بیم از حمله امریکا و مخالفت با آن، هردو بهدرستی، بالا میگیرد و اگر نیک به پیامدهای چنان جنگی بنگریم (آقای امیر هوشنگ آریانپور پیامدهای نظامی و مادی آن را در بررسی خود بیان کردهاند) بیشتر به هراس خواهیم افتاد. اکنون کسانی، همه از طیف چپ، در کوششی ستوده برای برطرف کردن خطر جنگ در پی بسیج یک جنبش فراگیر صلح برآمدهاند. به نظر آنان نشان دادن مخالفت عمومی با جنگ و دفاع از صلح، هم کارساز است و هم «سیاست پسند». Politically correct اگر شمار هرچه بیشتری به جبهه صلح بپیوندند جنگ افروزان منزوی خواهند شد. از این گذشته چه کسی میتواند با صلحخواهی مخالفت کند؟
به بحران کنونی از گوشههای گوناگون میتوان نگریست. اگر مشکل اصلی، نفت و «نئوکانها» و شرکتهای چندملیتی باشد، اعلامیهها و تظاهرات ــ با شرکت ایرانیان و صلحخواهان بینالمللی و توسل به سازمان متحد بیاثر (مگر هنگامیکه قدرتها بخواهند) ــ ابتکاری خوشنماست که شاید بتواند جمهوریخواهان پراکندهای را در درون و بیرون برگرد هم بیاورد؛ اما اگر مشکل را از همه گوشههای آن بررسی کنیم، آنگاه جبهه گسترده صلح و دمکراسی و همه امور ستایشآمیز دیگر، جز یک اقدام تبلیغاتی نخواهد بود که به خلاف منظور خود خدمت خواهد کرد. جمهوری اسلامی آرزویی بیش از آن ندارد که جهانیان برنامه اتمی آن را فراموش کنند و نغمه صلح بهاضافه هر چیز دیگر سر دهند. تجزیهطلبان نیز بیش از این نمیخواهند که سرها بهجاهای دیگر گرم باشد.
برای چارهجویی بحران اتمی نخست میباید هر ابهامی را درباره «علت جنگ» زدود. تا هنگامیکه برنامه بیش از بیستساله رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی توسط اسرائیلیان از پرده بیرون نیفتاده بود و خود سران رژیم اعتراف نکرده بودند که هجده سال جهان را فریب دادهاند هیچکس در اندیشه جلوگیری از جمهوری اسلامی بهر وسیله نمیافتاد. ازآنپس نیز پافشاری رژیم در پیشبرد آن برنامه و سخنان و سیاستهای سران حکومت اسلامی کار را بهجایی رسانده است که جنگ میتواند اجتنابناپذیر شود. قدرتهایی هستند که جمهوری اسلامی یا عراق یا سوریه اتمی را تحمل نمیکنند و نکردهاند ــ حقدارند یا ندارند، تغییری در واقعیت نمیدهد.
مسائل دیگر امریکا با رژیم اسلامی دارای چنان اهمیت ژئواستراتژیک و جهانی نیست و امریکا و اسرائیل میتوانند با آن روبهرو شوند. حزبالله و حماس و تروریستهای شیعی و القاعده در عراق راهحلهای محلی لازم دارند و امریکا به سبب آنها خود را درگیر یک جنگ دیگر، آنهم با کشوری مانند ایران نخواهد کرد؛ اما بمب اتمی در دست یک رژیم تروریست، روزیرسان هر جنبش تروریستی که درخواست کند، برای دیگران نپذیرفتنی است. برای هر ایرانی آگاه نیز چنان است. آیا ما میخواهیم حکومت احمدینژادها را آنچنان پیروزمند و ترسناک ببینیم؟
روشن است که عناصری از چپ ایران طبعاً هنوز پاک از دوران جنگ سرد بدر نیامدهاند، ولی مسائل جهانی و بهویژه برآمدن اسلام رزمجو، پیچیدهتر از آن است که با نفت و شرکتهای چندملیتی و نئوکانها توضیح دادنی باشد. فرو کاستن موضوع به صلح در برابر جنگ، حتی با پیوستنش به دمکراسی و جز آن، درواقع پرده دودی خواهد بود که برنامه اتمی در پشت آن دنبال خواهد شد و ازآنجاکه بمب جمهوری اسلامی «علت جنگ» است بر احتمال آن خواهد افزود.
مبارزه ما در این موقعیت ویژه ــ و در عین پایبندی به صلح و دمکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق شهروندی و عدم تمرکز که بیست سال است میگوییم و به رو آورده نمیشود ــ با برنامه اتمی رژیم است که خطر جنگ را پیش آورده؛ که گروههایی را از ایرانی و بیگانه دلگرم کرده و به راه تجزیه ایران انداخته؛ که نهتنها در طیف راست افراطی امریکا بلکه در کشورهای مهم اروپائی نیز جنگ را آشکارا بهعنوان واپسین گزینه روی میز قرار داده است. مبارزه ما همچنین با آنهایی است که به نام دمکراسی، ملت ایران را به ملتهای ایران پارهپاره میکنند و در انتظار جنگاند که سرزمین ایران را نیز پارهپاره کنند.
گزینههای جایگزین جنگ، جدا از تبلیغات و شعارهای زیبا، یا تحریمهای کمرشکن اقتصادی است که روسیه تا چیزی به دست نیاورد از طریق شورای امنیت نخواهد گذاشت؛ یا محاصره دریایی ایران است که ناچار به جنگ خواهد کشید؛ یا گفتگوی مستقیم امریکا و جمهوری اسلامی است با پادرمیانی روسیه. آمریکاییان با پافشاری بر برنامه کار گذاشتن سیستم دفاع ضد موشکی خود در لهستان و جمهوری چک، ولادیمیر پوتین را به خشنترین صورتی چالش کردهاند. این میتواند دری نیز باشد که بر معامله و توافقهای گستردهتر گشوده میشود. آن سیستم مستقیماً به برنامه اتمی جمهوری اسلامی ربط دادهشده است.
ما نمیباید از گشودن این گره در معاملهای به میانجیگری روسیه نگران باشیم. اگر جمهوری اسلامی در برابر گردن نهادن به نظارت بینالمللی و دست برداشتن از فراوری اورانیوم، از امریکا تضمینهای امنیتی و امتیازات اقتصادی بگیرد و روسیه مثلاً برنامه دفاع ضد موشکی امریکا را در همسایگی خود متوقف سازد ما بهعنوان ایرانی و مخالف زیان نخواهیم کرد. (این دورنمایی است که میباید امید به رسیدنش داشت). ما در هیچ صورت نمیباید سرنگون کردن رژیم را از امریکا بخواهیم. دفاع از حقوق بشر در ایران نیز قربانی چنان معاملهای نخواهد بود. هیچ دولتی نمیتواند امضای خود را پای قراردادی بگذارد که دفاع از قربانیان تجاوز به حقوق بشر در آن منع شده باشد. برطرف شدن خطر جنگ و ویرانی و کشتار و تجزیه به بیش از اینها میارزد. (در تجزیه کشورها، جنگ و مداخله خارجی همواره عامل اصلی بوده است. ملت لهستان چهار بار در سدههای هجدهم و بیستم قربانی تقسیم و تجزیه بود؛ ایران سیصد و پنجاه سال از سده ۱۶ تا ۱۹).
جنبش ضد جنگ ایرانیان نمیباید نقش جنبش جهانی صلح و دمکراسی را در چندساله پس از جنگ دوم داشته باشد. آن جنبش جهانی تا هنگامی به راه بود که شوروی با انفجار بمب هیدروژنیاش خود را بهپای امریکا رسانید. اندکی پسازآن تانکهای روسی به جنبشهای مردمی، یکی پس از دیگری، در اروپای شرقی اشغالشده پایان دادند.
همرایی و همکاری برگرد شعار نه جنگ، نه جمهوری اسلامی (شامل برنامه سلاح اتمی) و نه تجزیه، ممکن است پارهای ملی مذهبیهای دنبالهرو و نیازمند رژیم اسلامی و پارهای چپگرایان دنبالهرو و نیازمند ملت سازان را دربر نگیرد ولی با منافع ملی ایران سازگاری بیشتر دارد. یکبار دیگر نمیباید برای رسیدن به مقصد درست سوار قطار عوضی شد.
نوامبر ۲۰۰۷