14.3 C
تهران
یکشنبه, ۲۷. آبان , ۱۴۰۳

ایران، خاورمیانه و جهان

۶- شرایط موفقیت دکترین «صلح آمریکایی»

استراتژی گسترده جهان غرب و در درجه اول آمریکا، به چند شرط اساسی نیاز دارد تا موفقیت آمیز بوده و اهداف مورد نظر طراحان آن را برآورده کند:

الف- موافقت کامل هم پیمانان آمریکا در آسیای غربی خاورمیانه. این امر تا حدود زیادی به تحقق پیوسته است. در کنفرانس «فص» در مراکش که اکثریت کشورهای عربی خاورمیانه در آن شرکت داشتند، ضمن بررسی طرح به رسمیت شناختن اسراییل، مسئله کشور فلسطین را هم مورد توجه قرار دادند. جریان مزبور حاکی از هماهنگی کشورهای عربی با عربستان، مصر و اردن می‌باشد. شرط عراق در آن است که اسرائیل از نققه تجزیه عراق به سه کشور «شیعی»، «سُنی» و «کردستان» دست برداشته و تمامیت ارضی و استقلال آن کشور را محترم بشمارد (۱۶) و از سوی دیگر، سوریه نیز دست از تحریکات مرزی بردارد و حدود خود را رعایت کند. احتمال در آن است که رژیم کنونی اسراییل (مناخیم بگین) موضع راست افراطی خود را از دست بگذارد، در غیر این صورت پیروزی شمعون پرز (جناح میانه رو) در انتخابات قریب‌الوقوع آن کشور حتمی به نظر می‌رسد. موضع و نقش پاکستان و ترکیه نیز در این میان شایان توجه می‌باشد.

ترکیه در همراهی کامل با نظریات آمریکا است و بار سنگینی را در تاکتیک‌های نظامی- سیاسی اخیر بر دوش دارد؛ اما رژیم پاکستان از یک سو درگیر مسئله افغانستان بوده و از سوی دیگر به سوی عدم ثبات سیاسی گام بر می‌دارد، زیرا رژیم مزبور نتوانسته الگوی اسلامی را بر جامعه مسلمانان آن کشور کاملاً تحمیل کند و با واکنش‌های شدیدی روبرو گشته است و به همین دلیل در موضع ضعیفی قرار دارد.

ب- همراهی کامل هم پیمانان اروپایی آمریکا: کشورهای اروپایی به خصوص انگلستان و فرانسه دارای اطلاعات و تجربیات وسیعی در خاورمیانه هستند و عوامل نفوذی آنها، ریشه‌ای مستحکم در جوامع این منطقه یافته اند که از طریق تجارت و تبادل اطلاعات سیاسی به استحکام آن افزوده می‌گردد. این دو کشور به همراه آلمان، سوییس، اتریش و ایتالیا روابط خرید و فروش کالایی و مبادله ارزی با کشورهای خاورمیانه داشته و تجربیاتی کسب کرده‌اند که کشور آمریکا هنوز از آن‌ها برخوردار نمی‌باشد. کشورهای مزبور در جبهه ضد شوروی اروپا عضو می‌باشند و این امر نقش آنان را پراهمیتتر می‌سازد.

ج- همنوایی پیآمدهای استراتژی «صلح آمریکایی» با اشکال و جلوه‌های فرهنگی- سیاسی ملل خاورمیانه

اگر استراتژی غرب منجر به بروز تحولات وسیع اجتماعی در این منطقه گردد که جنبه‌های مترقی برای این کشورها در بر نداشته باشد و باعث لطمه به رشد اقتصادی آن‌ها شود، پیروزی نهایی «صلح آمریکایی» مسلماً تحت علامت سوال قرار خواهد گرفت؛ اما اگر باعث زدودن جنبه‌های کهنه و ارتجاعی حیات فرهنگی- سیاسی ملل مزبور، حفظ سنن مترقی و منافع و دستآوردهای اقتصادی آنان گردد، حتماً با توجه به اقبال ملل خاورمیانه روبرو خواهد شد.

د- در نظر گرفتن دامنه انعطاف شوروی و هم پیمانان او

چنانچه استراتژی وسیع غرب بخواهد شوروی را در خارج از حد منافع حیاتی او تحت فشار بگذارد، واکنشی در جهت خلاف دریافت خواهد کرد. منافع حیاتی شوروی در حال حاضر در یک طیف افغانستان- لهستان قرار دارد. فشار بیش از اندازه به شوروی احتمالاً به بروز عکس‌العمل سیاسی آن کشور در ایران منجر خواهد شد. در این صورت امکان به قدرت رسیدن عوامل وابسته به مسکو حداقل در بخشی از کشور ایران فراوان است (بالکانیزه کردن کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا، آذربایجان). این امر مسلماً برخلاف تمایل جهان غرب در محفوظ ماندن تمامیت ارضی ایران است.

 

۷- مسئله ایران و دکترین «صلح آمریکایی»

ایران کلید اصلی قفل ناگشوده بحران خاورمیانه است و بنابراین وضعیت مهمی که در مجموع پهنه خاورمیانه دارد، دارای اهمیت فراوانی نیز در استراتژی غرب می‌باشد. طرح کمپ دیوید دوم و امکان فلسطینی‌ها در یک سرزمین مانند اردن و نوار غزه، با حل مسئله بی ثباتی سیاسی در ایران ظاهراً ارتباط زمانی نزدیکی دارند. مسئله از دید ناظران غربی آن است که چه رژیمی می‌تواند ثبات و یکپارچگی سیاسی ایران را حفظ نماید، مشروط بر آنکه منافع جهان غرب دستخوش فنا نشده و یا آنکه از حداقل موجود (نیفتادن رژیم اسلامی به دامان شرق) کمی به سوی حداکثر (رابط بیشتر و گرمتر با غرب) حرکت کند. از این دیدگاه، چندین امکان از نظر طراحان استراتژی غرب موجود است:

الفبرقرار ماندن نظام جمهوری اسلامی به شرط تغییرات اساسی در آن تا بتواند به حیات خود ادامه دهد (زیرا به شکل موجود قادر به ادامه حیات نیست) و شکل و محتوا و آثار سیاسی آن قابل قبول جامعه ایرانی باشد. این امکان هم اکنون وجود دارد. گروهی موسوم به «حجتی» یافت شده‌اند که در موضع سخت راست افراطی ایستاده و از گرایش به شرق انتقاد می‌ورزند. آنان در مواضع «مجلس شورای اسلامی»، کادرهای درجه اول سیاسی رژیم و در درون توده‌های حزب‌اللهی طرفداران و عناصر فراوانی به دست آورده‌اند. برخی از ناظران، موجودیت گروه «حجتی» ها را ناشی از تاکتیک مقامات عالی رژیم اسلامی می‌دانند که دارد در برابر رزم آرایی جهان غرب، باب تفاهم و مذاکره را باز نگه می‌دارد تا از این طریق غربیان را بیش از این نرنجاند و جای پایی در سیاست خارجی بدست آورد و بالاخره، غرب را به براندازی خود «تحریک» و «وسوسه» ننماید. برخی دیگر از ناظران، ظهور این گروه را با نفوذ عوامل غرب در رژیم در ارتباط می‌بینند و به عبارت ساده‌تر، «حجتی» ها را عوامل خود جهان غرب در رژیم اسلامی بشمار می‌آورند که دارد به تدریج در ایران نفوذ سابق خود را تجدید می‌کند. هر چه هست، «حجتی» ها در رابطه‌ای کاملاً استوار با طرفداران «نرم شدن» رژیم اسلامی قرار دارند. گر چه این رابطه عیان نیست ولی موجودیت دارد؛ زیرا طرفداران «نرم شدن»، رژیم نیز همان منطق سیاسی را بکار می‌برند که احیاناً برخی از مقامات تصمیم‌گیری در درون رژیم، در اتخاذ تاکتیک «باز کردن باب مذاکره با غرب» بکار برده‌اند. غرض آن است که به هر صورت رژیم اسلامی از درون کمی لیبرالیزه شده ولی همچنان تحت بنیاد ارزشی «ولایت فقیه»، با غرب هم مجدداً «آشتی» کـرده و به آن امتیاز بدهد و او را راضی نگـاه دارد (۱۷) .

ب- ریزش جمهوری اسلامی به نفع یک رژیم جمهوری ملایم و محافظه کار طرفدار غرب

برخی از سیاست بازان ایرانی که طرفدار یک جمهوری نسبتاً «اسلامی» ولی عاری از حاکمیت «ولایت فقیه» می‌باشند، در صددند که با یک «کودتای کاخی» و شاید به همکاری عناصر «روحانی» و نظامی و مسلماً با کمک گرفتن از غرب، یک نظام موجه و قابل قبول جامعه ایرانی را بر سر کار آورند و به غرب نشان دهند که از دلیری کافی برای جلوگیری از هجوم سرخ برخوردارند. از جمله طرفداران این نظر، بازرگان، باقی ماندگان جبهه ملی متلاشی شده و آخوندهای لیبرال می‌باشند که مدتی نیز در همکاری با عناصری چون قطب زاده و پناهندگان جبهه ملی در اروپا بدین امر خطیر دست زدند و هم اکنون ساکت نشسته و منتظر موقعیت مناسب می‌باشند (۱۸) . چنین رژیمی احیاناً قادر به برقراری روابط حسنه و مناسبات بازرگانی با غرب بوده و به «آرام سازی» جامعه و زدودن «تب انقلاب» که می‌تواند فرصت طلایی در اختیار کمونیستها قرار دهد، مشغول می‌گردد.

ج- استقرار مجدد نظام سلطنت مشروطه در ایران

این امکان نیز وجود دارد که سلطنت مشروطه در ایران استقرار یابد و از این طریق ثبات سیاسی و تمامیت ارضی آن تضمین گردد. چنین نظامی مسلماً به تجدید سازماندهی اقتصادی، اصلاحات ضروری در قانون اساسی مشروطه، برقراری آزادی‌های مندرج در قانون اساسی و استقرار حاکمیت ملی دست می‌زند. از لحاظ خارجی نیز سیاست مستقل ملی را اتخاذ می‌کند و لزوماً با جهان غرب باب تفاهم و مودّت را خواهد گشود.

بنابراین، به «تب انقلابی» خارج از حد و عوامفریبی‌های خیابانی پایان داده می‌شود و بازسازی کشور در دستور قرار می‌گیرد. خصوصیات فوق‌الذکر جزو تفکیک ناپذیر نظام سلطنت مشروطه‌اند و وجود چنین نظامی، بدون عناصر مزبور غیر ممکن به نظر می‌رسد، زیرا دوران رشد و رفاه اقتصادی در ایران در اذهان ایرانیان صرفاً در تداعی با «پادشاهی مشروطه» می‌آید و چنانچه نظام مزبور به سیاستها و برنامه‌های فوق‌الذکر نپردازد، محبوبیت و مشروعیتی بدست نیاورده و بزودی ساقط می‌شود. بنا بر ملاحظات بالا، یکی از ایده‌آل ترین حالات ممکنه برای حل مسئله ایران و برگرداندن ثبات سیاسی به آن و حفاظت کامل آن از دستبرد کمونیسم، استقرار مجدد سلطنت مشروطه در ایران می‌باشد.

لازم است یادآوری شود که نظام مزبور با پادشاهی «رضاشاه دوم پهلوی» تداوم و استقرار می‌یابد و چنانچه ادعاهای سلطنت طلبانه برخی ها به جد گرفته شود، چیزی جز آشوب و هرج و مرج بر نخواهد انگیخت و این نمی‌تواند برای ناظران غربی مطلوب باشد.

د- آخرین احتمالات ممکنه، استقرار یک «جمهوری دمکراتیک اسلامی» و تفوق رادیکالیزم اسلامی بر جامعه ایرانی است.

چنین حالتی آنقدر به دور از تصور عقلانی است که حتی پخش شایعاتی در این مورد را باید «آغاز یک برنامه جدی برای تجزیه ایران» خواند. لزومی نیست که خطرات چنین حالتی تکرار گردد، با این وجود باید خاطر نشان کرد که رادیکالیزم اسلامی یا ترکیبی از مارکسیسم اسلامی، نه تنها دارای محبوبیت و پذیرشی در مردم ایران نیست، بلکه به علت آنکه پایگاه اجتماعی ندارد، واکنش‌های تند و حاد ایجاد کرده و به همان هدف خدمت می‌کند که مطلوب شوروی است، یعنی بالکانیزه شدن ایران و تولید جمهوری های متعدد در کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا و بلوچستان.

 

۸- موضع سیاسی ایرانیان در قبال استراتژی «صلح آمریکایی»

آنچه که تحت عنوان «مسئله ایران و دکترین «صلح آمریکایی»به شرح در آمد، بررسی امکانات و حالات مختلفی بود که از دید طراحان استراتژی مزبور و ناظران غربی می‌تواند مطرح باشد؛ اما موضع سیاسی ایرانیان در قبال آن چیست، چگونه شکل می‌گیرد و چه نقطه نظرهایی را تشکیل می‌دهد، سوالاتی است که از جانب نیروهای درون جامعه ایران مطرح می‌باشد و باید در این رابطه اظهار گردد. نیروهای ملی و آزادیخواه ایران، مانند تمام کشورهای دیگر در سراسر جهان، بدون شک طالب حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، برقراری امنیت و گسترش آزادی‌های مندرج در قانون، رشد و رفاه اقتصادی و برخورداری از حیثیت بین‌المللی هستند. تنش های درون جامعه ایرانی مسلماً آنقدر ادامه خواهد یافت که به تمام مطالبات بالا پاسخ مثبت داده شود. اگر استراتژی «صلح آمریکایی» بتواند با اهداف فوق‌الذکر و درخواست‌های نیروهای آزادیخواه و ملی گرای ایرانی تطابق یابد مورد اقبال ایرانیان قرار خواهد گرفت و اگر نتواند در این مسیر گام بردارد، با موج مخالفت ایرانیان روبرو خواهد شد و این چیزی نیست به جز آغاز مبارزه‌ای دیگر که نهایتاً به ثبات سیاسی ایران در کوتاه مدت منجر نمی‌شود. در جریان این «انطباق یابی» مسایل دیگری نیز مطرح است که نقطه نظرهای خاص ایرانیان را در بر دارد:

الف- عقب نشینی تاکتیکی شوروی در مسئله ایران می‌تواند «آمادگی» او برای دور تازه مبارزه تعبیر شود؛ بنابراین نباید به آن دلخوش بود و چنین تصور کرد که شوروی به سادگی از ایران دست بر خواهد داشت و میدان را خالی خواهد کرد. شوروی به هر طریق خواهد کوشید که اگر بتواند به بلواهای تجزیه طلبان گرم نگهدارد و به انتظار فرصت مناسب نشیند. احتمال دیگر آن است که در اثر توافقهای ابرقدر‌تها، شوروی مجبور به عقب نشینی دراز مدت گردد، اما این عقب نشینی حتی اگر با گرفتن امتیازات سیاسی- اقتصادی از جهان غرب توام باشد، هیچگاه استراتژیک نیست و چنین تصوری خیال باطل است و بس. چنانچه این عقب نشینی تاکتیکی شوروی در صورت تغییر رژیم سیاسی ایران انجام پذیرد، کمترین امتیازی که شوروی مطالبه می‌کند، آزادی فعالیت عوامل دست نشانده اش می‌باشد (حزب توده). با این وجود، واقع بینی سیاسی و دیپلماسی حکم می‌کند که روابط حسن همجواری و احترام متقابل به حقوق ملتها و شناختن حق حاکمیت آنها، بین ایران و شوروی همیشه برقرار باشد و محفوظ بماند.

ب- طرح «صلح آمریکایی» از عیوبی برخوردار است که از نظر نیروهای آزادیخواه ایران باید مرتفع گردند، واِلا گرفتاریهای سیاسی آنی و دراز مدت به همراه خواهند آورد. این عیوب شامل اند بر:

*- تزلزل عقیده سیاسی در دستگاه رهبری آمریکا. گروه‌های فشار اقتصادی و سیاسی که در هیأت حاکمه آمریکا دارای نفوذ و بُرد فراوان هستند، ثابت کرده‌اند که منافع درازمدت جهان غرب و همراه با آن منافع بسیاری از کشورهای عضو جهان آزاد را فدای منافع فوری خود می‌کنند. فی‌المثل برای صنایع اتومبیل سازی غربی، ایجاد شغل و جلوگیری از بحران بیکاری که یک پدیده موقتی و گذرا است، برخی از اوقات بر منافع کلی جامعه غربی ترجیح داده شده و راه حل‌های عاجلی در پیش گرفته می‌شود که در درازمدت به نفع هیچکس نیست ولی به ضرر همه است و سودش بالاخره به آشوب طلبان بین‌المللی می‌رسد. از این لحاظ، مسائل مزبور که شاید جهانی باشد، از قبیل بحران‌های اقتصادی بین‌المللی، مناسبات بازرگانی، تامین انرژی و سیاست‌های انرژی فسیلی و اتمی و حل مشکلات پولی جهان غرب و کشورهای عضو جهان آزاد، باید در چهارچوب یک تفاهم بین‌المللی مورد بررسی و اتخاذ تصمیم قرار گیرند. حکومت‌های غربی باید بپذیرند که بدون حل مشکلات عمومی جهان و بدون گذشت فراوان آنها، نباید توقع فداکاری از کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه داشته باشند. چنین توقعی نه تنها اخلاقی و انسانی نیست، بلکه حتی منافع خودشان را در درازمدت به باد فنا می‌دهد.

*- کمک به نیروهای ملی، آزادی خواه و پیشرفت گرای سراسر جهان می‌تواند به محبوبیت غرب، بخصوص آمریکا بیفزاید؛ اما کمک برخی از گروه‌های علنی و یا مخفی وابسته به هیأت حاکمه آن کشور به امثال اخوان‌المسلمین در ایران و یا طرفداران پرنس عبدالله در عربستان، باعث ایجاد جوّ عدم تفاهم و بی‌اعتمادی می‌گردد. ملل خاور میانه بالاخره به اسرار مگوی سیاسی آگاهی می‌یابند و چنانچه رد پای عناصر غربی را در زند و بندهای سیاسی ضد منافع ملی شان مشاهده کنند، به سختی می‌توانند به بنیادهای فکری غربی و یا دست دوستی آن‌ها نظر مساعد نشان دهند.

*- دستکاری در اشکال طبیعی و بوم شناسی فرهنگی- سیاسی ملتها و یا تغییر مرزها و یا برقراری عادات نوین که سر سازگاری با محیط اجتماعی ملل خاورمیانه ندارند، می‌تواند به «بحران هویت» و یا «مرزبندی ایدئولوژیک» جدید در این کشورها منجر شود (به نفع کمونیسم) و توده‌های اکثراً ناآگاه را به رادیکالیزم مذهبی- سیاسی از نوع بنیادگرایی اسلامی سوق دهد که در هر شکل و به هر ترتیبی، با منافع ملی کشورهای خاورمیانه در درازمدت درگیری پیدا می‌کند. بین میهن پرستی افراطی و ضد خارجی جنون آسای (از همان نوعی که به ناصریسم معروف است) از یکسو و امت گرایی و یا جهان وطنی از سوی دیگر، مرزی کشیده شده که «راه سوم» یا آلترناتیو واقعی در آن جا قرار دارد. آلترناتیو واقعی، حفظ مرزهای کنونی کشورها، احترام به حق حیات و حق بهره‌مندی از نعمات زمینی ملتها و کمک به توسعه جنبه‌های انسانی حقوق بشر است و این اهداف تحقق نمی‌یابد مگر با درک واقعی گرفتاریها و مشکلات ملل خاورمیانه.

ج- به نظر می‌رسد که حرکت سیاسی جدید جهان عرب در چهارچوب «صلح آمریکایی» و در پرتو خواست واقعی ملت ایران به سوی کمک به اعاده سلطنت مشروطه در ایران باشد. در این صورت ایرانیان باید بر این موج استراتژیک جدید سوار شده و سواری خود را از آن بگیرند تا آنکه موفق به برقراری حاکمیت ملی، استقلال کشور و ثبات سیاسی و ادامه رشد مطلوب اقتصادی و بالاخره محیط زیست انسانی عاری از ترور و ارعاب گردند. این امر نباید با نظریه «چراغ سبز» یکی دانست و ایرانیان را طرفدار و منتظر «چراغ سبز» غرب بشمار آورد. سیاست، دنیایی سرشار از روش‌های گوناگون اعمال نظریات شخصی و گروهی است. روش‌های ایرانیان نیز در برخورد به امور سیاسی بسیار متنوع و ناشی از تجربه تاریخی چند هزار ساله آن‌ها است. بدین جهت، در موقعیت تاریخ کنونی بهره‌گیری از اوضاع مساعد بین‌المللی، نه تنها عاقلانه و ضروری است، بلکه محقانه و شایسته میباشد. از سوی دیگر نباید اجازه داد که بهره‌گیری از موج استراتژیک جهان غرب در راندن کمونیسم از خاورمیانه به موج دومی اذن دخول دهد که همانا غرب گرایی و وابستگی به جهان غرب می‌باشد. همکاری و دوستی بین‌المللی تا آنجا که به منافع ملی و استقلال سیاسی و اقتصادی ایران لطمه نزند، جایز است و بیش از این حد، مسلماً خطا است.

د- با در نظر گرفتن دلایل متعدد داخلی و خارجی، باید پذیرفت که تنها راه حل مشکل ایران استقرار نظام سلطنت مشروطه می‌باشد. سنت ۳ هزار ساله پادشاهی در این کشور، سُنت ۷۵ ساله مشروطیت، اوضاع خاص جغرافیایی ایران، علائق و رفتارشناسی جامعه ایرانی، واقعیت‌های نظریه «ثبات سیاسی»، محتویات نظام مشروطه، خصوصاً امر حاکمیت ملی و نیاز عمیق ملت ایران به دموکراسی سیاسی و رشد اقتصادی و بهره‌مندی از زندگانی سعادت آمیز و دلایل فراوان دیگر، حاکی از محبوبیت و نتیجتاً مقبولیت عام سلطنت مشروطه در بین مردم ایران است. قانون اساسی مشروطه نیز که در حکم یک میثاق جمعی و نشان دهنده «اراده عمومی» ملت ایران است، مبنای حقوقی و قانونی این «مشروعیت» می‌باشد؛ بنابراین ملت ایران بدون شک از این موضع سیاسی به کلیه پدیده‌های داخلی و سیاسی خارجی، از جمله دکترین «صلح آمریکایی» می‌نگرد.

 

۹- حاصل سخن

الف- علیرغم برخورد نادرست جهان غرب با مسائل ایران در سال‌های گذشته، خصوصاً نقش منفی غرب در وقایع ۱۳۵۷ که منجر به سقوط رژیم شاه فقید و نظام سیاسی ایران گردید، باید پذیرفت که در چهارچوب نظام دو قطبی جهان در عصر حاضر نمی‌توان از واقعیت‌های سیاسی طفره رفت و با آنها عناد ورزید؛ بنابراین جای ایران در عین درک غریزه ذاتی حفظ استقلال ایرانیان و گرایش شدید آ‌نها به حفظ حیثیت مستقل خود، در جهان آزاد (غیر کمونیستی) است و بدین جهت باید همچنان با جهان غرب به داد و ستد فرهنگی- سیاسی و اقتصادی بپردازد. به دیگر معنا، سهم فرهنگی ایران در تمامی جهان، کمک به تلاش‌های آزادیخواهانه و حقوق انسانی و سعادت نوع بشر است و با تام روایی شرق ایدئولوژیک و نظام ضد بشری کمونیسم و بهره کشی «دولت» از فرد یکسو و با توسعه طلبی سوسیال امپریالیستی و جهانخواری آن از سوی دیگر، هیچگونه سر سازش و تفاهمی ندارد.

ب- باید تحت هر شرایطی، تمامیت ارضی و استقلال کشور ایران و وحدت ملی آن حفظ شود. در غیر اینصورت مبارزه ملی ایرانیان ادامه خواهد یافت و این مبارزه به هر شکل که جلوه‌گر شود، ثبات و تعادل سیاسی را در خاورمیانه بهم می‌زند و به جنگ سرد و احیاناً جنگ «گرم» جدیدی می‌انجامد که سایر کشورهای حوزه خلیج فارس را در بر خواهد گرفت. علاوه بر آن، تنها در صورت استقرار مجدد سلطنت مشروطه است که می‌توان از «ثبات سیاسی» در ایران مطمئن بود. دلایل این امر به شرح در آمده و لازم به تکرار نیست، تنها این نکته قابل تذکر است که مشروعیت یک رژیم سیاسی را نمی‌توان به ضرب گلوله کسب کرد و این مقبولیت و محبوبیت خود رژیم است که گواه مشروعیت آن می‌شود. کما اینکه رژیم جمهوری اسلامی نتوانست در دوران ۳،۵ سال گذشته محبوبیت یابد؛ بنابراین مشروعیتی ندارد و صرفاً به اتکا قوای قهریه و محیط ارعاب و فشار استوار مانده است و همگان می‌دانند که این استواری دیگر دوامی ندارد و پایه‌های رژیم اسلامی از بیخ و بُن پوسیده و در حال زوال و ریزش می‌باشد.

ج- دکترین «صلح آمریکایی» می‌تواند به شرط استفاده درست و تحت خط مشی سیاسی متحد نیروهای ملی و آزادی خواه ایران و تدبیر عمومی، یک پدیده «مثبت» سیاست خارجی بوده و «امیدوار کننده» تلقی شود ولی چنانچه موج استراتژیک جدید غرب بر مطالبات و نیازهای واقعی جامعه ایران «سوار شود» اثرات مضرّی به دنبال خواهد داشت که فقط دوتای آنها یعنی برانگیختن حس دشمنی در روابط خارجی ایران و شوروی و تحلیل جامعه ایران از لحاظ فرهنگی- سیاسی و اقتصادی- مالی در منافع جهان غرب، کافی است که «مشروطه نوین» و نوپای ایران را از پا بیاندازد؛ بنابراین قبل از هر چیز و مهمتر از هر امر دیگر، اصل «سیاست مستقل ملی ایران» قرار دارد که باید سرلوحه تمامی اقدامات سیاست خارجی ایران آینده گردد.

د- نیروهای آزادیخواه و ملی ایران در آینده مسلماً در موضع کنونی خود خواهند ماند و بر استقرار نظام سلطنت مشروطه پافشاری خواهند ورزید و به مبارزه خود ادامه خواهند داد.

بنابراین، هرگونه تغییری در اوضاع سیاسی ایران را، چه توسط نیروهای داخلی و چه به کمک نیروهای خارجی پدید آید، تحت نظر قرار می‌دهند و تمامی مکانیسم های سیاست خارجی و ارتباطات داخلی آن را به دقت بررسی می‌کنند تا به هدف سیاسی مطلوب خود نایل آیند و از حوادث نامطلوب احتمالی جلوگیری نمایند؛ و از آنجا که خواست ملت ایران در استقرار سلطنت مشروطه و برقراری ثبات و امنیت و استقلال تحقق می‌یابد، با هر گونه شکل بندی دیگری سیاسی مخالفت می‌کنند.

زیرا تنها در چنین صورتی است که آرمانهای ملی به سرانجام می‌رسند و صلح بین‌المللی و منطقه حفظ می‌گردد. در این مسیر ناهموار و گذرگاه صعب‌العبور، مسایل بی شمار دیگری مطرح می‌باشند که باید راه حلهای مناسب آن‌ها را جستجو گر. مثلاً چرا تنها سلطنت مشروطه می‌تواند حافظ منافع ملی ما و صلح بین‌المللی باشد؟ سیاست خارجی ایران آینده از چه نقطه مشروعی حرکت می‌کند؟ اهداف سیاست خارجی ما چیست؟ کشور ایران در چه موضع تاریخی قرار گرفته و باید به چگونه آیندهای نظر دوزد؟ سعی ما در آن است که بدین سوال‌ها در حد بضاعت علمی مان پاسخ مناسب دهیم، از این رو ادامه بررسی تحلیلی خود را در شماره آینده به نظر خواهیم رسانید … ادامه دارد

 

 

 

منابع و ملاحظات:

۱- «وضعیت میانه» یک موقعیت تاریخی- سیاسی است که در آن، یک کشور بین دو یا چند نیروی سیاسی دیگر قرار گرفته و برخی از اوقات با هجوم همگی آنان روبرو است، برخی از اوقات نیز توازن نیرو را در بین آنان به نفع خود برقرار می‌سازد. کورت شوماخر آلمانی، اوضاع آلمان را نیز «وضعیت میانه» نامیده است.

۲- ژئوپولیتیک یا Geopolitic به معنای ارتباط سیاست و اوضاع جغرافیائی است ولی دارای مفهوم گسترده‌ای شده است که توسط آن موقعیت سیاسی یک کشور در رابطه با موقعیت فرهنگی- جغرافیایی و اقتصادی- جغرافیایی سنجیده می‌گردد.

۳- برای مطالعه بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب ذیل:

تاریخ سرزمین های اسلامی، برتولد اشپولر

Handbuch der Orientalistik: 6. Bd. Geschichte der islamischen Länder, B. Spuler, 1952

4- ژئواستراتژی Geostrategy را می‌توان تقریباً با ژئوپولیتیک یکی دانست. تفاوت در آنست که ژئواستراتژیک به اهداف سیاسی و پروژه های ناشی از آنها وابسته می‌باشد.

۵- دولت تامپون Buffer-State عبارت است از کشوری که حایل بین دو قدرت سیاسی متنازع بوده و منافع هر یک ار نسبت به دیگری محفوظ نگاه می‌دارد و از برخورد آن دو به علت «خنثی بودن» خود، جلوگیری می‌نماید.

۶- مکتب واقع‌بینی سیاسی Realpolitk که مفسر بزرگ سیاسی هانس مورگنتاو آن را در کتاب «سیاست در قرن بیستم» خود تشریح کرده است.

۷- برای مطالعه در این مورد به کتاب‌های ذیل مراجعه کنید که مراجع بسیار معتبری در تحلیل سیاست خارجی ایران هستند:

۱- The foreign Policy of Iran, 1900-1941: R. Ramazani, 1966

2- Tran’s foreign Policy, 1941-1973: R. Ramazani, 1975

3- “Le Moyen-oireint”, Politique etrangere, No. 2. William Griffith, 1975

۸- در مورد نقش منفی غرب در ایران و در سقوط رژیم شاه فقید منافع فراوان موجود است: خاطرات سولیوان سفیر آمریکا در ایران به نام (ماموریت در تهران)، مقالات ادوارد سابلیه ژورنالیست فرانسوی، خاطرات نیکسون در کتاب «جنگ واقعی»، خاطرات فریدون هویدا در کتاب او، مقالات نشریات

Campaign, New Solidarity, Christian Science Monitor

و هزاران نوشته دیگر، از جمله خاطرات سیاسی شاه فقید در کتاب «پاسخ به تاریخ» تایید کننده نقش منفی غرب هستند.

۹- برای مطالعه در مسائل مزبور به منابع زیر مراجعه کنید:

  • نفت ما و مسایل حقوقی آن: م- موحد
  • تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران: فواد روحانی

۱- Development of the Iranian Oil Industry: Fereidun Fesharaki, 1976

2- Iran 1980-85, Problems and Challenges of Development: Royal Institute of International Affairs, 1976

۱۰- در ۱۹۴۴ در شهر برتون وودز، قراردادی بین کشورهای غربی به انعقاد رسید که بر طبق آن صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی تاسیس شد. تمرکز سرمایه به شکل طلا و ارز کشورهای عضو در این صندوق که ابتدا جمعاً ۲۱ میلیارد دلار بود و بعداً به ۲۱۸ میلیارد دلار در ۱۹۷۴ رسید، باعث گردید که آمریکا نقش ارزشمندی یافته و هرگونه تغییری در اوضاع رشد اقتصادی آن، اروپا و سایر نقاط جهان آزاد را دستخوش مخاطره سازد. به همین جهت علیرغم موافقت نامه اسمیتسونین در ۱۹۷۲ و «کمیته ۲۰» و ایجاد «حق برداشت مخصوص»، اروپاییان به این نتیجه رسیدند که فقط با صنعتی کردن نقاط مستعد جهان سوم و توزیع سرمایه مجدد جهانی می‌توان به بحرانها خاتمه داد. به این جهت با کشورهای قدرتمند اوپک به توافق رسیدند؛ اما مذاکرات در چهارچوب طرح «شمال و جنوب» ادامه یافت و به نتیجه نهایی نرسید. در همین زمان بود که تزلزل اقتصادی اروپا و آشوب انگیزی در خاورمیانه مورد توجه انگلو- آمریکایی قرار گرفت. مراجعه کنید به کتاب:

International Monetary Relations: B. Yeager, London, 1976

۱۱- برای مطالعه درباره این طرح به نشریات آمریکایی به خصوص نیوزویک در ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ مراجعه کنید.

۱۲- برای مطالعه در این زمینه به مقاله ذیل مراجعه کنید:

The Anatomy of Islamic Revival: Middle East Journal: R. Hrair Dekmejian, 1980

13- بخشی از گروه‌های نفوذ در هیأت حاکمه آمریکا، از نظریه دموکراتها پشتیبانی می‌کنند و حکومت جمهوریخواه را به ادامه حمایت از رژیم اسلامی ایران تشویق می‌نمایند. نماینده این گونه طرز تلقی را در بین کارشناسان انستیتوی سلطنتی مطالعات بین‌المللی مانند Bernard Lewis, Adeed Dawisha و دیگران می‌توان یافت.

۱۴- موضوع قراردادهای فروش لوازم یدکی به صنایع ماشین سازی ایران توسط انگلستان، قرارداد فروش اسلحه سبک از جانب آلمان، فروش اسلحه آمریکایی توسط اسراییل و بسیاری قراردادهای دیگر جهان غرب با ایران که به تدریج از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ انعقاد یافته اند تا علیرغم سردی ظاهری روابط سیاسی، رژیم اسلامی را از گرایش دربست به جهان شرق باز دارند.

۱۵- اصطلاح «صلح آمریکایی» Pax Americana” برای اولین بار در روزنامه Neue Zürcher Zeitung به تاریخ ۵ سپتامبر ۸۲ و در مقاله «صلح آمریکایی برای خاورمیانه» بکار رفته است و پس از آن در نشریات نیوزویک، تایم، اکسپرس به آن اشاره شده است.

۱۶- اظهارات یک افسر عالیرتبه ارتش اسراییل راجع به عراق که در مقاله «جنگ مقدس خمینی» در نشریه نیوزویک به تاریخ ۲۶ ژوییه ۱۹۸۲ درج گردیده است، دایر بر اینکه ایده آل سیاسی اسراییل، تجزیه عراق به سه «کشور» می‌باشد تا خطر افراطیت دولت عراق از اسراییل کم گردد.

۱۷- لازم به تذکر است که بین سران «حجتی» و رهبران باند «اخوان‌المسلمین» در ایران ارتباط ارگانیک وجود دارد. آخوند خامنه ای که از رهبران فکری اخوان‌المسلمین ایران است با همکاری آخوند منتظری این جریان سیاسی را به راه انداخته‌اند. رجوع کنید به اظهارات آن دو در نشریات دولتی و نیز به کتاب «ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی» نوشته سید قطب مصری، ترجمه خامنه ای، تهران ۱۳۵۰.

ضمناً باید مطلع بود که شبکه اخوان‌المسلمین در جهان اسلام با همکاری فکری برخی نظریه پردازان غربی مانند «برژینسکی» عمل می‌کند.

۱۸- لازم به تذکر است که تاکنون چند کوشش از جانب این گروه‌ها بعمل آمده، از جمله مبارزه بازرگان با حزب‌اللهی ها و نیز چند کودتای ناموفق «غربی».

 

Banner

برگرفته از مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۳، آذرماه ۱۳۶۱

  • ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
  • بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی

پیشگفتاری برای نوشتارهای فراموش شده

 

بازگشت به صفحه اول

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر