14.9 C
تهران
جمعه, ۱۰. فروردین , ۱۴۰۳

مردان عصیانگر- گفتمان فدائیسم-تاریخ و اندیشه سازمان چریکهای فدائی خلق ایران

*آیندگان از خود خواهند پرسید: چه شد پس از آن که روشنای صبح یک بار بردمیده بود، ما بار دیگر مجبور شدیم در ظلمات روزگار بگذرانیم؟(کاستیلو)

*دستیابی مردم به روشنگری تنها به شکل تدریجی تحقق می‏پذیرد. یک انقلاب شاید بتواند استبداد خودکامه و بهره‏کشی تاراجگر و قدرت‏طلب را پایان بخشد، اما هرگز باعث اصلاح واقعی طرز فکر مردم نخواهد شد. در واقع، تعصبات تازه جای تعصبات پیشین را می‏گیرند و دوباره تبدیل به افساری می‏شوند که با آن انبوه توده نادان زیر کنترل درآید. ایمانوئل کانت

مقدمه – بازخوانی فدائیسم و چریک‏یسم در تاریخ اندیشه‏های سیاسی ایران

چهل سال پس از اولین درگیری مسلحانه چریک‏ها در سیاهکل (۱۹ بهمن ۱۳۴۹-شکستی که حماسه شد!)، اندیشه سیاسی ایران در مأمن نافرمانی مدنی قرار گرفته و دوران پساانقلابی را در رهائی از قدرت بنیادگرایی دینی و زمانه پساکمونیسم از سر می‏گذراند؛ تشکل‏های متعدد فدائیان، از ایده‏های چریکیستی عدول کرده و گفتمان فدائیسم را بدون دستیابی به ایده‏های مسالمت‏آمیز و روش‏های مبارزاتی بی‏خشونت، پشت سر گذاشته‏اند؛ در دوران پسافدائیسم و گذار از چریکیسم، ماندن در گفتمان پیشین و سپری شده چریک‏های فدائی خلق ایران، بسان گرفتار شدن در دوران کودکی و چپ روی کودکانه‏ای تلقی می‏شود؛ «گفتمان فدائیسم» در عرصه سیاسی ایران چگونه به وجود آمد؟ اصول و مبانی شیوه‏های چریکی و جنگ مسلحانه در شهر و روستا کدام است؟ خرده گفتمان‏های فدائیستی با کدام سمت و سوی ایدئولوژیکی پدیدار شدند؟ فرایند تاریخی و معرفتی جنبش فدائیسم و چریکیسم چه مراحل و شرایطی را از سر گذراند؟ سقوط و پایان گفتمان فدائیسم بر پایه چه عوامل و عللی پیش آمد؟ گفتمان فدائیسم و جنبش چریکیسم چه دستآورد و چه خاطره‏ای برای جنبش مدنی ایران داشته و چه درسی در راه سپاری به جامعه و فرهنگ دموکراتیک در ایران آینده دارد؟ این پرسش‏ها و ارائه پاسخ‏هایی خردمندانه و برآمده از رشد اندیشه سیاسی در ایران به لیبرال دموکراسی، انگیزه و انگیخته من در تألیف و تحقیق این کتاب بشمار می‏روند؛ بنابر این صریح و جسورانه بنویسم: من در هیچ زمینه‏ای اعم از تئوریک- تاریخی- اندیشگی- سیاسی- اقتصادی- اخلاقی و انقلابی‏گرایی همراهی با مارکسیسم در تمامی روایت‏های آن را ندارم، هم چنان که هیچ وابستگی ایدئولوژیک-سیاسی-احساساتی و کنشی با کمپین ضدکمونیستی و ضدفدائیستی هم ندارم و ایدئولوژی را در تعریف فراروایت آن پایان یافته دانسته و اصول فکری‏ام را در اندیشه‏های لیبرالیستی و کنش‏های دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، قانون اساسی برآمده از حقوق طبیعی انسان و قرارداد اجتماعی عصر روشنگری و نظام سیاسی مشروطه دموکراتیک بنیاد کرده‏ام. چرا که :« پایان ایدئولوژی نه پایان آرمان‏خواهی است و نه باید باشد. دست کم موضوع آرمان‏شهر را تنها با علم به مخاطرات ایدئولوژی می‏توان دوباره مطرح کرد. نکته اینجاست که ایدئولوژی‏پردازان ، مسایل را بیش از حد ساده می‏کنند. ایدئولوژی این ضرورت را از بین می‏برد که مردم با موضوع‏های مختلف، برحسب‏شان خاص هر موضوع، روبرو شوند. کافی است سکه‏ای در ماشین فروش ایدئولوژی بیندازی تا فرمول حی و حاضری تقدیمت کند. و زمانی که این باورها آمیخته به شور آخرالزمان بینی شود، رای و عقیده هم تبدیل به سلاحی می‏شود که عواقبی هولناک دارد.» اصول بنیانی و پایه‏های اساسی اندیشه و کنش سیاسی‏ام را در ارزش و واقعیت حق جان- حق مال- حق آزادی و حق شورش بر حکومت غیر دموکراتیک و دیکتاتوری استوار کرده‏ام. به تعبیر دانیل بل: «پایان ایدئولوژی نقطه پایانی است، به زبان روشنفکرانه، بر یک دوران، بر دوران فرمول‏های سهل و ساده «چپ» در مورد تغییر اجتماعی. اما بسته شدن این کتاب به معنای کنار گذاشتن آن نیست. این نکته خصوصا هم اکنون که «چپ جدید» با اندک خاطراتی از گذشته دوباره قد علم می‏کند، بسیار مهم است. «چپ جدید» شور و زور دارد، اما تعریف دقیقی از آینده ندارد. پیشاهنگان این جنبش جدید به خود می‏بالند که «پیش می‏روند» اما به پرسش‏هایی چون: کجا می‏روند، تصورشان از سوسیالیسم چیست، چگونه باید از خطر بوروکراسی در امان بمانند ، مقصودشان از برنامه‏ریزی دموکراتیک یا نظارت بر کارگران چیست – سوال‏هایی که هر کدام مستلزم تامل فراوان است – تنها با عبارات مطنطن پاسخ می‏دهند.» از این دیدگاه به مساله سیاست و ایده‏های چپ‏گرایانه ایران نگاه می‏کنم: پروسه‏ای که در فردای حاکمیت بنیادگرایان در ایران و فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود در جهان، اندیشه‏های سیاسی چپ‏گرایانه از رادیکالیسم تا دموکراتیسم پیموده است؛ در گسست از کنش‏های رمانتیستی و پیوست به ایده‏های سوسیال دموکراتیک و لیبرالیستی. در نهایت این که نوشتن از «گفتمان فدائیسم-تاریخ و اندیشه سیاسی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»، تماشای رؤیای تباه شده نسلی از مبارزان ایرانی است که در ادغام اسلحه و احساس، از واقعیت جامعه و انگاره‏های نوپیدای سیاسی-زیبایی شناختی غافل ماندند و تنها اسم خود را در تک ورقی از کتاب بی پایان و تأسف‏بار تاریخ ایران زمین ثبت کردند.

پیش از ورود به فصل‏های اصلی، ناچار از توضیح مواردی هستم:

۱-«گفتمان فدائیسم» را به چه معنا به کار برده‏ام؟

وقتی فدائیسم را به کار می‏برم، منظورم ایدئولوژی است که به تمام پرسش‏های زندگی جوابی آماده و از پیش تعیین شده در قالب بسته‏بندی شده دارد. فدائیسم برای مبارزه روش دارد. (مثلا تبلیغ مسلحانه بمثابه راه‏گشای انقلاب مسلحانه) برای انقلاب برنامه دارد. برای جامعه فعلی و بعدی ساختارهای ویژه‏ای اندیشیده و حتی شیوه انقلاب و دشمنانش هدف خاصی دارد (مثلا طبقه بندی‏انقلاب از بورژوا-دموکراتیک بمثابه مقدمه انقلاب سوسیالیستی) و هم چنین برای ایده‏ها و آرمان‏هایش سابقه تاریخی و ادبیات متفاوتی قرار داده است. (انقلاب اکتبر، انقلاب چین و انقلاب کوبا از این نمونه‏های تاریخی هستند.) تضادها و اسطوره‏ها، شهیدان چریک فدائی خلق (انتشار پاره‏ای از سنگ قبرهای شهدای فدائی با عنوان «تصاویر آرامگاه عاشق‏ترین زندگان-چریکهای فدائی خلق ایران» حکایتی از این شهیدباوری و اسطوره‏سازی است.) و آینده‏نگری خاص ایدئولوژیک، فدائیسم را از دیگران متمایز می‏کند. ساختار گفتمان فدائیسم در تحلیل تاریخ سیاسی، ارزیابی اندیشه‏های دیگر چپ‏گرایانه، درک و دریافت ماهیت دستگاه دولتی، تبیین و شناخت شرایط بین‏الملی و منطقه، تشریح فضای سیاسی و اقتصادی کشور، مبتنی بر ایده‏هایی است که در موقعیت اجتماعی و واقعیت فرهنگی دیگری شکل گرفته و بدون توجه به تفاوت‏های عارض بر به کارگیری اندیشه و کنش سیاسی چریکی در چارچوب سیستم متافیزیکی و توتالیتاریستی فدائیستی، انسجام یافته است.
در نگره چریک‏های فدائی، نبرد خلق و امپریالیسم بسان نبرد اسطوره‏ای اهورامزدا و اهریمن از ازل تا ابد در جریان است و در شکست و پیروزی مداوم قرار دارد؛ ایده‏ای به غایت مانوی و عمیقا تراژیک، تمامیت‏خواه و در حقیقت آموزه‏ای ناب از فرهنگ باستانی ایران زمین با مایه‏هایی از بلشویسم. چریکهای فدائی از «مانیفست کمونیست» کارل مارکس و فریدریک انگلس آموخته‏اند «تاریخ کلیه جوامعی که تاکنون وجود داشته‏اند، جز مبارزه طبقاتی نبوده است…» دانیل بل درباره ایدئولوژی در زمانه ما می‏نویسد:«ایدئولوژی که امری است ماهیتا همه یا هیچ ، و چیزی است باب مزاج روشنفکر جوان، بی‏جان شده و دیگر موضوع چندانی نمانده است که بتوان از لحاظ فکری به عبارات ایدئولوژیکی در آورد. نیروها و نیازهای عاطفی وجود دارند و مساله بسیج این نیروها موضوع حادی است. سیاست هم که چندان هیجان آفرین نیست. برخی از روشنفکران جوان‏گریزی به کارهای علمی یا دانشگاهی زده‏اند که در بسیاری از موارد موجب محدود کردن ذوق و قریحه آنها در قالب تنگ فن شده است؛ برخی دیگر، عرضه هنر را جولانگاه ابراز وجود یافته‏اند، اما در این خشکه‏زار نیز فقدان محتوا به معنای فقدان کشش لازم است که به وجود آورنده شکل‏ها و سبک‏های تازه است.»
فدائیسم بمثابه ایدئولوژی آن گاه که از واقعیت دور می‏ماند و با ذهنیات آماده‏ای به کنش‏های سیاسی مواجه می‏شود، به جای واقعی‏گرایی قالب‏های ذهنی را بر امور واقع تحمیل می‏کند؛ ذهنیتی که دارای آگاهی کاذب است از این جهت که در ایجاد هماهنگی میان امر واقع و دریافت ذهنی آن، کج‏اندیشی می‏کند. عدم درک و شناخت واقعیت‏های سیاسی و اجتماعی ایران دهه چهل و پنجاه، از حمله وارونه‏خوانی‏های بنیان‏گذاران چریکهای فدائی بشمار می‏روند. آگاهی کاذبی که حتی از واقعیات اقتصادی (اصلاحات ارضی و دگردیسی جامعه ایران به فضای صنعتی)، روایتی دشمنانه ارائه می‏کند و نمی‏تواند بپذیرد که دیگری نیز می‏تواند برای خلق و جامعه منشاء خوبی باشد و کنش‏های نوسازانه به انجام رساند.
فدائیسم در نگارش من منحصر است به سازمانی در ابتدا واحد که در طول چهل سال از عمرش به بیش از ۲۵ عنوان تشکیلاتی (فدائی‏ها) تقسیم شده است؛ تاریخی تأسف‏آور که بر ایدئولوژی ستیزه‏گرانه بنا شد؛ از اقدامات تروریستی سر درآورد؛ به محاق سازش غیراصولی با پایگان دینی فرو پاشید و چهل سالی بعد از تأسیس نالازم‏اش، تمامی انگاره‏های خلق‏گرایانه فدائیستی را به تاریخ سپرد. فدائیسم از اولین کنش‏های غیرگفتمانی و ایده‏های گفتمانی بیژن جزنی (اصیل‏ترین نظریه‏پرداز فدائیستی)، مسعود احمدزاده ، امیر پرویز پویان، حمید مؤمنی و دیگر بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق ایران شروع و تا روزگار ما در آموزه‏های کسانی چون فرخ نگهدار، اشرف دهقانی و دیگر ادامه دهندگان راه و منش فدائیان اولیه را شامل می‏شود. در این تعریف فدائیان برگشته از مشی مبارزاتی پیشین در کنار وفاداران به سابقین از کنش‏های چریکی در کنار هم جای می‏گیرند.

۲-چه الزامی در استفاده از مفهوم «چریکیسم» مورد نظرم بوده است؟

در استفاده از چریکیسم، کنش‏های مسلحانه در تمامی شیوه های آن اعم از جنگ شهری و جنگ در روستا و عملیات پارتیزانی و حتی سرقت از بانک‏ها و ترور افراد حکومتی و یا اشخاص خائن و مساله‏دار در سازمان را در نظر دارم. ایدئولوژی فدائیسم و چریکیسم همان فراروایت‏هایی هستند که عصر پایان ایدئولوژی، آن‏ها را در تئوری و روش به چالش کشیده و با بحران هویتی جدی رویارو ساخته است.
چریکیسم در این نوشته برخلاف فدائیسم فراتر از سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و دیگر انشعابات آن می‏رود و تمامی طیف‏های مبارزاتی در چهل سال گذشته را دربر می‏گیرد که با تکیه بر اسلحه و مشی مسلحانه، به مخالفت با دولت‏های زمان (پهلوی. اسلامی) و ایدئولوژی‏های پهلویسم و خمینیسم مبادرت کردند؛ طیف‏های گوناگون ایدئولوژیک از چپ‏های مارکسیستی تا چپ‏های مائوئیستی از یک طرف و چپ‏گرایان مذهبی از متشرعان اسلحه به دست از فدائیان اسلام و هیأت‏های مؤتلفه اسلامی (حزب مؤتلفه اسلامی بعدی) و حزب ملل اسلامی تا بنیادگرایان مسلح جمعیت آزادی مردم ایران (جاما)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سازمان مجاهدین خلق ایران از طرف دیگر، کثرت چریکیسم را نشان می‏دهند؛ در طیف کمونیستی و غیردینی سازمان انقلابی حزب توده ایران از اولین‏ها در تغییر شیوه‏های مبارزاتی از مسالمت‏آمیز به مسلحانه قرار دارند. سازمان وحدت کمونیستی (گروه اتحاد کمونیستی پیشین)، سازمان رهائی بخش خلق‏های ایران، گروه فلسطین و گروه آرمان خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل)، اتحادیه کمونیست‏های ایران (سربداران)، سازمان انقلابی زحمتکشان کُردستان ایران (کومه‏له)، حزب رنجبران ایران، حزب حیات آزاد کُردستان (پژاک) تا چریک‏های منفردی نظیر مصطفی شعاعیان، بهزاد نبوی و …. هم کثرت چریکیسم را در ایدئولوژی غیردینی تشکیل می‏دهند.

۳-بنیان‏های نظری و سیاسی این نوشته در اندیشه‏های لیبرال دموکراتیک قرار دارد؛

اندیشه‏ای که بر اساس آن‏ها به سنجش تاریخی و ارزیابی معرفتی گفتمان فدائیسم و چریکیسم پرداخته‏ام و از دگردیسی آن‏ها به دوره «پسافدائیسم» و «پساچریکیسم» نوشته‏ام، با روش تحلیل و ارزیابی اندیشه‏ها، ایده‏ها و کنش‏های چریکهای فدائی خلق در تاریخ ایران معاصر.
در تحلیل گفتمانی، اندیشه¬های فدائیستی در رهگذر تاریخ دچار تحول و دگردیسی شده‏اند و برای این که بتوانند پاسخگوی نیاز زمانه خود باشند، ناچار از بیان و کنش در عرصه‏های کارآمد بالایی هستند. بی¬تردید تشخیص کارآمدی و یا عقیم بودن فدائیستی در راستای همسویی آن با کنش¬های اجتماعی (پهلویسم و تحولات دیگر)، بازیهای زبانی، عملکردهای سیاسی، آموزه¬های دینی و انگاره¬های اجتماعی میسر بوده و هر‏گاه اندیشه¬ فدائیستی در تکاپوی عملی (مبارزه مسلحانه) و نظری (مارکسیسم بلشویکی) خود بیانگر کنش¬های عینی باشد، در واقع گفتمان آنان پدیدار خواهد شد. تحلیل گفتمانی اندیشه¬های چریکهای فدائی یکی از چندین راه و روشی است که به عرصه کارآمدی اندیشه و تقاضای جامعه ایرانی در بهره¬گیری از آن‏ها می¬پردازد و با تمسک به کاوش از تبار تاریخی اندیشه¬ها (در گذار از توده‏ایسم و وام‏داری به بلشویسم)، نحوه شکل‏گیری آن¬ها را در پروسه تاریخمندی به مداقه خردمندانه‏ای می¬گذارد. این که اندیشه‏های بنیان‏گذاران مشی مسلحانه توده‏ای و جنگ چریکی شهری در برآورد کدامین کنش به سوی ایده¬ای میل نموده است؟ و اندیشه¬ای بر پایه نضج و تکامل کدامین فکر و ایده به بار نشسته است؟ و زیر ساخت¬های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اندیشه فدائیان از کدامین آبشخور اندیشگی و تأمل فرزانگی سیراب می¬شود؟ از مسایلی هستند که در شکل‏گیری اندیشه فدائیان به مثابه گفتمان دخیل بوده و محدوده تحلیل گفتمانی اندیشه¬ها را با عنایت به زیر ساخت-های کنشی آنان (شرایط اجتماعی-اقتصادی دهه چهل) به بحث می¬گذارد. در واقع گفتمان فدائیان در بردارنده نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره¬هاست که دارای خصلت زمان‏مندی هستند.
لازم است به کوتاهی از واژه و مصداق گفتمان بنویسم؛ واژه گفتمان از لحاظ فقه¬اللغه، تبار به واژه discursus در زبان لاتینی می¬برد که در معنای بحث کردن مورد استعمال بوده است. گسترش کاربرد عام آن در زبان¬های فرانسه و انگلیسی، به معنای گفتار، گفت و گو از هر دست و در معنای فنی گفتاری را شامل می-شود که به صورت خطابه و مقاله در شرح و بسط یک موضوع در یک زمینه علمی و نظری، به کار گرفته می¬شده است. گفتمان مفهومی است که برای نخستین بار توسط زبانشناسان مطرح شده و مراد از آن در حیطه زبانشناختی عبارت از «مجموعه عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم جمع آیند، متن را به وجود می¬آورند. بنابراین متن حاصل و نتیجه گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرایند و متن فرآورده آن است. گفتمان پویا و متن ایستاست. فرآیند گفتمان تا لحظه نهایی، یعنی تکوین متن، هر لحظه مخاطب را در نظر دارد. گفتمان بی‏مخاطب نمی¬تواند پیش برود. خالق سخن ـ مکتوب یا ملفوظ ـ همواره باید مخاطب فرضی خود را در ذهن داشته باشد. در غیر این صورت گفتمان منظم حرکت نمی¬کند و متن تمامیتی اندام وار نمی¬یابد. به سخن دیگر، اندیشه در کلام تبلور پیدا نمی¬کند.» صورت‏بندی بعدی تحلیل گفتمانی که بیشترین تاثیر را میان روش¬شناسان و معرفت پژوهان بر جای گذاشته است، از آن دانای فرانسوی میشل فوکو است که گفتمان را از دایره تنگ زبانشناختی بیرون آورده و آن را وارد مباحث معرفت شناختی و بعضاً وجود شناختی کرده است. فوکو نخست اندیشه¬های خود را «باستانشناسی» و سپس «تبارشناسی» نامید. دغدغه اصلی میشل فوکو در تحقیقات خویش، پرده افکنی از فریب¬های تاریخی در زمینه تکامل و پیشرفت دانش انسانی و مقابله با غلط سوژه‏پردازی دکارت بود و او را این اندیشه به «مرگ سوژۀ فلسفی» و بی موضوعی علوم انسانی در دنیای مدرن رهنمون گردید.
فوکو بر پایه انکار سوژه باوری، از سویی به تشریح گسست¬های تاریخی دانش (باستانشناسی) دست یازید و از سوی دیگر به تبیین نسبت دانش و قدرت (تبارشناسی) پرداخت. از پیشگامان فکری فوکو در طرح ناپیوستگی تاریخ دانش بشری می¬توان به افکار ژرژ کانگیهیم در عرضه الگوی «تاریخ مفاهیم» و گاستون باشلار اشاره کرد که مفهوم «گسست تاریخی دانش» را مورد بحث قرار داده بود. فوکو آن جا که از رابطه دانش ـ قدرت سخن می¬گوید و نقش قدرت را در تولید حقیقت با استفاده از تاریخ و تکیه بر از هم گسیختگی ذهن و گذار از هویت مستقل انسان مورد تأمل قرار می¬دهد، طرح خود را تبارشناسی نامیده و آن جا که به تحلیل روابط دانش با شرایط امکان پیدایش آن می¬پردازد، باستانشناسی را عرضه می¬کند و این طرح¬ها فوکو را به تامل در محوری¬ترین آموزه وی یعنی سخن و قواعد حاکم بر موضوع شناسایی می-کشاند.
فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزه شکل‏گیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره¬ها، مفاهیم و استراتژی¬ها) با چهار حوزۀ عملکرد بیانی یعنی مرجع، گوینده، همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی تاریخمند دارد، می¬رسد. فوکو در تحلیل نظام حاکم بر گزاره¬ها که قواعد ظهور عمومی شکل‏گیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می¬سازد و حدی میان سنت و فراموشی را تشکیل می-دهد، به یکی دیگر از اساسی¬ترین اصطلاحات خویش یعنی «بایگانی» می¬رسد.
باستانشناسی دانش با تاریخ اندیشه که تابع یک طرح خطی یا یک قانون واحد بوده و حول محور تاریخ کلی دور ¬می¬ماند، چهار تفاوت مهم دارد و همانطور که گذشت به نحوه شکل‏گیری گفتمان توجه داشته و نظام معرفتی یک دوره خاص را در تمام رویه¬های گفتمان در سطوح و مراحل خود، مورد توجه قرار می¬دهد.
میشل فوکو با طرح گسست¬های معرفتی و مرگ انسان در دوره جدید، به خلاء ناشی از مرگ انسان در تفکر امروزین اشاره نمود و تلقی متفکران جدید از انسان را به عنوان موضوع شناسایی و فاعل شناسایی محصول یک تصادف تاریخی دانسته و عمر آن را در شرف اتمام اعلام می¬کند. کاوش در تاریخ جنون، جنسیت و تأمل در رابطه دانش ـ قدرت که از فوکو فیلسوفی پوچ‏انگار و بیرون از مرزبندی¬های رسمی به بار آوردند، توجه دانشمندان علوم انسانی و فلاسفه غربی را به خود مشغول داشته و حول اندیشه¬ها و افکار فوکو تک نگاریها و مقالات معتددی در دو ده گذشته انتشار یافته است.
فوکو گفتمان را این گونه تعریف می¬کند: «شبکه معنا از صورت بندی دانایی (اپیستمه) عمدتاً به این دلیل متمایز می¬شود که دربرگیرنده کردارهای غیر گفتمانی و گفتمانی هر دو است. شبکه معنا، حوزه¬ای همواره ناهمگن است و “گفتمان¬ها، نهادها، ساخت-های معماری، قواعد، قوانین، اقدامات اداری، احکام عملی، قضایای فلسفی، اخلاق، انسان دوستی و غیره را دربرمی¬گیرد”.
بنابراین گفتمان عبارت است از یک نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره¬ها که دارای خصلت زمانمند و تاریخمند هستند. در این معنا گفتمان گسترده¬تر از ایدئولوژی است. در واقع “هر چیز و هر فعالیتی برای معنادار شدن باید بخشی از گفتمانی خاص باشد. این بدان معنا نیست که هر چیزی باید گفتمانی یا زبانی باشد، بلکه منظور این است که هر کنشی برای قابل فهم بودن، باید بخشی از چارچوب معنایی وسیع-تری به حساب آید. همه این معانی یا هویت-های متفاوتی که می¬شود برای این شیء مفروض داشت، بستگی به نوع خاص گفتمان و شرایط ویژه¬ای دارد که به آن شیء معنا و وجود می¬بخشد. بنابراین برداشتی که لاکلو و موفه از گفتمان دارند، مؤید شخصیت ربطی هویت است. معنای اجتماعی کلمات، گفتارها، اعمال، و نهادها را با توجه به بافت کلی¬ای که این¬ها خود بخشی از آن هستند، می¬توان فهمید. هر معنایی را تنها با توجه به عمل کلی¬ای که در حال وقوع است، و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی که در آن قرار دارد، باید شناخت. پس اگر می¬توانیم عمل را و گفتمانی را که عمل در آن واقع می¬شود توصیف کنیم،¬ می‏توانیم فرایندی را درک، تبیین و ارزیابی کنیم.”
لاکلو نیز در بحث از گفتمان و معرفی تبارشناختی آن با توجه به دگرگونی که عارض این واژه شده است، می¬نویسد:”ریشه¬های دور مفهوم گفتمان، که طی چند دهه اخیر در برخی رویکردهای معاصر در تحلیل سیاسی ارائه شده است، به پدیده¬ای باز می‏گردد که می¬توان آن را چرخش استعلایی در فلسفه مدرن نامید. یعنی نوعی تحلیل که صرفآً معطوف امور واقع نیست، بلکه به شرایط امکان آنها نیز می¬پردازد. فرض اصلی هر رویکرد گفتمانی این است که صرف امکان تصور، دریافت حسی، اندیشه، و عمل به ساختمند شدن حوزه معنادار معینی بستگی دارد که پیش از هرگونه بی‏¬واسطگی عینی حضور دارد.” در واقع گفتمان شیوه ساختاری شناخت است که در درون یک فرهنگ به وجود می¬آید و به نوبه خود شکل دهنده فرهنگی را به عهده می‏گیرد. آشوری در بازگویی تبار معرفتی آن و تاکید بر معنای مدرن گفتمان و نقشی که در تحلیل اندیشه¬های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی امروزه بر عهده دارد، معتقد است “بحث گفتمان اگر چه به صورت فرموله شده از آن دهه¬های اخیر است، اما از نظر تاریخی به آن جهتی از اندیشه فلسفی مدرن برمی¬گردد که “عقل” و “سوژه” شناسنده را در انسان از مفهوم جوهریت و از تصور خود بنیادی آن، چنانکه دکارت و کانت می¬انگاشتند، به درآورده و در بند بودن آن را در شرایط تاریخی و اجتماعی و زیستی و روانی نشان داده است. هگل با مفهوم “روح زمانه” تاریخیت گسترش و بالش عقل کلی و بازتاب آن را در ذهن انسانی نشان داده است. مارکس با مفهوم “ایدئولوژی” (به معنای “آگاهی دروغین”، به اصطلاح وی) ذهن و شناخت را به شرایط اجتماعی و طبقاتی وابسته داشته است و بر بسیاری شناخت¬ها انگ “ایدئولوژی” زده است. یعنی آگاهی دروغین. نیچه با پیش کشیدن رابطه “خواست دانش” و “خواست قدرت”، عقل و شناخت را به فرآیند زیستمانی (بیولوژیک) و فرهنگی و تاریخی انسان وابسته می¬کند و کارکرد “حیاتی” آن را نشان می¬دهد. فروید با کشف ناخودآگاهی، رابطه گفتار خودآگاه را با انگیزه¬های نهفته و ناخودآگاه روانی نشان می-دهد. میشل فوکو، بر اساس دستاوردهای این اندیشه¬گران است که با نشان دادن رابطه گفتارهای علمی با نهادهای اجتماعی و نظام قدرت (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) وجه گفتمانی یا ایدئولوژیک آن¬ها را آشکار کرده است و جستار “تحلیل گفتمان” را پرداخته است که امروزه هم در نقد ادبی و هم نقد ایده¬ها و اندیشه¬ها به کار می¬رود.”
به تعبیر فوکو “تحلیل گزاره¬ها و احکام، تحلیلی تاریخی است، اما تحلیلی است که از هر گونه تعبیر پرهیز می¬کند: این تحلیل استفسار نمی-کند که گفته¬ها چه چیزی را پنهان می¬کنند؟ معنای “واقعی” آن¬ها به رغم ظاهرشان، چه بوده است؟ عنصر ناگفته¬ای که دربردارند چیست؟…بلکه بر عکس از وجه هستی آن¬ها استفسار می¬کند. یعنی این که پیدایش آنها در زمان و مکانی که پیدا شدند چه معنایی برای آنها دارد، چرا آنها پیدا شدند و نه غیر از آن¬ها”. در واقع از نظر فوکو ویژگی کلی مفهوم گفتمان هدفمندی اجتماعی آن است. یعنی کاربرد زبان برای رساندن اندیشه¬ها، تبلیغ ایده¬ها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران.
یعنی گفتمان از یک زمینه برمی¬خیزد، یعنی مجموعه شبکه روابط اجتماعی یا ساختار و سیستمی که نه تنها زبان را همچون تولید کنندۀ سخن ممکن می¬کند و پدید می¬آورد، بلکه زمینه¬ساز انگیزه¬های خودآگاه و ناخودآگاه نهفته در زیر سخن نیز هست و لایه¬های آشکار و پنهان معنایی به آن می¬بخشد و زبان را در جهت هدفی به کار می¬گیرد. بنابراین گفتمان، سخن یا گفتاریست کم و بیش دراز که رساننده معنا و پیام و ایده و اندیشه¬ای ست. به تعبیری “گفتمان در ساحت امکانی خاصی پدیدار می¬شود. به عبارت دیگر هر گفتمانی را هر زمان و هر جا نمی¬توان یافت. پیدایش گفتمان¬ها و برد آنها و اثرگذاری¬شان شرایط ویژه¬ای را می¬طلبد.از نظر امکان زبانی صرف و جمله¬های ممکنی که هر زبان می¬تواند تولید کند، هر آن چه بشر تا کنون گفته است و در آینده خواهد گفت در هر زمان بالقوه گفتنی است، اما این که امکان صرف زبانی زمان و شرایط اجتماعی و تاریخی ویژه¬ای پدیدار شدن خود را می¬طلبد تا فعلیت یابد و پدیدار شود. یعنی گفتنی و شنیدنی شود، بدین معناست که هر گفتاری وابسته به شرایط ویژه پدیداری خویش و دربند آن است و به همین دلیل، در تحلیل اجتماعی و تاریخی گفتارهاست که وجه گفتمانی آنها پدیدار می¬شود. یعنی فضای فرهنگی، ذهنیت زمانه، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، و روابط طبقاتی در درون هر ساختار اجتماعی¬اند که گفتمان¬ها را تولید می¬کنند. فوکو قواعد گفتمانی حاکم بر موضوع شناسایی را در روابط سه عامل می‏داند:الف ـ سطوح ظهور ب ـ مراجع تعیین موضوع شناسایی ج ـ جدول مختصات. شکل‏گیری گزاره¬های یک گفتمان تابع روابط موجود در میان سه عنصر است:۱ـ مراجع برخوردار از صلاحیت بیان گزاره¬ها و پایگاه و نقش اجتماعی آنها. ۲ـ نهادهای مشروعیت بخش.۳ ـ موقعیت فاعل شناسایی یا گوینده در حوزه¬های موضوعی مختلف.
فوکو شکل¬گیری گفتمان را بر پایه گزاره¬ها می-داند و گزاره در اندیشه وی گسترده¬تر از معنای منطقی آن بوده و می¬تواند قالب یک گزاره منطقی، یک جمله یا یک کار گفت و یا عمل گفتاری، یک معادله، یک نمودار یا قالب¬های دیگر را متحقق سازد.”مجموعه مفاهیم، موضوع شناسایی، و گزاره¬های یک گفتمان باعث شکل¬گیری مضامین یا نظریه¬هایی می-شود که فوکو آن¬ها را “استراتژیها” می¬خواند. از نظرفوکو، برای بررسی نحوه توزیع این استراتژیها در تاریخ باید به عناصر زیر توجه کرد: ۱ـ نقاط احتمالی پراش (نقاط ناسازگاری و هم ارزی موضوعات شناسایی، مفاهیم و انواع گزاره¬ها، به علاوه پیوندهای سامان بخش، که روی هم رفته یک مجموعه منسجم را می-سازند.) ۲ـ نقش یک گفتمان در منظومه¬ای از گفتمان‏ها که به آن تعلق دارد. این امر روی تحقق برخی از گزینه¬های محتمل در یک گفتمان و عدم تحقق گزینه¬های محتمل دیگر تأثیر می¬گذارد. به عبارت دیگر جابجایی یک گفتمان از منظومه¬ای به منظومه دیگر باعث تغییر اصول پذیرش و طرد گزینه¬های محتمل در آن گفتمان می¬شود و ۳ـ نقش یک گفتمان در رویه¬های غیر گفتمانی، قواعد و فرایندهای تخصیص یک گفتمان (اختصاص استفاده از یک گفتمان به یک گروه خاص)، و رابطه یک گفتمان با علایق و امیال.” فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزۀ شکل¬گیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره¬ها، مفاهیم و استراتژیها) با چهار حوزه عملکرد بیانی یعنی مرجع ـ گوینده ـ همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی زمانمند و تاریخمند دارد، می¬رسد.
در نهایت می¬توان در تبیین واژه و جایگاه معرفتی پدیده گفتمان گفت:”گفتمان هنگامی که در وجه خودآگاه آن در نظر گرفته می‏شود، گفتاری¬ست هدفمند در شرح و بیان اندیشه¬ای با سامانی منطقی که هدف آن رساندن مقصود به دیگران و اثر گذاشتن بر عقل یا عاطفه ایشان و باوراندن خود است، که در این معنا با گفتار (به همین معنا) کم و بیش یکی-ست. جز این که فصل معنایی خود را با “حرف” و “سخن” روشن¬تر نشان می¬دهد و در معنای فنی و دقیق فلسفی امروز گفتاری¬ست تکیه کرده بر یک متن اجتماعی ـ تاریخی و زبان گویای نظامی از روابط است که نیروهای چیره، یا نیروهایی که امکان زبان گشودن در آن فضا را دارند، در قالب آن به زبان می¬آیند و به همین دلیل، هر آن چه در آن فضا سرکوفته است و امکان بازگشودن ندارد، از گفتار محروم است و گفتمان پس زده و سرکوفته او را می¬باید از خلال گفتمان¬های بر زبان آمده کشف کرد. در معنای دوم گفتمان را همچون زبان روابط قدرت و امکان زبان گشودن نیروهای حاضر در یک صحنه اجتماعی ـ تاریخی، می¬باید از خلال کشف رابطه گفتار با زمینه امکان گفتار، رابطه “متن” و “زیر متن” کشف کرد. بدین معناست که هر گفتمانی تنها در شرایط ویژه پدیداری خویش است که در قالب گفتار پدیدار می¬تواند شد.بدین ترتیب هر گفتمانی در زیر فشار خویش گفتمان¬های نهفته و خفه شده¬ای دارد.”
بر این زمینه روش تحلیل گفتمانی من شکل‏گیری، گسست‏ها، پیوست‏ها و تحولات ارزشی و دانایی چریکهای فدائی خلق و متن‏های آن و هم چنین تئوری پردازانش را در انسجام سخنی و کنش‏های غیرگفتمانی به تحلیل گذاشته‏ام؛ در تحلیل گفتمانی یا تحلیل بیانی باید به سه ویژگی گزاره¬ها توجه کرد:

۱ـ ندرت:همواره گروه محدودی از گزاره¬ها بیان شده و از بیان گزاره¬های دیگر جلوگیری می-شود. ولی این بدین معنا نیست که در پشت گزاره¬های بیان شده چیزی نهفته است که هنوز بیان نشده است، بلکه بدین معناست که هر گزاره¬ای صرفاً جای خاص خود را در یک حوزه بیانی اشغال می¬کند.
گفتمان و گزاره را نباید همچون یک “سند” دانست.یعنی همچون نشانه¬ای که ما را به چیزی دیگر حواله می¬دهد.بدین ترتیب، گفتمان از امکانات محدودی برخوردار است که بر اساس قواعد و شرایط خاصی تحقق و تخصیص می¬یابند و این جاست که پیوند ذاتی گفتمان با قدرت و مبارزه سیاسی آشکار می¬شود.

۲ـ خارجیت یا برونزادگی:بر خلاف باور به وحدت درونی گزاره¬ها، در تحلیل بیانی باید به پراکندگی و برونزادگی گزاره¬ها توجه کرد.گزاره رویدادی است که همچون گوینده آن تابع پراکندگی خارج از آن است.

۳ـ انباشت:گزاره¬ها نه به شیوه¬ای واحد و ثابت بلکه به طرق گوناگونی (همان طور که فوکو اشاره کرده است، از طریق فنون مادی، نهادها، مجاری رسمی، رویه¬ها، روابط اجتماعی و غیره) حفظ، احیاء، استفاده، فراموش، دگرگون و یا حتی نابود می¬شوند و نباید دنبال مبدأ پیدایش آن گشت.

در نهایت می¬توان با تکیه بر تحلیل گفتمانی، وظیفه گفتمان را در چهار مرحله نظاره کرد:

“۱ـ آستانه اثباتی یا تحققی:رویه¬های گفتمانی وقتی از این آستانه می¬گذرند که شکل مستقلی به خود گرفته و نظام واحدی برای شکل گیری گزاره¬ها به کار گرفته شود.
۲ـ آستانه معرفت شناختی:این آستانه وقتی پشت سر گذاشته می¬شود که گروهی از گزاره¬ها معیارهایی مثل تصدیق و انسجام را صورت بندی کرده و همچون الگویی برای دانش مورد استفاده قرار گیرد.
۳ـ آستانه علمی:دانشی که آستانه قبلی را پشت سر گذاشته، وقتی از آستانه علمی عبور می¬کند که مجموعه¬ای از معیارهای صوری یا قوانین خاص صورتبندی گزاره¬های علمی را به کار بندد.
۴ـ آستانه صوری:این آستانه هم وقتی پشت سر گذاشته می¬شود که یک گفتمان علمی بتواند اصل موضع¬های لازم، عناصر مورد استفاده، ساخت گزاره¬های مقبول، و دگرگونیهای مجاز خود را مشخص کند.”

این نظام حاکم بر گزاره¬ها که قواعد ظهور عمومی شکل‏گیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می¬سازد و حدی میان سُنت و فراموشی را تشکیل می¬دهد، “بایگانی” نام دارد. همان چیزی که ما را از هرگونه وحدت و تداوم محروم می¬سازد و وجود تمایز و پراکندگی در عقل و تاریخ و وجود را آشکار می¬کند. بایگانی افق عمومی تجزیه و تحلیل گفتمان و حوزه بیانی و اشکال مثبت و تحقق آن¬ها را تشکیل می¬دهد.فوکو در توضیح بایگانی می¬نویسد:”ما به جای این که در کتاب اسطوره¬ای و بزرگ تاریخ، سطرهای واژگان را ببینیم که به گونه¬ای آشکار، اندیشه¬هایی شکل گرفته در دوره¬ها و فضاهای تاریخی گذشته را ترجمه می¬کنند، عمل پراکندۀ نظام-هایی را می¬یابیم که گزاره¬ها را چون رخدادها برقرار می¬کنند (با شرایط خاص خود و قلمرو ظهورشان)، و نیز به گزاره¬ها چون چیزها شکل می¬دهند(با امکانات خاص خود و قلمرو ظهورشان).من پیشنهاد می¬کنم که تمامی این نظام¬های گزاره¬ها را (خواه رخدادها باشند یاچیزها) بایگانی بخوانیم.” در حقیقت “وقتی ما کنش¬های کلامی جدی را به طور مضاعف تعلیق و حذف می¬کنیم به این معنی که نمی-توانیم به معنا و حقیقت آنها متوسل شویم و بنابراین نمی¬توانیم به فراگردهای فکری اندیشمندان بزرگ و یا پیشرفت علوم به سوی شناخت استناد کنیم، در آن صورت نیازمند شیوه تازه¬ای برای تنظیم گفتمان هستیم.در حقیقت، به نظر فوکو هویت¬ها و وحدت¬های مرسوم در موضوعات علوم حتی بر طبق معیارهای خودشان تداوم ندارند.وی بر این نظر است که هیچ یک از ویژگیهای ذاتی هیچ یک از رشته¬های دانش به مفهوم سنتی، در طی تغییرات، یکسان باقی نمی¬ماند.رشته¬های دانش، موضوعات، شیوه¬های توصیف، مجریان صالح، مفاهیم و روش¬های خود را در اعصار مختلف به شیوه یکسانی تعریف نمی¬کنند و حتی در درون یک عصر تاریخی هم موضوعات هر رشته علمی دایماً دستخوش دگرگونی، تحول و جایگزینی هستند.”

بر اساس تحلیل گفتمانی تاریخ اندیشه‏های چریکهای فدائی خلق ایران من کوشیده‏ام سیر تاریخی تحولات گفتمان فدائیسم و ایدئولوژی چریکیسم را در بازخوانی انتقادی مرکزی‏ترین مفاهیم و مقولات این گفتمان و کنش‏های غیرگفتمانی آن و بر اساس متن‏های اصلی انگشت شماری که فرهنگ سیاسی چریکهای فدائی را تشکیل می‏داند، تبیین و تشریح کنم.

نتیجه‏گیری شخصی من از عمر چهل ساله گفتمان فدائیسم و ایدئولوژی چریکیستی مبتنی بر این موارد است:

-از آن جا که چریکهای فدائی خلق اعتقادی به حقوق طبیعی بشر ندارند و برای رسیدن به آرمانشهری که در فردای انقلاب سوسیالیستی ساخته‏اند، جان و مال و آزادی انسان‏ها در تک‏تک آحاد مردم، در گفتمان فدائیسم و کنش‏های چریکی ارزش و اعتباری ندارند و حق اعتراض را هم در گره باورمندی به اصول از پیش داده و متافیزیکی (عاری از واقع‏گرایی و عینیت امور واقع) سازمان و متن‏های مقدس آن قرار داده‏اند و بر این اساس، هر آن کسی که از فردیت و خرد شخصی خود در ابراز احساسات و مخالفت با فدائیسم و جنگ چریکی سخن بگوید، به مسلخ تروریسم نهفته در کنش‏های چریکی فرستاده می‏شود و فرقی ندارد آن انسان یکی از دشمنان باشد یا فردی از هم تیمی‏های سازمانی در خانه‏های امن؛

-از آن جا که چریکهای فدائی بمثابه یک ایدئولوژی چپگرایانه، کمونیستی و برابر طلبی آرمانشهری ظاهر شده‏اند، بر اساس خصیصه اصلی ایدئولوژی‏ها بایستی دشمنی هم داشته باشند؛ نظام جهانی امپریالیستی، اندیشه‏های آزادی‏خواهانه لیبرالیستی، منش‏های پارلمانتاریستی و اصلاح‏طلبانه سوسیال دموکراتیک، نظام پادشاهی پهلوی و نظام جمهوری‏اسلامی، نقطه مقابل فدائیسم را تشکیل می‏دهند؛ بر این اساس تضاد اصلی جامعه، تضاد آنتاگونیستی خلق و وابستگان داخلی امپریالیسم قرار داده می‏شود؛

-از آن جا که چریکهای فدائی از اندیشه و منش دموکراتیک دور بودند، تمامی کنش‏های آنان آمیخته به خشونت عملی و نظری بوده است؛

-از آن جا که گفتمان فدائیسم در پیوند با بلشویسم بوده، نمی‏توانست گسست معرفتی رادیکالی را با پیشینه جنبش کمونیستی ایران به انجام رساند؛

-از آن جا که چریکهای فدائی ایده‏های جمع‏گرایانه‏ای را نمایندگی می‏کردند، هویت فردی و اندیشه و احساس شخصی در حوزه‏های سازمانی و رده‏های تشکیلاتی پایمال می‏شده است؛

-از آن جا که اندیشه روشنگری در کنش و ایده پروری چریکهای فدائی ناشناخته بود، روایتی تحریف شده و از صافی لنینیستی گذشته بر درک و شناخت اندیشه‏های سیاسی-اجتماعی مارکس در نوشته‏های بنیان‏گزاران و دیگر نویسندگان چریکیستی سلطه داشت؛

-از آن جا که تحلیل طبقاتی چریکهای فدائی خلق از شرایط اجتماعی ایران متاثر از آموزه‏های لنینیستی و مائوئیستی بوده، شناخت آنان در هاله‏ای از تناقضات جامعه شناختی پوشیده شده است؛

-از آن جا که کنش احساسی بر اندیشه خردمندانه در میان فدائیان خلق برتری داشته، فقر تئوریک و نااندیشیده‏ها باعث بروز خلاء‏های فکری و اختلافات بنیادین در عمر سازمان و انشعابات متعدد و فرساینده بر گفتمان فدائیسم مستولی بوده است؛

-از آن جا که دریافت ایده‏های بلشویکی لنین از کانال حزب توده ایران به آثار و تألیفات فدائیان منتقل شده بود، بر خلاف ظاهر دیگرسانی، چریکیسم شکل مسلحانه توده‏ایسم را به جنبش کمونیستی ایران وارد کرده است؛

-از آن جا که چریکهای فدائی به تفاوت‏های اقلیمی-اقتصادی و اجتماعی سرزمین مادر عملیات پارتیزانی با جغرافیای ایران شناخت نداشتند، انتقال آن کنش‏ها در دوری از بنیان‏های تئوریک آن، چریکیسم را به ترور در شهر و به هم ریختگی در انجام عملیات مسلحانه روستایی، رهنمون شد؛

-از آن جا که چریکهای فدائی خلق ایران اولویت مبارزاتی خود را در اقدامات مسلحانه قرار داده بودند، ناخوانده‏های فرهنگی و ناسنجیدگی تئوریک در تمامی جریان‏های فدائیستی، آنان را از باززایی فکری و نوسازی اندیشه‏ای بازداشته است؛

-از آن جا که ایده‏های چریکهای فدائی از پیش داده شده و در قالب‏های تعریف شده بیان می‏شده، تغییرات اجتماعی، تحولات فرهنگی، دگرگونی اقتصادی و جابجایی سیاسی در واقعیت خود از تحلیل و تشریح فدائیان دور مانده‏اند؛

گفتمان فدائیسم و مشی چریکیسم، اندیشه‏ای سترون و روشی پایان یافته است؛ کنشی که در سوء‏تعبیر از شرایط اجتماعی-اقتصادی ایران دهه چهل به عرصه آمد؛ در سوء‏تفاهم نسبت به دستگاه دولتی، به چرخه خشونت (چریکی) و خشونت (دولتی) حقانیت بخشید؛ لحظه‏ای را در تاریخ سیاسی ایران از آن خود کرد و زمانی که التهابات و احساسات روزانه آرام گرفت، به بی‏هودگی و بی‏پایه‏گی مبارزه مسلحانه و ایده‏های توده‏ایستی رسید و با به بازی گرفتن خواسته‏های سیاسی واقعی و مطالبات اجتماعی و فرهنگی عینی، بن بستی بر اندیشه‏های سیاسی و خمود و جمودی بر ایده‏های چپ‏گرایانه تحمیل کرد.
***

مطالب این تک‏نگاری عبارتند از:
مقدمه-بازخوانی فدائیسم و چریکیسم در تاریخ اندیشه‏های سیاسی ایران
فصل اول-زمینه‏های پیدایش مبارزه مسلحانه (چپ نو) در ایران
فصل دوم-تاریخ و مبانی گفتمان فدائیسم
فصل سوم-از چریکیسم تا فدائیسم و پساچریکیسم
فصل چهارم-گذار از فدائیسم و چریکیسم
فصل پنجم-اندیشه‏های پسافدائیستی و سوسیالیستی در عصر پساانقلابی
پیوست- زنان، گفتمان فدائیسم و روش چریکی
منابع تحقیقاتی و مطالعاتی گفتمان فدائیسم
آرشیو چریکهای فدائی خلق ایران
مفاهیم و واژگان گفتمان فدائیسم
نشریات گروه های «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»
سایت‏های اینترنتی تشکل‏های چریکهای فدائی خلق ایران
انشعابات و تشکل‏های «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»
فهرست اشخاص

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر