«کودتای انقلابی علیه شاه»
در قالبِ انقلاباسلامی (بخش ۱)
- طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایعِ ۵۷ کلید خورده بود!
- شاه: «بین قدرتهای امپریالیستی و ما برخوردی روی میدهد!».
- یکی از مشخّصات جنبشهای پوپولیستی مُنحل شدنِ عقلانیّت و فردیّتِ افراد در یک جنون جمعی است.«ماهزدگی» عموم رهبران سیاسی و روشنفکران ایران و اضمحلال آنان در «روح خدا»(خمینی) نمونهای از این موضوع است.
اشاره:
درگذشت جیمی کارتر رئیسجمهور اسبق آمریکا – بار دیگر- موضوع انقلاباسلامی و نقش آمریکا را در منظرِ مباحثات سیاسی قرار داده است. در حالیکه برخی تحلیلگران آمریکائی – از جمله «راس بریلی» (Russ Braley) -سرنگونی شاه توسط دولت کارتر را «سیلی به شاه» (The Scourging of Shah) دانستهاند، رونالد ریگان نیز سرنگونی شاه را «لکّهای سیاه و شرمآور در تاریخ آمریکا» نامیده است. با اینهمه، به نظر میرسد که بسیاری از اسناد این رویدادِ سرنوشتساز هنوز در طبقهبندیهای «بکُلّی سِرّی» قرار دارند؛ بنابراین، تا آزادسازیِ کاملِ آن اسناد میتوان گفت که انقلاب ۵۷، «معمّای پیچیده»ای است که در هالهای از ابهام و افسانهسازی پنهان است و به قول حافظ:
معشوق چون نقاب ز رخ برنمیکشد
هر کس حکایتی به تصوّر [از آن] کند
عموم این حکایتها از اهمیّتِ نقش کمپانیهای نفتی در سرنگون کردن شاه غافلاند. مقالۀ حاضر طرحی مقدّماتی در این باره است که با اسناد بیشتر میتواند قوام و قبولیِ بیشتری یابد.
انقلاباسلامی از آغاز برای نگارنده مشکوک و مجعول بود و لذا، ضمن کتاب کوچکِ اسلام شناسی (فروردین ۵۷) و حلّاج (اردیبهشت ۵۷) و نیز در «آخرین شعر» نسبت به حاکمیّتِ «تازیها و نازیها» هشدار داده بود.
متن زیر از «چند مقاله در بارۀ انقلاب اسلامی» استخراجشده و منابع و مآخذ آن در زیرِ همان مقالات مندرج است. از پروفسور اندرو اسکات کوپر که تحقیق درخشانش دربارۀ «نفت و کنفرانس دوحه» موجب غنای بخش دوم این مقال شده است، سپاسگزارم. ع.م
چند نظریّۀ نارسا:
اصلاحات اجتماعی رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه باعثِ تضعیف مذهب-به عنوان یک آرمان حکومتی- شده بود؛ به عبارت دیگر، انقلاب ۵۷ در یکی از سکولارترین کشورهای خاور میانه به وقوع پیوسته بود؛ کشوری که حدود ۹۰% نویسندگان، شاعران و روشنفکرانِ آن چپ یا سکولار بودند آن چنانکه علی شریعتی و مرتضی مطهری از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن میگفتند. از این گذشته، دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) وقوعِ «انقلاباسلامی» در سال ۵۷ را دچار تردید میکند.
این ادعا که «اسلامگرائی شاه روحانیون را به قدرت رساند» سخنی گزاف و غیرمنصفانه است زیرا، شاه هرچند که شخصیّتی دیندار بود، امّا سیاستهای او دینمدار نبود (خصوصاً دربارۀ آزادی و حقوق زنان، فرهنگ، تاریخ، هنر و تغییر تقویم اسلامی). به خاطرِ سیاستهای سکولار، عرفی و غیردینی محمدرضا شاه، سلطان حسن دوم (پادشاه کشور اسلامی مراکش) به شاه و فرح پهلوی میگفت:
–«شما چه کشور اسلامی هستید که پادشاهش در مراسم رسمی، شراب مینوشد و ملکهاش بدون حجاب اسلامی در انظارِ عمومی ظاهر میشود!؟».
شهبانو فرح پهلوی، ضمن یادآوری سخن ملک حسن دوم، در گفتگو با نگارنده از دیدار خود با آیتالله خوئی در نجف (اواخر آبان ۵۷) و «توصیههای اسلامیِ» وی چنین یادکردهاند:
–«شما همسر پادشاه یک کشور شیعه هستید . عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شوند. شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید. شما نباید با من دست بدهید …».
با توجه به وجود دهها رژیم دیکتاتوری در سالهای ۱۳۵۰ (از جمله شیلی، آرژانتین و کرۀ جنوبی) نظریّۀ «استبداد سیاسی» نیز برای تبیینِ وقوع انقلاب در ایران نارسا است.
نظریّۀ «سیاستهای تورّمزای شاه در بودجۀ توسعه» و در نتیجه، «بحران اقتصادی و وقوع انقلاب» نیز، جامع و روشنگرِ این رویداد نیست. بحران اقتصادی، خود را در سقوط ارزش پول ملّی نشان میدهد (مانند آنچه که اینک در جمهوری اسلامی میبینیم). توطئۀ نفتی آمریکا و عربستان سعودی اگر چه بر درآمدهای ایران تأثیری مرگبار داشته و باعث متوقّف شدن بسیاری از پروژههای عمرانی کشور و گرانی برخی کالاها گردیده بود ولی موجب سقوط ارزش پول ملّی (ریال) نشده بود. از این گذشته، حکومتِ شاه برخی شرکتهای بزرگ بینالمللی (مانند شرکت کروپ آلمان) را خریده بود و لذا با فروش آنها میتوانست بر «بحران اقتصادی» فائق آید.
به عبارت دیگر، تئوریِ «بحران اقتصادی» توضیحدهندۀ انقلاب ایران نیست چرا که در همان زمان با افزایش ارزش ریال در برابر دلار آمریکا، پول ملّی ایران (ریال) در کنارِ دلار و دیگر پولهای معتبر جهانی، به عنوانِ ارزِ بینالمللی شناخته شده بود . به دنبال این رویداد، خبرگزاریها اعلام کردند:
-«با افزایش قیمت ریال در برابر دلار نظام پولی جدیدی در دنیا به وجود آمد».
مهندسی افکار عمومی!
یکی از مشخّصات جنبشهای پوپولیستی مُنحل شدنِ عقلانیّت و فردیّتِ افراد در یک جنون جمعی است. ماه زدگیِ عموم رهبران سیاسی و روشنفکران ایران و اضمحلال آنان در «روح خدا»(خمینی) نمونهای از این موضوع است. ادوارد برنیز (استاد و متخصّصِ دستکاری افکار عمومی) در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:
–«تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بیهویتّی هستند که با «تبلیغات» (پروپاگاندا) میتوان آنها را به شکلِ موجوداتی دستآموز درآورد».
در مقالهای به نمونهای از «مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده ام. موج عظیم مردمی در راهپیمائیهای سال ۵۷ شاید با مفهوم «کودتا» مغایر باشد، ولی با توجه به تقارن این راهپیمائیها با روزهای تاسوعا و عاشورا و تبلیغات گستردۀ رادیو – تلویزیونها (خصوصاً بیبیسی) در دامن زدن و گاه هدایتِ این تظاهراتها میتوان گفت که حضور مردم در صحنه، به بسیاری از کودتاهای سالهای اخیر خصلتی انقلابی یا مردمی میدهد. در چنان شرایطی به قول ادوارد برنیز: «تودههای مردم – عموماً – پیادهنظام سیستمِ تبلیغات (پروپاگاندا) هستند».
بنابراین، منظور از کلمۀ «انقلابی»- در ترکیب «کودتای انقلابی» – ناظر به دو موضوع اساسی زیر است:
۱– تدارکِ سرنگونی رژیم شاه از بالا (توسط کمپانیهای نفتی و دولتهای حامی آنها) و تبلیغات گستردۀ نشریات و رادیو-تلویزیونهای غربی علیه شاه،
۲– حضور گستردۀ مردمِ مفتون و «ماهزده»(در پائین) بهمثابۀ پیادهنظام شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.
در این باره میتوان از نقش تبلیغات رادیوهای وابسته به دولت انگلیس در سه رویداد مهم تاریخ معاصر ایران یادکرد:
۱–سقوط و تبعید رضاشاه،
۲– تضعیف و سقوط دولت مصدّق
۳–سرنگونی محمدرضا شاه.
سِر ریدر بولارد (سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در ایران) در خاطرات و گزارشهای محرمانهاش تأکید میکند که «با تبلیغات دروغ و پخش خبرهای اغراقآمیز از طریق رادیو بیبیسی و رادیو دهلی، روال عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردیم و باعث سقوط وی گردیدیم». مقالۀ «رادیو و جابهجایی قدرت در شهریور۱۳۲۰» به این موضوع پرداخته است.
با توجه به گسترۀ نفوذ رادیو-تلویزیونها در رویدادهای سال ۱۳۵۷، روشن است که مهندسیِ افکار عمومی، کشاندن مردم به خیابانها و مختل کردنِ «روال عادی حکومتِ محمدرضا شاه» میتوانست آسانتر، هنرمندانهتر و مؤثرتر از دوران رضاشاه باشد.
نفت، عامل سرنوشتساز!
در ۳۰ خردادماه ۱۳۵۶ شاه در مصاحبه با «ادوارد سابلیه» روزنامهنگار معروف و رئیس انجمن روزنامهنگاران فرانسه، ضمن انتقاد از حملات مطبوعات غربی علیه خود، دربارۀ علل آن حملات و تبلیغات گفت:
-« آنها هر چه را که مایلند مینویسند در حالی که اگر تکذیبنامهای برای آنها بفرستید، تکذیبنامۀ شما را به هیچوجه چاپ نمیکنند…کار آنها تروریسم فکری است. آیا این جزو منشور حقوق بشر است؟…این حملات در وهلۀ اول با مسئلۀ نفت شروع شد. هنگامی که ما سعی کردیم سیاست پنجاهپنجاه خود را تغییر دهیم و آن را به صورتی درآوریم که ۷۵ درصد بهره نصیب ما و ۲۵ درصد سهم طرف مقابل شود، حملات علیه من و کشورم شروع شد. تا قبل از این جریان، هرگز سابقه نداشت که یک دانشجوی ایرانی در خارج از ایران دست به تظاهرات بزند و هیچگاه وسائل ارتباطجمعی امریکا و اروپا به ایران حمله نمیکردند. بیتردید پس از بروز مسئلۀ نفت بود که حملات علیه ایران شروع شد و چون ما سیاست خود را با قدرت هر چه بیشتر ادامه دادیم بهطوری که در چهار یا پنج سال پیش اختیار تمامی ذخایر هیدرو کربن خود را در دست گرفتیم، این حملات، همزمان به اوج خشونت رسید و حتّی تقریباً تبدیل به نفرت شد، که چرا و چگونه یک کشور آسیایی چنین جرأتی به خود میدهد؟ … مسئله در اینجا است که چگونه یک کشور جرأت میکند پیشنهادهایی ارائه دهد که با منافع اختصاصی بعضیها مغایرت دارد؟ منظورم همان کارتلهای عظیم نفتی است».
با توجه به این نکات، در بررسی انقلاباسلامی به نقش کمپانیهای نفتی باید تأکید اساسی کرد. به نظر من: تاریخ معاصر ایران با نفت نوشتهشده است.
به عبارت دیگر: سرشت و سرنوشت تحوّلاتِ سیاسی ایران معاصر (از تبعید رضاشاه تا تضعیف و سقوط دولت مصدّق و سرنگونی محمدرضا شاه) را نمیتوان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش کمپانیهای بزرگ نفتی در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.
چنانکه خواهیم گفت، طرح سرنگونی رژیم شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود. رَوَند تدارک این سرنگونی را میتوان چنین ترسیم کرد:
۱– پس از سقوط دولت مصدّق، محمدرضا شاه میخواست که بر اجحافات دراز مدّتِ کمپانیهای نفتی خاتمه دهد و حاکمیّت مطلق ایران بر منابع و صنایع نفتی را تحقّق بخشد. با این آرزو، در سال ۱۳۴۶ بهنگام افتتاح کارخانۀ عظیم ذوبآهن اصفهان در حضور الکسی کاسگین (نخستوزیر شوروی) شاه با لحنی تند و تهدیدآمیز خطاب به کمپانیهای بزرگ نفتی اخطار کرد:
-« در سال ۱۹۷۹ [یعنی در سال ۵۷] قرارداد نفت با کنسرسیوم نفت خاتمه پیدا خواهد کرد و شرکتهای نفتیِ فعلی در ردیف بلندی خواهند ایستاد و بدون هیچ مزایائی، مثل دیگران برای خرید نفت ایران باید بیایند صف بکشند. در سال ۱۹۷۹ [یعنی در سال ۵۷] ما قرارداد نفت خودمان با کنسرسیوم را دیگر به هیچوجه تمدید نخواهیم کرد… ».
۲– شاه از «قیمت هر بشکه نفت در حد قیمت یک بُطری آبِ إویان» بشدّت ناراضی بود و کوشید تا از طریق «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپِک) ضمن خاتمه دادن به اجحافهای دراز مدّتِ کمپانیهای نفتی، قیمت نفت را تا چهار برابر افزایش دهد.
۳– در ۲۲ اسفند ۱۳۴۷ شاه به کنسرسیوم نفت اخطار کرد که «درآمد ایران باید ظرف دو ماهِ آینده به یک میلیارد دلار برسد و گرنه ایران نصف منابع نفتی خود را در اختیار خواهد گرفت». چند ماه قبل از این اخطار، شاه پالایشگاه نفت تهران را (در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۷) افتتاح کرده بود.
به دنبال این اخطار، شاه تأکید کرد:
-« آنچه من میگویم کاملاً روشن است. من میگویم نفت، مال ما است اگر استخراجش نمیکنید ما خودمان آن را استخراج خواهیم کرد».
۴– نکتۀ بسیار مهم اینکه، در گفتگو با روزنامهنگاران در ۵ بهمن ۱۳۴۹ شاه پیشبینی کرده بود:
–«بین قدرتهای امپریالیستی و ما برخوردی روی میدهد!».
۵– در ۹ مرداد ۱۳۵۲ با تلاشهای شاه، ایران به حاکمیّت کامل بر صنایع نفت نائل شد بطوریکه بقولِ دکتر پرویز مینا (کارشناس برجسته و مدیر وقتِ امور بینالمللی شرکت نفت):
– «با در نظر گرفتن شرایط و اصول مندرج در قرارداد جدیدِ نفت میتوان نتیجه گرفت که قانون ملّی شدن صنعت نفت -به معنی و مفهوم واقعی- با عقد این قرارداد در سال ۱۹۷۳ به مرحله اجرا گذارده شد» .
۶– دوران ریاستِ جمهوری نیکسون، دوران طلائی روابط شاه با کاخ سفید بود که طی آن، شاه نه به عنوان یک «مُهرۀ دستنشانده» بلکه به عنوان شخصیّت و شریکی مستقل و قابلاحترام نگریسته میشد. ولی با ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون این دوران طلائی به پایان رسید و جانشین او -جرالدفورد – با دعوت از شاه به آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کوشید به نگرانیهای کمپانیهای نفتی و مردم آمریکا دربارۀ افزایش روزافزون قیمت نفت توسط شاه پایان دهد.
مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّتها و موافقتهای نِسبی همراه بود، امّا در آخرین لحظات اقامت در آمریکا، شاه در یک مصاحبۀ مطبوعاتی بار دیگر برافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵% تأکید کرد. موضعگیری شگفتانگیز شاه باعث شد تا روزنامههای معتبر آمریکا این عنوان را تیترِ نخستین صفحات خود قرار دهند:
-«آمریکا در زمان بازدید شاه، تسلیم شد».
۷– در تداوم کوششها برای افزایش هرچه بیشتر قیمت نفت، در ۲۳ آبان ۱۳۵۵ اعلام شد:
–«اوپک از تهدیدات آمریکا نمیترسد. ایران رهبری افزایش قیمت نفت را بر عهده میگیرد».
حملۀ نظامی به ایران!
۸– اینگونه استقلالطلبیها و سرکشیها در مقابله با کمپانیهای نفتی باعث شده بود تا برخی دولتمردان آمریکا از «حملۀ نظامی به ایران» یاد کنند، تهدیدی که بعدها دربارۀ کشور لیبی و حکومت قذّافی انجام شد. شاه در پاسخ به این تهدید اعلام کرد:
– «هیچ کشوری قدرت حمله به ایران را ندارد».
قدرتنمائیهای شاه- البتّه – بیپایه نبود زیرا که در آن سالها ارتش ایران نیرومندترین ارتش منطقه بود و میرفت تا به پنجمین ارتش نیرومند جهان تبدیل شود. در واقع، همسایگی با اتحاد جماهیر شوروی و رؤیای دیرینۀ روسها برای دستیابی به آبهای خلیجفارس، حملۀ متفقین به ایران و خلع و خروج رضاشاه از ایران (در شهریور ۱۳۲۰)، سودای صدّام حسین در حمله به ایران و اشغال مناطق نفتخیز خوزستان و دیگر مسائل استراتژیک منطقه، باعث شده بود تا شاه ارتش ایران را به مدرنترین سلاحها و جنگندهها تجهیز کند…و دیدیم که با همین سلاحها و جنگندهها بود که ارتش ایران توانست در برابر جنگ ۸ سالۀ صدّام حسین علیه ایران مقاومت کند. در همین رابطه، «مایک والاس»، روزنامهنگار معروف تلویزیون آمریکا بهنگام گفتگو با شاه وقتی از واژۀ «خلیج» -بهجای «خلیجفارس»-استفاده کرد، شاه با عصبانیّت از او انتقاد کرد و «مایک والاس» را وادار ساخت تا در برابر دوربینهای تلویزیونی اذعان کند که این خلیج، در دوران تحصیل او، «خلیجفارس» بوده و هماکنون نیز «خلیجفارس» است…. با چنان غروری، شاه میگفت:
–«من نمیخواهم ناظرِ حرّاج شدنِ کشورم باشم…چه کسی به انگلیسیها اختیار داده که «لله» و معلّمِ کشورهای خلیجفارس باشند…ایران برای تصرف جزایر ابوموسی و تُنب [کوچک و بزرگ] بهزور متوسل میشود».
و شگفتا که در همین زمان برخی سازمانهای سیاسیِ در خارج از کشور (از جمله سازمان کمونیستیِ احیاء) شعار میدادند:
-«کوتاه باد حاکمیّت استعماری و فاشیستی رژیم شاه بر جزایر عربی» (یعنی جزایر خلیجفارس).
۹– طبق اسناد سازمان برنامهوبودجه ایران (تهران، ۱۳۵۵): شاه میخواست تا سال ۱۳۷۰ ایران از استانداردهای رفاه اجتماعی، بهداشت، سطح زندگی و پیشرفتِ کشورهای اروپائی برخوردار شود و تا سال ۱۳۸۰ از نظر صنعتی و رفاه اجتماعی همتراز فرانسه، انگلیس و ایتالیا گردد. از این رو، توسعۀ زیرساختهای صنعتی و طرحهای عظیم اقتصادی و اجتماعی، تأسیس کارخانۀ ذوبآهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی اراک و تولیدات کارخانههای ایران ناسیونال، ارج، آزمایش و…صدور این تولیدات به کشورهای منطقه، رکود صنایع اروپا را دامن میزد و بیتردید موجب نارضائی صاحبان صنایع در اروپا و آمریکا بود.
سیاستهای توسعۀ صنعتی کشور، تجهیز ارتش ایران به پیشرفتهترین و مدرنترین سلاحها (در مقابله با حملۀ احتمالی روسها یا صدّام حسین)، انجام اصلاحات گستردۀ اجتماعی (خصوصاً تأمین بهداشت، دارو و درمان رایگان در شهر و روستا، تحصیل رایگان برای همگان از دوران ابتدائی تا دانشگاه، راهسازیها و توسعۀ شبکههای صنعتی و تولیدی و غیره) شاه را بیشازپیش به درآمدهای نفتی نیازِمند میساخت. شاه شاید میتوانست با عقبنشینی موقّت و پائین نگهداشتن قیمت نفت، بر غوغاها و توطئههای کمپانیهای نفتی چیره شود، ولی واقعیّت این بود که با توجه به بیماریاش، شاه احساس میکرد که زمان به نفع وی نیست و او فرصت زیادی ندارد تا طرحهای بلند- پروازانهاش را تحقّق بخشد؛ طرحهائی که شاه آن را «رسیدن به دروازۀ تمدّن بزرگ» مینامید.
ادامه دارد