توحشی که این روزها در خاورمیانه ناظر آن هستیم به نوبه خود کم سابقه است. از مصر تا افغانستان جنگ و جنایت و ناامنی دامانگیر ساکنان این منطقه شده است. آنچه روزگاری بنام “بهار عربی” نوید رهایی ملتهای منطقه از ظلم و استبداد بود، امروز خود به ماتمی بزرگتر مبدل شده است. در حالیکه رژیم جنایتکار اسد با پشتیبانی جمهوری اسلامی همچنان به کشتار مردم بیگناه سوریه ادامه میدهد، در دیگر نقاط منطقه آنچنان آتشی بر پا شده است که فجایع سوریه در میان دیگر حوادث هولناک منطقه رنگ باخته است.
باران موشکهای حماس بر سر مردم اسرائیل و بمباران مداوم ساکنان غیر نظامی غزه از سوی اسرائیل، هر دو مورد اعتراض شورای امنیت سازمان ملل و بیشتر دولتها قرار گرفته است. این درگیری از برخوردهای پیشین جدیتر است و به احتمال زیاد رویدادهای بسیار مهمی را در پی خواهد داشت. توجه مردم دنیا به وضع رقتبار ساکنان غزه که در میان محاصره اقتصادی اسرائیل از سوئی و رژیم سفاک و پلیسی حماس از سوی دگر گرفتار شدهاند بیش از هر زمان جلب شده است. بدون شک این حادثه زنگ خطری است برای آنهایی که هنوز هم به حصول یک توافق سیاسی میان فلسطینیها و اسرائیلیها امیدوارند. این حادثه به خوبی نشان میدهد که بدون ایجاد و تداوم یک مسیر سالم و شجاعانه، از آن نوع توافقهایی که میان پرزیدنت سادات و مناخیم بگین انجام پذیرفت، راه دیگری برای حل این مسأله وجود ندارد.
در دو سوی این اختلاف آنچه موجب عدم پیشرفت مذاکرات شده بیلیاقتی رهبران کنونی است. سادات این شهامت را داشت که با اسرائیل به مذاکره بنشیند و صحرای سینا را پس بگیرد و روابط بین مصر و اسرائیل را عادی کند، ولی امروز کدام رهبر عرب و یا اسرائیلی دارای آن شهامت و جرأت سیاسی و اعتبار بینالمللی است که بتواند چنین گام اساسی را در مسیر صلح و ایجاد تفاهم میان اعراب و اسرائیل بردارد. زمانیکه در آینده اسناد منتشر شود نشان داده خواهد شد که تا چه حد تحریکات و مداخلات جمهوری اسلامی در تداوم این درگیریها تاثیر گذار بوده است.
درباره حوادث این چند روزه مطلب بسیار گفته و شنیده شده است اما آنچه بیش از همه اسباب تعجب و تا حدودی تفرج ناظران را فراهم ساخته عکسالعمل آقای خامنهای نسبت به این ماجراست. خامنهای آنچنان برای مردم فلسطین روضهخوانی میکند و از تجاوز به حقوق بشر و ظلم و تعدی نسبت به مردم غزه سخن میگوید که اگر کسی او و پروندۀ او را نشناسد گمان میبرد مهاتما گاندی زنده شده است و نمیتواند تحمل کند که از دماغ کسی خون جاری شود. کسی نیست از آقای خامنهای بپرسد چرا روزی که دهها جوان ایرانی به دست عوامل خونخوار تو به خاک و خون کشیده شدند اشک بر دیدگانت جاری نشد؟
چگونه است که بیگانه برای تو از ایرانی عزیزتر است. از همه مهمتر کسی نیست از ایشان بپرسد اگر واقعاً به صلح و آرامش در منطقه علاقمند هستی و اگر یک هزارم آنچه در مورد فلسطین میگویی با واقعیت تطبیق داشته باشد چرا در هر فرصت و امکانی که اسرائیل و اعراب به صلح نزدیک شدهاند جمهوری اسلامی و شخص شما بزرگترین موانع را برای پیشگیری از حصول تفاهم اعمال کردهاید؟ باید از ایشان پرسید که اگر صلح و آرامش در منطقه هدف شماست چگونه به خود اجازه میدهید که بیشرمانه نام قاتل انورالسادات، این قهرمان صلح و آشتی بر دیوار خیابانی در پایتخت شما نصب شود؟ آیا در هیچ کجای دنیا از جنایت و آدمکشی اینگونه بیشرمانه و صریح استقبال شده است؟ باید از ایشان پرسید حماس را در غزه و حزبالله را در لبنان چه کسانی حمایت میکنند؟ مبالغ سرسامآور کمکهای مادی و ارسال سلاح و دیگر وسائل به این گروههای تروریستی از چه منبعی ارسال میشود؟ موشکهای آتش افروز حماس از کجا آمده است؟
اگر امروز حمایت واقعی از مردم فلسطین مطرح باشد مسیر این حمایت ایجاد تفاهم میان دو طرف و تأکید بر یافتن یک راهحل مسالمتآمیز است نه تشدید خشونت و ایجاد محیط انزجار و تنفر بیشتر. آیا از خود پرسیدهاید که چرا دراین میان کاسه داغتر از آش شدهاید؟
بسیاری از دستاندرکاران و افرادی که عمری را در مطالعه مسأله فلسطین گذراندهاند بر این باورند که یکی از موانع اصلی حصول توافق میان دو طرف، تحریکات جمهوری اسلامی است. همانگونه که امروز مردم عراق بیش از آنکه از آمریکا و یا کشورهای غربی نگران باشند، نگران دخالتهای جمهوری اسلامی در مسائل داخلی خود هستند، روزی خواهد رسید که فلسطینیها هم، حتی فریبخوردگان حماس، چشمانشان باز خواهد شد و دشمن اصلی خود را خواهند شناخت.
چگونه است که نظام جمهوری اسلامی نمیتواند با آن بخش از نمایندگان واقعی فلسطین که میخواهند برای ملت خود کشوری واقعی ایجاد کنند و در کنار کشور اسرائیل با صلح و آرامش زندگی کنند، آمیزش و همکاری کند؟ از هر فلسطینی مطلعی که شما امروز بپرسید سوای تندروهای دست راستی اسرائیل چه مانع دیگری در راه صلح و تفاهم از پیشرفت مذاکرات میان دو طرف جلوگیری میکند، بیگمان از جمهوری اسلامی نام خواهد برد. مردم فلسطین نیک میدانند که آدمکشهای حاکم بر ایران از مسأله اختلافات اسرائیل و فلسطین به سود خود بهرهبرداری سیاسی میکنند و کوچکترین علاقهای به گسترش تفاهم و صلح در منطقه ندارند.
اشک تمساح آقای خامنهای برای مردم فلسطین جز بدنامی و آبروریزی بیشتر برای این نظام چیزی عاید نمیکند. زمانی که حقایق در اختیار ناظران بینالمللی قرار گیرد و دامنۀ نفوذ جمهوری اسلامی در حماس و حزبالله بیشتر و بیشتر آشکار شود همه خواهند دانست که مانع و مشکل اساسی صلح خاورمیانه در کجا یافت میشود؛ تا زمانی که در ایران نظام جمهوری اسلامی حکمفرماست نه در فلسطین، نه در عراق و نه در افغانستان امکان ایجاد صلح و بهبود زندگی مردم وجود نخواهد داشت.
جمهوری اسلامی نمیتواند در منطقهای که آرامش برقرار است تداوم یابد. ایجاد شرایط غیرعادی در منطقه به ویژه در میان کشورهای همسایه یگانه روش حکومتی است که این جماعت در آن تخصص دارند و اگر روزی نتوانند در گسترش فضای متشنج و خشونتبار موفق شدند شیشه عمرشان به سنگ خواهد خورد. بقای آنها به تداوم خشونت و هرج و مرج در ایران و منطقه وابسته است.
برای جمهوری اسلامی مردم فلسطین بازیچهای بیش نیستند. جمهوری اسلامی از مردم فلسطین، عراق، لبنان و حتی مردم افغانستان وسیلهای ساخته است برای پیگیری امیال و برنامههای جاهطلبانهاش. زمانیکه خامنهای به خود اجازه میدهد که او را امیرالمؤمنین و رهبر مسلمانان جهان خطاب کنند باید برای هر ناظر منصفی این موضوع روشن باشد که این جماعت چه تصورات باور نکردنی را در سر میپرورانند. این یاوهگوئیها سرود به مستان آموختن است و نتیجه آن ظهور امثال ابوبکرالبغدادی رهبر جنایتکاران “داعش” و مدعی خلافت اسلامی.
پاریس: ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۴