3.7 C
تهران
چهارشنبه, ۲۸. آذر , ۱۴۰۳

بررسی تحلیلی سیاست‌های محمدرضاشاه فقید(۴)

محمدرضاشاه فقید

در ابتدای عهد مشروطه، اتحادیه‌های کارگری و صنفی در سراسر کشور در حال شکل گرفتن بود. انجمن‌های محلی نیز در اکثر نقاط ایران تشکیل‌شده و بر امور دولتی نظارت می‌کرد (۱۸۰ انجمن در تهران). در شمال ایران سازمان‌های مخفی مجاهدین که در آن خرده‌مالکان، کارگران و دهقانان، پیشه‌وران و اصناف شرکت داشتند، تأسیس‌شده و روزبه‌روز به افراطیت بیشتری روی می‌آوردند. بسیاری از آن‌ها، سازمان‌های شبه سوسیال‌دمکرات بودند. شمال ایران توسط آن سازمان منطقه رشد افکار دمکراتیک شده بود و شیوه غالب «سوسیال‌دموکراسی» بود.

سُنت سوسیال‌دموکراسی در ایران سابقه ۹۰ ساله دارد و از میان گرجیان و آذربایجانیان ایرانی برخاسته است. معروف‌ترین متفکر سیاسی این مکتب «محمدامین رسول‌زاده» است که قبل از انقلاب شوروی با رهبران انقلاب ازجمله لنین و استالین مناظره قلمی داشت و «سوویتیسم» را منطقاً محکوم کرده و سرنوشت آن را «استبداد حزبی» قلمداد می‌کرد. وی به‌اتفاق همفکرانش روزنامه «ایران نو» را انتشار می‌داد. افکار سوسیالیستی بعداً در نزد شیخ محمد خیابانی در تبریز هم ظهور نمود و منجر به قیامی خونین شد. در دوران اولیه مشروطه، ۳۵۰ روزنامه و مجله، افکار عمومی را با درج مطالب اجتماعی و سیاسی دائماً سیراب می‌کردند.

در مجلس دوره دوم دو فراکسیون شامل «اعتدالیون» یعنی نماینده مالکین و بورژوازی دولتی و «دمکرات» یعنی نماینده بورژوازی ملی وجود داشت ولی افکار سیاسی هدایت‌کننده که قادر باشد حق نمایندگی مردم را در مجلس تجلی دهد و از منافع مردم دفاع کند بسیار ضعیف بود و عدم تربیت سیاسی لازم برای اِعمال دموکراسی اجازه پیشبرد امور را به دولت نمی‌داد. وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای روس، عثمانی و انگلیس بر وخامت اوضاع افزود و نظام دموکراسی مشروطه را کاملاً فلج نمود. در این احوال بود که توده‌های مردمی که نیازهای آنان برآورده نشده و از دولت نیز چیزی به‌جز ضعف و ورشکستگی نمی‌دیدند، به جنبش‌های افراطی روی آوردند. این سرآغاز تجزیه ایران به مناطق کوچک‌تر بود. در شمال ایران قیام کوچک خان جنگلی باعث تشتت اوضاع داخلی گردیده بود، در همان حال در جنوب ایران سازمان عشایر تنگستان و دشتستان به رهبری رئیس‌علی دلواری (تنگستانی) و با نیروی ملی‌گرایی برعلیه انگلیس نبردی بی‌امان را به انداخت. (۱۶)

احساس خطر خارجی و بیگانه از یکسو و ناتوانی دولت در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی از سوی دیگر مردم را به جنبش‌های خودبه‌خودی ضد امپریالیستی کشانده بود، در این شرایط «دموکراسی» و مجلس ایران کوچک‌ترین احساس احترامی را برنمی‌انگیخت، خصوصاً آنکه هیئت حاکمه فاسد و بیگانه گرا بود و منافع خود را به منافع ملت ترجیح می‌داد.

بروز انقلاب در شوروی و خروج قوای روس از ایران باعث شد که انگلستان یکه‌تاز صحنه شود و در اوایل ۱۹۱۸ آذربایجان را قوای انگلیس اشغال کرد و به‌سوی رشت به راه افتاده. واحد دیگری به‌طرف شرق دریای خزر حرکت کرد. در اواسط ۱۹۱۸ سراسر ایران در کنترل کامل نظامی انگلیس بود. در ۱۹۲۰ به رهبری شیخ محمد خیابانی، قیام تبریز و سپس آذربایجان شروع شد. هدف از این جنبش اصلاحات، استقلال سیاسی ایران و خودمختاری آذربایجان بود که بالاخره در پاییز همان سال سرکوب شد.

اما در تابستان ۱۹۲۰، قیام جنگل به تأسیس جمهوری گیلان انجامید و هدف بعدی خود را برقراری جمهوری در ایران، اصلاحات، آزادی‌های فردی و اجتماعی و برابری حقوقی قرارداد. آن جمهوری یک سال بعد به «جمهوری شوروی گیلان» تبدیل گردید می‌رفت که به‌پایگاه نفوذ کمونیسم در ایران مبدل شود.

کمیته رهبری این جمهوری مرکب از گروه میرزا کوچک خان مدافع مالکان ملی‌گرا و پیشه‌وران، گروه کارگران کشاورزی به رهبری خالو قربان، گروه روشنفکران شهری به رهبری احسان‌الله خان و گروه کمونیست‌های ایران به رهبری حیدر عمو اوغلی بود.

کمونیست‌ها که از درون حزب «عدالت»، حزب کمونیست ایران را بنیادگذاری کرده بودند (۱۹۲۰) در شهرهای بزرگ ایران فعالیت داشتند. حزب کمونیست ایران چند روزنامه منتشر می‌کرد و در میان کارگران و کشاورزان به ترویج ایدئولوژی خود سرگرم بود و از آن‌طرف در تدارک مبارزه انقلابی علیه رژیم سیاسی کشور از یکسو و امپریالیسم انگلستان از سوی دیگر، در ابتدا آزادانه و سپس در ائتلاف با قیام جنگ به فعالیت پرداخت. مجموع احزاب و نیروهای سیاسی فوق‌الذکر نه‌تنها به «مشروطیت» تازه تأسیس ایران خدمت نمی‌کردند بلکه برعکس به تضعیف و تخریب آن برخاسته بودند، زیرا در آن شرایط سیاسی، رژیم سیاسی حاکم و منافع بیگانه چنان در هم گره‌خورده بودند که تشخیص جهت سیاسی بسیار مشکل بود، ازاین‌جهت، خط‌مشی اکثر احزاب آن زمان، در عین ملی‌گرا بودن اعلامی، پارتیکولاریسم (منطقه‌گرایی) سیاسی یا خودمختاری طلبی و نیز براندازی نظام سیاسی ایران و استقرار جمهوری بود. این تز، بیانگر ترکیب لیبرالیسم دموکراسی- ناسیونالیسم در افکار ترقی‌خواهانه مردم ایران پس از جنگ جهانی اول بود، اما پارتیکولاریسم رشد یابنده، نظام سیاسی حاکم را از درون می‌کاهید.

در بررسی بنیان‌های ایدئولوژیک نظام جوان مشروطه یعنی؛ لیبرالیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم مشاهده می‌شود که هسته مرکزی آموزش‌های اولیه سیاسی در انجمن‌های محلی گذاشته شد که در سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۸ بزرگ‌ترین خدمت را در آشنایی مردم با مفاهیم دمکراتیک به انجام رسانیده و پس از خلع محمدعلی شاه قاجار به‌تدریج اهمیت اساسی خود را از دست دادند و جای آن‌ها را گروه‌ها و احزاب سیاسی تازه متولدشده گرفت. پس روشن است که بنیان‌های ایدئولوژیک مشروطه، ناسیونالیسم و لیبرال دموکراسی بود؛ اما چرا احزاب آتی نتوانستند این مفاهیم را گسترش داده و در مشی سیاسی عمل خود بکار برند و از درون مجلس شورا، دموکراسی نونهال را شاخ و برگ دهند که کاملاً برعکس، سنگر مجلس را رها ساختند و در گوشه و کنار کشور به قیام‌های محلی تبدیل شدند؟ علت اساسی، به هم تنیده بودن منافع هیئت حاکمه و امپریالیسم بود که از یکسو دست دستگاه اداری کشور را در اعطای قراردادهای سخاوتمندانه (قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله با انگلستان) باز می‌گذاشت و از سوی دیگر دولت را در اصلاحات و ترقی و ارضای خواست‌های مردم ناتوان و درمانده ساخته بود. بااین‌وجود، همه‌چیز در یک مقطع زمانی درخطر ریزش بود، لیبرال دموکراسی به‌تدریج رنگ می‌باخت و قیام‌های محلی راه را برای استقرار بیگانگان تازه از راه رسیده فراهم می‌ساخت (جنبش گیلان که در اواخر تحت نفوذ ارتش سرخ درآمده بود و قیام خیابانی که داعیه خودمختاری داشت). ضعف کامل نیروهای سیاسی صالح و ملی در خدمت مشروطه و منافع ملت ایران که خود ناشی از علل دیگر بود به سقوط کامل کشور در دامان تجزیه دائماً خدمت می‌کرد و در چنین شرایطی لیبرال دموکراسی محو می‌شود و ناسیونالیسم رشد می‌کرد تا آنکه شرایط را برای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ فراهم کرد.

«ایرانیان کمی در آن زمان و ایرانیان زیادی در زمان کنونی هستند که قبول ندارند با پیروزی رضاشاه، پیروزی کامل ناسیونالیسم ایران نیز فرارسید.» (17) . رضاشاه فرزند زمان خود بود و حسب تجربیات خود به لیبرال دموکراسی اعتقاد چندانی نداشت و خوشبختی ملت را در آن نمی‌دید. در مقابل به استقلال کامل ایران عقیده داشت و چراغ راهنمای او ناسیونالیسم ایرانی بود، وی سعادت ملت را در رشد و ترقی اقتصادی، ارتش قدرتمند، تولید صنعتی و استقلال کامل اقتصادی و سیاسی می‌جست و برای همین اهداف مبارزه می‌کرد، درنتیجه اگر دموکراسی قربانی می‌شد و یا اگر احزاب سیاسی با برنامه او مخالفت می‌ورزیدند چه باک؟ زیرا برای وی آنچه مهم بود، استقلال کشور و ترقی و رفاه مادی مردم بود. به همین دلیل احزاب مخالف را قدغن ساخت، خودمختاری طلبان را در هم شکست، ارتش قوی به وجود آورد و در سایه قدرت ارتش استقلال ایران را کامل گردانید. (18)

سال‌های سلطنت رضاشاه، سال‌های سازندگی و اصلاحات و پیشرفت بود. علیرغم اقدامات خشن نظامی و سرکوبی مخالفان، مجلس شورای ملی همچنان بکار خود ادامه می‌داد و امور کشور توسط کابینه وزرا به انجام می‌رسید. رضاشاه می‌توانست این را هم در هم بکوبد یعنی اگر مجلس را هم منحل می‌کرد، کسی را یارای مخالفت با او نبود، اما این کار را نکرد، زیرا به‌نظام سیاسی کشور اصولاً احترام می‌گذاشت و مایل بود پس از رشد اقتصادی کافی، نیروهای سیاسی ناسیونالیست را پروای فعالیت کامل دهد. به همین دلیل است که عنوان «دیکتاتور نظامی» به او زیبنده نیست و وی را باید یک «پادشاه مقتدر مصلح» نامید. جنبش ملی در آغاز سلطنت وی، مبارزه قدرتی بین طبقه متوسط به رهبری روشنفکران و اشرافیت مالکان بود. رضاشاه رهبری جنبش ملی را در دست گرفت و مالکان بزرگ، ایلخانان و رهبران محافظه‌کار مذهبی را کنار زد و در مقابل به طبقه متوسط قدرت، حیثیت و نفوذ بخشید درعین‌حال که خود در رأس جنبش نوسازی کشور برقرار ماند. ابزار وی برای تحقق اهدافش، ارتش و مجلس شورا و نمایندگان ناسیونالیست آن از یکسو و طبقه متوسط از سوی دیگر بودند. در پایان سلطنت رضاشاه، زیرساخت اقتصادی- اجتماعی ایران چنان قوی شده بود که می‌توانست به سهولت به جامعه ملل در حال رشد راه یابد. در همان سال‌ها شکاف بزرگی پدید آمد که سرنوشت نیروهای سیاسی ایران را در آینده رقم زد. بخش بزرگی از ناسیونالیست‌ها که ملی‌گرایی بدون لیبرالیسم را بی‌محتوا برمی‌شمردند از اتحاد با رضاشاه سرباز زدند و در موضع مخالف او قرار گرفتند و به‌منظور یافتن پایه‌های سیاسی به اتحاد با خان‌ها، ایلمردان و عناصر مرتجع مذهبی دست یازیدند. لیبرال‌هایی که کاملاً سکولاریست (دنیاگرا) بودند به اتحاد با عناصر مذهبی ضد دنیاگرا پرداختند، لیبرال‌هایی که به جمهوری اعتقاد داشتند علیه سلطنت رضاشاه به مخالفت پرداختند، لیبرال‌هایی که به اصلاحات اعتقاد می‌ورزیدند با اصلاحات شاه عناد ورزیدند. این شکاف بزرگ واقعیت تلخی را هویدا ساخت، نیروهای سیاسی در ایران آن زمان، به دشمن مدعای خود تبدیل شدند و قلب ماهیت کردند و این ناشی از عکس‌العمل سیاسی آنان در برابر اقتدار شاه بود. امری که سال‌ها بعد در سال ۱۳۴۱ و ۱۳۵۷ توسط همان‌ها تکرار شد و لیبرالیسم لیبرال‌ها، فدای خودپرستی رهبران سیاسی گردید و آنان به‌جای اتحاد با شاه، خمینی را حمایت کردند.

علیرغم این نظریه که دوران سلطنت رضاشاه ظاهراً لیبرال دموکراسی را پس زد، بنیان‌های اجتماعی لیبرالیسم در آن دوران، چنان قدرتمند شدند که پس از برکناری شاه از سلطنت، جنبش لیبرالیسم اقتصادی- سیاسی و دموکراسی پارلمانی فوران زد. درواقع، پایگاه اجتماعی هردوی این‌ها در بنیان‌های اقتصادی‌ای بود که در دوران رضاشاه تکامل یافت به این معنی، لیبرالیسم و «دموکراسی» دوران بعدی، مدیون «اقتدار» رضاشاهی بود، نه هیچ عامل دیگری.

یکی از احزاب دیگری که با اصلاحات رضاشاه به مبارزه برخاست، حزب کمونیست ایران بود. این حزب در ۱۲۹۹ شمسی تشکیل شد و در ۱۳۰۴ به زیر زمین رفت. فعالیت عمده آن در میان کارگران بود و به کار برگزاری کنگره و راه انداختن اعتصابات کارگری می‌پرداخت. در ۱۳۱۰ طبق قانونی که به تصویب رسید، فعالیت‌های کمونیستی در ایران قدغن شد. حزب مزبور از ۱۳۱۲ تجدید سازمان داده و به رهبری دکتر تقی ارانی کار خود را ادامه می‌داد. رهبران حزب در ۱۳۱۵ دستگیرشده و طی یک محاکمه که به «محاکمه ۵۳ نفر» معروف گردید، به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شدند و ازجمله آنان دکتر ارانی بود که در ۱۳۱۹ در زندان درگذشت.

بقایای حزب مزبور در ۱۳۲۰ به همراهی با عده دیگری، حزب توده ایران را بنیان نهادند و بعدها به پارلمان هم راه یافتند. کمونیست‌ها در تمام سلطنت رضاشاه، مخالف او باقی ماندند و هیچ‌گاه در نظام پارلمانی پذیرفته نشدند. قلب ماهیت حزب توده و گرایش آن به روسیه نیز باعث گردید که آن حزب نتواند به منافع ملی ایران و به سیستم دمکراتیک پارلمانی خدمت نماید. ازاین‌رو، کمونیست‌ها، همواره یکی از سرسخت‌ترین دشمنان نظام مشروطه بوده‌اند و حد اعلای این خصومت را در اتحاد سیاسی‌شان با استبداد مذهبی و راه‌اندازی توطئه‌ای مشترک علیه نظام قانونی ایران در ۱۳۵۷ به منصه ظهور رسانیدند و پلکان صعود «فاشیسم مذهبی» بر اریکه قدرت شدند (در این افتضاح سیاسی که به خیانت ملی انجامید تمامی رده‌بندی‌های کمونیستی ایران شرکت داشتند، از حزب وابسته توده گرفته تا کمونیست‌های پیرو مائو و کمونیست‌های به‌اصطلاح ملی) (۲۰) .

در سال ۱۳۰۱ شمسی سازمان دیگری به نام «اتحاد ملی» تأسیس شد که دربرگیرنده چند گروه بود ازجمله: حزب سوسیال‌دمکرات به رهبری سلیمان میرزا اسکندری (از بنیان‌گذاران آتی حزب توده) نماینده بورژوازی ملی- حزب سوسیالیست‌های مستقل به رهبری ضیاءالواعظین- حزب سوسیالیست‌های متحد به رهبری صادق طباطبایی که این دوی آخر جایگاه فعالیت بورژوازی و مالکان بود. این سازمان‌ها در ۱۳۰۲ شمسی از هم جدا شدند و جناح چپ آن‌ها به سوسیالیسم گرایش یافت و جناح راست به رضاخان سردار سپه پیوست و حزب «تجدد» را تشکیل داد. این احزاب پاره‌ای فعالیت‌های سیاسی در مجلس و خارج از آن انجام دادند و پس از مدت کوتاهی متفرق شدند و نتوانستند به نیروی حزبی واقعی تبدیل شوند.

دونیروی عمده سیاسی دیگر غیر از احزاب در آغاز سلطنت رضاشاه وجود داشتند که بیشتر به منافع قسمی خود می‌اندیشیدند و هیچ‌گاه حامی منافع ملت در مجلس نبودند. اولی سازمان‌ها و اتحادیه‌های مختلف عشایری بود که بخصوص در منطقه بختیاری و قشقایی فعالیت می‌کردند و معروف‌ترین آن‌ها «اتحاد عشایر جنوب» بود که بختیاری‌ها را با شیخ خزعل مرتبط می‌ساخت و هدف سیاسی آن در اختیار گرفتن مناطق نفت جنوب بود. اتحادیه مزبور با کمک کنسول انگلیس در اهواز در ۱۳۰۱ شمسی تشکیل شد (21) و دست به تبلیغ در مورد «عربستان آزاد» زد. شورش خزعل در ۱۳۰۳ به‌پایان رسید و اتحادیه او نیز از بین رفت، مع‌هذا تلاش رهبران بختیاری برای اثبات ادعای آن‌ها در مالکیت منابع نفتی خوزستان و لرستان پایان نیافت و برخی از آنان در ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ ادعای خود را تکرار کردند و اعدام شدند.

دومین نیرو روحانیون بودند که حضور دائمی در مجلس داشتند و در اتحاد با مالکین بزرگ همواره از منافع رژیم اربابی حمایت می‌کردند (به‌استثنای برخی از روحانیون ملی‌گرا و آزاداندیش). نماینده معروف روحانیت ارتجاعی، مدرس بود که زمانی عَلم «جمهوری» را برافراشت و سپس آن را به کنار زد و زمانی دیگر به مخالفت با اصلاحات رضاشاه برخاست. روحانیون در دوران رضاشاه به نیروی «بازدارنده» تبدیل شدند و به دلیل کوتاه شدن دست آنان از حقوق و قضا، دستگاه آموزشی و اوقاف و نیز برکناری از قدرت اعمال‌نظر در مصوبات پارلمانی، عملاً در محاق فراموشی قرار گرفتند. جدی‌ترین و مرجع‌ترین قشر مخالف اصلاحات و پیشرفت همین گروه بودند. به‌غیراز چند صاحب‌نظر شیعه که در ابتدای مشروطیت به منافع ملی ایران خدمت کردند، نقش دستگاه آخوندیسم همیشه و همه‌جا ارتجاعی، ضد پیشرفت و تمدن و گاه در اتحاد با بیگانگان، استعماری بوده است. این موضع‌گیری باعث شد که روحانیت شیعه نتواند با روح زمانه به‌پیش رود و خود را مهیای پاسخ دادن به نیازهای روز جامعه ایرانی سازد. ازاین‌رو، از حرکت مترقیانه مردم و حتی دولت عقب‌مانده و به موضع ضد ملی کشانیده شد. سال‌ها بعد روحانیت به چند شقه تقسیم شد و بخشی از آنان لیبرال- اسلامی (آیت‌الله بروجردی، حکیم، شریعتمداری)، بخشی آنارشو اسلامی (طالقانی) و بخش اصلی همچنان بنیادگرای اسلامی باقی ماندند و بالاخره هم همین شقه اخیر به رهبری خمینی ارتقا یافت و عصر استبداد و فاشیسم مذهبی را در ایران آغازید …

ادامه دارد…

 

 

منابع و ملاحظات

۱- منظور همان نظریه سیستم ایستون است.

۲- عنوانی که متفقین ازلحاظ تاریخی به ایران دادند.

۳- برای اطلاع بیشتر در این زمینه به مدارک زیر مراجعه کنید:

اداره امور خارجی انگلستان

۱- Enclosure in Bullard to Eden. 26. Mar. 43

2- Diplomacy in the Near and Middle East: J. Hurewitz, 1956

3- The Second World War: W. Churchill, London, 1948-54

4- از نامه‌های ریدرز بولارد سفیر وقت انگلیس در تهران به ایدن وزیر خارجه آن کشور در ۲۶ آوریل ۱۹۴۵، رجوع کنید به:

Enclosure in Bullard to Eden, 26. Ap.1945

در آرشیوهای اداره امور خارجی انگلستان

۵- از منابع آماری سازمان ملل متحد و آمار بانک مرکزی و بانک ملی ایران

۶- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:

  • برخورد افکار و تکامل پارلمانی در مجلس اول، فریدون آدمیت، (مقالات تاریخی)
  • نمایندگان مجلس شورای ملی در ۲۱ دوره قانون‌گذاری: زهرا تشجیعی

۷- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:

  • کارنامه مصدق: پارسا یمگانی، انتشارات مصدق، تهران، ۱۳۵۷
  • تاریخ نوین ایران، ایوانف، ۱۳۵۶

۸- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:

  • تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ملک‌الشعرای بهار
  • ایران در جنگ بزرگ، مورخ الدوله سپهر

۹- علت این ضعف را جورج لنچافسکی، حضور متفقین برشمرده که ازنظر ما اشتباه در علت‌یابی است. نگاه کنید به مقاله او:

The Communist Movement in Iran, G. Lenczowski

10- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب ذیل، از صفحه ۳۹۳:

The Politic of developing areas: G. Almond, J. Colman, 1960, Princton

در کتاب مزبور در فصل تحلیل رژیم‌های سیاسی منطقه، حکومت دکتر مصدق به‌عنوان «دیکتاتوری فردی» مورد تحلیل قرارگرفته و دلایل این دیکتاتوری تشریح گردیده است. در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» نوشته ریچارد کاتم، همین تز کاملاً اثبات‌شده است. مراجعه کنید به فصل ۱۵ از کتاب مزبور از صفحه ۲۵۹:

Nationalism in Iran: r. W. Cottam, Pittsburg, 1979

11- به تفسیر خانم کدی، در مقاله او نگاه کنید:

The Iranian Power structure and social Change, 1800-1969: Nikki Keddi, International Journal of Middle East Studies II. No. I

12- برای اطلاع بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب‌های:

  • کارنامه مصدق، پارسا یمگانی، تهران، ۱۳۵۷
  • نفت و دولت در خاورمیانه، جرج لنچافسکی، ترجمه دکتر علینقی عالیخانی، تهران، ۱۳۴۲

در هر دو کتاب فوق‌الذکر راجع به مصوبه مزبور بحث تحلیلی شده است. پیشنهادکننده طرح دکتر مصدق نماینده مجلس بود.

۱۳- این معنا را جیمز بیل، استاد آمریکایی کارشناس در مسائل ایران در کتاب خود به‌خوبی روشن نموده است:

The Politics of Iran, J. Bill, Ohio, 1972

14- مطالب راجع به تفکر سیاسی امیرکبیر و سپه‌سالار در رساله‌ای که میرزا یعقوب خان نامی در ۱۲۹۰ در هجری قمری در استامبول نوشته و به ناصرالدین‌شاه تقدیم کرده، ذکرشده است. ما این مطالب را از کتاب دکتر آدمیت نقل کرده‌ایم.

  • اندیشه ترقی و حکومت قانون، عصر سپه‌سالار، دکتر فریدون آدمیت، ص ۹۹

در این مورد منبع ارزشمند دیگری بازهم از دکتر آدمیت است که مطالعه آن توصیه می‌شود:

  • امیرکبیر و ایران: دکتر فریدون آدمیت

هر دو کتاب در شناختن ریشه‌های گرایش به دموکراسی در ایران بسیار ارزشمند و علمی می‌باشند.

۱۵- برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب زیر مراجعه کنید:

  • فراماسونری در ایران: محمود کتیرایی

باید توجه داشت که فراموش‌خانه ملکم خان را نمی‌توان به سیستم فراماسونری جهانی مرتبط دانست که بعدها در ایران رشد کرد و به شکار برجستگان جامعه ایران پرداخت.

۱۶- راجع به قیام تنگستانی‌ها به کتاب زیر مراجعه کنید:

  • ایران در جنگ بزرگ: مورخ الدوله سپهر، تهران، ۱۳۳۵، از ص ۷۳

در مورد قیام جنگلی‌ها به همان کتاب و نیز کتاب زیر مراجعه کنید:

  • سردار جنگل، ابراهیم فخرایی

۱۷- این معنا را ریچارد کاتم در کتاب معروف خود «ناسیونالیسم در ایران» آورده است. از ص ۲۵۴

Nationalism in Iran, r. W. Cottam, Pittsburg, 1979

18- برای تشریح بخشی از خصوصیات سلطنت رضاشاه کتاب ذیل مفید است:

The Political Elit of Iran, Marvin Zonis, Princton, 1971

19- امیر طاهری سردبیر سابق کیهان این مطلب را به‌درستی بیان می‌کند. رجوع کنید به مصاحبه او در جزوه‌ای به نام «ما را چه می‌شود»، ص ۸

۲۰- به نشریات این احزاب در شروع فتنه خمینی که مراجعه کنید «امام» پروری و مداحی آنان را از دیکتاتور مذهبی ایران خواهید یافت. برخی از این احزاب بعدها مخالف خمینی شدند و برخی مانند حزب توده خدمتگزاری وی را ادامه دادند و ستون فقرات اداری او گردیدند.

۲۱- برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به کتب زیر:

  • پنجاه سال نفت ایران: مصطفی فاتح، تهران، ۱۳۳۵

۱- The foreign policy of Iran, 1941, R. K. Ramazani, 1966

2- The Bakhtiari Khans, G. R. Garthwaite, 1972, I J S

 

Banner

برگرفته از مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۳، آذرماه ۱۳۶۱

  • ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
  • بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی

پیشگفتاری برای نوشتارهای فراموش شده

 

بازگشت به صفحه اول

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر