فهرست مطالب:
– شروع سخن
– اقتدار چیست؟
– دیکتاتوری چیست؟
– آثار و نتایج دیکتاتوری
– حاصل سخن
– منابع و ملاحظات
شروع سخن
در شماره قبل به بررسی نظامهای سلطنتی در جهان و نظام سلطنت مشروطه در ایران پرداختیم که آن را سلطنت مشروطه اقتداری نامیدیم و رژیم شاه فقید را در این چارچوب شرح دادیم و نتیجه گرفتیم که رژیم مزبور، ازآنجاکه ناشی از نظام سیاسی سلطنت مشروطه بوده و از آن موجودیت یافته، نمیتوانست دیکتاتوری باشد، زیرا از میان نظامهای سلطنتی در جهان، تنها «سلطنت مطلقه» را به دلیل ناشی شدن از نظام ارزشی- اجتماعی اتوکراسی میتوان نوعی دیکتاتوری هم قلمداد کرد و آنچه که رژیم شاه فقید را مشخص میدارد آن است که وی بااقتدار مصلحانه سلطنت کرده است. به همین جهت ازلحاظ تحلیل علمی عنوان «سلطنت مشروطه اقتداری» را در زمان وی صحیحتر میدانیم. ازاینرو در این شماره و شمارههای آینده به ویژگیهای این نوع سلطنت میپردازیم و در این رهگذر تفاوتهای «اقتدار» و «دیکتاتوری» را از دیدگاه علم سیاست تشریح میکنیم تا از خلط مبحث در نزد علاقهمندان به علوم سیاسی بخصوص هموطنان اهل مطالعه جلوگیری گردد و بر آنان روشن شود که چرا نمیتوان ادعای «دیکتاتور» بودن شاه فقید را به دلایل علمی و عملی صحیح دانست و چرا عنوان «اقتدار مصلحانه» را به رژیم او اطلاق میتوان کرد؛ بنابراین، مطلب ذیل را بهتدریج در این شماره و شمارههای آینده توصیف مینماییم:
۱- اقتدار چیست؟
۲- دیکتاتوری چیست؟
۳- علل کاربرد اقتدار توسط شاه فقید
۴- انتقادات مربوط به اقتدار در رژیم شاه فقید
۵- «اقتدار مصلحانه» شاه فقید، محتوی و نیت و حاصل آن
مطالبی که در این شماره میآید اختصاص به دو بخش اول یعنی بررسی اقتدار و دیکتاتوری دارد و در خاتمه حاصل سخن به نظر خوانندگان خواهد رسید.
اقتدار چیست؟ (۱)
از دیدگاه علوم سیاسی اقتدار یا اتوریته دارای کاربرد وسیعی است و درزمینهٔ تعلیم و تربیت، خانواده، تأسیسات اجتماعی و سیاسی، دستگاه حکومت و دولت مفاهیم مختلفی به خود میگیرد اما مفهوم مرکزی آنچه که از اتوریته مراد است، تقریباً یکسان و یک معنا است. برای تعریف آن، گفتههای گوناگون ابرازشده است، از آن جملهاند:
الف- دارای حق صدور فرمان بودن فرد یا یک تأسیس اجتماعی
ب- کیفیت رابطه بین دو فرد یا اداره فرمانده و فرمانبر بهنحویکه هردوی آنان این رابطه را مشروع بدانند
ج- کیفیتی از ارتباط که در آن «فرمان» پذیرفته میشود
ازآنچه که برداشت میشود میتوان گفت اقتدار نوعی رفتار انسانی است. ما یک تعریف نسبتاً جامعه از اقتدار را به دست میدهیم تا موضوع روشنتر گردد:
«اعتبار و نفوذی که یک شخص یا یک دستگاه یا تأسیسی اجتماعی دارد بدون آنکه لازم باشد برای ابقا آن پیوسته وارد عمل شود، اقتدار نام دارد.» (2)
اقتدار را گاه به مناسبت نزدیک بودن مفهوم آن باقدرت، نوعی از آن محسوب میکنند ولی مناسبات تَبَعی که بر اساس عقل و به صلاح انسان است ربطی به قدرت یا سلطه ندارد مثلاً روابط والدین با فرزندان اقتدار مآبانه است نه بر اساس زور یا قدرت. فرد دارای اقتدار در رابطه بااقتدار فردی یا اداری خویش، نظم زندگانی جامعه خود را نمایندگی میکند و هر نظم اجتماعی، سنخ معین اقتدار مربوط به خود را بسط و توسعه میدهد. در اقتدار سیاسی، فرد مقتدر تواناییهای خود را در رهبری، ابتکار و پیشقدمی، بسط و گسترش مفاهیم، مبادله و مصالحه، موقعشناسی در عمل سیاسی، انتصاب درست افراد در مشاغل، نگهداری گروهها و افراد در مناسبات فشرده باهم و بالاخره صدور فرمان نشان میدهد. اقتدار انواع مختلف دارد:
اقتدار فامیلی (پدری)– اقتدار در گروههای کوچک اجتماعی (اقتدار غیررسمی یا رهبری) اقتدار در سازمانهای بینابینی مانند مدرسه، ارتش، صنایع.
اقتدار اجتماعی که از جوامع بدوی تا جوامع پیشرفته و دولتهای ملی مدرن و نیز سازمانهای بینالمللی را در برمیگیرد بهترین تعریف و ردهبندی را ماکس وِبِر (3) دانشمند آلمانی از اقتدار به دست داده است که اکنون کلاسیکترین شکل ردهبندی انواع اقتدار میباشد:
۱- اقتدار سُنتی (4) که در جوامع بدوی وجود دارد و رهبری به سبب سنتهای اجتماعی به یک فرد اختصاص مییابد (مثل رئیس قبیله یا رئیس ایل).
۲- اقتدار فرهمندانه (5) که در جوامع کمتر پیچیده وجود دارد و در آن جوامع، رهبری به سبب نقش فره یا «کاریزما» ی یک فرد به او تعلق میگیرد (مثل رهبری حضرت علی)
۳- اقتدار عُقلایی یا قانونی (6) که در جوامع پیچیده و مدرن وجود دارد و رهبری یا زمامداری بر اساس قانون مبتنی بر عقل اجتماعی، به یک فرد تعلق میگیرد (مانند انتخاب زمامدار در آمریکا).
در دو نوع اولیه، اقتدار به فرد یا شخص مربوط است و بر اساس خصایل و صفات فردی به او مرجعیت داده میشود، درحالیکه در نوع سوم یا اقتدار عقلایی، رهبری نه به دلیل سُنت یا جاذبه فردی بلکه به سبب قوانین و آییننامههای مصوبه به یک فرد تعلق میگیرد که تازه این فرد فقط نماینده یا نماد دستگاه اقتدار است. به دیگر معنا، «اقتدار» صرفاً در او «تجلی» مییابد و فرماندهی واقعی از آن دستگاه است که اقتدار صوری را به او حواله میدهد. مثلاً در آمریکا، اقتدار عملاً در دست حکومت و پارلمان است ولی نماد ظاهری اقتدار، «رئیسجمهور» است و همینطور در انگلستان که پادشاه دارای اقتدار صوری است و اعمال واقعی و فیزیکی اقتدار توسط دولت انجام میگیرد؛ اما همین پادشاه انگلستان حامل هر دو نوع دیگر اقتدار نیز هست درواقع او از یک اقتدار سُنتی و نیز فرهمندانه هم تا جایی برخوردار است که در طول تاریخ از آنها کم شده و شکل اقتدار عقلایی اضافهتر گشته است. مقصود آنکه اقتدار صوری یا تشریفاتی پادشاه انگلستان حاصل یکروند تاریخی است که در ابتدا «فرهمندانه» بود، بهتدریج «سُنتی» شد و در قرن نوزدهم «قانونی» گردید و از این هر سه امروزه چیزی بهجز «صوریت» باقی نمانده است که حامل هر سه نوع اقتدار فوقالذکر درآنواحد باهم است، زیرا در انگلستان «سلطنت پارلمانی» نظام سیاسی کشور میباشد.
در ایران تا قبل از بهاصطلاح «انقلاب» اسلامی، نظام سلطنت مشروطه حاکم بود که درست بهمانند انگلستان، رهبر یا رئیس کشور یا پادشاه حامل هر سه نوع اقتدار باهم بود؛ اما به سبب ویژگیهای نظام مشروطه، پادشاه از اقتدار عملی بیشتری برخوردار بود. ما در شماره قبل شرح دادیم که در نظام سلطنت مشروطه ایران، پادشاه بهموجب قانون اساسی اختیاراتی را دارا بود که مثلاً پادشاه انگلستان برخوردار نیست. در تعریف اقتدار ذکر کردیم که «هر نظم اجتماعی، سنخ معین اقتدار مربوط به خود را بسط و توسعه میدهد». سنخ اقتدار مربوط به نظم اجتماعی در انگلستان به دلیل رسوخ عمیق و کهنسال لیبرالیسم اجتماعی- سیاسی و نظم اقتصادی مربوطه، لیبرال دموکراسی بوده است که امروز هنوز هم موجود میباشد؛ اما در ایران قرنها است که نظم اجتماعی مبتنی بر پدرفرمایی (7) (پاتری مونیالیسم) است بافت اجتماعی ایران به دلایل اقتصادی و فرهنگی- سیاسی از نظام مزبور شکل پذیرفته و ضرورتاً «سنخ معین اقتدار» مربوط به خود را در همهجا از خانواده گرفته تا مدرسه و صنایع و دستگاه دولت بسط و توسعه داده و بالاخره در عالیترین سطح به «پادشاه» رسیده است. نتیجه آنکه در تفکیک قوای سیاسی هم نقش و اقتدار پادشاه بیش از آنکه دموکراتیک باشد، «پدرفرمایانه» است. نظام اجتماعی پدرفرمایی با به قدرت رسیدن «جمهوری اسلامی» هم کوچکترین تغییری نکرده، بلکه تشدید هم شده و مصداق عینی آن در مرجعیت، اقتدار و قدرت بیچونوچرای «رهبر» جامعه اسلامی یا «ولیفقیه» کاملاً مشهود و عیان است که مبتنی بر سلسلهمراتب و هرم قدرت فقها است که بالاخره در پایینترین سطح خود به «طلبه» ختم میشود. در زندگی اجتماعی مردم نیز همین نظم حکمفرماست، ریشسفید محله، معتمدین بازار، کدخدای ده و بالاخره «پدر» در خانواده ایفاگر نقش مقتدر در سطوح خود هستند. برای هواداران «دموکراسی» نیز مثال عینی معروفی در تاریخ ایران وجود دارد، دکتر مصدق که با عناوین «زعیم ملت»، «پدر غمخوار» و غیره معرفی میشده، چهره او قبل از آنکه نشان دهند نظم دموکراتیک در جامعه باشد، نمایانگر «اقتدار فرهمندانه» بسیار متمرکزی بود که مورد مرجعیت ملت ایران قرار میگرفت، نه بهعنوان نشانهای از روند دموکراتیک بلکه «پدر و رهبر جامعه».
سؤال این ست چگونه میتوان برای اجتماع ایران که عمیقاً از نظام پدرفرمایانه شکل پذیرفته است، دموکراسی انگلیسی ناشی از سه قرن لیبرالیسم را تجویز کرد؟
درست مثل آن است که برای بیمار سرماخورده یک لوله تریاک تجویز گردد که بجای شفای بیمار، میزان زیاد دارو او را کشتن دهد! برای آنکه دریابیم افراد جامعه در برابر اقتدار چه رفتار یا ایستاری را نشان میدهند و درنتیجه میزان تقسیم قوا و نحوه برداشت فردی و اجتماعی از اقتدار روشن گردد، سه فرهنگ سیاسی یا «ایستار فرهنگی» (8) را میتوان ذکر نمود:
1- ایستار فرهنگی محلی: (9)
ایستار محلی یا پاروشیال در افراد جوامع بدوی، نسبت به اقتدار به وجود میآید. در نظر افراد اینگونه جوامع، همهچیز در رهبری خلاصه میشود. افراد اجتماع نسبت به فرمانده یا رهبر جامعه از اختیارات شخصی، بری هستند، نسبت به او احساس فرودستی و اطاعت محض دارند، رفتارشان بر اساس هنجارهای اولیه انسانی است نه بر اساس هنجارهای ثانویه یا آگاهانه. (مانند رئیس ایل).
2- ایستار فرهنگی تقلیدی: (10)
ایستار تقلیدی در افراد جوامع «تَبَعی» (11) نسبت به اقتدار به وجود میآید. فــرد در این جامعه از «اقتدار حکومتی خصوصیت یافته» (12) آگاه است، یعنی اقتدار حکومت را دقیقاً میشناسد، اختصار اقتدار به دستگاه حکومتی را درک میکند، به دیگر معنا وجود «دولت» و مفهوم آن را حس و لمس میکند. فرد اقتدار مزبور را مشروع و یا غیر مشروع میداند، با آن همکاری میکند. رفتار او در برابر «اقتدار» مثل جوامع پاروشیال نیست که وابسته محض باشد، بلکه آگاهانه به آن اطاعت یا عدم اطاعت میکند. (مانند بسیاری از جوامع جهانی سومی)
صفحه را ورق بزنید