4.8 C
تهران
شنبه, ۱۷. آذر , ۱۴۰۳

فساد مهلک‌تر از‎ ‎بحران اقتصادی است

هر زمان که در گوشه‌ای از جهان آزاد شهروندان ‏کشوری در اعتراض به برنامه‌های ریاضت اقتصادی ‏دولت‌هایشان، و یا دیگر مسائل اقتصادی، دست به ‏اعتراض میزنند، در جمهوری اسلامی این خبر‎ ‎با آب و ‏تاب بزرگ‌نمایی میشود. رژیم سعی میکند تلویحاً به ‏ملت ایران چنین وانمود کند که آسمان همه جا همین ‏رنگ است. اما مردم ایران سال‌هاست دست این رژیم ‏را خوانده‌اند و هرچه از ماشین دروغ‌سازی صدا و ‏سیما‎ ‎ببینند‎ ‎و بشنوند دقیقاً خلاف آن را باور می‌کنند. ‏یکبار‎ ‎طی سی و پنج سال عمر این نظام در تابستان ‏هشتاد و هشت مردم ایران اندک فرصتی یافتند تا ‏آزادانه اظهار نظر کنند و دیدیم با چگونه واکنش ‏وحشیانه‌ای روبرو شدند. معترضان به تقلب انتخاباتی ‏‏”خس و خاشاک” نام گرفتند و اعتراض آرامشان ‏‏”فتنه” خوانده شد. اکنون، پس از پنج سال، از چند ‏هفته پیش‎ ‎و برای نخستین بار، ویدیوی اقرار فرمانده ‏سپاه پاسداران در دخالت و سرکوب بی‌رحمانه آن ‏حرکت مردمی به همت شیر پاک خورده‌ای در اینترنت ‏برای ملت ایران و جهانیان به تماشا گذارده شده ‏است.‏

‏(‏‎ http://youtu.be/‎‏۳‏iz‏۲‏nPLYd_‎‏۰)‏‎ ‎

بی‌گمان بحران اقتصاد جهانیً جدی است اما شادی ‏سران رژیم از این بحران بی‌مورد است. زیرا هر چه ‏این بحران شدید‌تر شود نه تنها دردی از درد‌های ‏بی‌درمان جمهوری اسلامی علاج نخواهد کرد و ‏سودی نصیب رژیم نخواهد شد، بلکه برعکس چنانچه ‏این رکود در اروپا به یک رکود ممتد (دیفلیشن) تبدیل ‏شود، این حضرات در جمهوری اسلامی هستند که در ‏پی سقوط شدید تقاضا و بهای نفت، به نان شب ‏محتاج خواهند شد. اقتصاد ایران را طی سی و پنج ‏سال گذشته آنچنان وابسته و متوسل به صادرات ‏نفت نموده‌اند که اگر این منبع آسیب‌پذیر درآمد روزی ‏کاملا بسته شود، سران و عوامل نظام، به دست ‏مردم ایران، به سرنوشتی دچار خواهند شد که ‏عاقبت شوم صدام و مبارک، بن علی و قذافی در برابر ‏آن رنگ خواهد باخت. ‏

‏ بحران اقتصادی در غرب ‏

بحران اقتصادی اروپا و آمریکا در حالی که متقابلاً بر ‏هم تأثیر می‌گذارند، از دو نوع گوناگون هستند و نباید ‏آن دو را با یکدیگر اشتباه گرفت. همانطور که می‌بینیم ‏تمام نمودارهای بورس در آمریکا نه تنها به حالت قبل ‏از بحران بازگشته‌اند بلکه هرگز تا این حد بالا ‏نبوده‌اند. اما این بدان معنی نیست که آمریکا ‏گرفتار پاره‌ای مسائل اقتصادی نیست. مشکل ‏آمریکا نرخ بیکاری بی‌سابقه در آن کشور است. در ‏حالی که طی نیم قرن گذشته به ندرت نرخ بیکاری در ‏امریکا از پنج درصد تجاوز کرده بود. طی چند سال ‏اخیر دولت اوباما نتوانسته است بر این مسأله فائق ‏آید و هنوز نرخ بیکاری بیش از هفت درصد است. این ‏عامل مهم اقتصادی در تعیین سرنوشت دولت‌های آن ‏کشور بسیار مؤثر بوده است. به عنوان نمونه بوش ( ‏پدر) پس از موفقیت در جنگ اول با عراق و آزاد‌سازی ‏کویت از محبوبیتی در حدود هفتاد درصد برخوردار بود ‏و کسی فکر نمی‌کرد در دور دوم مبارزات انتخاباتی با ‏شکست رو به رو شود. اما همانگونه که مشاهده ‏کردیم آقای کلینتون که شخصیتی گمنام و تنها ‏فرماندار یک ایالت کوچک جنوبی به نام آرکانزاس بود، ‏با استفاده از شعار «مشکل اقتصاد است، احمق!» ‏و یا «اقتصاد مهم است، نادان!»، توانست جرج بوش ‏اول را شکست دهد. این بار هم اگر اوضاع به این ‏منوال پیش رود و نرخ بیکاری همچنان در سطوح بالا ‏باقی بماند امکان بُرد برای دمکرات‌ها در انتخابات ‏میان دوره‌ای پائیز بسیار اندک خواهد بود. بنابر این ‏مسأله آمریکا مسأله بیکاری و کمبود سرمایه‌گذاری ‏است. شرکت‌های بزرگ انباشته‌‌اند از نقدینگی، اما ‏چون از آینده اقتصادی امریکا اطمینان کافی ندارند ‏تاکنون از سرمایه‌گذاری امتناع ورزیده‌اند و در نتیجه ‏عدم سرمایه‌گذاری بر موج بیکاری افزوده شده است.‏

‏ آنچه که مسأله آمریکا را مشکل کرده است بیشتر ‏به سیاست و مسائل سیاسی مربوط می‌شود تا ‏ضعف اقتصادی آن کشور. امروز آمریکا از دوگانگیِ ‏حکومتی رنج می‌برد، یعنی در حالی که کاخ سفید و ‏سنا در اختیار دمکرات‌ها است، کنگره یا مجلس عوام ‏در اختیار جمهوری‌خواهان قرار داد که در انتخابات ‏میان دوره‌ای اکثریت را به دست آوردند و این ‏دوگانگی در تصمیم‌گیری‌ها در سطوح بالا احتمالاً تا ‏ماه نوامبر سال آینده و یا اوایل ژانویه دو هزار و پانزده ‏ادامه خواهد داشت. علائمی از بازگشت به تفاهم ‏میان دو حزب که هر دو خود را برای انتخابات آینده ‏آماده می‌کنند به چشم نمی‌خورد، از این رو می‌توان ‏گفت که مشکل اقتصادی آمریکا بیشتر سیاسی ‏است تا بنیادی.‏

‏ در اروپا مسأله از نوع دیگری است و بسیار جدی‌تر و ‏عبور از آن مشکلتر به نظر می‌رسد. دلیل اصلی ‏بحران اروپا را باید در کمبود و نقصان ساختاری پول ‏یورو و معاهده ماستریخت جستجو کرد. در واقع ‏اروپایی‌ها سعی کردند برای ایجاد اتحاد کامل میان ‏کشورهای عضو اتحادیه با ایجاد پول مشترک زودتر و ‏با یک میانبر نسنجیده مسیری را طی کنند که در ‏آمریکا بیش از صد و پنجاه سال زمان برده بود. داشتن ‏بانک مرکزی و سیاست پولی مشترک برای هفده ‏کشور اروپایی در مدتی به این کوتاهی باعث شد که ‏آن‌ها نتوانند همگام با پول مشترک و بانک مرکزی ‏مشترک دستگاه‌های اجرایی کشورهای عضو را نیز ‏هماهنگ و مرتبط کنند. در آمریکا از زمان شروع تلاش ‏برای ایجاد ممالک متحده تا زمانی که به بازار و پول ‏مشترک رسیدند بیش از یکصد و پنجاه سال زمان ‏لازم بود. در اروپا سعی کردند به دلایل سیاسی و ‏استراتژیک پس از سقوط امپراطوری کمونیستی این ‏امر را در ظرف کمتر از ده سال به انجام برسانند. در ‏هر صورت آنچه در گذشته انجام شد قابل تغییر ‏نیست، اما امروز اروپا با مشکل بزرگی رو به رو است. ‏اکثر کشورهای اروپایی طی بیست سال گذشته هر ‏سال بودجه‌های نامتوازن داشته‌اند و اکنون این ‏بدهی‌ها به جایی رسیده که اعتبار باز پرداخت پاره‌ای ‏از این حکومت‌ها مورد سؤال قرار گرفته است.‏

‏ راهی که می‌تواند مسأله را حل کند در دست بانک ‏مرکزی اروپا است. این بانک می‌تواند با خرید اوراق ‏بدهی کشورهای اسپانیا و ایتالیا از فشار بازار‌ها ‏بکاهد و نرخ بهره پرداختی آن‌ها را که توانایی پرداخت ‏ندارند ولی ناچار به پرداخت آن هستند را به صورت ‏قابل ملاحظه‌ای تقلیل دهد. اما اشکال کار در این ‏است که اساسنامه بانک مرکزی اروپا چنین اجازه‌ای ‏به بانک نمی‌دهد، مخصوصاً مجلس آلمان و پاره‌ای از ‏کشورهای اروپایی با این سیاست مخالفت می‌ورزند. ‏بنابر این تا زمان نوشتن این یادداشت هنوز کسی ‏نتوانسته است راه حل قابل اجرایی برای مسأله اروپا ‏ارائه دهد. اما مسلماً برخلاف آنچه در تهران ادعا ‏می‌شود جهان غرب اجازه نخواهد داد که اروپا و پول ‏یورو آسیب غیر قابل جبران نصیبشان شود.‏

فروپاشی ناشی از فساد در ایران

آنچه در ایران روی می‌دهد بحران اقتصادی نیست، ‏بلکه آشفتگی و فروپاشی ناشی از فساد و عدم ‏کفایت است. به هر بخشی از اقتصاد ایران که ‏نظر افکنیم جز مشکلات روزافزون اثری از حیات ‏اقتصادی دیده نمی‌شود. اکنون که فضاحت ‏برنامه‌های رژیم به منتها درجه رسیده است، همه ‏سعی می‌کنند گناهان را به گردن دیگری منتقل کنند ‏و در این میان قرعه به نام احمدی‌نژاد افتاده است و ‏این بار او را به عنوان مقصر اصلی معرفی میکنند. ‏غافل از این که این نظام آلوده به فساد حتی یک روز ‏هم نتوانسته است در مسیر منافع ملی ایران و بهبود ‏شرایط زندگی مردم گامی بردارد. در سال‌های ‏نخست به دلیل جنگ خانمان‌سوز مردم مجبور به ‏تحمل عواقب فساد و ندانم کاری‌های حکومت ‏اسلامیست شدند و اکنون که نزدیک به سه دهه از ‏آن دوران می‌گذرد هنوز خرابی‌های خرمشهر و دیگر ‏نقاط جنگ‌زده مرمت نشده است و هر روز دامنه فقر ‏و استیصال به بخش دیگری از جامعه منتقل ‏می‌شود. تا زمانی که این نظام پا برجاست امید به ‏بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی داشتن جز ‏خود‌فریبی و خیال‌پروری ثمره دیگری نخواهد داشت. ‏امروز همه امیدها به مذاکرات هسته‌ای با امریکا ‏معطوف شده است در حالیکه عوامل فاسد در سپاه ‏پاسداران و به اصطلاح روحانیت حاکم کوچکترین ‏علاقه‌ای به عادی شدن روابط و خروج از بحران کنونی ‏ندارند.‏

آدینه ۱۳ژوئن ۲۰۱۴‏
پاریس ‏

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر