دومنش رفتار

  در هفته ای که گذشت در دو سوی عالم دو واقعه رخ داد که در ظاهرهیچ گونه پیوندی آن دو را به یکدیگر مربوط نمی ساخت وباز هم در ظاهر هیچ یک از این دو واقعه با ایران مربوط نبودند. اما درسی که از آن دو حادثه می توان آموخت بسیار با سرنوشت و گذار تاریخی ایران و کشورهای مشابه به سوی دمکراسی در ارتباط است.

یکی از این دو رویداد در شمال اروپا و در یکی از آرام ترین، پیشرفته ترین و متمدن ترین جوامع امروزی دنیا به وقوع پیوست و همانند پُتکی براعصاب و احساسات مردم سراسر جهان فرود آمد. چهره شخص حادثه آفرین درتلویزیون نمایانگرمردی است به ظاهرآرام که اگر شما در خیابان با اوبرخورد می کردید گمان می بردید که به یکی از سازمان های بشردوستانه وابسته است، و یا از آن گروه انسانهای فداکار و انسان دوستی است که برای خدمت به بشریت به اقصی نقاط آفریقا و آسیا سفر می کنند تا مریضی را درمان کنند و یا کودک بی گناهی را از مرگی دردناک و گرسنگی مهلک ناشی از قحطی و فقر نجات دهند. مشاهده عکس او چهره آرام و مصمم «داگ هامرشولد»، سومین دبیر کل سوئدی سازمان ملل که در مسیرانجام وظیفه درکُنگوکشته شد ویا «رائول والنبرگ» دیپلمات سوئدی که صدهایهودی را به هزینه جان خودش از مرگ مسلم نجات داد، در ذهن تداعی می کند. معمولا چهره های آرام و مصمم پاره ای از مردمان شمال اروپا را من ناخود آگاهانه با این نوع انسانها که سعادت و خوشبختی خود را در خدمت به دیگران فدا می کنند، تصور میکنم.

اما آنچه به سختی می توانست در ذهن کسی خطور کند واقعه ای بود که در هفته گذشته جهانیان را متحیر کرد. همه از خود می پرسند چگونه این انسان به ظاهرفریبنده می تواند عامل چنین جنایت مرگبار و دردناکی شود؟ چگونه می شود کسی با بهانۀ نجات اروپا جمعی کودک و نوجوان پُر از عشق و امید به زندگانی و آینده را این چنین دژخیمانه دِرو کند؟ چگونه می شود فکری آنقدر مغشوش، پلید و آشفته باشد که به گمان خود با پایان دادن به زندگانی پر از امید این چنین جمع کثیری از نُوباوگان و جوانان صلح جو و خوشبخت بخواهد درخیال بیمارگونه خود اروپا را نجات دهد.

این شخص، «آندرس برینگ بروویک»، نمونه کامل آن طیف از انسان هایی است که مغز علیل خود را در اختیار اهریمن خشونت، قهر وجنایت قرار داده اند. این مرد از قُماش همان کسانی است که به خیال خود می خواهد اروپا را از سلطه جویی آنها نجات بخشد. او به سهولت می تواند جای خود را با آیت الله هایی که فرمان به آتش کشیدن سینما «رِکس» را صادر کردند و مجریان آن فتوا معاوضه کند. او به سهولت می توانست امروز در خدمت جنایت پیشه گان زندان کهریزک قرار گیرد، در سنگسار زن بی گناهی مشارکت ورزد و یا طناب دار اعدام جوان رزمنده آزادیخواهی را در یکی از زندان های جمهوری اسلامی و یا در ملأ عام به گردن او گره بندد. درظاهرارتباطی میان او و این نوع جنایت ها به چشم نمی خورد اما اندکی دقت و تعمق نشان می دهد که ریشه همه آنهایی که می خواهند نحوه تفکر و شیوه زندگی خود را بر دیگران تحمیل کنند در نهایت از یک آبشخوار تغذیه میکنند.

گولاکِ روسیه ( شوروی)، کشتارگاه ها و کوره های انسان سوزی هیتلر، جنایات مائوتسه تونگ و دستگاه شکنجه و کشتار جمهوری اسلامیست در ایران همه از یک قُماشند و همانند این جنایت کار نروژی برای مشکلات و مسائل دنیا راه حل هائی ساده نسخه پیچی کرده اند. در همه این موارد تعبد، ظلم و فشار را مؤثرترین، کوتاه ترین و مشروعترین شیوه حل مشکلات و اختلاف نظر های سیاسی و اجتماعی می دانند.

جدال”معقول” در امریکا

در آن سوی اقیانوس ها، همزمان و در رقابت با این خبرهیجان انگیز، اتفاق مهم دیگری که شاید نتیجه آن به سرنوشت صدها میلیون انسان در روی کره زمین مرتبط باشد در حال تکوین بود. اگر به دقت بیاندیشیم شباهت این دو رویداد که در ظاهر کاملاً نامحسوس است قابل درک خواهد بود. این دِرام دوم نه در جزیره ای دور افتاده، که در آن یک تروریست افراطی درجامعه ای آزاد در حال کشتن تعدادی جوان دلشاد و بی گناه است، بلکه در شهر واشنگتن با مشارکت چهارصد و سی وپنج نماینده کنگره ویکصد سناتور وکاخ سفید ریاست جمهوری در جریان است. بیش از شش ماه است که این مجموعه منتخبین مردم امریکا بر سر بودجه ومیزان استقراض دولت سرگرم مذاکره ومجادله سیاسی هستند. درآنجا هم آنچه مورد بحث است شیوه رفتاری و انتخاب مسیر پیشرفت جامعه است زیرا تلاش برای حصول توافق برسر تقسیم و تخصیص منابع است و بنا براین در شهر واشنگتن نیز اختلاف نظر در مورد پروژه و مسیر جامعه است. همان مسائلی که در اروپا به صورت مسأله مهاجرت و شیوه زندگانی در جامعه مورد بحث قرار دارد در آمریکا نیز همانگونه مسائل مطرح است اما به صورت تبلور یافته خود درتقسیم و تخصیص منابع و درآمدکه سرانجام همه اولویتها واختلاف سلیقه های سیاسی ومسلکی در بودجه تصویب شده کشور خلاصه شده است. این بار طرفین مذاکره اختلاف خود را با تیر،تفنگ، مسلسل، اعدام وگرسنه کش کردن مردم همانند آنچه استالین و مائو بر سر مخالفان خود آوردند حل نمی کنند. آنقدربه بحث ومذاکره ادامه میدهند تا سرانجام با تلاش خستگی ناپذیر، وتبادل افکار وپذیرفتن متقابل اختلاف نظرهای یکدیگر بتوانند به سازش و توافق برسند. هر دو طرف ناچار خواهند شدپاره ای ازخواسته ها وشرایط طرف دیگررابرای حصول توافق نهائی پذیرا شوند.

اختلاف شیوه عملا میان آنچه در نروژ به وقوع پیوست و آنچه تا این ساعت در امریکا ادامه دارد نه نژادیست و نه جغرافیائی. زیرا آنچه در نروژ اتفاق افتاد در ظاهر امر نه شباهتی به شیوه کار جنایت کاران نازی داشت و نه دژخیمان گولاک روسی و یا بسیجی و پاسدارهای جمهوری اسلامیست در ایران. درواقع در هر دو مورد دو شیوه برخورد با مسائل انسانی مطرح است. یکی شیوه زور، تعبد و خودسری و سرانجام خشونت و قلع و قمع و دیگری نحوه مذاکره و داد و ستد و سرانجام میانه را گرفتن و در نهایت سازش و سازندگی. این کلمه زیبای «Compromise» که نزدیک ترین مترادف آن در زبان فارسی سازش است بسیار کلام پرارزشی است. اگرچه در زبان متعارف ما سازش بیشتر به معنای ساخت و پاخت و توافق غیر اخلاقی جا افتاده است ولی در واقع کلمه سازش مترادفِ به جایی برای کلمه «Compromise» است.

از دو نقطه نظر می توان به این دو نحوه حل اختلافات توجه کرد: از نظرمنطق، مؤثر و کارآمد بودن واضح است که حصول توافق با نظر مخالف وبه هم رسیدن بهتر از جنگ و جدال و سرانجام ضرر متقابل است. این به آن معنی نیست که در همه موارد باید در هررویارویی تسلیم شد. مقاومت در برابر ظلم و اجحاف با حصول توافق بر سر اختلاف نظر بسیار متفاوت است. دلیل دوم برتری این شیوه حل و فصل اختلافات را باید در فلسفه و مبادی اعتقادی افراد و جوامع جستجو کرد. زمانی که کسی برای دیگران همان احترام و حقوقی را قائل باشد که برای خویش خواستار آن است در عمل نیز با این اعتقاد اخلاقی از خشونت و زیاده روی پرهیز خواهد کرد. زمانی که این احترام به حقوق دیگران در جامعه نهادینه شود در آن صورت خشونت و اعمال زور به جای بحث ومذاکره و منطق به تدریج رنگ خواهد باخت. آنچه امروز موجب خوشبینی و دلگرمی است توافق روزافزون بر شیوه مُدارا و اعتدال در جوامع انسانی است. با آنکه هنوز دامنه اعمال خشونت برای دست یابی به اهداف سیاسی و اجتماعی در جهان معاصر گسترده و فراوان است اما رَوند پیشرفت جهان امروز به سوی مُدارا و اعتدال است. برخورد شدید افکار عمومی جهان با فجایعی خشونت بار، چه آنهایی که به دست یک فرد منحرف و بیمار مغزی همانند “دیوانه اُسلو” روی می دهد و چه خشونتی که حکومت ها و ایدئولوژی های افراطی اعمال می کنند، هردو مورد نفرت افراد وجوامع متمدن امروزی است. در حالی که پیشرفت بشریت به سوی اعتدال، دموکراسی و صلح و آرامش است هنوز تا رسیدن به سرمنزل مقصود، مشکلات و مسافت بسیاری در پیش رو است.

آنچه برای ما ایرانی ها دارای اهمیت است رویکرد نسل جوان کشور به رعایت اصول و مبادی عدم خشونت، اعتدال و تحمل است. در روز یازده سپتامبر دو هزار و یک، زمانی که تروریستهای اسلامیست با حمله وحشیانه و جنون آمیز خویش هزاران آمریکائی بی گناه را به قتل رساندند، با اختلاف تنها چند ساعت، دختران و پسران ایرانی با تقبل همه مخاطرات، شمع در دست در تهران اظهار همدردی کردند. این تحرک شجاعانه انساندوستی در کشوری رویدادکه سالهاست در و دیوار آن با شعارهای احمقانه ای از نوع مرگ بر آمریکا آلوده شده است. نسل جوان ایران آزاده، لیبرال و انساندوست است. این نسل مرگ، دشنام وتباهی را ارزانی حکومت آخوندی کرده است.

پاریس: ۲۰۱۱/۲۷/۷

مطالب مربوط

کلید مشکل غرب با اسلام سیاسی در ایران است

نارسایی غرب در برابر بحران

آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر