یکبار دیگر رژیم به آخرخط رسیده و دیگر چارهای جز تسلیم برایش باقی نمانده است. آنچه امروز نباید از نظر دور داشت شرایط این عقبنشینی و تسلیم شدن است. رژیم بیگمان سعی خواهد کرد از کشورهای طرف معامله برای خود نوعی امتیاز کسب کند. آنچه مسلم است نمایندگان این رژیم دلشان به حال ملت ایران نسوخته است و امتیازی که احتمالا طی مذاکرات خود با غربیها در پی تحصیل هستند از نوع همان امتیازهائی خواهد بود که سران سلسله قاجاریه نیز هنگام مذاکرات منجر به قردادهای گلستان و ترکمن چای از روسها خواستار آن شدند: تضمین تداوم سلطنت در خاندان قاجار!
**********************************
در چند روز اخیر مطالب بسیاری در مورد مذاکرات هستهای ایران در روزنامههای خارجی به چاپ رسیده است. در این مقاله سعی خواهد شد به بررسی و تفسیر دو مقاله مهم، یکی در نیویورک تایمز دیروز به قلم، Thomas L. Friedman و دیگری سرمقاله روزنامه لوموند پاریس بپردازیم. مقاله فریدمان دارای لحن نسبتا تندی است نسبت به اسرائیل و دولتهای عرب منطقه در مقام دفاع از کنار آمدن امریکا با رژیم تهران. استدلال این مقاله صرفا بر مبنای منافع امریکا در منطقه و به ویژه در عراق و افغانستان قراردارد و در ضمن یادآور میشود که اگر از این فرصت استفاده نشود امکان دارد امریکا نتواند بیش از این از پشتیبانی چین، روسیه، هند و ژاپن در تمدید تحریمها موفق شود. در واقع شاید بتوان گفت که این مقاله بیشتر برای مصرف داخلی امریکا و در دفاع از سیاست اوبامادر برابر نمایندگان کنگره و سنای امریکا نوشته شده است.
روزنامه لوموند روز پس از شکست مذاکرات ژنو، سرمقاله صفحه نخست را به بررسی این رویداد اختصاص داد و به تحلیل این ماجرا پرداخت. نویسنده مقاله معتقد است باراک اوباما میخواهد در گشودن مسیر مذاکره با ایران موفق شود و حسن روحانی نیز علاقمند است هر چه زودتر از شر تحریمها رها شود. اما دولت فرانسه نمیتوانست دو ماه بعد از فاجعه عقبنشینی امریکا در موردسوریه باز هم کورکورانه از امریکا پیروی کند و با آنچه در ژنو در حال تکوین بود همصدا شود.
با بیشتر به روز شدن داستان هستهای ایران و برخورد میان جمهوریاسلامی و غرب، عمق بدفهمیهای مطبوعات و سیاستمداران هر دو طرف دعوا در حال افزایش است. ظاهراً اشکال اساسی عدم شناخت طرفین از جهانبینی یکدیگر است. طی سی و پنج سال گذشته در مورد هر یک از حوادث و رویدادهای مطرح شده میان دو طرف این تناقض آشکارتر شده است. مذاکرات بیحاصل سالهای گذشته از ماجرای گروگانگیری دیپلماتهای امریکائی تا گفتگوهای بیحاصل امروز جملگی بهترین شاهد بر این مدعا هستند. در مورد عدم شناخت درست ماهیت جمهوری اسلامی تفاوتی میان روزنامه نگاران وسیاستمداران اروپائیو امریکائی وجود ندارد. با وجود سابقه طولانیتر اروپائیها در مورد ایران، آنها نیز همانند امریکائیها شناخت درستی از ماهیت رژیم اسلامی و سابقه آن در ایران ندارند.
غربیها همچنان بر این اندیشه پایبند بودهاند که هرگاه فشارهای سیاسی و اقتصادی خارجی بر کشوری افزایش یابد مردم ناراضی خواهند شد و اگر دولت در جهت بهبود وضع معاش مردم تغییر جهت ندهد، در انتخابات بعدی با رای مردم ساقط خواهد شدو یا بر عکس، اگر از در سازش درآیند میتوان روی تعهدات رژیم حساب باز کرد. تجربه سی و پنج ساله حکومت جمهوریاسلامی در ایران نشان داده است که رفاه، آسایش و منافع ملت ایران از کمترین ارزشی در محاسبات رژیم برخوردار نیست. جمهوریاسلامی هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها، از خود کوچکترین اعتنائی نسبت به منافع ملی ایران نشان نداده است. مثلاً در مورد گروگانها صرفنظر از اینکه نفس گروگانگیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل سلیم حکم میکرد که دیر یا زود باید به این غائله خاتمه داد، جمهوریاسلامی از تمام فرصتهایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیمگیری، با بیاعتنائی به موازین و قوانین بینالمللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را طولانی کرد که مجبور شد در بدترین شرایط پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتم پرزیدنت ریگان در نخستین دقایق اشغال کاخ سفید توسط کاندیدای جمهوریخواهان، با عجله گروگانها را از مرز ایران بگذراند و با ورود آنها به آمریکا اولین موفقیت سیاسی ریگان را که مسلماً نظری سوای کارتر نسبت به جمهوریاسلامی داشت و عناد و دشمنی خود را در طول مبارزات انتخاباتی پنهان نکرده بود رقم بزند.
دیپلماسی جهادی!
نمونه دیگر شکست این نوع دیپلماسی که میشود آن را دیپلماسی جهادی نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمیبایست شروع میشد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت میبایستی به پایان میرسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، جمهوریاسلامی ناچار شد با شرایط بسیار دردناک آتشبس را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشیدند. این جام زهر دیر هنگام نوشیدنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران حداقل صد میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عرب حامی صدام حاضر بودند چنین مبلغی را به عنوان غرامت به جمهوریاسلامی بپردازند اما سوءسیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان وی، همگی توانستند غرامت تجاوزهای صدام حسین را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد و حالا دیگر صحبتی هم در این مورد نمیشود. شاید در پشت پرده بودهاند کسانی که این غرامت را شخصاً وصول کرده باشند ظاهرا به حساب ملت ایران و از اینرو آن را عیان نکردند، اما این احتمالی است که واقعیت آن را امروز نمیتوان ارزیابی کرد و مسلماً روزی که همۀ اسناد و مدارک علنی شود، شاید بتوان دریافت که چرا جمهوریاسلامی هرگز صحبت از غرامت نمیکند و نکرده است. در حالی که همه کس میدانست در این جنگ عراق میبایست غرامت بپردازد. آنچه مسلم است با طولانی شدن جنگ، حاکمان جمهوریاسلامی آنچنان قافیه را باختند که با کمال خفت مجبور شدند زیر فشار حملات متقابل، سنگرها را رها کرده و به داخل مرزهای ایران «مشعشعانه» عقبنشینی کنند.
اکنون هم یکبار دیگر رژیم به آخر خط رسیده و دیگر چارهای جز تسلیم برایش باقی نمانده است. آنچه امروز نباید از نظر دور داشت شرایط این عقبنشینی و تسلیم است. رژیم بیگمان سعی خواهد کرد از کشورهای طرف معامله برای خود نوعی امتیاز کسب کند. نمایندگان این رژیم دلشان به حال ملت ایران نسوخته است و امتیازی که احتمالا طی مذاکرات خود با غربیها درپی آن هستند از نوع همان امتیازهائی خواهد بودکه سران سلسله قاجاریه نیز هنگام مذاکرات قراردادهای گلستان و ترکمن چای از روسها خواستار آن شدند: تضمین تداوم سلطنت در خاندان قاجار!
پاریس:
جمعه ۱۵نوامبر۲۰۱۳