16.7 C
تهران
شنبه, ۸. اردیبهشت , ۱۴۰۳

نخستین پیروزی گفتمان نسل چهارم

نخستین پیروزی گفتمان نسل چهارم

آذر ۱۸, ۱۳۸۳

 

شش ماهی پیش در این ستون (٩ ژوئیه ۲٠٠۴، نیمروز ۷٩۲) از چهار نسل پس از انقلاب مشروطه و شکل گرفتن جامعه سیاسی در ایران و گفتمان (به معنی بحث سیاسی غالب) هر نسل سخن رفت.

نسل اول، نسل انقلاب مشروطه، به گفتمان آزادی و ترقی و ناسیونالیسم شناخته بود.

نسل دوم، نسل رضاشاهی، ترقی‌خواهی و ناسیونالیسم را برتر از آزادی گذاشت،

نسل سوم، نسل محمدرضا شاه، دوپاره شد و گفتمان رضاشاهی با گفتمان مذهبی و شیعی- مارکسیستی و انقلابی گری جهان‌سومی در جنگی آشتی‌ناپذیر افتاد.

نسل چهارم، نسل انقلاب اسلامی، چه قربانی و چه پیروزمند انقلاب، تاکنون از زندان آن آزاد نشده است و در همان عوالم، نبردهای گذشته را می‌جنگد.

آن نوشته با این اشاره خوش‌بینانه پایان یافت که نسل چهارمی که برمی‌آید نه‌تنها گفتمان روبه‌زوال نسل در سراَشیب سوم را پشت سرنهاده است، به سنتزی از تاریخ صدساله ایران دست‌یافته است که می‌توان آن را گفتمان لیبرال دمکرات با ظرفیت یگانه‌اش برای توسعه همه‌سویه و بارنگ تند ناسیونالیستی، یک ناسیونالیسم نگه‌دارنده و دفاعی، تعریف کرد. در چنین گفتمانی بحث بر سر این نیست که چه نام‌هایی، روز باشد یا شخص یا رویداد، اهمیت تعیین‌کننده دارند. بحث بر سر این است که برای برون‌رفت از لجنزار سیاست ایران که جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین ولی نه یگانه مظهر آن است چه باید کرد؟ چگونه می‌توان سیاست را از دست پایین‌ترین لایه‌های فرهنگی و بی‌اعتقاد (سینیک) ترین دکانداران سیاسی درآورد؟ چگونه می‌توان مردمان را از چنبر تقدس و یکسونگری و تعصب رهانید و به رواداری و عقل سلیم و سود شخصی روشنرایانه رهنمون شد؟

اکنون از درون‌تیرگی جمهوری اسلامی، از گوشه زندان‌های آن، ندایی می‌رسد، تائید کننده هر امید و خوش‌بینی به نسل پس از انقلاب. فراخوان ملی همه‌پرسی (رفراندم) متنی است که بسیار بیش از عنوان خود را دربر می‌گیرد و مبالغه نخواهد بود اگر آن را سرآغاز دوران پس از انقلاب اسلامی بشماریم. صدسال پویش جامعه ایرانی برای توسعه، برای رسیدن به اروپا، برای برپائی یک نظام عادلانه قانونی، در این فراخوان به پاسخ درست خود می‌رسد. در این متن کوتاه ولی پرمعنی نه‌تنها یک شیوه دمکراتیک و دور از خشونت و زورگوئی یا فریبکاری برای پس از جمهوری اسلامی پیشنهادشده است (حال یا در مرحله پایانی رژیم، یا پس‌ازآن)؛ نه‌تنها حق مردم به تعیین نظام سیاسی آینده ایران نخست به‌صورت انتخاب نمایندگان مجلس مؤسسان و سپس نظر دادن درباره پیش‌نویس قانون اساسی در یک همه‌پرسی شناخته‌شده است؛ نه‌تنها همه این فرایند در شرایط آزادی و زیر نظارت نهادهای بین‌المللی پیش بینی شده است، بلکه طبیعت و ویژگی آن نظام نیز به روشنی محکوم‌شده است. فراخوان، یک قانون اساسی نوین بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن می‌خواهد که به معنی یک نظام دمکراسی نمایندگی محدود به حقوق افراد جامعه ازجمله حقوق اقلیت‌های مذهبی و قومی است و برابری زن و مرد و جدائی دین از حکومت در آن صراحت دارد. ولی فراخوان فراتر از این‌ها می‌رود.

پیام فراخوان هیچ‌چیز کمتر از گذار از گفتمان نسل انقلاب به گفتمان تازه نیست. هنگامی‌که امضاکنندگان از اصل ” شکل‌گیری گفتمان رفراندم ملی در ایران دفاع” می‌کنند و انتظار دارند “پس از شکل‌گیری گفتمانی مسلط در میان مردم و نخبگان سیاسی آزادیخواه کشور گام‌های بعدی برداشته شود” به‌طورقطع از کشاکش‌های مسلکی و فرقه‌ای و قبیله‌ای، از زدوخورد بر سر دوره‌ها و شخصیت‌های تاریخی، از حذف کردن کسان، هرکه و هرجا بوده باشند، جدا می‌شوند. روی سخن آنان با مشروطه‌خواه و جمهوری‌خواه و مصدقی و شاهی و چپ و راست نیست. مرزبندی آن‌ها بیرون از این ملاحظات تنگ است. آن‌ها خطی میان اعلامیه جهانی حقوق بشر و هر که با آن موافق نیست و بیش از همه جمهوری اسلامی کشیده‌اند. گفتمان این نسل تازه این است؛ گفتمان دمکراسی و حقوق بشر، گفتمان پیشرفته‌ترین جامعه‌های بشری و نه واماندگانی که پرسش‌های امروز را به پاسخ‌های کهنه دیروز وا‌می‌گذارند. برجسته‌ترین سخنگویان این نسل در ایران از برگرد هم آمدن نیروهای آزاداندیش و دمکرات دم می‌زنند و اعلام می‌دارند که هیچ‌کس حق حذف کردن دیگران را ندارد. این پیامی است که در جامعه‌ای به تنگ آمده از جهان تنگ سیاسی‌کاران سنتی و چشم دوخته به آینده‌ای که باید متفاوت باشد، وگرنه ارزش کوشیدن نخواهد داشت، همه‌جا را برمی‌دارد.

نسلی که گذشته و اکنونش را از او گرفته‌اند و دارند آینده‌اش را نیز می‌گیرند بر پیشینیان خود می‌شورد و قالب‌های ذهنی زنان و مردانی را که نه هیچ درجه اشتباهی برایشان بس است نه هیچ فرصتی برای از دست دادن، درهم می‌شکند. آن‌ها که در درون می‌خواهند این نسل را در مرداب سیاسی و فکری خود نگهدارند بی‌آبروتر می‌شوند، اگر خود بیست میلیون و بیشتر رأی آورده باشند یا گلوله آدمکشان رژیم را در گردن داشته باشند؛ و آن‌ها که در بیرون هر چه بیشتر کلیشه‌ها را تکرار می‌کنند تا هرچه کمتر واقعیات را ببینند پیوسته از آن ده‌ها میلیون بیگانه‌تر می‌افتند. یک عصر تازه روشنگری و روشنرائی در ایران سرزده است که می‌باید دریافت و با آن راه آمد. از دل تیرگی دوران چهل‌ساله انقلابی (از برآمدن اندیشه‌های نیهیلیستی چه در صورت اسلامی و چه مارکسیست جهان‌سومی آن) تا انقلاب و حکومت اسلامی، نسل تازه ایرانیان با چشمانی روشن، نظری گشاده به سراسر موقعیت خود می‌اندازد و چاره‌ای مگر دور شدن از دل‌مشغولی‌ها و دست‌وپا زدن‌های حق‌به‌جانب و دروغ‌ها و اغراق‌ها و نیمه حقیقت‌های پدران و مادران خود نمی‌بیند. از آن پدران و مادران، کمتری در این نگاه تازه انبازند. بقیه نیز اگر نخواهند بی‌ربط‌تر از این‌ها شوند می‌باید “چشم‌ها را بشویند.” مسئله ایران، آن هشتاددرصدی از مردم که درگذشته نسل پیشین شرکتی نداشته‌اند و بار آن را بر دوش دارند، پاک کردن خرده‌حساب‌های سی سال و پنجاه سال پیش نیست. اگر کسانی کاری مهم‌تر از آن ندارند مشکل خودشان است.

* * *

امضاهای فراخوان به هرچند برسد (می‌باید کوشید و تلاش‌های رژیم و عوامل آن و نیز کسانی را که به‌جز عیب نمی‌بینند و نمی‌خواهند ببینند خنثی کرد تا مردم هر چه بیشتر بپیوندند) این ابتکار کوشندگان درون مرز تا همین‌جا اثر خود را در دگرگونی قطعی گفتمان و روحیه سیاسی گذاشته است. جز گران‌جانان پادرگل و اصلاح‌نشده (نشدنی؟) راست و چپ و دوم خردادیان ورشکسته در درون و بیرون، همه گرایش‌های سیاسی جدی که می‌خواهند آینده‌ای داشته باشند و بدهی خود را به مردم بپردازند ــ حتا کسانی که گله اصلی‌شان بی‌خبر بودن و دست نداشتن در فراخوان است ــ معنی و اهمیت آن را دریافته‌اند. در بیرون تاکنون سه گروه‌بندی مهم جمهوری‌خواه، جبهه ملی، اتحاد جمهوری‌خواهان و سازمان فدائیان خلق ایران (‌اکثریت) همراه با حزب مشروطه ایران به فراخوان پیوسته‌اند و گروه‌های کوچک‌تر بسیار دیگر به‌تدریج می‌پیوندند. این همرائی بی‌سابقه از بیداری بر حقیقتی نشانه دارد که اعلامیه هیئت سیاسی-اجرائی سازمان فدائیان خلق (اکثریت) به مناسبت روز جهانی حقوق بشر بهتر از همه آن را بیان می‌کند:

در برابر حکومتی که موارد پایمال شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط آن تنها به … محدود نمی‌شود، صفوف انسان‌هایی قرار دارد که بانگ حق‌طلبانه آنان هرچه رسا‌تر به گوش می‌رسد. اکنون تقریباً همه نیروهای سیاسی ایران به‌استثنای وابستگان به حکومت فقها، سعادت مردم ایران را در وهله نخست در تلاش برای تحقق اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌دانند. بازتاب گسترده ابتکار جمعی از فعالان سیاسی آزادیخواه داخل کشور در طرح خواست شکل‌گیری حکومتی پایبند به اعلامیه جهانی حقوق بشر قبل از هر چیز نشانگر آن است که مردم و نیروهای سیاسی ایران در این‌که جان کلام و فشرده همه خواسته‌ای ایرانیان حقوق بشر است زبان مشترکی یافته‌اند. مردم ایران اکنون به‌خوبی می‌دانند که این حقوق مرز و نسبیت فرهنگی نمی‌شناسد و جهان‌شمول است. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) خشنود است از اینکه آرزوی بیان‌شده در فراخوان ده دسامبر سال گذشته ما مبنی بر اینکه «همه نیروهای آزادیخواه ایرانی برای تحقق اصول و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و اسناد مکمل آن در کشورمان،‌ همکاری‌های سیاسی را سازمان دهند و مبارزه ایرانیان برای دستیابی به این حقوق را ارتقا بخشند» با ابتکارهای صورت گرفته در یک سال اخیر گام‌های بلندی به تحقق خود نزدیک شده است. ما از این همکاری استقبال می‌کنیم و دست همه هم‌میهنانی را که اعلامیه جهانی حقوق بشر را کارپایه تلاش خود می‌دانند می‌فشاریم“.

این پیامی است که یک سازمان سیاسی مسئول، نه گروهی مذهب زده سیاسی، یا شتاب‌زده و اسیر پیش‌داوری، از فراخوان می‌گیرد: زمینه‌ای فراهم‌شده است تا گفتار و کردار سیاسی را به پایه پیشرفته‌ترین عناصر در جامعه ایرانی برسانیم و بقایای کهنه‌پرستان را یا به خود آوریم یا به خود بگذاریم تا به جائی که در تاریخ منتظر آن‌هاست بروند. در برابر چنین واکنشی می‌توان مخالفان جورواجور فراخوان را در بیرون گذاشت: آن‌ها که متن را نخوانده یا عمداً ندیده گرفته ادعا می‌کنند فراخوان برای تغییر یا اصلاح یا ترمیم قانون اساسی جمهوری اسلامی و در دست‌دوم خردادی‌هاست (بیشترین حملات در درون از سوی اصلاح‌طلبان بی‌اعتبار صورت می‌گیرد زیرا فراخوان با تأکید بر ناممکن بودن اصلاحات، فرش را پاک از زیر پای دوم خرداد و مانندهایش کشیده است.) آن‌ها که فراخوان را محکوم می‌کنند که چرا به‌صراحت نگفته است همه‌پرسی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و به این بسنده کرده است که این رژیم با منافع و موجودیت ایران در تضاد است و می‌باید جایش را به نظامی دیگر بدهد. یا آن‌ها که ایراد می‌گیرند چرا از عرفیگرائی که باز در اعلامیه جهانی به‌صورت آزادی مذهبی آمده است به‌صراحت یاد نکرده است (از هردو گروه می‌باید پرسید حاضرند شعارهای تندوتیز خود را در ایران و از درون زندان اوین بدهند؛ و آیا تا همین اندازه‌اش را در ایران جرئت می‌کردند؟ آیا ما که به بیرون زده‌ایم از آن‌ها که به رنج ماندن ساخته‌اند بستانکار هم هستیم؟) آن‌ها که شعار سرنگونی می‌دهند زیرا لابد معتقدند عملی است وگرنه فسانه‌ای می‌گویند و در خواب می‌شوند؛ ولی همه‌پرسی و انتخابات آزاد مجلس مؤسسان را زیر نظارت نهادهای بین‌المللی ناممکن می‌دانند زیرا رژیم رضایت نخواهد داد (چون به معنی مرگ جمهوری اسلامی یا مرحله پس‌ازآن است.) گوئی رژیم به سرنگونی خودش آسان‌تر رضایت خواهد داد.

بر اینان می‌باید آزاد اندیشانی را افزود که حتا در یک فراخوان ملی “همه” پرسی تنها همفکران را راه می‌دهند و زبان ملامت‌شان بر خیانت‌کارانی از فرقه خودشان که دگراندیشان را نیز درشمار همه می‌آورند دراز است. یا “استراتژی” هائی را که خواهان بسیج همگانی و تمرکز بر تحریم انتخابات ریاست‌جمهوری‌اند و از یاد می‌برند که در انتخابات خرداد، مردمی در کار نخواهند بود که چنان تمرکزی را لازم داشته باشند. همین بس که به دو انتخابات آخری در جمهوری اسلامی بنگرند. دلسوزان دیگری هستند که “دریغ از راه دور و رنج بسیارگویان،” نیکخواهانه توصیه می‌کنند که هیچ دستی به ترکیب جمهوری اسلامی زده نشود و کوشش‌ها را بر آزادی زندانیان و باز کردن فضای سیاسی بگذارند. یک نگاه به پشت ذهن عموم مخالف خوانان و نه کسانی که از سر سوءتفاهم مشکلاتی با متن دارند، داستان دیگری می‌گوید. واماندگان فضای ذهنی نسل انقلاب در دو سوی افراطی طیف سیاست، جهان آشنای خود را می‌بینند که در پیرامونشان فرومی‌ریزد. دشمنی‌هایی که معنای زندگی‌شان بود روی به آمادگی برای رواداری، برای گفت‌وشنود، توافق بر اصول و اختلاف در هر چه دیگر که بخواهند دارد. ذهن‌هایی که آزادمنشی و دمکراسی را مانند جسم خارجی پس می‌زنند با هراس با پدیده‌های خطرناکی مانند همرائی consensus و مصالحه compromise روبرو می‌شوند که دارد سپهر تازه سیاست ایران را می‌سازد. (همرائی و مصالحه، گوهر دمکراسی لیبرال و به معنی آن است که در یک نظام سیاسی سالم هیچ‌کس به همه یا حداکثر آنچه می‌خواهد نمی‌رسد.)

دکتر داریوش همایون
دکتر داریوش همایون

هردو سر افراطی طیف سیاسی از فراخوان همه‌پرسی، ناقوس مرگ را می‌شنود: راست نوستالژیک که در تئوری‌های توطئه پایان‌ناپذیر خود منجمد شده است و نمی‌خواهد بپذیرد که زندگی و جهان واقع هر چه بیشتر از آن فاصله می‌گیرد. چپ تراژیک که مانند همگنان تندرو اسلام‌گرا یا راست‌گرای خود جز در رویارویی زنده نیست و بر روی‌هم سخنی جز در دشمنی از یک‌سو و نیایش مقدسات از سوی دیگر ندارد و نومیدانه به تکه‌پاره‌های ایدئولوژی چند بار شکست‌خورده چسبیده است ــ اگر دشمنی و کینه کور و قدرت‌طلبی محض و بهر بها را ایدئولوژی بنامیم. مشکل هردو گروه در نامهاست. چرا این نام‌ها در کنار هم قرارگرفته‌اند؟ اصلاً چرا این‌ها، هستند؟

اما در توصیه نیکخواهانی که مبارزه “مینی مالیست” را توصیه می‌کنند می‌توان عنصر سازنده‌ای سراغ کرد. با توجه به اینکه پیشبرد فراخوان جلو هیچ فعالیت دیگری را مگر ــ تااندازه‌ای ــ ادامه بدزبانی نخواهد گرفت، بسیار بجا خواهد بود که فعالیت‌های هم‌گروه فعالان و سازمان‌های سیاسی امضاکننده مثلاً در دفاع از حقوق بشر در جمهوری اسلامی آغاز شود.

* * *

نمی‌باید انتظار داشت که فراخوان به‌خودی‌خود به‌سلامت یا حتا به روشن شدن پیکار رهائی ایران کمک کند. متن فراخوان هر چه هم تفسیر ناپذیر باشد در دست کسان به هرگونه درخواهد آمد و بهانه به دست مخالفان خواهد داد که خود متن را مبهم و اختلاف انگیز وانمود سازند. علاوه بر این درهای وسوسه باز و چنگال رژیم دراز است. یک جنبش بی‌شکل و خودجوش می‌تواند آشفته شود. تهیه‌کنندگان متن در آغاز می‌خواستند ترتیباتی رسمی برای اداره آن بدهند. ولی امضاکنندگان در ایران به‌درستی نخواستند مسئول کارهایی که بی کنترل و حتا آگاهی آنان در چهارگوشه جهان خواهد شد به قلم روند. هر گروهی که مسئولیتی در این کار بر عهده گیرد به‌آسانی می‌تواند از سوی دیگران چالش شود ــ حسادت‌ها و کارشکنی‌های مدعیان روزافزون به کنار. انجام انتخابات در میان امضاکنندگان برای برگزیدن شورای رهبری یا هماهنگی، یک کابوس تشکیلاتی است بی‌آنکه مسئله مشروعیت را به‌کلی حل کند. از همه این‌ها گذشته چیز زیادی نیست که نیاز به شورای رهبری و مانندهای آن داشته باشد. مسئله اصلی در این جنبش حفظ اعتبار متن است که نخستین امضاکنندگان در آن بیشترین مسئولیت رادارند؛ و اداره تارنمای فراخوان است به صورتی که اعتماد عمومی خدشه برندارد؛ و روشنگری درباره آن و تشویق مردم به امضاست که همه هواداران می‌باید در آن بکوشند.

وفاداری به متن فراخوان در گفتگوها و مصاحبه‌ها به‌ویژه از سوی پیشگامان، حیاتی است. این درست است که آن‌ها ادعای متولی بودن ندارند ولی اگر خود اندکی نیز از متن عقب بنشینند سراسر جنبش را سست خواهند کرد. آن‌ها مسلماً تا به همه‌پرسی، نه درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی، بلکه به یک “قانون اساسی نوین” که در متن آمده است، برسند بحث‌ها و کشاکش‌ها داشته‌اند ولی سرانجام بیم از دست دادن موافقان و ترساندن را به کناری گذاشته‌اند و فرمول درست را در فراخوان آورده‌اند. اکنون نیز نباید از واکنش‌های احتمالی ترسید و ذره‌ای در بحث فراخوان از متن کوتاه آمد. به همین ترتیب در اداره تارنما هر کوششی برای رعایت امانت در شمارش امضاها و جلوگیری از تقلب خرابکاران که ازنظر فنی امکان داشته باشد و نیز بازتاب نظرات (و نه دشنام‌های) موافق و مخالف به پیشبرد این امر کمک خواهد کرد. وظیفه گردانندگان تارنما آسان نیست ولی کار بزرگی در پیش است که به هر رنجی می‌ارزد.

پس از گذشت شش دهه و دو نسل، گفتار تازه‌ای دارد جانشین غوغای سیاسی‌کاران می‌شود. این بار چپ و راست و درون و بیرون به‌هم‌پیوسته‌اند. گفتاری است که عناصر سازنده گفتمان‌های سه نسل پیشین را در خود دارد و در جهان نوین سده بیست و یکم می‌زید. بجای ایرادات لفظی و عیب‌جوئی‌های کم‌اهمیت، اگرنه نامربوط می‌باید در شناساندن و شکافتن این گفتار تازه کوشید. همه‌پرسی برای یک قانون اساسی لیبرال دمکرات بجای قانون اساسی و ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، آن‌هم با تأمل و تهیه‌های کافی توسط مجلس مؤسسان انتخابی و همه فرایند انتخاباتی زیر نظارت نهادهای بین‌المللی. این است گفتار تازه‌ای که می‌توان از آن زمینه‌ای برای یک تلاش همگانی ساخت. عناصر بااهمیت در این گفتار، “همه” است که در را بر دشمنی‌های قبیله‌ای در سیاست ایران می‌بندد؛ آزادی است که می‌بینیم تازه‌تازه دارد از سوی بخش عمده طبقه سیاسی ایران کشف می‌شود؛ اعلامیه جهانی حقوق بشر است که هم دمکراسی و هم لیبرالیسم، هم حکومت اکثریت و هم حقوق سلب نشدنی فرد در آن آمده است؛ نظارت نهادهای بین‌المللی است که جز در صورت آزادی عمل همگانی میسر نخواهد بود؛ مجلس مؤسسانی است که مردم آزادانه انتخاب می‌کنند؛ تدبیر و تأمل است که جلو تصمیمات شتاب‌زده و زیر تأثیر هیجانات لحظه را می‌گیرد و عرصه را بر عوام‌فریبان فرصت‌طلب می‌بندد.

فراخوان نیاز به سخنگویان هر چه بیشتری دارد که معانی ژرف و ظرفیت‌های شگرف آن را باز کنند و بحث سیاسی را از مکرر گوئی‌های پنجاه شصت‌ساله و به‌ویژه بیست سی‌ساله گذشته به درآورند؛ مانند هر سخن دیگری، دامنه و برد فراخوان بستگی به توانائی گویندگانش دارد: تا کجا را ببینند و تا کجا همراهش بروند. مسئله بسیار مهم پس از فراخوان، مسئله رسیدن به چنان مرحله‌ای، البته بر عهده نیروهای سیاسی خواهد بود و ربطی به فراخوان ندارد. فراخوان یک “نقشه راه” برای پس از جمهوری اسلامی است ــ حال پس از فروپاشی، مانند رژیم‌های اروپای خاوری باشد که در بودن خود نابود شدند؛ یا ازهم‌پاشی در یک انفجار. سازمان‌های سیاسی و احزاب می‌توانند استراتژی‌های خود را برای رسیدن به آن مرحله داشته باشند اما بهتر است درباره نقشه راه همرای شوند که آینده ایران درگرو آن است.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر