لزوم اتحاد و تشکل واحد مشروطه ایران
فهرست مطالب:
۱- فضیلت تشکل و اتحاد:
۱-۱ – تداوم امور
۱-۲- افزایش نیروی مادی و معنوی
۱-۳- فعالیت همهجانبهتر
۱-۴- تجمع تجربه و آگاهی
۲- لزوم اتحاد از سه دیدگاه:
۲-۱- ضرورت مبرم براندازی
۲-۲- الزامات سیاست خارجی
۳-۳- لزوم بازسازی و نوسازی ایران در چارچوب نظام مشروطه
۳- طیف جمهوریخواهی و سلطنتطلبی:
۳-۱- جمهوریخواهان
۳-۲- سلطنتطلبان
۴- بر نارساییها و کمبودهای خود غلبه کنیم!
۱- فضیلت تشکل و اتحاد:
در کار دستهجمعی، متحدانه و متشکل امتیازاتی هست که در کار فردی و پراکنده مردمان نیست. اهم این امتیازات ازاینقرارند:
– تداوم امور
– افزایش نیروی مادی و معنوی
– فعالیت همهجانبهتر
– تجمع تجربه و آگاهی
در زیر هر یک از اینها را اندکی شرح میدهیم:
۱-۱- تداوم امور: کار فردی و یا فعالیت گروههای پراکنده مردمان تداوم ندارد و با از بین رفتن (یا مرگ طبیعی) فرد و ازهمپاشیدگی گروه غیر متشکل مداومت آن نیز از بین میرود. حالآنکه در یک اتحاد تشکیلاتی و باانضباط، کارها استمرار مییابد و طرحها و هدفها دنبال میشود. بهویژه در مبارزات سیاسی که دشمن با زور، مخالفین خود را از بین میبرد اثربخشی کار فردی و گروههای پراکنده بینهایت کم است و در مقابل گروههای متشکل و به هم فشرده، هم بهتر میتوانند افراد خود را حفظ کنند و هم آنکه با نابودی بخشی از افراد خود، کاملاً سررشته کار را رها نکرده و مداومت و استمرار مبارزه را با بخشهای دیگر خود و یارگیریهای جدید تأمین میسازند.
۱-۲- افزایش نیروی مادی و معنوی: در اثر تعاون متشکلانه، نیرو و قدرت مادی و همچنین قدرت معنوی افراد افزایش مییابد. میزان این افزایش قدرت و نیرو حسابی نیست بلکه بیش از آن میباشد؛ یعنی اگر سه نفر هر یک به ترتیب ۳۰, ۴۰, ۵۰ کیلو را میتوانند بلند کنند، هنگامیکه باهم به تعاون بپردازند، میتوانند بهجای ۱۲۰ کیلو، ۱۵۰ یا بیشتر از آن را بلند کنند. آری در تعاون تشکیلاتی، بهویژه هنگامیکه مدبرانه باشد و از روی میل صورت گیرد، قدرت مادی و روحی جمع افزایش چشمگیری مییابد و میتواند کوهها را جابجا نماید و دریاها را به هم متصل سازد.
۱-۳- فعالیت همهجانبه: فرد یا گروه کوچک و پراکنده معمولاً میتوانند یک کار را خوب انجام دهند، حالآنکه در اتحادهای متشکل و سازمانی نیرومند، به جهت تقسیمکار میتوان مانند یک موجود زنده، بافتها و ارگانهای مختلفی را برای انجام داد کارهای اختصاصی و درنتیجه فعالیتهای همهجانبهتر به وجود آورد.
مثلاً در یک تشکیلات سیاسی نیرومند و وسیع میتوان هم مبارزه مسلحانه کرد، هم مبارزه سیاسی و تبلیغاتی و انتشاراتی را انجام داد و هم در بین گروههای صنفی گوناگون، فعالیتهای اقتصادی را سازماندهی کرد.
خلاصه، جمع متشکل و به هم فشرده میتواند از جوانب و جبههها و جناحهای گوناگون به دشمن حمله کرده و آن را ذله نماید.
۱-۴- تجمع تجربه و آگاهی: هر فرد میتواند تنها تا میزان معینی دانش و آگاهی و تجربه سیاسی داشته باشد. حالآنکه در یک گروه متشکل مرکب از هزاران نفر، تجربیات و مشاهدات اجتماعی و سیاسی از زوایای مختلف جمع میشود و شعور و آگاهی سیاسی جمعی را به وجود میآورد. در مورد اول ما با قطرهای از تجربه و آگاهی و در مورد دوم با دریایی از این قطرات جمع و فراهمشده است، روبرو هستیم. در اثر این شعور و تجربه و آگاهی جمعی و به هم فشرده است که آن دسته متشکل اشتباه کمتری میکند و با اشتباه کمتر، پیروزیهای بیشتری به دست میآورد و درنتیجه مورد اعتماد و احترام مردم قرار میگیرد و بهتدریج رهبری سیاسی آنها را حائز میگردد. خواص کار جمعی و متشکل در اثر تجربه میلیاردها انسان که درگذشتهاند و آنها که زندهاند، به اثبات رسیده و همه روز، از نو تجربه میشود و صحت آن تأیید میگردد.
پس شرط عقل نیست که ما چیزی را که از بدیهیات جهان بشر شمرده میشود، ازنظر دور بداریم و یا مورد بیتوجهی قرار دهیم. هرگاه به فراخور بزرگی و اهمیت خود به نیروی جمعی و متشکل معینی از انسانها نیاز دارد. ساختن یکخانه به مهندس، معمار، بنا و چند کارگر سازمانیافته، هماهنگ و متحدانه آنها محتاج است. سرکوب آلمان هیتلری و ارتش متجاوز آن به چندین میلیون قوای نظامی متفقین و همکاری صدها میلیون انسان در جهان نیازمند بود. حالا حساب کنید که برانداختن خمینی با صدها هزار نفر اجیر مسلح و دست داشتن بر بودجه مملکت و باآنهمه قساوت و بیرحمی که در ملایان حاکم دیده میشود، به چه نیرویی احتیاج دارد. مسلماً با همه نارضایتی و خشم ملت با گروههای کوچک موجود نمیتوان کاری از پیش برد. لزوم اتحاد و تشکل ملت هرروز بیشتر محسوس میگردد. چند سال پراکندگی و تفرّق بس است. در این چهار سال ما با دورهای از رشد مقاومتهای مردم روبرو بودهایم که هدف براندازی خمینی نبود، بلکه آرایش قوای ملت برای مبارزه مطرح بود؛ و خمینی هم در این مدت افتادنی نبود، زیرا هنوز نابکاری آن و درنتیجه انفراد داخلی و جهانی آن به این مرحله نرسیده بود. حالا خمینی به انتهای کار خود رسیده است و ما هم با گروههای کوچک و پراکنده به انتهای کار خود. اکنون وظیفه مبرمی که فرا راه ماست حمله عمومی به رژیم خمینی برای براندازی آن است؛ و این وظیفه، کیفیت جدیدی از تشکلهای مقاومت ملی را ضروری میسازد که باید با کمیتهای معینی به وجود آوریم. این کمیت باید جوابگوی آن کیفیت باشد یعنی بتواند تعرض عمومی به رژیم خمینی را برای براندازی نهایی و قطعی آن سازمان داده و رهبری نماید. حال که سخن بدین جا رسید، لزوم اتحاد را از سه دیدگاه فوق اندکی بررسی میکنیم.
۲- لزوم اتحاد از سه دیدگاه:
سه عامل اساسی ضرورت اتحاد و تشکل گستردهتر و کاراتر نیروهای میهنپرست و بهویژه قوای مشروطهخواه را ایجاب میکند:
۲-۱- ضرورت مبرم براندازی:
در فرآیند و جریان مبارزه ملی با رژیم خمینی سه مرحله وجود دارد:
یک- مرحله تفوق استراتژیک این رژیم.
دو- مرحله تعادلی استراتژیک.
و بالاخره- مرحله مغلوب شدن استراتژیک.
مرحله اول یعنی مرحلهای که دار و دسته خمینی در آن بر قوای ملت تفوق استراتژیک داشت به پایان رسیده است. این مرحله تنها سه چهار سال طول کشید و همین خود شایان توجه است؛ زیرا دشمنی به این قهِّاری و مکّاری را ملت هوشیار و مبارز ایران بیش از چند سال امان نداد و تفوق استراتژیک آن را رو به تعادل استراتژیک برد. اکنون این رژیم بهجای میلیونها طرفدار، میلیونها نفر دشمن دارد. تقریباً همه نیروهای سیاسی مملکت را که در ابتدا (بهجز مشروطهخواهان) با خود همراه کرده بود، ازدستداده است. دارو دسته خمینی با ظلم و ستمی که به همه طبقات مردم روا داشته، با نارضایتی، خشم و اعتراض یک ملت روبروست و دیگر تنها بهزور کشتار بیرحمانه مخالفی و معترضین سرپاست. در ممالک خارج نیز خمینی در انزوای کامل سیاسی فرورفته است و هیچکس در جهان نیست که حاضر باشد نابکاریها و جنایات آن را صحه بگذارد. در کشورهای مسلمان خمینی را آشکارا یک بدعتگذار میدانند که از اسلام و جهان اسلام خارجشده است. در افکار عمومی جهانیان بهقدری به رژیم خمینی نفرت وجود دارد که دولتها نیز پروای کمک و معامله با آن را ندارند. خلاصه کلام آنکه: رژیم خمینی تفوق استراتژیک اولیه خود را در برابر قوای ملی ازدستداده است.
اکنون آغاز مرحله تعادل استراتژیک فرارسیده است. تعادل استراتژیک بدین معنا است که دار و دسته خمینی دیگر نیروی ذخیرهای ندارند، حالآنکه ملت ایران و نیروهای رزمنده آن به دنیایی از نیروهای ذخیره متکی است که بهتدریج آن را از قوه به فعل درمیآورد تا سرانجام دشمن را به مرحله زبونی و مغلوبیت استراتژیک فرو غلطاند. تعادل استراتژیک بدین معنا است که دشمن نمیتواند دیگر ابتکار عمل برای حفظ خود را به دست آورد، ولی ملت نیز هنوز دارای آن نیرو نیست که آن را ساقط سازد.
آری، ملت محاصره کامل خود را توسط دشمن درهمشکسته است، ولی هنوز خودش توانایی محاصره کردن کامل دشمن را نیز به دست نیاورده.
در دوره چندساله تفوق استراتژیک دشمن، یک جریان در بین ملت رخ داد که طبیعی بود: نیروهای کوچک و پراکنده دست به مقاومت زدند و بهتدریج هزاران نفر در این گروهها متشکل شده و به انواع مختلف مبارزه را سازمان دادند. نیروهای سیاسی مختلفی از متحدین روزهای اول از دشمن جدا شدند و آنها هم در مقابل رژیم خمینی صفآرایی کردند. میلیونها نفر ایرانی در داخل و خارج به تجربه دریافتند که رژیم خمینی یک رژیم صلح، ملی، مردمی، آزادیخواه و سازنده و پیشرو نیست، بلکه بد آن را میخواهد و بسیار ظالم، مخرب، فاسد، ضد آزادی و ضد ملی است. لذا آنها خودبهخود به نارضایتی، خشم، اعتراض و مقاومت دست زدند. همه این عوامل یعنی مقاومت و مبارزه خودبهخودی مردم از یکسو، ایجاد گروههای بزرگ و کوچک رزمنده مشروطهخواهان و ریزش متحدین اولیه خمینی از سوی دیگر، مرحله تفوق استراتژیک دشمن را به پایان محتوم خود رسانیدند. طبیعی است در مرحلهای که شرح آن گذشت، ملت بهیچوجه قادر نبود، رژیم خمینی را ساقط سازد و اینکه برخی عناصر میگویند، اگر فلان و بهمان میشد ما فرصت سرنگون ساختن آن را داشتیم، گزافهگویی، خودستایی و خوابوخیالی بیش نیست. این عناصر به فرآیندهای سیاسی که در آن نیرویی بر نیروی دیگر غلبه میکند و طول زمان و شرایطی که برای جابجایی قدرت لازم است، واقف نیستند و فکر میکنند در هر زمان میشود، هر کاری کرد. درنتیجه آنها نه مرحله تفوق استراتژیک دشمن را درست فهمیدهاند و نه مرحله تعادل استراتژیک کنونی را. با پهلوانپنبه بازی نمیشود ملت محکومی را به حاکمیت بر دشمن رساند. این کار شعور سیاسی، فهم استراتژیک، قوه ابتکار، تاکتیک، درایت سازماندهی و بصیرت همهجانبه شرایط داخلی و بینالمللی و بالاخره قدرت متشکل و سازمانیافته کافی میخواهید.
بنا بر آنچه گذشت، ایجاد گروههای کوچک و پراکنده مقاومت در بین نیروهای ملی در مرحله تفوق استراتژیک دشمن، امری طبیعی بود و با در نظر گرفتن احوال سیاسی ایران تقریباً جز آن نمیشد کرد. ولی حرف بر سر این است که این گروهها دیگر کار ابزار مبارزه برای مرحله تعادل استراتژیک، مرحلهای که باید به مرحله مغلوب شدن استراتژیک و نابودی کامل دشمن بیانجامد، دست اتحاد به هم داده و در یک تشکیلات فراگیرتر و کاراتر متشکل شوند تا بتوانند کلید گشودن قفل کنونی باشند. با ایجاد چنین تشکلی مرحله تعادل استراتژیک بین قوای ملت و دشمن، بهسرعت به پایان خود میرسد، زیرا ملت به اساسیترین سلاح برای غلبه بر دشمن دست مییابد. با ایجاد چنین تشکلی از نیروهای ملی و مشروطهخواه ابتکار عمل در مرحله تعادل استراتژیک به دست ملت خواهد افتاد و آنکس که درنبرد دارای ابتکار عمل شد، گوی برتری و پیروزی را نیز در میدان خواهد ربود.
آری، ضرورت مبرم براندازی با احراز سریع تفوق استراتژیک بر دشمن، ما را ملزم میدارد که تمام نیروهای مشروطهخواه را عاجلانه اتحاد و ایجاد تشکیلی فراگیر، منضبط و رزمنده دعوت کنیم، گروههای کوچک خود یعنی کار ابزارهای دوره گذشته را به تاریخ بسپاریم و سازمانی واحد را حدادی کنیم که ستاد نبرد نهایی و پیروزی حتمی بر دشمن است.
۲-۲- الزامات سیاسی خارجی:
حضور و وجود چنین سازمان رزمنده و واحدی درصحنه، نقطه عطفی در محاسبات بینالمللی درباره ایران محسوب خواهد شد. روش خارجیان، منوط به روش ماست. اگر ما صفوف خود را فشردهتر سازیم و نیروی خود را افزایش داده و به خود تشکلی بدهیم که وزنه آن در کفه سیاست جهانی نتواند بهحساب نیاید، خارجیان حتی اگر قلباً موافق عوض شدن اوضاع ایران هم نباشند، ناگزیرند که ما را جدی بگیرند و به منویات ملت ایران ترتیب اثر بدهند. ولی این فرض که خارجیان قلباً تمایلی بهعوض کردن رژیم خمینی ندارند، فرض بدبینانهای است یعنی واقعیت ندارد. فرض دیگری که خوشبینان دارند این است که خارجیان دستاندرکار براندازی خمینیاند.
ما نه خوشبین هستیم و نه بدبین. ما باید واقعبین باشیم. واقعبینی سیاسی حکم میکند که وظیفه عاجل و وقفهناپذیر خود را در برابر ملت به انجام برسانیم و آن اتحاد، تشکل و انضباط است. واقعیت این است که ما با صدها گروه کوچک که هر یک افتخاری در تاریخ حیات سیاسی معاصر ایران محسوب میشوند، قادر نیستیم وظایف مرحله کنونی را به انجام برسانیم. در آن زمان که خمینی چیره بود، ما چارهای جز ایجاد اولین نطفههای مقاومت نداشتیم و طبعاً این نطفهها نمیتوانست ارگانیسمی رشد یافته، نیرومند و فراگیر باشد. ولی اکنون در دوران حیات و وظایف نطفهها به سر آمده است و پافشاری بر آنیک عمل ضد تاریخی است؛ زیرا وظیفه کنونی، ایجاد نطفههای مقاومت نیست، این دوره سپریشده است. وظیفه کنونی تمهید و تدارک تشکیلاتی سیاسی و نظامی برای تعرض استراتژیک است که تا براندازی رژیم خمینی امتداد مییابد. حرکت از این واقعیت است که فرج و برکت میآورد، زیرا خارجیان نیز سر علف نجویدهاند. آنها حساب میکنند که آیا ایرانیان قابل اهمیت هستند یا نه؟ که آیا آنها قادرند به دست خود آرایش قوا و تناسب نیروها را در ایران به هم بزنند یا نه؟ که آیا آنها دارای چنان قوای منضبط سیاسی هستند که بتوانند با براندازی خمینی بر اوضاع مسلط شوند یا نه؟ وجود صدها گروه کوچک و بزرگ رزمنده برای خارجیان نگرانی ایجاد کرده است، زیرا آنها در وجود هیچیک از آنها بهتنهایی قدرت براندازی خمینی را نمیبینند سهل است از عاقبت کار ایران هم باوجود اینهمه تشتت، خاطرجمع نیستند. آنچه قاعدتاً برای خارجیان بهحساب میآید، یکطرف مذاکره قوی است. با صد گروه نمیتوان سر میز مذاکره نشست. با یکی و دو تا هم اگر مذاکرهای کنند، هم اینان ضعیف و سستاند و هم به پر قبای دیگران برمیخورد و رنجش و نکوهش به همراه دارد.
این است که ما معتقدیم، واقعبینی سیاسی حکم میکند که اگر ما مشروطهخواهان حداقل و موقتاً در خارج از کشور و باوجود دو میلیون ایرانی آواره و به جان رسیده که در اکثریت عظیم خود طرفدار مشروطه است، جمع و متحد شویم، محاسبات بینالمللی به نفع ایران تمام خواهد شد و یک وزنه قابل اهمیت درصحنه سیاسی و آرایش قوای ایران به وجود خواهد آمد که نمیتوان به آن بی اعتناء بود.
۲-۳- لزوم بازسازی و نوسازی ایران:
امر بازسازی و نوسازی ایران خود یک ضرورت دیگر است که چرا ما مشروطهخواهان باید متحد و متشکل شویم؛ زیرا ما فقط طالب براندازی خمینی نیستیم، بلکه میخواهیم این براندازی بهگونهای صورت گیرد که به هدف ما یعنی استقرار نظام مشروطه منجر شود.
یک جمهوریخواه یا یک کمونیست هم الآن با براندازی خمینی موافق است ولی آیا آنها میخواهند، نظام مشروطه مستقر گردد؟ بدون تردید خیر! آنها هدفی دیگر دارند، حالآنکه ما با براندازی هدفی دیگر را دنبال میکنیم. بدینجهت از قدیم گفتهاند که هدف بر عمل مقدم است؛ یعنی هر عملی دارای غایت و هدفی است که قبل از عمل قرار دارد و عمل بهسوی آن معطوف است. عمل براندازی هم خارج از این قاعده نیست. برای ما مشروطهخواهان هدفی که مقدم بر عمل براندازی است، استقرار نظام مشروطه است که در آن احزاب در آزادی برای قبول مسئولیت بازسازی و نوسازی کشور رقابت کنند. نظام مشروطه در حقیقت یک دموکراسی است که بدون احزاب بزرگ و مردمی حرف پوچ است. اگر هدف ما چنین دموکراسی مشروطه است، باید این هدف را مقدم بر عمل خود بدانیم و از هماکنون با بسیج مردم و تشکل خود در سازمانی واحد و منضبط بهسوی آن هدف گام برداریم. ما نمیتوانیم بدون چنین تشکّلی براندازی را مبتکرانه از پیشبریم. در همان حال نیز ما نمیتوانیم براندازی را منفعلانه بپذیریم و سپس دست به ایجاد تشکّلی بزنیم که برای دموکراسی مشروطه و پاسداری از آن لازم است. هردوی این وظایف، براندازی و بازسازی ایران یعنی استقرار نظام مشروطه و دموکراسی واقعی چندحزبی باهم پیوند درونی دارند و تشکّلی که هماکنون از وحدت مشروطهخواهان به امر براندازی بپردازد، در جریان آن آبدیده و مستحکم گردد، نمونه رفتار حزبی برای دیگران باشد. اعتماد ملت را در مبارزه مرگ و زندگی با رژیم خونآشام خمینی جلب کرده باشد، تنها چنین تشکّلی در فردای پس از براندازی قادر است، ایران را بهسوی دموکراسی چندحزبی و ثبات سیاسی ببرد.
اگر ما مشروطهخواهان ایران پیش از فتنه خمینی دارای چنین سازمانی بودیم، بیگمان کشور بدین سادگی به دست مشتی ملای ازخدابیخبر و عامل دستنشانده نمیافتاد؛ زیرا حتی در آن صورت نیازی به دخالت ارتش هم نبود. این احزاب بزرگ سیاسی هستند که باید از حق حاکمیت، آزادی و منافع والای ملت ایران دفاع کنند. ملت مشروطهخواه و آزادیطلب ایران در آن روزگار سخت بیدفاع ماند و سنگر قانون اساسی بهسادگی به دست دشمن افتاد. بگذار از این درس تلخ تاریخ بیاموزیم و کاری را که از هماکنون ضرورت دارد به پشت گوش غفلتهای تازهتری نیندازیم. امروز اگر من و شما ملت مشروطهخواه باز دست به ایجاد تشکل سیاسی خود نزنیم، فردا چه کسی تضمین میکند که یک اقلیت ستمگر دیگر ملت ما را به کجراه مطامع و بدعتهای ماجراجویانه خود نکشاند؟ شاه و ارتش آن چنانکه تاریخ به اثبات رسانده است برای این کار کافی نیستند. آنها شرط لازماند ولی شرط کافی را باید در پیوند و جمع آنها با تشکل سیاسی خود ملت مشروطهخواه و رهبران آگاه و مسئول آن و شعور و شجاعت سیاسی اعضاء آن سازمان دانست.
۳- طیف جمهوریخواه و سلطنتطلبی:
مواضع نیروهای سیاسی حاضر درصحنه، بین جمهوریخواهی و سلطنتطلبی در نوسان است. لیکن این صورت کلی قضیه است. در حقیقت طیف وسیعی از عقاید چه بین جمهوریخواهان و چه بین سلطنتطلبان وجود دارد که ما ذیلاً به موشکافی و تحلیلی از آن میپردازیم. تجزیه این طیف به اجزاء متشکلهاش، نشان خواهد داد که ملت کجا قرار دارد. ما کجا قرار داریم و چه امکاناتی برای اتحاد کدام نیروها موجود است. همچنین باید دید که در میان آرایش نیروهای موجود، چه کسانی بخت موفقیت و پیروزی دارند.
تحلیل خود را از جمهوریخواهان آغاز میکنیم:
صفحه را ورق بزنید