17.8 C
تهران
جمعه, ۱۰. فروردین , ۱۴۰۳

قبای هسته‌ای رهبر

هانس کریستین اندرسن داستانی دارد درباره لباس نامرئی پادشاه که در آن داستان خیاطان شیاد مدعی می‌شوند اگر به‌اندازه کافی طلا و نقره در اختیار داشته باشند، توانائی دوختن لباسی را دارند که هم برازنده پادشاه باشد و هم پادشاه بتواند با پوشیدن آن میان افراد لایق و وفادار، از سوئی و دیگران از سوی دیگر تمایز قائل شود؛ زیرا تنها انسان‌های لایق و خادم به پادشاه قادر به دیدن این لباس سحرآمیز هستند. پادشاه به خاطر جامه‌ای زرین و نو و به گمان اینکه راهی برای شناخت بهتر وزیران خود یافته است در این دام افتاد و هرچه خواستند از سیم و زر در اختیار آن دو خیاط شیاد قرارداد تا جامه سحرانگیز را برای وی بدوزند. از آنجا که دوختن چنین لباسی نه ممکن بود و نه در برنامه خیاط‌های حیله‌گر، پس از گذشت چند هفته در روز موعود پادشاه را لخت به میان مردم آوردند. در حالی که خود او می‌دانست که برهنه است چون دیگران که او را برهنه و عریان می‌دیدند نمی‌خواستند نالایق و خائن شناخته شوند، همه با شوق و شعف از لباس فاخر پادشاه تجلیل و تعریف می‌کردند و پادشاه هم با لبخند به‌سوی مردم دست تکان می‌داد و گمان می‌کرد دیگران او را برهنه نمی‌بینند. تا آنکه سرانجام در «مسیر راه‌پیمایی» کودکی بند را آب داد و فریاد زد «پادشاه برهنه است!»

در مورد قبای هسته‌ای هم قرار نبود کسی سخنی به میان آورد و در طول بیست سال گذشته به‌ندرت حتی اشاره‌ای انتقادی به این برنامه مرموز در ایران نخواهید یافت. پس چه شده است که ناگهان در وسط شهر تهران و در صحن دانشگاه چند شخصیت شناخته‌شده دانشگاهی زبان به انتقاد صریح از برنامه‌ای که تاکنون از خط قرمزهای اصلی رژیم بود می‌گشایند و کم‌وبیش همان ایرادهای اصولی را که در این ستون و ستون‌های مشابه سال‌هاست موردبحث بوده است مطرح می‌کنند؟ چگونه است که ناگهان خط قرمزها کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شوند و کسانی اجازه و یا فرصت ایفای نقش نقادی می‌یابند؟ معمولاً در مورد کشورهایی که انواع آزادی‌ها در آن‌ها محدود است تحلیل مسائل سیاسی به‌صورت معمول و متداول امکان‌پذیر نیست و ناگزیر باید به تأویل و تفسیر پرداخت؛ اما آنچه در مورد آنجائی برای شک و تردید باقی نمی‌گذارد تغییر سیاست یا نحوه برخورد رژیم با این مشکل خود آفریده هسته ایست.

آغاز داستان ازآنجاست که روز چهارشنبه ۲۶ آذر (۱۷ دسامبر) گذشته به ابتکار انجمن اسلامی دانشکده ادبیات در تالار فردوسی آن دانشکده نشستی به نام “میزگردی درباره یک توافق” برگذار شده است. صادق زیباکلام، احمد شیرزاد و داود هرمیداس سه مهمان این میزگرد بودند. این سخنان غیرمنتظره و فاش گوئی‌های زیباکلام و شیرزاد بود که سنت‌شکن و خبرساز شد. خبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسداران از قول شیرزاد تیتر زد: انرژی هسته‌ای بدرد ایران نمی‌خورد و افزود زیباکلام هم مشکلات هسته‌ای را به گردن جمله امام خمینی انداخت که فرموده بودند “اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود.”

از قرار معلوم در این میزگرد سؤال‌هایی مطرح‌شده که طرح آن‌ها در درون مرز تا به امروز بی‌سابقه بوده است. شیرزاد می‌گوید:”هیچ‌کس در ایران نمی‌داند که ما به چه دلیلی به مسیر هسته‌ای شدن پا گذاشته‌ایم و این امر دقیقاً به‌مانند ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر بود در حالی که برخی افراد شعارهایی مانند راه قدس از کربلا می‌گذرد را بیان می‌کردند.” وی همچنین رآکتور آب‌سنگین اراک را خطرناک خواند و نصب آن را موردانتقاد قرارداد. لازم به یادآوری است که وی استاد فیزیک در دانشکده صنعتی اصفهان و نماینده ادوار پیشین مجلس در رژیم اسلامی است. سخن‌پرداز دیگر این میزگرد، صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران، معتقد است ضرر انرژی هسته‌ای برای ایران از جنگ هشت‌ساله بیشتر بوده است. وی معتقد است که “نگاه وقتی ایدئولوژیک می‌شود آن‌وقت مسائلی مانند اینکه چه به خیر و صلاح مردم و مملکت است خیلی مطرح نمی‌شود. آن چیزی ارزش پیدا می‌کند که با ایدئولوژی می‌خواند.” وی سپس در همین رابطه مسائل سیاست خارجی، دخالت در سوریه و لبنان و اشغال سفارت آمریکا را مطرح می‌سازد. همه مسائلی که تا امروز حتی یادآوری آن‌ها مشکل‌آفرین بوده است.

آیا این دگرگونی سیاسی است یا بازی دیگر؟

اکنون باید پرسید چه شده است که ناگهان همانند دوران “گلاتزنوزت” شوروی پاره‌ای از ناگفتنی‌های سی و پنج شش ساله نظام اسلامی، از اشغال سفارت آمریکا گرفته تا جنگ هشت‌ساله و حریم اختصاصی هسته‌ای در مجامع عمومی به بحث و اظهارنظر گذاشته می‌شود؟ آیا این هم نوعی “فضای باز سیاسی” است و یا نوعی بازی زودگذر سیاست پیشگان؟ چه فکر و اندیشه یا طرح و نقشه‌ای در پشت این نیرنگ نهفته است؟ چگونه می‌شود از روی این مسئله به‌سادگی گذشت در حالی که صدها و شاید هزارها جوان معترض ایرانی که هم‌اکنون در سیاه‌چال‌های رژیم با مرض و مرگ دست به گریبان‌اند حتی یک‌صدم این‌چنین ایرادهایی را در مورد سیاست‌های رژیم به زبان یا به قلم نیاورده بودند؟

آیا فراهم آوردن این‌گونه مناسبت‌ها برای آماده‌سازی افکار عمومی برای استقبال از نوعی توافق هسته‌ای است؟ آیا در میان دو یا چند جناح حکومت نوعی توافق حاصل‌شده است که بر مبنای آن می‌خواهند با کاستن از فشارهای سیاسی فضای سالم‌تر و آرام‌تری برای اعلام توافق با غرب آماده شود؟ از سوی دیگر این امکان وجود دارد که در پشت این صحنه برنامه دیگری نهفته است که بر مبنای آن با عکس‌العمل شدید علیه دانشجویان و استادان منتقد وارد عمل شوند و با ایجاد فضائی نظامی-کودتائی بر میزان سرکوب و اختناق بی افزایند.

آنچه مسلم است درصحنه بین‌المللی رژیم به دلایلی که هنوز کاملاً روشن نیست یک فرصت مرغوب دیگر را برای تفاهم با غرب و به‌ویژه با امریکا ازدست‌داده است. ماه نوامبر گذشته برای دستیابی به‌نوعی تفاهم با آمریکا بهترین و شاید آخرین فرصت رژیم بود. با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی امریکا که از این هفته به بعد دولت اوباما را با یکی از بحرانی‌ترین و آسیب‌پذیرترین بخش از عمر سیاسی دولتش روبرو خواهد کرد، آثار منفی این فضای نامناسب درروند مذاکرات هسته‌ای با ایران بی‌گمان مشاهده خواهد شد. بهترین فرصت برای دستیابی به‌نوعی تفاهم در مذاکرات میان ایران و آمریکا پائیز گذشته در عمان رویداد که متأسفانه بازهم یک‌بار دیگر منافع ملی فدای نزاع‌های فرقه‌ای و کوته‌بینی‌های جناحی در تهران شد.

اگر در آغاز سال نو میلادی بنا را طبق معمول بر خوش‌بینی قرار دهیم و مباحثی را که در این نوشته مرور کردیم به‌عنوان یک حادثه استثنائی تلقی نکنیم، این امید وجود دارد که در این سال حوادثی مثبت و آزادی آفرین یکی پس از دیگری نوید روزهای بهتر سیاسی و اقتصادی را برای هم‌میهنان ما به ارمغان آورد.

پاریس: پنجم ژانویه ۲۰۱۵

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر