان حالت‌های «تعادل» در علم «تبادلات: فرایند تشکیل قیمت و نرخ ارز» [۳۲]، کاربرد دارند و حدوث تغییرات کوچک در آن حالت‌ها را بازمی‌تابانند.. لیکن سیستم ریاضیات غیرخطی معاصر، بیشتر با دریافت شومپیتر از واقعیت سرمایه‌داری وفق می‌دهد که بیانگر تغییرات نامتناهی فراز آمده از درون سیستم است و درعین‌حال، از عوامل بیرون سیستم نیز تأثیر می‌پذیرد. این تغییرات، نامکررند و درنتیجه، پیش‌بینی‌ناپذیرند. آینده، در این مدل، قابل پیش‌بینی نیست ولی به شیوه‌ای دارای تعین [۳۳]، از ساختار برخوردار است [۳۴]. به دیگر سخن، موضوع بر سر یک «آشفتگی» تعین دار و ساختارمند است؛ یعنی آینده، هم متعین [۳۵] است وهم گزینه‌های (واریانت‌های) متفاوت دارد و این حکم، تناقض در اندیشه نیست بلکه از سرشت بغرنج بافت اقتصاد برمی‌خیزد. حرکت‌های غیرخطی، جواب‌های متعدد می‌پذیرند و این جواب‌های متکثر، همان امکان‌های رشد واقعی‌اند. در این حال، باآنکه جواب، از درون سیستم معادلات بیرون می‌آید، گزینش یکی از چند جواب ممکن، به مفروضات بیرون از سیستم بستگی پیدا می‌کند؛ ساده‌ترین نوع معادله غیرخطی، معادله درجه دوم است که در صورت جواب داشتن، از دو جواب برخوردار‌است و جواب موردقبول، بر پایه مفروضات بیرون از سیستم معین می‌شود و در حالت کلی‌تر، همان‌گونه که گودل [۳۶]، عالم منطق و ریاضی ، نشان داده است، در این‌گونه دستگاه‌ها همواره پرسش‌هایی وجود دارند که پاسخ آن‌ها از درون سیستم تعیین نمی‌شود و معادلات درجه پنجم و بالاتر، اصولاً از جواب‌های کلی قابل فرمول‌بندی بی‌بهره‌اند.

مدل شومپیتر، از یکسو، آینده را حاوی ساختار می‌داند و از سوی دیگر، آینده‌هایی را که ممکن است بر پایه حال و گذشته معین نضج بگیرند، نا متعین و دارای تنوع (گونه‌گونی) می‌شمارد. ازآنجاکه لحظه در این مدل، بازگشت‌ناپذیر است، پس نمی‌توان فعل انجام‌شده را به‌صورت انجام‌نشده درآورد. هرلحظه‌ای در این مدل، از شخصیتی بی‌همتا برخوردار است و درنتیجه، آنچه در یک‌لحظه، عاجل و ضروری است، ممکن است در لحظه دیگر، زائد و حتی زیانمند باشد. بنابراین، تشخیص پر وسواس کنش بجا از کنش نابجا و انتخاب دقیق لحظه کنش، از اهمیت برخوردار است. ازاینجا، جا برای کنش آگاهانه گشوده می‌شود که با بوالهوسی و اراده ورزی وجه قرابتی ندارد و تعیین و تشخیص موقع، به امر علمی پروسواس بدل می‌شود. در این مدل، باز ازآنجاکه لحظه بازگشت‌ناپذیر است، بازگرداندن «تعادل»، سخنی بی‌معناست زیرا هیچ تعادلی تکرار تعادل پیشین نیست بلکه، به هم خوردن هر «تعادلی» بازندگان و برندگانی دارد و در هر تعادل جدید، شرایط سیستم از نو تعریف می‌شود. در این مدل، ازآنجاکه زمان ناهمگن و آینده، نامتعین است، سیستم، از مفهوم جبر و گریزناپذیری، در مفهومی که از تراژدی یونان آموخته‌ایم، فاصله می‌گیرد. هیچ امری محتوم نیست و امر مقدر، ناموجود است و چنین نیست که قهرمان، در تلاش برای اجتناب از حدوث فاجعه، ناخواسته به حدوث آن یاری رساند و بمانند اودیپ[۳۷]، در گریز بی‌ثمر، از سرنوشتی محتوم، با هر گامی که بردارد، به تحقق آن نزدیک شود. در این مدل، باآنکه امر محتوم وجود ندارد، نفی جبر هم به تنفیذ اختیار نمی‌انجامد بلکه در مفهوم انتخاب پر وسواس از میان گزینه‌های مقدر، مقید می‌ماند.

در مدل شومپیتر، گذشته، سکوی آینده و تدارک‌گر امکانات آن است. هرلحظه گذشته‌ای دارد که بار آن، در دل حمل می‌کند و بنوبه خود، بر آینده‌های ممکن آن نقش می‌زند. این گذشته را نمی‌توان نبوده انگاشت. گام خطا و کنش نادرست را البته می‌توان تصحیح کرد ولی باید بهای اشتباه را پرداخت. تصحیح خطا، به معنی از میان بردن آثار و پی-آمدهای آن نیست زیرا که زمان سپری‌شده است و ما، به سخن هراکلیت بزرگ [۳۸]، «در یک رودخانه، دوبار تن نمی‌شوئیم». در این مدل، واقعیت، جوشان است و اسکلت سنگی‌شده وجود ندارد؛ آرامش، جای پا نمی‌یابد و نسیم‌های مدام تغییر، بی‌وقفه در وزش‌اند [۳۹]. دلالت اقتصاد حرکتی- تکاملی، تغییر است و ناآرامی، و ثمره این سیر پیچا پیچ، اعتلای سطح رفاه عمومی است.

جان‌مایه این مدل، نوآوری است که به‌صورت بالقوه حضور دائم دارد و در جریان بی‌وقفه تکوین، حالات تحول را طی می‌کند. برای فعلیت یافتن یک نوآوری بالقوه، شرایطی مورد طلب است که شومپیتر آن‌ها را «جوار تعادل» [۴۰] نام می‌گذارد. هر چه از این شرایط دورتر شویم بهمان نسبت، این امکان تحقق به کاستی می‌گراید. سخن از «جوار تعادل» در دستگاهی مجاز است که خود، تعادل را یک فرض ابزاری تلقی می‌کند. [۴۱] در چنین حالتی که حلقه ایست از گذار، نیروهای متخالف، گلاویز و درگیرند و هر تغییری به سود گروهی و به زیان گروه دیگر عمل می‌کند. سیستم، باز است و دگرگونی در آن، مفروضات آن را دستخوش تغییر می‌سازد. به دیگر سخن، هر تغییری موجب می‌شود که مدل از نو تعریف شود. در این مدل، نسخه‌های تکنولوژیک [۴۲] نیز با آهنگ‌های کمابیش ثابت تغییر می‌پذیرند.

«جوار تعادل»، یک تعادل سکونی نیست؛ تیمی از کارآفرینان لایق، که هم از تخیل آفرینش‌گرانه برخوردارند وهم از تفکر منطقی بهره دارند، می‌تواند بر رقیب خود که تنها از قدرت منطق برخوردار‌است، پیشی گیرد. بنابراین، عمده عامل نوآوری، انسان حائز شرایط است که در فقدان آن، اقتصاد سترون می‌ماند و در معرض سقوط قرار می‌گیرد [۴۳]. و نتیجه اینکه نوآوری و تکامل، شکل بقا در مدل شومپیتر است. در این مدل حرکت بی‌وقفه، دو گونه انعطاف‌پذیری تعریف می‌شوند: در نوع نخست، می‌توان با پرداخت «بهای قابل‌تحمل» از تولید کالای الف به تولید کالای ب منتقل شد که وی آن را انعطاف‌پذیری سکونی می‌نامد؛ در نوع دوم می‌توان با پرداخت «بهای قابل‌تحمل»، نسخه‌های تکنولوژیک را دگرگون کرد و براثر آن، به تولید کالایی روی آورد که بی‌سابقه است. شومپیتر، این نوع اخیر از انعطاف‌پذیری را انعطاف حرکتی «دینامیک» نام می‌گذارد. این مفهوم شومپیتری، اکنون در سیستم‌های پویای صنایع جذب‌شده است بطوری که صنایع اتوموبیل سازی از این توان بهره دارند که ، باملاحظه واکنش بازار، تغییرات عمده‌ای در محصولات خود پدید آورد. در این مدل رشد، به‌اجمال، نکات زیرین برجستگی دارند:

دکتر حسن منصور
دکتر حسن منصور

 

نخست اینکه مفروضات دقیق عددی ضرورت دارند. یعنی مدل باید به زبان کمیت و مشخص بیان شود؛

دوم اینکه دورمندی های منظم در آن وجود ندارند؛ تعادل، مفقود است؛ سیستم، نا مکرر است؛ زمان، یک‌سویه و تاریخی است؛

سوم اینکه جوار تعادل، حالتی است بسیار حساس و زودگذر که با تغییر شرایط اولیه سیستم، ملازمه دارد: بدین‌سان، سیستم، برای انتخاب پر وسواس عنصر انسانی، میدان می‌دهد؛

چهارم اینکه باوجود ماهیت گذرا بودن جوار تعادل و حساس بودن آن، نسبت به شرایط اولیه، ثباتی در مجموعه وجود دارد که حافظ هویت اوست و زمان، رابطه گذشته و آینده است؛

پنجم اینکه در این مدل، بجای ادوار، از نوسانات سخن می‌گوییم؛ شباهت‌ها نه این-همانی اند و نه هویتی ، و هیچ لحظه‌ای تکرار لحظه پیشین نیست؛

ششم اینکه سیستم «کائوتیک» است؛ پس-خورند [۴۴] دارد؛ امکان دارد که پس-خورندها، راهی از رشد را در میان گذارند که لزوماً «بهینه» نباشد و درعین‌حال، بازگشت‌پذیر هم نباشد؛

هفتم اینکه انحرافات ناچیز از «تعادل»، لزوماً طبق نظریه گاس [۴۵] ، یکدیگر را بسود تعادل خنثی نمی‌کنند بلکه ممکن است با فواصل زمانی مجهول، نوسانات عظیمی به دنبال آورند. به‌این‌ترتیب، نوآوری در این مدل، گاه جرقه موتور شمرده می‌شود؛

هشتم اینکه سیاست اقتصادی به‌مثابه «معمار» نوع معینی از تغییر برگشت‌ناپذیر مطرح است و این، تخالف دارد با مدل‌های «دینامیک» که زمان آن‌ها، تئوریک و دوسویه است و برقرار شدن «تعادل» های به هم-خورده را ممکن می‌شمارند.

 

محور سوم، معرفت به فنون تحلیل، به‌مثابه وسیله تحقق بخشیدن به تطابق نظریه و پدیده.

تا این جای سخن دیده‌ایم که «امر اقتصادی»، امری ایست مدرن، حرکتی و اعتلایی. همین‌طور دریافته‌ایم که معرفت اقتصادی نیز باید لاجرم، حرکتی و اعتلایی باشد تا بتواند موضوع خود را بازتاباند. اکنون می‌توانیم گامی فراتر نهاده و جای تحلیل را در معرفت نظری و کاربرد آن معلوم کنیم. شومپیتر، در بررسی معرفت اقتصادی به‌مثابه علم، به‌دقت میان سه نوع مطالعه قائل به تفکیک می‌شود:

 

نوع نخست، مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی است که به مطالعه در تکوین و تحول مفاهیم، مواضع و آمال ناظر به امر اقتصادی می‌پردازد؛

نوع دوم، مطالعه تاریخ نظام‌های اقتصادی است که به رابطه میان آموزه «دکترین» های اقتصادی – همچون لیبرالیسم یا سوسیالیسمِ – و ساختار و سازوکار سیستم نظر دارد؛

نوع سوم، مطالعه تاریخ تحلیل اقتصادی است که به تکوین و تحول روش‌ها و فنون ریشه‌یابی در امر اقتصادی می‌پردازد.

 

این سه تلاش، که در راستای کسب معرفت به پدیده بغرنج اقتصاد انجام می‌گیرند، ضمن استقلال از یکدیگر، مکمل یکدیگرند. خود شومپیتر، به‌عنوان ایفای سهم در مباحثه بزرگ زمان خود- که از سال ۱۸۸۳ با شرکت فعالانه بزرگانی چون کارل منگر، بوهم-بوورک و ماکس وبر [۴۶] به راه افتاده بود، بررسی تاریخ تحلیل را برمی‌گزیند و کتاب «تاریخ تحلیل اقتصادی» را همچون بنای خلل‌ناپذیری از معرفت به فنون تحول تاریخی آن‌ها ، پی می‌افکند. لیکن تمرکز روی این اثر بزرگ مانع نمی‌شود که وی آثار بزرگ دیگری همچون «نظریه ادوار تجاری» را بیافریند و یا کتاب عمومی‌تر «کاپیتالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی» را به فرهنگ جهانی ارمغان کند.

تحلیل، بیاری روش‌ها و فنون انجام می‌گیرد؛ روش‌ها، به نظریه‌ها تکیه می‌کنند؛ و نظریه‌ها، به‌مثابه دستگاه‌های سامان بخشیدن به انبوه فاکتها و داده‌ها، از مفروضات اولیه آغاز می‌کنند؛ مفروضات اولیه، از مقولات فلسفی زمان، مکان و رابطه، سرشته می‌شوند و از داوری‌های اخلاقی (اتیک) و زیبایی – شناسانه (استتیک) و نیز از پرواز خیال، بی تأثیر نمی‌مانند. پس در آغاز جستار باید دید آیا تحلیل و نتیجه آن، می‌توانند از موضع اخلاقی و پسند و ناپسند تحلیل‌گر، مستقل بمانند و عنوان «علم و علمی» را سزاوار باشند؟ در تعریف شومپیتری، تحلیل، فعالیت علمی اصول- مندی است که از ساختارهای درونی برخوردار است و از پایه‌های اخلاقی و زیبایی- شناسانه نظریه، استقلال دارد و ازاین‌رو می‌تواند جامه فلسفه و ایدئولوژی از قامت موضوع به درآورده و ساختار راهوارِ ها و ابزارهای آن را بازشناسد.

فرد، کولکتیو، آزادی. فرد، سلول کولکتیو است ولی کولکتیو، از جمع افراد خود بسی فراتر است: فرد، «جعبه سیاه» حامل داده‌های طبیعی است و این داده‌ها با بسترها و امکان‌های که در کولکتیو می‌یابند، می‌شکفند. مثلاً، آدمی با توان ژنتیک زبان-آموزی چشم به هستی می‌گشاید ولی اینکه کدامین زبان (ها) را خواهد آموخت بستگی دارد باینکه به کدام کولکتیو تعلق دارد و چنین است باورهای او، دین او و به‌طورکلی فرهنگ مادی و معنوی او. آشکار است که کولکتیو، انبوه روی‌هم انباشته افراد نیست بلکه آنان را در ساختارهای خود شکل‌بندی می‌کند [۴۷] و هر فرد به ازای امکاناتی که به پایگاه او در شکل-بندی اجتماعی تعلق می‌گیرد، می‌تواند از توانائی که از طبیعت به ارث برده است، بهره برگیرد. افراد درون کولکتیو، با روابطی به هم می‌پیوندند که جنبه‌های حقوقی، اقتصادی و سیاسی دارند نظیر مالکیت، ثروت و قدرت و ارزش‌گذاری‌هایی که در هر جامعه‌ای با آن‌ها مرتبط‌اند. آزادی در ذیل این روابط تعریف می‌شود.

آزادی نه‌تنها وسیله نیل به هدف‌های بزرگ است بلکه در نفس خود، هدف بزرگی است. باوجوداین، تعریف ساده‌ای از آزادی وجود ندارد. وقتی می‌گوییم « آدمی وقتی آزاد است که از هیچ‌چیز دیگری جز قانون تبعیت نکند» اشاره داریم به دوری جستن از «وضعیت طبیعی» هابز، که مرحله ماقبل مدنیت است. بی‌تردید، آزادی نیازمند قانون است و قانون، حدی است برای آزادی. و بنا به تعریف، هر حدی، محدود می‌کند. پس اگر آزادی، در غیاب قانون، دست نایافتنی است و قانون نیز، آزادی را محدود می‌کند، اندیشه آزادی، دایر می‌شود به منشآء و چگونگی قانون. دموکراسی‌ها، قانون را توافقی جمعی می‌دانند به‌منظور حفظ و اعتلای آزادی و رفاه و تأمین الزامات آن‌ها، و ازاین‌رو با وضع «قوانین دموکراتیک»، قصد می‌کنند که آزادی یکی، آزادی دیگری را زایل نکند. ولی چگونگی رسیدن به توافق جمعی، مستلزم وجود چیزی بنام «اراده جمعی» است که آموزه کلاسیک سده هجدهم مدعی آن بود. بنا به این آموزه، «تأمین خیر عمومی» از رهگذر انتخاب «نمایندگان مردم» از راه «صندوق رأی آزاد» عملی می‌شود و عنصر «اراده عمومی» برابر است بااراده همه افراد «معقول». [۴۸]

 

بدین‌سان، یکی (یعنی فرد) و همه (یعنی کولکتیو)، جدای از هم نیستند و سخن بر سر اولویت آن‌هاست. گفته‌اند (و شعار کرده‌اند) که «یکی برای همه و همه برای یکی»، ولی تجربه تاریخی نشان داده است که ذیل این شعار، همواره فرد فدای خواسته‌های گروه‌های مسلط شده است که نام «همه» به خود می‌گیرند. تفرد و اصالت فرد، سنگ بنای جامعه آزاد است.

فرد، بازار، آزادی. بازار آزاد و رقابتی، سازوکار آزادی اقتصادی فرد است. در بازار است که نیازمندی‌های معیشتی و زیست اجتماعی افراد، درجه‌بندی منطقی پیدا می‌کنند و با تکیه به قدرت خرید آنان، در صف تقاضا ظاهر می‌شوند. آن نیازی که به قدرت خرید تکیه ندارد، تقاضا محسوب نمی‌شود و درنتیجه، برخورد با آن با دیگر نهاده‌ای دموکراسی است و به بازار ارتباط پیدا نمی‌کند.[۴۹] بازار، که می‌تواند در یک فضای واقعی یا مجازی پدید آید، عبارت است از فضای همایش و گلاویزی دونیروی عرضه و تقاضا. پشت نیروی عرضه، بنگاه‌های تولید و حمل‌ونقل و توزیع قرار دارند و پشت نیروی تقاضا، نیازهای متکی به قدرت خرید عامه مردم. این نیروها در دو سو، ساختارمندند و بازار بسته به این ساختار، نامگذاری می‌شود: بازار رقابت کامل، بازار انحصاری، بازار «چند فروشنده و چند خریدار» و بازار رقابت انحصاری. هر یک از این ساختارها، شیوه رفتاری ویژه خود را دارند و در چگونگی تکوین قیمت، نقش ایفا می‌کنند (که در این نوشته مورد تأمل واقع نمی‌شوند). از گلاویزی این دونیرو، نشانه یا سیگنالی ساطع می‌شود که نام آن، قیمت است. قیمت، از قدرت نسبی عرضه و تقاضا خبر می‌دهد و هر نوسان آن، معنی‌دار است: بالا رفتن قیمت می‌تواند از اقبال خریداران، بالا رفتن درآمدها، از تغییر سلیقه‌ها یا از هراس از کمیابی حکایت کند و یا از کاهش عرضه، از حدوث اعتصاب، از بسته شدن راه‌ها و یا بالا رفتن هزینه تولید خبر دهد. قیمت تعادلی، آن قیمتی است که به ازای آن، کالای به بازار آمده خریداری شود بی‌آنکه کمبودی پدید آید یا مازادی روی دست بماند.

 

وقتی کالایی معامله می‌شود، پدیده دل‌انگیزی در حال حدوث است:

خریدار، ارزش مارژینال پول خود را با ارزش مارژینال کالای مورد معامله مقایسه می‌کند و خرید را تا جایی انجام می‌دهد که ارزش مارژینال کالای دریافتی، فراتر، یا دست‌کم، برابر ارزش مارژینال پول پرداخت‌شده باشد. و فروشنده، فروش را تا جائی انجام می‌دهد که ارزش ماژینال پول دریافت شده، فراتر، یا دست‌کم، برابر ارزش ماژینال کالای فروشی باشد و بدین‌سان، در بازار است که از یکسو برخورداری خریدار و از سوی دیگر، سود فروشنده فزونی می‌گیرد و یک بازی «دو سر برد» صورت می‌پذیرد. شگفتی بازار، که آن را به «تماشاگه راز» بدل می‌کند در این است که هزاران میل، سلیقه، نیاز، امید، ترس، استدلال و خرافه را در زبان همگن و کمی پول به نمایش درمی‌آورد و این، آن امر سترگی است که نبوغ بسیج شده هزاران کارگذار حرفه‌ای (نظیر گوسپلان)، از انجام آن ناتوان است.

فرد، صندوق رأی، آزادی. همان‌گونه که شرط «عادلانه بودن» بازار، حضور رقابت (و یا سازمان-یافتگی برابر دونیرو) ، توزیع سریع و متوازن اطلاعات، آزادی ورود و خروج کم‌هزینه در بازار است؛ در عرصه سیاست نیز شرط دموکراتیک بودن شرایط مشابهی را در برمی‌گیرد که از عمده‌ترین آن‌ها عبارتند از:

اراده جمع «با توانائی مشاهده و تفسیر درست فاکت‌هایی که در دسترس مستقیم همگان هستند و با غربال کردن دقیق اطلاعات مربوط به فاکت‌هایی که در دسترس مستقیم آنان نیستند، مجهز باشد». [۵۰]

نقش وسایل ارتباط‌جمعی بسیار مهم و بغرنج است چون هر یک از آنان همان اندازه می‌توانند اطلاعات و تفسیرهای «درست» ارائه کنند که اطلاعات و تفسیرهای «نادرست». با توجه به پیچیدگی دنیای رسانه‌ای و بدل شدن آنان به میدان آوازه گرایی (تبلیغات)، اراده مردم «چه‌بسا خود برآیند و ثمره فرایند سیاسی است تا محرک آن.» [۵۱] «چه‌بسا اطلاعاتی که در دسترس ما قرار می‌گیرند، خدمه مقاصد سیاسی‌اند» و « اطلاعات مؤثر، تقریباً همیشه آلوده و دست‌چین شده هستند» [۵۲].

همان‌گونه که آزادی اقتصادی، به حضور بازارهای آزاد، رقابتی و سرشار از اطلاعات بستگی دارد و در حضور انحصارات، اطلاعات نامتوازن، و رانت-خواریها و رنجور از انواع موانع ، می‌پژمرد، آزادی سیاسی نیز با آزادی اندیشه و بیان، تشکل‌های صنفی، سیاسی و مدنی و با کثرت‌گرایی حزبی و سلامت اطلاع-رسانی ملازمه دارد و در حضور تبعیض، استبداد، کنترل و آلودن اطلاعات ، و مفاسد سیاسی به زوال می‌گراید.

 

 

 

[1] این مقاله، شکل تجدید نظر شده و باز-نویسی شده مطلبی است که با عنوان «اقتصاد تکاملی در فضای شومپیتری» در مجله‌های «مهرگان» و ره-آورد (تابستان ۱۳۹۳) در آمده است.

[۲] Economic Wisdom

[۳] Homo-sapien

[۴] Economic Science

[۵] Marx, Karl; Capital (Das Kapital), 3 Vols (1867, 1885, 1894)- بفارسی ترجمه شده اند

Theories of Surplus Value in 3 Volumes- بفارسی ترجمه نشده اند

[۶] Principles of Economics (1971)

هایک درباره منگر (که استادش بود) و اثر نامبرده او، می گوید «مطالعه این کتاب، از من یک اقتصاددان ساخت»

[۷] Von Mises, Ludwig; Theory and History: An Interpretation of Social and Economic Evolution

Theory of Money and Credit

The critique of Socialism and Interventionalism

[۸] Böhm-Bawerk, Eugen; Magnum Opus: Capital and Interest

[۹] Schumpeter, Joseph; Business Cycles…

The History of Economic Analysis

Capitalism, Socialism and Democracy

[1۰] Hayek, Frederik; The Road to Serfdom (1044)

[۱۱] گستره این مباحثه تاریخی، از اتریش فراتر رفت و اندیشمندان جهان را در گیر کرد. یکی از بزرگانی که در آن شرکت فعال داشت، اسکار لانگه (۱۹۰۴-۱۹۶۵)، اقتصاددان وریاضیدان لهستانی بود که نخستین کتاب «سوسیالیسم بازار» (۱۹۳۶) را نوشت و در راستای تلاش برای پیروز کردن سوسیالیسم، به تلفیق نظریه های ریاضی کنترل، پردازش اطلاعات (انفورماسیون) و نظریه تصمیم-گیری روی آورد و آخرین اثرش را در باب «سیبرنتیک اقتصادی» نگاشت.

[۱۲] Marshal, Alfred; Principles of Economics 1890, 1891, 1895, 1898; 1907, 1910, 1916, 1920,….۱۹۶۴

[۳۱] Mitchel, Wesley ( 1874-1948); Business cycles (1913)

The Backward Art of Spending Money

[۱۴] Keynes, John Maynard; The General Theory of Employment, Interest and Money (1936)

[۱۵] Clausewitz, Carl von: On War 1932

Principles of War

The Campaign of 1812 in Russia

The Campaign of 1815 in France وی بزرگترین نظریه پرداز جنگ در سده نوزدهم بود و استراتژی جنگ اول جهانی بر مبنای نظریه او تدوین و اجرا شد.

[۱۶] Evolutionary Economics.یک موسسه پژوهشی باین نام وجود دارد و مجله علمی معتبری هم منتشر می کند امروزه در اتریش

[۷۱] مقاله «دلار چند تومان می تواند باشد؟ پژوهشی در قدرت خرید پول»، بتاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۲۰ بهمین قلم، در ایندیپندنت فارسی، سامانه لیبرال دموکراسی و سامانه حسن منصور

[۱۸] Schumpeter, The Theory of Economic growth, 1934, P. 189.

[۱۹] Innovation

[۲۰] Schumpeter; Capitalism, Socialism, Democracy.

۱] Schumpeter; Economic Growth

[۲۲] Schumpeter; Business Cycles: A theoretical, and Statistical Analysis of the Capitalist Process, 1939.

[۲۳] Cournot, Antoine Augustin (1801-1877); Recherche sur les principes mathematiques de la theorie des

richesse (1838)

[۲۴] Alfred Marshall; Principles of Economics, London Macmillan & Co, Ltd, 1890, …, ۱۹۶۴

[۲۵] Walras, Leone; (1834-1910); Des elements pure de l’economie

[۲۶] Walras, Leone; Elements of Pure Economics, translated to English by William Jaffe in 1954

[۲۷] Quesnay, francois; Principaux economist, Published by Guillaumin, Paris

Oeuvres economiques et philosophiques

[۲۸] Expanding Spiral

[۲۹] Models of Extended Reproduction که عمده بحث جلد دوم کاپیتال را تشکیل می دهد و از مهمترین مسائلی است که صف-بندی های جریانهای پیرو مارکس را موجب شده است.

[۳۰] تئوری «والوریزاسیون» مارکس در ترجمه فارسی ایرج اسکندری، به سامان یابی ترجمه شده و من نیز همان اصطلاح را بکار می گیرم.

۱] Oswald Spengler (1880-1936; The Decline of the West (1918)

[۳۲] Toynbee, Arnold; 12 Volumes of A Study of History (1934-1961)

[۳۳] Catallacticاین واژه را شومپیتر در سال ۱۹۰۸ از اسقف واتلی بوام می ستاند برای بیان نظریه ذهنی ارزش.

فون مایزز و هایک هردو این واژه را در مورد فرایند تشکیل قیمتها و نرخ ارز، در اقتصاد پولی بکار می گیرند.

[۳۴] Determinacy

[۳۵] Structured

[۳۶] Determined

[۳۷] Godel, Kurt (1806-1878); Principia Mathematica (1931)

The Inconsistency of the Axiom of Choice and the General Continuum Hypothesis

with Axiom of Set Theory ( 1940)

What is Cantor’s Continuum Problem (1940)

Rotating Universes in General Relativity Theory (1950)

[۳۸] Oedipus: پادشاه اسطوره ای ته-بس و قهرمان تراژیک یونان: بنا به اسطوره یونان، پدر اودیپ، با این پیشبینی در گیر است که پسرش، وی را خواهد کشت و با مادر خود، همخوابه خواهد شد و بنا براین به تبعید او بر می خیزد. اودیپ، این پیشبینی را از معبد دلفی می شنود و از آن پس در تلاش است تا از واقعیت یافتن این پیشبینی جلوگیری کند ولی با هر گامی که برمی دارد به تحقق تراژدی نزدیکتر می شود تا سرانجام، خود عامل این تراژدی می شود.

[۳۹] Heraclitus of Ephesus (535-475 BC) او یکی از بزرگترین فیلسوفان جهان است که از یونان پیش از سقراط برخاسته است. او تغییر مدام جهان هستی را تعلیم می کند (ما در یک رودخانه، دوبار تن نمی شوئیم)؛ و به وحدت اضداد اعتقاد دارد.

[۴۰] Perennial Gale

[۴۱] Neighbourhood of Equilibrium

[۴۲] B.J. Klein, The Role of Positive-sum Games in Economic Growth, Evolutionary Economics, No 3, 1991

[۴۳] Technological Blue-prints

[۴۴] Klein ibid, P. 177

[۴۵] Feedback

[۴۶] Gaus, Carl Freidrich (1977-1855); Fundamental Theorem of Algebra (Doctoral thesis), 1799

Disquisitiones Atithmeticae, (in English), translated by A, Clarke, N,Y.

Springer (1986)

Theory of Motions of the Heavenly bodies Moving About the Sun in

Conic Sections (in English)

[۴۷] Weber, Max (1864-1920); The Protestant Ethics and the Spirit of Capitalism

Economy and Society

Theodicy of Fortune and Misfortune

Social Stratification

Marginalism and Psychphysics

Economic Calculation

[۴۸] Configure/ Configuration.

[۴۹] کاپیتالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی. ترجمه فارسی بهمین قلم، انتشارات دانشگاه تهران، صفحات ۳۱۸-۳۵۸ شومپیتر.

[۵۰] «دولت رفاه» از طریق مالیات-ستانی و تآمین خدمات گوناگون، این نوع نیاز ها را پوشش می دهد که خود نیازمند بحث مستقلی است.

۱] اثر نامبرده در شماره ۴۹، صفحه ۳۲۳.

[۵۲] منبع فوق، ص ۳۳۴

[۵۳] منبع فوق، ص ۳۳۵

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر