از سوریه تا روسیه

  سالی که گذشت سال تغییر و تحول در منطقه خاورمیانه و ماوراء آن بود. درست یکسال پیش اگر کسی پیش بینی می کرد که طی دوازده ماه آینده رژیم های پابرجا و با سابقه ای نظیرمصر، تونس و لیبی در ظرف کمترازیکسال دگرگون خواهند شد، سخنش جدی گرفته نمی شد.

همچنان که دو دهه پیش شاهد فروپاشی امپراطوری عظیم کمونیسم در شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی بودیم، این بار نیز طوفان تغییر و تحول در نقطه دیگری از جهان تاریخ ساز شد. اگر در فروپاشی دیوار برلن مسائل ایدئولوژیک مطرح بود در تغییر و تحولات اخیر وابستگی و نوع حکومت های سرنگون شده همخوان و یکنواخت نبوده اند. در لیبی نوعی دیکتاتوری سوسیالیستی به قول قذافی “جماهیر سوسیالیستی لیبی” برقرار بود. در مصر قدرت سیاسی از زمان براندازی نظام سلطنتی فاروق تا سال پیش یکسره در دست نظامی ها بود. اگرچه هنوز انتقال به دموکراسی در مصر انجام نشده است اما شواهد امر حاکی از آن است که قدم های اولیه در مسیرپر فراز و نشیب دمکراسی و حکومت مردمی آغاز شده است.

اگر بنا باشد واقعه و یا عاملی را به عنوان مبدأ و موجب این تغییرات در خاورمیانه یادآور شویم، به احتمال زیاد حادثه یازده سپتامبر و سپس اشغال عراق و سرنگونی رژیم صدام در ذهن تداعی خواهد شد. مشکل به نظر می رسد که چنین تحولات مهم و سرنوشت سازی می توانست بدون انگیزه یا عامل خارجی به وقوع بپیوندد. حوادث تاریخی زمانی که مورد مطالعه قرار می گیرند هریک به جای خود منطقی و طبیعی جلوه می کنند، مثلاً اکنون که بیش از ده سال از واقعه یازده سپتامبر گذشته است به خوبی می توان مدعی شد که آمریکا نمی توانست در برابر چنین ضربه ای از خود عکس العمل شدیدی نشان ندهد. این قضاوت بر عهده تاریخ نویسان خواهد بود که آیا حمله به افغانستان و سپس به عراق گزینه ای منطقی و یا معقول بوده است یا نه. اما آنچه از اکنون می توان مدعی شد ارتباط مستقیم میان جنگ عراق و حوادث یکسال گذشته است. مسلم بود که این همه صحبت و رجز خوانی در باره گسترش آزادی و دمکراسی در منطقه امواجی را ایجاد خواهد کرد که نتایج آن قابل پیش بینی نخواهد بود. سرنگونی حکومت های تونس و مصر مسلماً بخشی از سیاست رسمی دولت های غربی نبوده است. این سخن بدان معنا نیست که غربی ها در این تحول و تغییرات نقشی نداشته اند. دقیقاً برعکس، در حالی که دولت آمریکا به طور رسمی ازنظام های مستقر حکومتی در آن دو کشور حمایت می کرد بخش عظیمی از نهاد ها و سازمان های مدنی و غیر دولتی فعالانه برای استقرار دموکراسی و احترام به حقوق بشر دراین دوکشوردر تلاش بودند. به عنوان نمونه مطبوعات و سازمان های غیر انتفاعی، گروه ها و دستجات مدافع حقوق بشر، نویسندگان و دیگر نهاد های مطبوعاتی مستقل از سیاست های رسمی دولت های متبوعه خود در یکایک کشورهای منطقه که دولتهایشان متمایل ومتکی به امریکا وغرب بودند، آزادنه فعالیت میکردند. در واقع یکی از پارادوکس های حوادث اخیر در همین نکته نهفته است. سازمان های مدافع حقوق بشر و مدافع دمکراسی می توانستند آزادانه در مصر و یا تونس فعال باشند و از حکومت آن کشورها انتقاد کنند زیرا آن دولتها تحت حمایت ومتکی به غرب بودند. در مصر یا تونس حسنی مبارک و یا بن علی نمی توانستند به سهولت از حضور “سی ان ان” و یا دیگرخبرگزاریها ویا سازمان های حقوق بشری جلوگیری کنند. در حالی که بشار اسد و یا سید علی خامنه ای هرگز اجازه نخواهند داد حتی یک خبرنگار و یا فعال حقوق بشر در سوریه و یا در ایران فعال شوند. همچنین باید یادآور شد که اگر معمر قذافی همچنان مواضع ضد غربی خود را حفظ کرده بود به این سهولت سرنگون نمی شد.

این بدان معنی نیست که رژیم های مستبد تَر و خونخوار از نوع آن چه در سوریه و ایران حکومت می کنند برای همیشه قادر خواهند بود در برابر سیل تغییر و تحول مقاومت کنند. آن ها نیز دیر یا زود سرنگون خواهند شد با این تفاوت که هزینه بسیار سهمناک تری به ملت خود تحمیل خواهند کرد. همانگونه که امروز در سوریه مشاهده می کنیم محال است پس از کشتار بیش از پنج هزار قربانی، رژیم خونخوار بشار اسد از این مهلکه جان سالم به در برد. اگر حسنی مبارک هنوز زنده است و یا بن علی در تبعیید زندگی می کند،دلیلش به موقع کنار کشیدن و تسلیم خواسته های مردم شدن است. آن هایی که در برابر خواسته های ملت خود با شقاوت مقابله می کنند سرانجامشان همانند معمر قذافی وصدام حسین جزمرگ خشونتبار نخواهد بود.

آنچه مسلم است سالی غیر منتظره و شگفت آور را پشت سر گذاشتیم ولی هنوز به پایان داستان نرسیده ایم. امروز نه تنها سراسر خاورمیانه در تنش و تشنج سیاسی و اجتماعی به سر می برد بلکه تداوم نا آرامی ها و خیزش های مردمی تا روسیه کشیده شده است. پس از بیست سال بار دیگر ناظر بر تلاش آزادی خواهان روسی در برابر نظام فاسد و دیکتاتورمنش ولادیمیر پوتین هستیم. به احتمال زیاد دیری نخواهد پایید که دامنه این خیزش مردمی در مسیراستقرار جوامعی آزادتر با آلودگی ها وفساد کمتر به چین و حتی کره شمالی هم خواهد رسید. اگر قرون گذشته به نام رنسانس ویا روشنگری معروف شدند، دوران معاصرو دهه های پایانی قرن بیستم و نخستین سال های قرن بیست و یکم به عنوان دوران تحول و رهایی از قید و بند اختناق حکومتی و فساد و خودکامگی ملقب خواهد شد. نقش دمکراسی های غربی در تأیید و تقویت جنبش های آزادی خواهی نفس تازه ای در فضای ظلم و فساد استبدادی دمیده است. یگانه عاملی که امروز ممکن است در برابر پیشرفت این خیزش جهانی به خاطر آزادی و دمکراسی موانعی ایجاد کند خطر بحران اقتصادی و درگیری حکومت های غربی با مسائل رکود و افول اقتصادی است. همانگونه که رفاه اقتصادی با توسعه و پیشرفت اجتماعی همخوان است رکود و بیکاری و دیگر نگرانیهای معیشتی طبعا مردم را نگران و محافظه کارتر میسازد. زمانی که در کشور های غربی بیکاری و احتمال سقوط اقتصادی مساله روز است، طبعاً از میزان توجه به مسائل دیگر کشورها کاسته می شود و به همان نسبت رژیم های دیکتاتوری از چنین فرصتهائی سوء استفاده خواهند کرد.

پیش بینی حوادث در منطقه خاورمیانه هرگزآسان نبوده است. اما آنچه مسلم است، جریانی که در شرف تکوین است قابل پیشگیری نیست. اتفاقاتی که در منطقه به وقوع پیوسته است نه قابل بازگشت است و نه می توان از پیشرفت و سرایت آن جلوگیری کرد. زمانی که در مسکوهزاران نفر فریاد میزنند: “رأی من کجاست؟” بلا درنگ تقلب انتخاباتی در ایران و تظاهرات ملیون نفری زنان و مردان شجاع در خاطره ها تداعی خواهد شد. آنهایی که در مسکو علیه پوتین فریاد می زنند، خاطره پشتیبانی او را از رژیم خونخوار بشار اسد و دژخیمان تهران فراموش نکرده اند.

سالی را با همه نگرانی ها و دغدغه های آن پشت سر گذاشته ایم وبدون آنکه بدانیم چه سرنوشت وحوادثی در انتظار ماست، با ایمانی راسخ تر و قدم هائی استوارتر از پیش، درمسیراستقراردمکراسی و آزادی در کشورمان ازسال نواستقبال می کنیم.

پاریس ۱۴ دسامبر۲۰۱۱

مطالب مربوط

کلید مشکل غرب با اسلام سیاسی در ایران است

نارسایی غرب در برابر بحران

آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر