«دیوید مارکوس» (۱) در تحلیل «قحطیهای حکومت-ساخت» عبارت Faminogenesis را پیشنهاد کرده است. بهصورت تحتاللفظی این عبارت را میتوان به «قحط زایی» ترجمه کرد اما چون حتی خود مارکوس هم این عبارت را بسط میدهد به هر نوع استفاده از بلایای فراگیر توسط دولتها بهعنوان یک سلاح جنگی و نهفقط قحطاندن سرزمین از طریق نایابی عمدی مواد غذایی، شاید «نیستاوری» برای آن برابر نهاد فارسی بهتری باشد. نیستاوری بهعنوان یک نظریه علمی البته توسط کسانی دیگر نیز بهتدریج بسط دادهشده و در آن تدقیق شده است. اینجا و اینجا و اینجا میتوانید بیشتر دراینباره بخوانید.
خلاصه نظریه مارکوس این است که مطالعه مواردی مثل قحطی ۱۹۳۳-۱۹۲۸ در اوکراین و قزاقستان در شوروی سابق و ۱۹۶۱-۱۹۵۸ در چین ما را به این نتیجه میرساند که گاه حکومتها از بلایای فراگیر بهعنوان سلاحی برای کنترل توده مردم و سرکوب اعتراضات آنها استفاده میکنند. تقریباً تردیدی وجود ندارد که استالین تعمداً از ارسال غذا به اوکراین و قزاقستان خودداری میکرده است تا به این شکل جنبشهای ملی شکلگرفته در این دو جمهوری را سرکوب کند. به بهای مرگ حدود ۳۰ میلیون نفر استالین موفق شد این دو جمهوری را همچنان زیر پرچم حکومت شوراها نگاه دارد.
قحطی چین در حدفاصل ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ نیز که بنا به برخی منابع مرگ حدود ۵۰ میلیون انسان را در پی داشت، در کنترل جنبشهای فزاینده دهقانی به مائو کمک کرد. این قحطی نیز انسان – ساخت تعریفشده است. البته انسان – ساخت بودن آن لزوماً به معنای تعمد اولیه در ایجاد آن نیست (فرضی که بهطور قطعی درباره قحطی اوکراین وجود دارد)؛ اما دستکم این را میرساند که نتیجه اقدامات دولت چین بوده و باوجود اطلاع از عواقب آن اقدامات، دولت آنها را ادامه داده است.
مارکوس میگوید تیپولوژی هر نیستاوری در چهار سطح قابلتعریف است:
۱) تعمد در راهاندازی یک بلای عمومی؛ مانند اقدام استالین در کشتار میلیونها نفر در اوکراین با ابزار قحطی
۲) پذیرفتن و تن دادن به فاجعه بهعنوان نتایج اجتنابناپذیر اجرای یک هدف توتالیتریستی یا ایدئولوژیک. مثل قحطیهای چین و کره شمالی (دهه ۹۰ میلادی) بهعنوان هزینه اجتنابناپذیر خودکفایی کشاورزی.
۳) بیتفاوتی در برابر گسترش یک فاجعه. میدانند که دارد قتلعام میکند، اما به بهانههای مختلف چشم فرومیبندند بر فاجعه و اجازه میدهند پیشتر برود و بیشتر بکشد. مثل اقدام دولت بشار اسد در حدفاصل ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ که باوجود اطلاع از خشکسالی در کشور و کمبود مواد غذایی ذخیره گندم کشور را فروخت تا درنهایت منجر به قحطی شود.
۴) تحمیل عواقب فاجعه به سرزمین بهواسطه ناکارآمدی و بیکفایتی؛ یعنی تعمدی در گستراندن فاجعه ندارند اما کفایت کنترل آن را هم ندارند؛ و البته حاضر نیستند بیکفایتی خود را بپذیرند و فرصت را به حکمرانانی کارآمدتر بدهند.
مارکوس که نگاهی از منظر حقوق بینالملل به موضوع دارد علاوه بر سه سطح نخست، سطح چهارم از وقوع یک فاجعه در هر کشوری را نیز قابلپیگیری در محاکم بینالمللی میداند.
چرا یک حکومت باید به دنبال قتلعام شهروندانش، آنهم با چنین روشهای دردناکی – مانند گستراندن یک بیماری مرگبار همهگیر یا به گرسنگی کشاندن مردم و زجرکش کردن آنان – باشد؟ در برخی موارد، مانند ماجرای قحطی اوکراین هدف دقیقاً کنترل یک جنبش مردمی و سرکوب آن بود؛ هم چنانکه گفته شد استفاده از فاجعه و بیماری و قحطی بهعنوان یک سلاح جنگی علیه مردم؛ اما وقوع مکرر فجایعی ازایندست در کشورهایی با سیستم حکمرانی توتالیتر ما را به یک نتیجه دیگر هم میرساند. جان ماجرا «تعارض ایدئولوژی و تاریخ در سیر تطور اجتنابناپذیر حکومتهای توتالیتریستی» است.
یک حکومت توتالیتر با برساختن آرمانشهری ایدئولوژیک آغاز میکند. توسعه رفاه عمومی (در حد برخورداری و خوشبختی تکتک افراد جامعه) حتماً بخشی از این آرمانشهر است. همواره آنچه تودهها را مشتاقانهتر به دنبال رهبران توتالیتر میکشاند وعدههای ملموس رفاه است و نه لزوماً آرزوهای اثیری ایدئولوژیک. حتی خمینی هم که پیروانش مدعی بودند مستقیماً با خدا در تماس است و نمایندگی خداوند بر روی زمین را به عهده دارد و آمده است که مردم را از نکبت این جهان پلید و فانی رها کرده و به دروازههای بهشت جاودانی برساند بهمحض ورود به ایران اولین چیزی که وعده داد آب و برق مجانی بود.
اما چشمانداز جغرافیایی اقتضائات خودش را دارد و لزوماً از نقشه راه ایدئولوژیک توتالیتر تبعیت نمیکند. وعده رفاه یا ناقص و نصف و نیمه رخ میدهد که بهتدریج دلسردی مردم از سیستم توتالیتر را به دنبال دارد یا اگر هم واقعاً رخ بدهد به پرورش و رشد طبقه متوسط یا مرفهی منجر میشود که دلمشغول ارزشهای ایدئولوژیک نیستند و میتوانند نقطه تمرکز انرژیهای مخالفی باشند که درنهایت رودرروی سیستم توتالیتر قرار میگیرند. پس دیالکتیک واقعی تاریخ این است که درنهایت هر سیستم توتالیتر روزی تمامقد رودرروی توده مردم قرار خواهد گرفت. چارهای نخواهد بود جز سرکوب و یکی از ابزارهای سرکوب نیز گستراندن فجایع فراگیری است که هرکدام میتوانند چند سالی توده مردم را در برابر حکومت به عقب برانند.
شمار مرگومیر کرونا در ایران از روزانه ۶۰۰ نفر نیز گذشته است. آیا پرونده کرونا در ایران میتواند ذیل موضوع نیستاوری بررسی شود؟ دستکم دو سطح ۳ و ۴ که مارکوس دراینباره تعریف کرده برای وضعیت کنونی کرونا در ایران قابلتعریف است.
در ماجرای تعمد برای تولید واکسن بهجای خرید آن، سطح ۲ نیز میتواند در موضوع دخیل شود؛ ولی اطلاق سطح ۱ به دولت ایران دشوار است. کرونا یک پدیده جهانگیر بوده و حتی کشورهای مرفه غربی را هم غافلگیر و دچار فاجعه کرده است. مگر اینکه فرض کنیم از مرحلهای به بعد دولت ایران تعمداً با عدم اجرای پروتکلهای قرنطینه موجب گستراندن کرونا در کشور شده است. وگرنه چرا باید کشتار کرونا در ایران بیشتر از همسایگانی مثل عراق و پاکستان و افغانستان باشد که دستکم روی کاغذ زیرساخت درمانی و بهداشتی ضعیفتری نسبت به ایران دارند؟
بههرحال همه اینها فرضیه است و اثبات آنها نیازمند تحقیقات دقیقتر درباره زمینهها و دلایل تبدیل ایران به یکی از قربانیان اصلی کرونا در جهان است. از دور ما شواهد تاریخی و شباهتهای ساختاری حکومت ایران را با حکومتهای نیستاور استالین و مائو و کیم ایل سونگ و کیم جونگ ایل و بشار اسد میبینیم و تجربههای قطعی که از اقدام آنها در استفاده از فجایع ملی بهعنوان ابزار سرکوب وجود دارد. همه گزارههای تحقیقی دراینباره در اختیار دولت ایران است و البته آنها اجازه تحقیق مستقل دراینباره را نهتنها به اشخاص بلکه به نهادهای بینالمللی نیز نمیدهند.
—-
(1) پرفسور دیوید مارکوس استاد حقوق در دانشگاه یوسیالای در ایالاتمتحده است. او در دانشگاههای هاروارد و ییل تحصیلات حقوقی را گذرانده است. دکتر مارکوس بیشتر به خاطر تحقیقات و مقالاتش درزمینهٔ جرائم مرتبط با قحطیها و فجایع انسان -ساخت شهرت دارد.
فریدون – دکتر ناصر کرمی استاد گردشگری و اکو توریسم در دانشگاههای علامه طباطبایی، آزاد شهر ری، آزاد ملایر، برگن و ترونهایم نروژ بوده است. در پیشینهی او همچنین مدیریت برنامهریزی و تحقیقات سازمان ایرانگردی و جهانگردی و طراحی برنامه جامع توسعه اکو توریسم ایران به چشم میخورد. ناصر کرمی همچنین سالها سردبیر ماهنامه جهانگردان بوده است. او نویسندهی راهیاب ایران نیز است که در انتشارات فرهنگ معاصر منتشرشده است و پرفروشترین کتاب درزمینهی جاذبههای گردشگری ایران است.
برگرفته از فریدون