از انقلاب ارتجاعی ۵۷ که با توجه به اینکه در قرن بیستم و در شرایطی اساساً مقایسه ناپذیر با قرون گذشته رویداده، میبایست بهعنوان فاجعهای مشابه حمله اعراب و مغول یادکرد. با این تفاوت که آن حملات خارجی و این حمله از سوی دشمنان داخلی و نقطه تمرکز تمام نیروهای مدافع آن علیه دو پدیده بوده و هست: نظام پادشاهی و پهلوی!
مخالفت با نظام پادشاهی عمدتاً از سوی ارتجاع سرخ مطرح و تبلیغ میشد و روند انقلاب و سخنان روحالله خمینی که رهبری آن بر عهدهاش گذاشته شد، تا زمانی که فاجعه به نقطه تعیینکننده نرسیده بود، ضدسلطنتی نبود! لطفاً به شواهد مستند در آن دوران مراجعه شود. چپگرایان آمال خود را در نظام جمهوری میدیدند و نیمقرن پیش هم، عین امروز، شکل نظام را مترادف «آزادی» و «دموکراسی» البته با درک الکن و دیکتاتوری که خود از آن داشتند، قلمداد میکردند! گمان نمیرود هیچکسی در هدف آنها برای استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» آنهم در شرایطی که هنوز اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش ابدی به نظر میرسیدند، تردیدی داشته باشد.
مخالفت با پهلوی، و نه الزاماً سلطنت، عمدتاً از سوی ارتجاع سیاه مطرح و تبلیغ میشد و روند انقلاب و سخنان روحانیت مرتجع و شخص خمینی به دلیل اصلاحات بنیادین رضاشاه و سپس انقلاب سفید در آغاز دهه چهل که همگی چهره ایران را دگرگون کردند، علیه پهلوی بود! ارتجاع سیاه با پادشاهان «مزدبگیر اجنبی» و مفتخور قاجار و جامعهای بیسواد و تراخمی و گرسنه بیشتر همخوانی داشت تا با پادشاهان و جمعیتی که آن را به گوشهی حجرهها میراندند.
در این موضوع هم که رضاشاه خواهان استقرار «جمهوری» بود ولی ملایان وی را تشویق به سلطنت کردند، میبایست به دو نکته توجه داشت:
یکی اینکه، اگر چنین میشد، بازهم بنا به تجربه در کشورهای خاورمیانه و مسلماننشین، آن جمهوری نیز مادامالعمر و موروثی میشد!
دیگر اینکه، توصیهی ملایان به «سلطنت» نه از عشق آنها به پادشاهی و یا هراسشان از یک «جمهوری دموکرات»، که اساساً آن زمان در ذهن هیچ نیروی سیاسی و اجتماعی ایران محلی از اِعراب نداشت، بلکه از این بود که آنها نیز بر اساس تجربه، چیز دیگری جز سلطنت قاجار نمیشناختند و فکر میکردند قدرت آنها با سلطنت تداوم خواهد یافت بهویژه آنکه اختیارات خود را در متمم قانون اساسی نیز تثبیت کرده بودند.
اما پهلویها بخشی از اختیارات قانونی ملایان را زیر پا نهادند تا بتوانند ایران نوین را بنا کنند. ایرانی که کابوس آن هرگز جمهوری اسلامی را رها نکرده و پس از بیش از چهار دهه تازه علیه آن «جهاد تبیین» به راه انداخته. جهادی که دوباره ارتجاع سرخ و سیاه را که بخشی از آن سودای جمهوریهای فرقهای در سر میپروراند عین ۵۷ به خود جذب کرده است. غافل از آنکه هرچه زمان که مهمترین عنصر شناخت و تجربه به شمار میرود، میگذرد، صفها و جای مدعیان بیشازپیش روشن میشود تا جایی که دشمنان ملت و مملکت را باوجود ادعاهای دموکراتیک و حقوق بشری، نه علیه جمهوری اسلامی بلکه علیه پهلوی بسیج کرده و آنها را بنا به سرشتشان، حتا به تهدیدات تروریستی علیه شخص شاهزاده واداشته است!