جمعه, ۱۴. آذر , ۱۴۰۴

میهن چیست؟ میهن‌پرست کیست؟

چو ایران نباشد تن من مباد

به دنبال تنش و تقابل نظامی میان جمهوری اسلامی و اسرائیل و از دست رفتن انسان‌های بی‌گناهی که جان خود را از دست داده‌اند، افراد و گروه‌هایی به یک‌باره و یک‌شبه میهن‌دوست و میهن‌پرست شده‌اند.

نگاهی ساده به فضای مجازی نشان می‌دهد حجم نسبتاً بالای داعیه میهن‌دوستی این گروه‌ها– شامل ملی-مذهبی‌ها، اصلاح‌طلبان و گروه‌های چپ‌گرا- و افراد مختلفی با گرایش‌های مشابه را به وضوح نشان می‌دهد. این در حالیست که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی بیش از ۶۰ سال پیش- یعنی قبل از شکل‌گیری جمهوری اسلامی– با صراحت خواهان نابودی اسرائیل شده بود. جمهوری اسلامی نیز از زمان تأسیس تا کنون به اشکال مختلف عزم خود را برای نابودی اسرائیل بی‌پروا نشان داده است. علاوه براین، با مسلح ساختن نیروهای حماس، حزب‌الله لبنان، حوثی‌ها، حشد الشعبی و گروه‌های مشابه، جمهوری اسلامی از سال‌های پیش عملاً با اسرائیل وارد جنگ شده است. در عین حال، با نفوذ در مراکز فرهنگی، به اصطلاح اندیشکده‌ها و نیز مراکز دانشگاهی، جمهوری اسلامی سطح عمیقی از یهودستیزی و نفرت‌پراکنی را با کمک هواداران پنهان و روشنفکرنمایان حامی خویش به وجود آورده است.

در اینجا بحث این نیست که ماهیت حقوقی و اخلاقی جنگ حاضر میان جمهوری اسلامی و اسرائیل چیست و یا کدام‌یک تجاوزگر است. بلکه موضوع موردبحث این است که چگونه کسانی که طی سال‌های متمادی آگاهانه چشم خود را بر علل واقعی جنگ فروبستند، به یک‌باره میهن‌دوست و وطن‌پرست شده و دیگران را نیز به همین مواضع دعوت می‌کنند؟ و چرا اینان خصیصه جنایتکار و متجاوز بودن را فقط به یکی از طرفین نسبت می‌دهند و همه سوابق سبعانه و سیاست‌های غیرانسانی حکومت اسلامی را نسبت به مردم خود نادیده می‌گیرند؟ چرا این میهن‌دوستان یک‌شبه، از کاربرد مفهوم «جنایت» برای توصیف جمهوری اسلامی واهمه دارند؟

 

این نوشتار کوتاه بیشتر بر مفهوم میهن متمرکز است. میهن چیست؟ میهن‌پرست کیست؟

مفهوم «میهن» به‌ عنوان سرزمین مادری با بارهای معنایی و هویتی بالایی همراه است و از این رو به آسانی می‌تواند عواطف مردم، به ویژه آن‌هایی را که به دلایل مختلف مجبور به مهاجرت شده و دور از سرزمین مادری زندگی می‌کنند برانگیزد. در حقیقت، مفهوم «میهن» تصویری از خانه به مفهوم جمعی را ترسیم می‌کند که مرزهای آن از موضوعات جغرافیایی فراتر رفته و با خود علاوه بر تعلق‌خاطر هویتی، موضوعاتی مانند افتخار ملی، خدمت و ادای دین، رهایی و یا تحمل رنج برای آن را می‌آمیزد. به همین دلیل، میهن مفهومی است که در پیوندی عمیق با عشق و رهایی همراه است؛ بنابراین، بیشتر از معنای سیاسی رایج کلمه که اغلب به دستاویزی برای وطن‌فروشان تبدیل می‌شود، وطن پدیده‌ای معنایی برای حیات انسانی است.

در دوران ظهور فلسفه رمانتیسم، مفهوم وطن به یکی از مضامین اصلی فلسفی، ادبی و سیاسی تبدیل شد. فلاسفه و متفکران رمانتیک با نگاهی عاطفی، فرهنگی و گاه عرفانی به وطن می‌نگریستند. برخلاف نگاه عقل‌گرایان دوران روشنگری که بیشتر به موضوعات دولت و قانون می‌اندیشیدند، رمانتیک‌ها وطن را با خاطرات، طبیعت و زیبایی، زبان معنایی و مفهومی، فرهنگ عامه و پیوندهای روحی تعریف می‌کردند. «یوهان گاتفرد هردر»، [i] «یوهان گئورگ فیخته»، [ii] «فریدریش شیللر»، [iii] و «یوهان ولفگانگ گوته» [iv] اشکال مختلفی از مضامین عاطفی و هویتی مفهوم وطن را به نمایش گذاشتند. زبان، آموزش، اراده و فرهنگ مشترک، آرمان‌های آزادی‌خواهانه و مقاومت در برابر استبداد و پیوستگی روح انسان با وطن نیز با این مضامین آمیختند.

از میان اندیشمندان رمانتیک، شاید هیچ‌کس همچون «یوهان گوتفرید هِردر» نتوانسته باشد تعریفی چنین دقیق و معنا‌دار از فرهنگ، هویت و اصالت به‌عنوان مفهوم «میهن» و «میهن‌دوستی» ارائه دهد. در مرکز دستگاه فلسفی او، مفهوم «اصالت» و الگوهای متنوع رشد فرهنگی قرار دارد؛ مفاهیمی که او آن‌ها را به شیوه‌ای بدیل و خلاقانه بسط داده و تأثیری ژرف بر فرهنگ مدرن برجای گذاشته است. در آستانه‌ی عصر مدرن و هم‌زمان با صنعتی شدن جوامع، اندیشه‌های هِردر به تثبیت و ارزش‌گذاری بر فرهنگ عامه، یعنی فرهنگ مردمان عادی، انجامید و زمینه‌ساز گفتمان‌های نوینی در باب ملت، زبان و هویت شد. در قلب فلسفه‌ی هِردر، مفهومی بنیادی به نام «ذات انسانی مشترک» [v] جای دارد. بر پایه‌ی این دیدگاه، استعدادها و ظرفیت‌های انسانی، بسته به زمینه‌های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی، به اشکال متفاوتی شکوفا می‌شوند. از این‌رو، او بجای یکسان‌سازی فرهنگی یا جستجوی حقیقتی جهان‌شمول، بر تمایزها و تنوع‌ها تأکید می‌ورزد و از این طریق، بنیانی برای درک چندفرهنگی و هویت قومی در دوران مدرن فراهم می‌آورد.

محمود مسائلی
محمود مسائلی

در مقاله‌ی نخستین خود با عنوان «چگونه فلسفه می‌تواند جهانی‌تر و برای مردم مفیدتر شود»، [vi] یوهان هِردر چارچوب کلی برنامه‌ی فلسفی‌اش را ترسیم می‌کند؛ برنامه‌ای که در آن «انسان» در مرکز تمام تأملات فلسفی قرار دارد. «اگر فلسفه بخواهد برای انسان‌ها مفید باشد، باید انسان را در مرکز خود قرار دهد.» در این نوشتار، او به نکته مهمی در اندیشه فلسفی اشاره می‌کند که بر شکاف موجود میان عقل‌گرایی روشنگری و شرایط واقعی مردم (فولک) مربوط می‌شود. او می‌نویسد: «مردم بر سر مجردات و انتزاعات جنگیده‌اند، بی‌آن‌که سود واقعی را ببینند». [vii] در اینجا، فلسفه به‌ گونه‌ای در برابر منافع (اجتماع یا جامعه‌ی انسانی) قرار می‌گیرد و به امری زیان‌بار برای مردم بدل می‌شود. برای یافتن راهی برای غلبه بر این انتزاعی بودن مفاهیم معمول از واقعیات زندگی مردم، هردر بر ضرورت یک فرآیند فرهنگی، ارگانیک و اجتماعی برای روشنگری از مسیر آموزش و تربیت تأکید می‌کند. فلسفه باید به مردم تعلق داشته باشد و کتاب‌ها نباید فقط برای روشنفکران نوشته شوند، بلکه باید برای مردمی که آن‌ها را احاطه کرده‌اند نیز قابل‌فهم و مفید باشند.

درواقع، آنچه هِردر را برمی‌انگیزد تا به منشأ و چیستی هویت «فولک» (مردم) بیندیشد، پروژه‌ی «انسانی‌سازی فلسفه» است. از منظر او، مردم صرفاً جمعی از افراد منفرد نیستند، بلکه در پیوندی درونی با یک کلیت فرهنگی و تاریخی بزرگ‌تر معنا می‌یابند؛ کلیتی که شخصیت فردی، هویت و روند رشد انسان را جهت می‌دهد. این کلِ بزرگ نه بر پایه‌ی مفاهیم انتزاعی و نه لزوماً بر اساس نژاد تعریف می‌شود، بلکه بر بنیاد نهادهای مشترک، شیوه‌های خاص اندیشیدن، ذوق زیباشناختی و سیر تاریخی یک جامعه شکل می‌گیرد. زبان، به‌عنوان مهم‌ترین حامل این درهم‌تنیدگی، نه‌فقط ابزار انتقال معنا، بلکه حاصل تجربه‌ی زیسته‌ی مردم و شکل‌گرفته در بستر همین تاریخ و فرهنگ مشترک است. [viii] به‌ همین دلیل، هویت فرهنگی و تاریخی «فولک» را باید همچون بخشی از یک فرآیند زنده‌ی تاریخی درک کرد؛ فرآیندی که در آن، عناصر درونی و بیرونی زندگی اجتماعی به‌ تدریج درهم می‌آمیزند و مسیر رشد یک ملت را ترسیم می‌کنند. در این چارچوب، احساس «خودبودگی» یا هویت شخصی و جمعی، نه از طریق اجبار یا همسان‌سازی بیرونی، بلکه از رهگذر تمایل مردم برای با هم بودن و از طریق نوعی «فهم متقابل» پدید می‌آید. این نوع همزیستی، ریشه در زبان، تجربه و حافظه‌ی جمعی دارد و به مردم امکان می‌دهد تا در جهانی متکثر، خود را به‌مثابه کلیتی معنادار بازشناسند.

در قلب اندیشه‌ی هِردر درباره‌ی فولک (مردم)، فلسفه‌ی زبان او قرار دارد که محور پروژه‌ی انسانی‌سازی فلسفه‌ی اوست. از نگاه او، پیدایش زبان از رشد ذهن انسان ناشی می‌شود و ریشه در تاریخ دارد. زبان، فقط وسیله‌ی صرف ارتباط نیست، بلکه پیوندی پرقدرت و عامل استمرار میان نسل‌های مختلف مردم است. زبان نه فقط بازتاب واقعیت، بلکه ذخیره‌گاه مواجهات تاریخی بشر با جهان است. از این رو، زبان ابزار ابراز درونیِ مردم و وسیله بیان خوشتن خویشِ آن‌هاست که در امتداد توسعه‌ی فرهنگی آن‌ها پدید آمده است. زبان میراث مشترک مردم است و حس تعلق آن‌ها را شکل می‌دهد و معنا می‌بخشد. «ما در زبان می‌اندیشیم، چه هنگام توضیح چیزی که در برابر ماست و چه در جستجوی چیزی که هنوز نیامده است.» بنابراین، زبان بازتاب تجربه‌های زنده انسان‌هاست و همراه با مکان، جغرافیا، اخلاق و شیوه‌ی اندیشیدن و إحساس تعلق‌خاطر مردم به هویتی خاص رشد می‌کند. از آنجا که اندیشه‌ها، باورها، تجربه‌های زیستی، ادراکات و احساسات در دوره‌های تاریخی و مکان‌های مختلف تفاوت دارند، احساس تعلق‌خاطر به ارزش‌ها و ویژگی‌های هویتی آن‌ها نیز از جامعه‌ای به جامعه دیگر متفاوت می‌باشد. هویت ایرانی، به‌ عنوان مثال، با هویت عراقی تفاوت‌های شایانی دارد. هرکدام در درون اصالت‌های هویتی و فرهنگی خود تعریف می‌شوند، اما از نقطه نظر احساس تعلق داشتن با یکدیگر برابرند زیرا هرکدام خود را در متن هویتی تعریف می‌کنند که در «مام میهن» خلاصه می‌شود. «هر چشم انسانی زاویه دید خاص خود را دارد: هر کسی آنچه را در برابر خود می‌بیند، به شیوه‌ی خاص خود بازنمایی می‌کند». [ix] این زاویه دید از ژرفای فرهنگ‌ها و هویت‌ها سرچشمه می‌گیرد. هرکدام از این زوایا در فضای معنایی و هویتی خاص خود بازنمایی می‌شوند؛ «مام میهن».

به همین دلیل، یوهان هردر موضعی انتقادی نسبت به عقل‌گرایی ابزارمحور عصر روشنگری اتخاذ می‌کند؛ عقل‌گرایی‌ای که گرایش دارد انسان‌ها و فرهنگ‌هایشان را صرفاً از منظر تنگ و محدود الگوی اروپاییِ شکل‌گیری هویت درک کند. به تعبیر هردر، پروژه‌ی عقلانیت روشنگری، با وجود ادعای جهان‌شمولی، درواقع تنها «نواری باریک از جهان» را تحت تأثیر قرار داده و نمی‌توان بی‌تأمل آن را به سایر جوامع و فرهنگ‌ها تعمیم داد، مگر با نادیده گرفتن تفاوت‌ها، زمینه‌ها و شرایط تاریخی خاص هر ملت. بر پایه‌ی همین نقد بنیادین به عقل‌گرایی روشنگری و با باور به پویایی تاریخی و درونی فرهنگ ملت‌ها، هردر هرگونه نظریه‌ی توسعه‌ی فرهنگی را که نسبت به تجارب زیسته و درک درونی ملت‌ها بی‌اعتنا باشد، به‌طور جدی به چالش می‌کشد. او به‌ صراحت فرضیه‌ای را رد می‌کند که رشد تاریخی جوامع انسانی را محصول الهام‌های کور و بی‌تفاوت عقل اروپامحور می‌داند. در نقطه‌ی مقابل، هردر تأکید می‌کند که حیات انسانی باید از دل شرایط عینی و زنده‌ی زندگی او، با تمام بی‌نظمی‌ها، تضادها و افت‌وخیزهایی که به‌ راستی انسانی‌اند، فهم و تفسیر شود.

بر این اساس، مسیرهای شکل‌گیری هویت و فرهنگ در میان ملت‌ها، به‌ ضرورت متنوع و ناهمگون‌اند و نمی‌توان آن‌ها را در چارچوب دوگانه‌های مطلق «درست» یا «نادرست» عصر روشنگری محدود کرد. هرگونه داوری درباره‌ی فرهنگ باید از درون روابط تاریخی، زبان، حافظه‌ی جمعی و مسیر تحولی خاص همان ملت صورت گیرد. در دستگاه فکری هردر، «کمال انسانی» نه امری جهان‌شمول و انتزاعی، بلکه پدیده‌ای «ملی»، «تاریخی» و زمینه‌مند است. از این منظر، هویت فردی و جمعی— به‌ویژه در پیوند با زبان و فرهنگ— در نهایت با نوعی «احساس تعلق به میهن» درآمیخته است؛ میهنی که نه صرفاً یک قلمرو جغرافیایی، بلکه بستری زنده و پویاست برای تکوین اندیشه، عاطفه، حافظه و معنا.

در اینجاست که پیوند با تاریخ و هویت تاریخی، به معیارهای واقعی برای فهم سیر تحول ملت‌ها و فرهنگ‌هایشان بدل می‌شوند. تأمل در رشد تدریجی یک فرآیند در بستر زمان- فرآیندی شبیه به «شدن»- روش حقیقی فهم شکل‌گیری هویت انسان‌هاست. این فرآیند، در عین حال، بازتاب‌دهنده‌ی رشد اجتماعی و فرهنگی آگاهانه‌ای است که ملت‌ها در بستر تاریخ تجربه می‌کنند. در این مسیر، نیروهای بیرونی و درونی زندگی به هم در‌می‌آمیزند و به نیازها و اهداف ملت‌ها پاسخ می‌دهند. از این‌ رو، زندگی انسان‌ها را نباید صرفاً از منظر فیزیکی یا روان‌شناختی بررسی کرد، بلکه باید آن را همچون جریان عظیمی از درهم‌تنیدگی‌ها و کنش‌های معنادار در بسترهای تاریخی درک نمود. «اسطوره‌شناسی هر ملت، بازتابی است از شیوه‌ی خاصی که آن‌ها طبیعت (حیات خود) را می‌نگریستند؛ به‌ ویژه اینکه آیا بنا بر اقلیم و طبع خویش، چیرگی نیکی یا بدی را در جهان می‌دیدند و اینکه چگونه می‌کوشیدند یکی را به واسطه‌ی دیگری تبیین کرده و برای آن توجیهی بیابند». [x]

این تلاش برای انسانی‌سازی فلسفه، مفهوم هویت و اصالت‌های فرهنگی ملل و مردمان مختلف را در نسبت با «مام میهن» تعریف و تعیین می‌کند و یکی از نخستین و ژرف‌ترین تلاش‌ها برای صورت‌بندی پیوند درونی میان فرد، زبان، فرهنگ و سرزمین مادری آن‌هاست. هردر برخلاف دیدگاه‌های عقل‌گرایانه‌ی عصر روشنگری که در پی تعریف جهان‌شمول و یکسان از انسان و جامعه بودند، معتقد بود که هویت انسانی همواره در زمینه‌ای تاریخی، زبانی و فرهنگی شکل می‌گیرد و این عناصر سازنده هویت جدای از میهن نیستند. از این زاویه دید، «میهن» صرفاً یک موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه فضای معنا بخشی است که در آن، انسان خود را بازمی‌یابد و شکل می‌دهد. از این‌ رو، هویت فردی با میهن در هم تنیده است، چرا که میهن ظرف شکل‌گیری حافظه‌ی تاریخی، زبان مادری، افق‌های معنایی و نظام‌های ارزشی است. «میهن» یعنی فرهنگی که در آن رشد کرده‌ایم، زبانی که با آن اندیشیده‌ایم و مردمی که در آن زیسته‌ایم.

حال، پرسش‌هایی که عنوان این نوشتار را به تصویر کشیدند، جایگاه تاریخی و حیاتی خطیری را در پیش چشم ایرانیان می‌گشایند. به درستی میهن چیست؟ و میهن‌پرست کیست؟ آیا آن‌هایی که آگاهانه چشم خود را بر روی همه مصائبی که توسط حکومت اسلامی بر سر این ملک و بوم هویتی آمده است بسته‌اند، میهن‌پرست هستند؟ آیا آن‌هایی که یک‌شبه در سراسر فضای مجازی خود را مدافع میهن می‌نامند، أساسا درک درستی از مفهوم میهن دارند؟ به نظر نمی‌رسد که وجدان تاریخی فریبکاری‌های آنان را فراموش کند.

محمود مسائلی

 

*دکتر محمود مسائلی استاد بازنشسته روابط و حقوق بین‌الملل، دانشگاه‌های آتاوا و کارلتون و دبیر کل اندیشکده بین‌المللی نظریه‌های بدیل با مقام مشورتی دائم نزد ملل متحد

برگرفته از کیهان لندن

 

[i] Johann Gottfried Herder (1744-1803)

[ii] Johann Gottlieb Fichte (1762-1814)

[iii] Friedrich Schiller (1759-1805)

[iv] Johann Wolfgang von Goethe (1749-1832)

[v] Humanität

[vi] The essay was written as a prize question in Berne asking “How can the truths of philosophy become more universal and useful for the benefits of the people? In his answer Herder was influenced by Kant’s essay on “Dreams of a Spirit Seer” (۱۷۶۶). See Forster, Herder Political Writings, pp. xi-xii.

[vii] Herder, “How Philosophy Can Become More Universal and Useful for the Benefit of the People,” p. 12.

[viii] Herder, “Fragments on Recent German Literature,” in Johann Gottfried von Herder: Philosophical Writings, Michael N. Forster ed. (Cambridge: Cambridge University Press, 2002), op. cit., p. 49.

[ix] Quoted in John H. Zammito, Kant, Herder, and the Birth of Anthropology (Chicago: University of Chicago Press, 2002), p. 338.

[x] Herder, Outlines of a Philosophy of the History of Man, T. Churchill trans. (London: Luke Hanford, 1803), p. 358.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر