حوادث هفتههای اخیر در خاورمیانه، به ویژه پیشرفت ناگهانی تروریستهای داعش در عراق، یکبار دیگر مشکل اسلام سیاسی را به نحوی نگران کنندهتر مطرح کرده است. آنچه ما در غرب ملاحظه میکنیم هرچه بیشتر جدا کردن مسائل، معتقدات و سُنت مذاهب است از سیاست و زندگانی روزمره مردم. البته در غرب هم مشکلاتی را که ما امروز در منطقه با آن دست به گریبان هستیم سده پیش از سر گذراندهاند. آنچنان نبوده است که مسییحیت هم جایگاه خود را در جامعه تشخیص داده و سیاست و حکومت را به انتخاب مردم بگذارد. در غرب هم اسقفهای طماع، دزد و ستمگر زیاد بودهاند اما جامعه سرانجام توانسته است خود را از آسیب تعصبات مذهبی و سوءاستفاده از آن آسوده سازد. برای درک بهتر حوادث اخیر در خاورمیانه هیچکس را امروز بهتر از پرفسور برنارد لویس، این دانشمند نود و هشت ساله در دانشگاه پرینستون، نمیشناسیم.
پرفسور لوئیس چندی پیش آخرین و یکی از مهمترین آثار خود را تحت عنوان «کار از کجا خراب شد» منتشر کرد. عنوان جنجالی این کتاب شاید به خوبی معنای آن را نرساند. زیرا در این کتاب پرفسور لوئیس دلایل افول دنیای اسلام را مورد بررسی قرار داده است. او در این کتاب مینویسد من فکر میکنم حکومتهای خودکامه دیر یا زود محکوم به فنا هستند و سپس این سؤال را مطرح میکند که چه جایگزینی برای آنها وجود دارد. به نظر این نویسنده، ما امروز شانس بیشتری داریم برای آنچه در مورد آن لغت دموکراسی به کار میرود. اما در مورد استفاده از این لغت او اظهار تردید میکند. منظور او جامعهای است که باز باشد و در آن تسامح وجود داشته باشد. زیرا این نوع سیستم ناگزیر باید با نهادهای سُنّتی موجود در این کشورها مطابقت داشته باشد. پروفسور لوئیس میپرسد چرا ما باید از آنها انتظار داشته باشیم که سیستم غربی را پیاده کنند و چرا ما باید فکر کنیم که چنین سیستمی قابل اجرا خواهد بود.
پروفسور لوئیس به تاریخ مراجعه میکند و یادآور میشود که در سال ۱۹۱۸ پس از جنگ جهانی اول متفقین پیروزمند سعی کردند که یک سیستم پارلمانی را در آلمانی که سُنت سیاسی دیگری داشت تحمیل کنند و نتیجه آن شد که هیتلر به قدرت رسید. هیتلر با انتخابات آزاد و عادلانه به روی کار آمد و سرانجام دیدیم که چه جنایاتی مرتکب شد. جالب است که همین آقای لوئیس روزی به عنوان سرباز در ارتش انگلیس با ارتش نازی جنگیده و از نزدیک شاهد جنایات رژیم هیتلری بوده است. امّا او میگوید نتیجه انتخابات آزاد میتواند برقراری حکومتهای غیر دموکراتیک باشد زیرا مردمی که خوی دموکراسی را هنوز از آن خود نکردهاند زمانی که حق انتخاب آزاد داشته باشند الزاماً دموکراسی را تائید نمیکنند همچنان که در آلمان هیتلر با انتخابات آزاد بر سر کار آمد. و همین داستان در زمان ما یعنی در سال ۲۰۰۶ در غزه مشاهده شد که نتیجه انتخابات آزاد روی کار آمدن سازمان تروریستی حماس بود. او معتقد است که اصرار بر انتخابات در کشورهای مسلمان به شیوهِ پارلمانی توّهم خطرناکی است و این به دلیل آن است که فرهنگ مسلمانان با شیوههای دموکراتیک ناهمگون و مغایر است. “دی ان اِی” این جوامع الزاماً ضّد دموکراتیک نیست بر عکس فرهنگ تمدن اسلامی به روشنی مخالف خودکامگی و حکومت غیرمسئوول است. آقای لوئیس معتقد است که در اسلام سُنتی چه از نظر تاریخی و قانونی و چه از جنبه عملی و نظری حکومتی محدود، تبیین و تجویز شده است. شیوه انتخابات غربی الزاماً با سُنتهای جوامع دیگر همیشه منطبق نیست. به نظر آقای لوئیس نباید فکر کنیم که سیستم انگلیسی- آمریکایی دموکراسی نسخهای است که میتواند در تمام دنیا کار آمد باشد و سیستم ایدهآل جهانی است.
سلطان دمکرات!
وی میگوید مسلمانان نه تنها باید این فرصت را داشته باشند که راه خود را پیدا کنند و در آن راه گام بردارند، بلکه باید در این مورد تشویق و کمک شوند و یادآوری میکند که سفیر فرانسه در استانبول، درست قبل از انقلاب فرانسه نوشته بود دولت فرانسه از اینکه سفیر وقت زیادی را صرف برخی مذاکرات کرده از خود بیصبری نشان داده است. همین سفیر در نامهای به مافوق خود در فرانسه چنین نوشته است: “اینجا مانند فرانسه نیست که پادشاه به تنهایی تصمیم گیرنده باشد و چنان کند که میخواهد، اینجا سلطان باید با دیگران مشورت کند.” در تاریخ خاورمیانه، مشورت کلمه کلیدی است که در متون کلاسیک بارها و بارها تکرار شده و تکیه بر آن به زمان پیامبر اسلام بر میگردد. رهبران سیاسی در عمل باید با صفوف و بخشهای گوناگون جامعه مانند صنف تجار، صنعت کاران، دبیران، مالکین، معامله و بده بستانی انجام میدادند. هر کدام از آن صنفها روسای خودشان را انتخاب میکردند. رهبران جامعه و حتی سلاطین عثمانی موظف بودند که تا با این گروهها و طبقات مختلف مشورت نکردهاند تصمیم نهایی اتخاذ نشود.
پروفسور لوئیس میگوید آمریکاییها معمولا آزادی را به عنوان محدود بودن دولت تبیین و تعریف میکردهاند. اما در زبان عربی معادل دقیقی برای آزادی (Freedom) وجود ندارد و آنها این کلمه را به حرّیت یعنی به معنی نفی برده بودن ترجمه کردهاند. آزادی واژه حقوقی و اجتماعی است و نه سیاسی. و نمیشود از آن برای نشان دادن درجه و پایهِ سیاسی استفاده کرد. واژهای که از نزدیکترین قرابت با واژه آزادی به مفهوم غربی آن وجود دارد کلمه عدالت “Justice” یا عدل به معنای نیک بودن دولت است. بنا بر این کجفهمی بزرگی از معانی آزادی و دموکراسی در پارهای از کشورهای اسلامی ایجاد شده است. آقای لوئیس میگوید که خطای تجدد این بود که قدرت دولت را افزایش داد و آنچه را که نیروهای میان دولت و مردم و قدرت حاکمین را محدود میکرد یا تقلیل داد و یا از بین برد. چنین پدیدهای به مبارکها و اسدها در خاورمیانه این قدرت را بخشید که با استفاده از امکانات تسلیحاتی و اطلاعاتی مدرن قدرت خود را تحکیم نمایند و با چنین خودکامگی به قدرتی بسیار فراتر از قدرت سلطانها دست یافتند. برناردلوئیس یادآور میشود که تونس تنها کشور اسلامی است که آموزش اجباری بعد از ابتدای برای دختران در آن وجود دارد و در آن زنان در تمام سطوح حرفهای اشتغال دارند. البته در این مورد آقای لوئیس فراموش کرده است که در ایران، سالها پیش از تونس آموزش اجباری برای دختران و پسران به طور مساوی الزامی بود.
نقص اسلام اصولی اسلام
با آنکه در بسیاری موارد استاد لوئیس در این کتاب سیاستمدارانه با مسائل برخورد میکند در یک مورد ویژه به صراحت میگوید که نقص اسلام و دلیل عقبافتادگی جامعه اسلامی دقیقا از برخورد ناسالم با زنان آغاز میشود. او معتقد است که وجود خانوادههای سرکوبگر راه را برای پیدایش دولتهای سرکوبگر هموار میکند. کودکی را در نظر بگیرید که در خانوادهای که در آن مادر هیچگونه آزادی ندارد و مورد ظلم واقع میشود بزرگ شود. چنین تجربهای این کودک را برای نوعی زندگی از نوع خودکامه و تحقیر در آیندهاش آماده میکند و این پایههای یک جامعه خود کامه را رقم میزند. با وجود آنکه کتاب لوئیس بیش از ۱۰ سال قبل از حوادث مصر نوشته شده است پیشبینی او در این مورد کاملا دقیق بنظر میرسد. او میگوید آنچه در مصر می گذرد نمونه پیچیدهتری را عرضه میکند. در همین گیر و دار معترضین و جوانان لیبرال که انقلاب را در میدان تحریر رهبری کردند از سوی مجموعه ارتش و اخوان المسلمین به حاشیه رانده خواهند شد.
انتخابات شتابزدهای که در سپتامبر آن سال برگذار شد امکان داد اخوان مسلمین به قدرت برسند. آقای لوئیس هشدار میدهد که چنین وقایعی بسیار خطرناک است چون نباید شبهه و توهمی در باره اخوان المسلمین و اینکه چه هستند و چه میخواهند داشته باشیم و نوشته مفسرین غربی سرشار از چنین توهماتی است. ببینید مفسرین غربی چهگونه با شیخ یوسف قرارداوی روحانی بسیار محبوب که گفته است هیتلر حساب یهودیها را بخوبی رسید و هولوکاست مجازاتی بود که خداوند بر یهودیها نازل کرد برخورد میکنند.
پروفسور لوئیس و خمینی
وی سپس به حوادث ایران میپردازد و میگوید من باید اذعان کنم که اسم خمینی را تا روزهای انقلاب ایران در پرینستون نشنیده بودم. اما بلافاصله به کتابخانه دانشگاه رفتم و دنبال آثاری از خمینی گشتم و البته پیدایش کردم کتاب کوچکی بود به نام دولت اسلامی که امروزه به نام “نبرد من” خمینی شناخته میشود و به زبان فارسی و عربی در دسترس میباشد. بزودی بر من روشن شد که خمینی چه جور آدمی است و اهدافی که دارد چیست. و تمام آن حرفها در باره این که خمینی قدمی به جلو بر میدارد و حرکتی به سوی آزادی است خز عبلاتی بیشتر نبود. من سعی کردم به مردم آنجا بفهمانم.آنها گفتند ما فکر نمیکنیم خوانندگان تمایل به خواندن چنین مطالبی را داشته باشند. اما مرا به نوشتن مقالهای در واشنگتن پست تشویق کردند. ولی در آنجا هم موفقیتی نسیب من نشد. در نهایت این خمینی بود که آنچه را که به دنبال آن بود خود به جهانیان فهماند. اما امروز تداوم مکتب خمینی در تهران و رژیم وابسته به او مورد تهدید قرار دارد و منفور است. مخالفین رژیم تهران دو دستهاند. یک دسته مخالفین داخل رژیم هستند و دیگری دسته مخالفین بر ضّد رژیم و من فکر میکنم دیر یا زود رژیم تهران سرنگون خواهد شد و گزینه دموکراتیکتر و آزادتری پدیدار خواهد شد.
بیشتر ایرانیان میهنپرست بر ضّد رژیم هستند .آنها احساس میکنند که این رژیم حیثیت و احترام کشورشان را جریحهدار کرده است و البته درست فکر میکنند. ایرانیان با دیده حقارت به رژیم اسلامی نگاه میکنند. و این به نظر آقای لوئیس بهترین دلیل برای عدم استفاده از نیروی نظامی برای ساقط کردن حکومت ایران است. حمله نظامی هدیهای خواهد بود برای حکومت اسلامی و بسیج نیروهای میهنپرست، هدیهای که رژیم در حال حاضر از آن بیبهره مانده است . سیاست درست در قبال ایران آن خواهد بود که به نهضتهایی شبیه نهضت سبز بها داده شود . باید حساب رژیم را از مردم جدا کرد. وقتی اوباما به ریاست جمهوری رسید پیام درود برای رژیم فرستاد که البته بهتر بود این پیام را برای مردم ایران میفرستاد. پروفسور لوئیس معتقد است در طول جنگ سرد ایالا متحده و شوروی هر دو سلاح اتمی داشتند و هر دو طرف میدانستند که غیر محتمل است که طرف دیگر از این سلاح استفاده کند.
هر دو طرف میدانستند که در صورت استفاده از سلاح اتمی، طرف دیگر مقابله به مثل کرده و نتیجهاش اضمحلال دو طرف خواهد بود. به همین دلیل در طول جنگ سرد حتی در بدترین دقایق آن احتمال خطر استفاده از سلاح اتمی بسیار کم بود. اما ملایان مذهبیاند با شیوه تفکر آخر زمانی، در اسلام مانند مسیحیت و یهودیت یک سناریو آخر زمانی وجود دارد و آنها فکر میکنند که این سناریو شروع شده و در حال شکلگیری است بنابر این فرآیند اضمحلال هر دو طرف نه تنها عاملی باز دارنده نخواهد بود بلکه عاملی است ترغیب کننده و یا تهدید کننده. در ترکیه حرکتی به سوی هر چه بیشتر اسلامی شدن در حال شکلگیری است. چنین طرحی هدف دولت است و ماهرانه در بخشهای مختلف جامعه مانند اقتصاد، تجارت، دانشگاهها و رسانهها دارد پیاده میشود. هماکنون قوه قضایی را که در گذشته دژی برای حفاظت از جمهوری بود از آن خود کرده است. به زعم آقای لوئیس ۱۰ سال دیگر ترکیه و ایران جای خود را با یک دیگر عوض خواهند کرد.
آقای لوئیس در مورد قیامهای اخیر در کشورهای خاورمیانه میگوید که این پدیده چالش بزرگی است. چون فقط یک مرکزیت سیاسی و هویت قومی است هم عرب است و هم ایرانی است، هم ترک و دیگر اقوام و از پشتیبانی تمام ملیتهایی که پیام آن را باور دارند برخوردار است و این بسیار مهم و در عین حال خطرناک است. پروفسور لوئیس میگوید من فکر میکنم مبارزه تا زمانی که آنها به اهدافشان دست یابند و یا از اهدافشان دست بر دارند ادامه خواهد داشت. در حال حاضر هر دو شق معامله امکانپذیر است. دید عمیق این دانشمند بزرگ کارشناس اسلام و خاورمیانه به نحوی استثنائی آینده را در پیش روی ما قرار داده است. بسیار جالب است که او در مورد ایران امیدوار است و در مورد ترکیه ناامید و با صراحت میگوید دیری نخواهد پایید که این دو کشور جای خود را عوض خواهند کرد. یعنی ترکیه اسلامی و ایران دموکراسی خواهد شد.
پاریس: ۲۱ژوئن ۲۰۱۴