چه همهی فرستادگان که پیش از من آمدهاند، ننوشتهاند خرد خود را چنانکه من نوشتهام.
ننگاردهاند خرد خود را آراسته به نگارهها، چنانکه من نگاردهام خرد خود را
من این را از آسمان آوردهام تا نشانی بر پیامبریام باشد. «مانی» (۱)
بیشتر محققان و مترجمان و نویسندگان مانی را فقط بهعنوان بنیانگذار آیین مانویت و بهاصطلاح یک پیامبر میشناسند، اما واژهی پیامبر برای او بسیار کم است زیرا مانی فقط همین نبود. مانی یک نقاش چیرهدست، یک خطاط بینظیر، یک شاعر فوقالعاده، یک پزشک عالیقدر باقدرت ماورا طبیعی غیرقابلباور و از همه مهمتر یک انسان بود که با جهانبینی والا و با عشق شگفت انگیزش نسبت به هستیِ انسان و هستیِ حیوان و تمامی موجودات زنده در صدد رستگاری روح انسان و رها کردن آن از تاریکیهای درونی برآمد و در این راه از تمامی هنر خود یعنی تصویرگری، خطاطی، شاعرانگی، سخنوری و نیز دانش پزشکیاش کمک گرفت تا انسان را به سرزمین روشناییها هدایت کند.
بدون شک یک انسان با چنین ابعاد گستردهای که پیش از او در هیچیک از پیامبران دیگر نبود نمیتوانست فقط یک پیامبر ساده باشد که تنها حامل رسائل معمولی دینی و اخلاقیات خشک مذهبی باشد. تأثیر مانی در جهان آنچنان عظیم و گسترده است که هنوز هم بعد از سالیان سال مردم برای یافتن رستگاری و جستجوی هنر، در زندگی فلسفی او کنجکاو میشوند و ازاینرو بسیار سزاوار است که در لیست صد چهرهی مؤثر «مایکل اچ. هارت» رتبهی ۸۳ را به دست بیاورد. (۲)
زندگینامهی مانی:
مانی پیامبر ایرانی و بنیانگذار آیین «مانویت» یا «آیین روشنی»، در آغاز سدهی سوم مسیحی (میلادی) در ۱۴ آوریل سال ۲۱۶ میلادی در محلی نزدیک به «تیسفون»، استان «آسورستان»، در روستای «مردینو» شرق «بابِل» – که در آن زمان جزو امپراتوری ساسانیان بود، زاده شد. خود او در سرودهای به تولدش بدین گونه اشاره میکند:
«من از سرزمین بابِل برخاستهام تا ندای دعوت خود را به همهجا بپراکنم.» (۳)
متأسفانه باید اشاره شود که بعضی از محققان و نویسندگان و شعرا – از جمله «فردوسی» سرایندهی «شاهنامه»، مانی را تصویرگری چینی میداند که از چین به دربار شاه ایرانی
«شاپور» آمده است:
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین (۴)
از نام نخست مانی هیچگونه اطلاع صحیحی در دست نیست. «دکتر ژاله آموزگار» استاد زبانهای باستانی ایران عقیده دارد که ریشهی نام «مانی» آرامی است و در متون فارسی بهعنوان «پیامبر روشنایی» معنی شده است. (۵)
پروفسور مری بویس نیز بر همین باور است. (۶)
اما کتاب «گنزا ربا» (۷) کلمهی «مانی» را مشتق از کلمه «مندا» و به معنی «عرفان»، «خرد» و «روان» میداند و میگوید که با واژگانی چون «مانا» و «مانکیا» همریشه است. (۸)
در منابع رومی و یونانی نام مانی را «مانیکوس» و «کوپریکوس» ضبط کردهاند. در منابع مسیحی لاتین «قوربیقوس» نوشتهاند. (۹)
نام پدر مانی هم به شکلهای گوناگون از قبیل «پاتک، فاتک، فاتح، پاتیگ» و غیره آمده است، چنانکه «محمد شهرستانی» (۱۰) فاتک و «ابن ندیم»، فتق بابک (۱۱) آورده، درهرحال او از طبقهای مرفه و اهل همدان بود. مادرش «مریم» نام داشت و از خاندان کمسرکان بود و به خاندان اشکانی تعلق داشت. (۱۲)
هنگام تولد مانی پدر او «فاتک» در تیسفون بود و آنچنانکه روایت است، براثر یک الهام غیبی که در معبدی بر او نازلشده بود، به فرقهی مذهبى «مغتسله» پیوسته بود. (۱۳)
مغتسله، نام فرقهی سپیدپوشی بود که آیین «مندایی- گنوسی» داشتند و شست و شوی تن را مایهی رستگاری میپنداشتند. (۱۴).
مانی از ششسالگی به نزد پدر رفت و زیر نظر او به آیین «مغتسله» و «گنوسی» پیوست. در آن زمان در «بینالنهرین» – که بخشی از شاهنشاهی ایران بود – ادیان مختلفی آزادانه در جریان بودند: ازجمله زردشتیگری، یهودیت و گنوسیک رواج داشت و نیز مسیحیانی که در روم درخطر کشته شدن بودند و به آنجا پناهنده میشدند-، مسیحیت را پراکنده بودند، بنابراین مانی در چنین فضایی زندگی کرد و آموخت و رشد گرفت (۱۵)
او در دوازدهسالگی دریافت که نیرویی خارقالعاده در درونش وجود دارد که او را الهام میدهد. وی آن را «توم، یا نرجمیگ» (۱۶) نامید. این همزاد مینوی در نوشتههای مسیحی فارقلیط خواندهشده (۱۷)
در کتاب «الفهرست» شرح الهام «توم» به مانی دوازدهساله بدین گونه آمده است:
«این جماعت (یعنی قوم مغتسله) را فراموش کن، تو از آنان نیستی، وظیفهی اصلی تو راهنمایی به اصول اخلاقی و پرهیز از شهوات و مسائل دنیایی است؛ اما چون هنوز نوجوانی، زمان آن نرسیده است که آشکارا قیام کنی.» (۱۸)
ازآنپس مانی بهصورت جدی و فراگیر به مطالعهی آیینها و مذاهب پرداخت و چون کودکی بسیار بااستعداد بود و ذکاوتی بیشازحد داشت، در مورد این مذاهب کنجکاوی کرد و تفاوتها را در نظر گرفت و در ذهنش آنها را به مقایسه گذاشت. در ۲۴ سالگی بار دیگر آن نیروی درونی یعنی توم به او الهام داد که اکنون زمان آن فرارسیده که دعوت خود را آشکار نمایی. با این ندا مانی به رسالت برخاست. از آیین مغتسله بُرید و از رهبر عرفانیاش «الخسایی» گسست و یکی از دلایلش این بود که: «تطهیری که عیسا از آن میگوید، از راه معرفت و عرفان حاصل میشود و فقط از راه شستشوی جسم به دست نمیآید.» و بهاینترتیب پاکیزگی و شست و شوی روح را پیش کشید و آن را بر پاکیزگی و شست و شوی جسم برتری بخشید. (۱۹) بعدازآن آیین خود را برای پدر و نزدیکانش شرح داد و آنان را به آن دعوت نمود؛ و نیز چون سخنور قابلی بود، در بابِل و بینالنهرین سخنرانیهای جذابی نمود که بسیاری را تحت تأثیر قرار داد و پیروان بسیاری برای خود فراهم آورد. (۲۰)
«میرچا الیاده» بر این باور است که آغاز آئین مانویت را میتوان از همین دومین مکاشفهای که در ۲۴ سالگی بر مانی دست داد، یعنی ۱۲ آوریل سال ۲۴۰ میلادی دانست (۲۱).
در میان پیروان مانی کشتیبانی بود که عازم سفر بود و مانی برای نخستین سفر تبلیغاتی حود با او همراه شد (۲۲) اکثر محققین بر این باورند که مانی با کشتی به «هند» که امروزه به آن «ایندیا» میگویند، رفته است. درحالیکه چنین نیست، بلکه آن سرزمینی که مانی به آنجا رفته و آنان بهاشتباه آن را «هند، هندوستان» میگویند، «هندیجان یا هندیگان» است که هماکنون هم یکی از شهرهای تاریخی ایران است و در جنوب خوزستان قرار دارد. (۲۳)
مانی از هندیجان بهسوی توران و مُکران (= بلوچستان و سَند امروزی) سفر کرد. در این سفر موفق شد شاه توران و گروهی از همراهانش را – که بودائی بودند – به آیین خود معتقد کند و این پیروزی بزرگی برای او شمرده شد. (۲۴)
از طرفی دیگر در آن زمان که امپراتوری ساسانیان تا مرکز هند پیش رفته بود، هندیان بسیاری در کنارههای خلیجفارس و آن نواحی میزیستند که بودائی بودند. تعداد آنها در بعضی نقاط آنقدر زیاد بود که حتا برای خود معابدی درست میکردند (۲۵)، مانی در جوار آنها با بودیسم آشنا شد و بخشی از آیین بودیسم را پذیرفت و به آیین مانویت تلفیق نمود.
پسازآن به پارس بازگشت و پیاده در آن سرزمین سفر کرد و مورد آزار بسیار واقع شد اما مواردی نیز پیش آمد که بسیار موفقیتآمیز بود ازجمله دیدار او با «پیروز» برادر شاپور شاه که از مانی و آیینش حمایت کرد و ترتیب ملاقات او را با شاه شاپور فراهم نمود. (۲۶)
بنا به گفتهی «ابن الندیم» روز یکشنبه اول ماه نیسان که آفتاب در برج حمل بود (= بیستم مارس سال ۲۴۲)، یعنی روز تاجگذاری شاپور، مانی با دو تن از یارانش نزد شاپور بار یافت. این حضور بسیار باشکوه بود، زیرا هنگامیکه مانی بر شاپور درآمد، نوری از تقدس بر دوشش جاری بود که در نظر شاپور جلوه نمود و ازاینرو شاپور تمام خواستهای او را پذیرفت. (۲۷)
مری بویس در این مورد مینویسد:
چنانکه گویند چندی بعد مانی بر شاپور در آمد و تاج بر سر وی نهاد و بر دوشهایش نورهایی چون مشعل فروزان بود، پس او را فرشتهی روشنی خواندند (۲۸)
در همین مراسم تاجگذاری بود که مانی که از طرف دانشمندان مأمور تبریک به شاپور شد و ضمن تبریک، آیین خود را با بیانی رسا و گیرا شرح داد و از شاپور خواست تا پیروان او را گرامی بدارد تا بتوانند هر جا که میخواهند، آزادانه بروند و تبلیغ کنند. شاپور این اجازه را به او داد و حتا در صدد برآمد که دین وی را بهجای دین زردشت، دین رسمی کند.
علت حمایت شاپور از مانی دو مورد بود. اول اینکه شاپور در مورد مذهب مانند پدرش سختگیر نبود و دیگر اینکه او در فکر گسترش امپراتوری خود بود و چون دین مانی از تلفیق چند دین به وجود آمده بود و میتوانست سرزمینهای بسیاری را زیرپوشش خود بگیرد، شاپور آن را برای هدف خود مناسب میدید.
طبق نوشتههای مانوی به زبان قبطی، مانی سالیان دراز تحت حمایت شاپور بود و حتا در جنگ اِدِسا هم در کنار شاپور حضور داشت. (جنگ میان ایران و روم،میان شاپور و والرین)
او در این مدت فعالیتهای گستردهای در نشر آیین خود نمود و نمایندگان و سفیران هوشمندی به هر سو فرستاد؛ و نیز بهپاس حمایت شاپور شاه کتاب «شاهپورگان» خود را به او پیشکش نمود، اما بااینکه شاپور ازهرجهت نظر مساعدی با مانی داشت و او را حمایت میکرد، هیچگاه آیین مانی را بهعنوان دین رسمی نپذیرفت. (۲۹)
ولی میتوان گفت که شاپور چون خیال امپراتوری بزرگتری شامل مسیحیان و بودائیها و نیز زردشتیان را در سر داشت، همواره در مورد دین مانی دارای هدف بود (۳۰)
پایان زندگیمانی
پس از مرگ شاپور در سال ۲۷۳ میلادی، فرزندش «هرمز اول» جانشین وی شد. او نیز روشی مسالمتآمیز با مانی و یارانش در پیش گرفت اما پس از یک سال درگذشت و دومین فرزند شاپور به نام «بهرام»، شاه شد. بهرام به تحریک موبدان، – بهویژه «کرتیر» (۳۱) نظر نامساعدی به مانی داشت، بنابراین در اواخر سلطنتش، هنگامیکه مانی عازم خراسان بود دولتیان را واداشت که مانع سفر او شوند. مانی بهناچار به تیسفون بازآمد، سپس از او خواستند تا به حضور بهرام برسد (۳۲)
شرح گزارش و ملاقات سرد بهرام با مانی را «نوح زادگ» یکی از اصحابمانی که تا لحظات آخر همراه وی بوده است در کتاب مواعظ (یکی از کتابهای مانویان که به زبان قبطی نوشتهشده و در بخش دوم شرخش خواهد آمد)، چنین آورده است:
مانی آمد (به حضور شاه بهرام اول). شاه را بزم نان خوردن بود (= بر سر غذا بود) و هنوز دست نشسته بود. (= غذایش را تمام نکرده بود) خدمتکاران وارد شدند و گفتند که مانی آمده و به در ایستاده است؛ و شاه به مانی پیغام فرستاد که زمانی صبر کن تا من بهپایخود بهسوی تو آیم.
مانی نزد نگهبان نشست تا شاه دست شُست (=عذایش را تمام کرد) و از غذا برخاست زیرا خود عزم شکار داشت. آنگاه نزد مانی آمد و به او گفت:
– خوش نیامدی!
مانی گفت: چه بدی از من سر زده است؟
بهرام گفت: سوگند خوردهام که تو را نگذارم به این سرزمین بیایی.
آنگاه با پرخاش به مانی گفت: آوخ! به چه بایستهاید؟ که نه به کارزار روید و نه نخجیر کنید اما مگر این پزشکی را و درمان بردن را بایستهاید و این را نیز نکنید. (= تو برای چهکاری خوب هستی؟ زیرا نه به جنگ میروی و نه به شکار- شاید برای طبابت و درمان هستی که آن را هم نمیکنی.)
مانی پاسخ داد که من به شما هیچ بدی نکردهام؛ و همیشه به شما و به خاندان شما نیکویی کردم و بسیار بنده شما بود که دیو و دروج (دروغ) از ایشان ببردم، بسیار بودند که از بیماری برخیزاندم (= نجات دادم) بسیار بودند که تب و لرز چندین ساله ر ا از آنان دور کردم، بسیار بودند که مرگ آمدند و من ایشان را زنده کردم (۳۳)
پسازاینکه بهرام با مانی گستاخی کرد دستور داد وی را به زندان افکندند و در زنجیرش کردند (۳۴) و پس از یک محاکمهی نمایشی که به تحریک و توطئهی کرتیر صورت گرفت، مانی با این اتهام که شاهزادهای را وادار به تغییر دین کرده است، به محکوم به مرگ شد. (۳۵)
بنا بر آنچه ثعالبی در مورد این محاکمهی نمایشی نقل میکند، گفتگویی میان کرتیر و مانی در حضور بهرام بدین گونه اتفاق افتاده است:
مؤبد (کرتیر) از مانی پرسید: ویرانی بهتر است یا آبادانی؟
مانی گفت: ویرانی، تنها مایهی آبادانی جانهاست.
مؤبد گفت: به ما بگو، آیا کشتن تو آبادانی است یا ویرانی؟
مانی گفت: این ویرانی بدن است.
مؤبد گفت: پس شایسته است که تو را بکشیم تا پیکرت ویران شود و جانت آبادان! (۳۶)
مرگ مانی
آرتور کریستن سن میگوید:
مرگ مانی در منابع مختلف بهصورت متفاوت بیانشده است. بنا بر یک روایت شرقی مانی مصلوب شد، یا زندهزنده پوست او را کندند و بعد سرش را بریدند و پوست او را پر از کاه کردند و به یکی از دروازههای شهر گندی شاپور خوزستان بیاویختند که ازآنپس به
دروازهی مانی مشهور گشت. (۳۷)
در کتاب «آثار الباقیه» از ابوریحان بیرونی آمده است که مانی را کتابی بوده که در آن از مرگ خود خبر داده، او چون گفته بود که در پادشاه شیطانی است و وعده داده بود که شاه را شفا دهد و نتوانست به وعدهاش وفا کند، پس پادشاه بر دست و پای او بند نهاد و به زندانش گسیل داشت و مانی در همانجا بمرد و آنگاه سرش را از تن جدا کرد و بر در بارگاه بیاویخت و بدنش را در گذرگاه مردمان بینداخت. (۳۸)
بعضی منابع دیگر ادعا دارند که مانی روز چهارشنبه هشتم شهریورماه یزدگردی گرفتارشده و او را به زندان بردهاند که در این هنگام در اواخر سن ۵۹ سالگی بوده است که در سن ۶۰ سالگی بعد از ۲۶ روز گرفتاری در زندان مرده است و پس از مرگ او را داربست کردهاند، مدفن مانی در همین موضعی است که به نام قبر دانیال شهرت دارد و در چند سال اخیر گمان کردهاند که شوش قدیم در این حوالی بوده است. (۳۹)
سایت «ویکی واند» نیز تحت نام «خوزستان» حامل بخشی از متنی پارتی بر روی دستنویس مانوی است که از زمان و مکان مرگ مانی میگوید و در سدهی سوم میلادی (یعنی سیصد سال پیش از اسلام) نوشتهشده است. برگردان این آوانگاری به زبان فارسی چنین است:
چهار روز گذشته از شهریورماه، روزِ شهریور، روز دوشنبه، ساعت یازده، در استان خوزستان و در شهر بیت لاپاط [یعنی همان گندیشاپور] که پدر روشنایی [یعنی مانی] عروج کرد. (۴۰)
فردوسی در شاهنامه مرگ مانی را در زمان شاپور میداند که مطابقتی با تاریخ ندارد. او هم بر اساس همان روایت شرقی در شاهنامه ابیاتی دارد که میگوید که مانی را زندهزنده پوست کندند، بعد سرش را بریدند و پوست او را پر از کاه کرده و به یکی از دروازههای شهر گندیشاپور خوزستان بیاویختند. (۴۱)
بر اساس این اشعار، در شاهنامهی ابوسعیدی تصویری هم کشیده شده که تنها تصویری است که از مرگ مانی در ایران وجود دارد
این تصویر با توضیحات مربوط به آن به پیوست متن است:
در این نگاره «مانی» که موضوع اصلی نگاره است، دقیقاً در میان تصویر دیده میشود.
در مرکز تابلو دو درخت نخل قرار دارد که خاص مناطق گرمسیری است و نشان میدهد که نقاش میخواسته به محل جغرافیایی حادثه هم اشاره نماید، زیرا مطابق با روایت واقعه در شهر گندی شاپور در خوزستان – که از گرمترین شهرهای ایران است، اتفاق افتاده.
بر درخت جلویی تصویر پیکرهی مانی درحالیکه شالی به کمر دارد و بهوسیله طنابی از گردن به درخت آویزان است، دیده میشود. این پیکره بنا به روایت پوستکنده شدهی اوست که پر از کاه است و آن دیگری که برهنه بر زمین افتاده که اعضای صورت و بدنش نامشخص و به رنگ سرخ تیره است، جسم اوست. در سمت چپ تابلو تصویر چهار مرد که دو نفر سوار بر اسب و دو نفر دیگر پیاده هستند، دیده میشود. مردی که بر اسب نشسته و لباسی سبز و متفاوت و تقریباً اشرافی بر تن دارد، مؤبدی زردشتی است که چیزی شبیه «تعلیمی» به دست دارد و با آن به جسد اشاره نموده و قدرتنمایی میکند. مرد ایستادهای که لباس سرخ به تن دارد و با دست به بالای درخت اشاره میکند، سرباز است که در خال گزارش به مرد اسبسوار است، مرد چهارمی نیز کنار درخت ایستاده که در حال ضربه زدن به جسدمانی است که بر زمین افتاده است.
در سمت راست تصویرنمایی از یک ساختمان آجری با دو در قوسی شکل دیده میشود. این بنا مطابق با داستان یک بیمارستان است که در بالای آن و از میان پنجرهها نیمتنهی دو زن دیده میشود که به جسد بالای درخت نگاه میکنند و یکی از آنها از حیرت، انگشتبهدهان گرفته است. در بالای پنجرهها کتیبههایی تزیینی و احتمالاً به خط کوفی، با کاشیهای لاجوردی وجود دارد که متأسفانه به علت تخریب تصویر، قابلخواندن نیست و همچنین
ردیفی از کاشیهای آبیرنگ در پایین عمارت دیده میشود. حضور ویژگیهای معماری ساسانی در این بنا وجود دارد. اشعاری که در این تابلو وجود دارد از شاهنامه است که فردوسی با خرسندی واقعهی مرگ مانی را شرح داده است. (۴۲)
پیرایه یغمایی
برگرفته از نصور
پانویسها
۱- مانی: پیامبر نگارگر، پیامبر آخر؟
گفتگوی پروفسور تورج دریایی، استاد تاریخ ایران در دانشگاه ارواین کالیفرنیا
Michael H. Hart 2-
http://arankingofthe100.blogspot.com.au/2011/09/michael-h-hart.html
۳- اسماعیل پور، ابوالقاسم/ اسطوره آفرینش در آیین مانی/انتشارات فکر روز/ چاپ اول /تهران ۱۳۷۵/ ص ۱۳
و همچنین:
Boyce, Prof Mary/Mani’s spirit and matter/ April 7, 2006
Mani was born on 14 April, A.C. 216, in northern Babylonia, which then formed part
of the province of Asoristan, in the Parthian empire.
http://iranian.com/History/2006/April/Mani/index.html
۴- سایت گنجور، بخش پادشاهی شاپور:
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین
بدان چربدستی رسیده به کام
یکی برمنش مرد، مانی به نام
به صورتگری گفت پیغمبرم
ز دینآوران جهان برترم
ز چین نزد شاپور شد بار خواست
به پیغمبری شاه را یار خواست
فردوسی در این ابیات و بیتهای بعدازآن مانی را بهصورت شعبدهبازی مصور نموده که شاپور در آیین او شک میکند و او را میکشد. نابرابریهای شاهنامه با واقعیتهای تاریخی بسیار به زیان دانستههای ایرانیانی است که به فردوسی باورمندند و نیز به زیان نقاشی مینیاتور ایرانی. باید گفت هنوز هم که هنوز است عدهی بیشماری مانی را چینی میدادند و نقاشی مینیاتور ایرانی را چینی میشمارند:
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/zolaktaf/sh15
۵- آموزگار، ژاله /مؤثرترین منبع اطلاعاتی ما از «مانی» مخالفان او بودهاند/ سایت فرهنگ امروز
http://farhangemrooz.com/print/27491
Mani’s own name, a fairly common one, is Aramaic and not Iranian 6-
Boyce, Prof Mary/Mani’s spirit and matter/ April 7, 2006
http://www.cais-soas.com/CAIS/Religions/iranian/Manichaeism/manichaeism.htm
۷- گنزا ربا، کتاب مقدس منداییان
Mandaean Scriptures and Fragments/ / Ginza Rba
http://gnosis.org/library/ginzarba.htm
۸- جستاری در باب اهمیت و شناخت صابئین مندایی/ (بخش آخر)
http://www.iranwire.com/print/34/5957
۹- مبلغی آبادانی، عبدالله/ تاریخ ادیان و مذاهب جهان/ انتشارات منطق (سینا)/قم/ ۱۳۷۳/ جلد ۲/ ص ۲۸ –
۱۰- محمدبن عبدالکریم شهرستانی/ الملل و النحل/ ترجمه محمدرضا جلالی نائینی/، انتشارات اقبال/ تهران /چاپ پنجم / ۱۳۸۴/ جلد اول/ جلد اول، ۴۰۹
۱۱- ابن الندیم/ الفهرست/، ترجمهی محمدرضا تجدد/انتشارات اساطیر/ چاپ اول/تهران/ ۱۳۸۱/ص –
۱۲- مشیری تفرشی، دکتر منیژه / مانی و آیین او / مجلهی چیستا/ تهران / سال ۱۶/ شماره ۴ و ۵ / ص ۳۲۷
Boyce, Prof Mary/Iranian Religions: Manichaeism 13-
According to Ibn an-Nadim, Patteg left Hamadan for al-Madain in Babylonia. One day, in a temple which he frequented there, he heard a voice from the sanctuary summoning him to renounce wine, meat, and intercourse with women. Obeying this call, he left al-Madain to join a sect known as the “Mughtasila
http://www.cais-soas.com/CAIS/Religions/iranian/Manichaeism/manichaeism.htm
۱۴- اسماعیل پور، ابوالقاسم/ اسطوره آفرینش در آیین مانی/انتشارات فکر روز/ چاپ اول /تهران ۱۳۷۵/ ص ۲۷۸
۱۵- مانی: پیامبر نگارگر، پیامبر آخر / گفتگوی پروفسور تورج دریایی، استاد تاریخ ایران در دانشگاه ارواین کالیفرنیا
۱۶– این موجود آسمانی (فرشته) در متون فارسی «نرجمیگ» ذکرشده که از دو کلمهی (نر= مرد) و جمیگ (همزاد) ساختهشده / معادل این نام به زبان آرامی (توما) آمده که ابن الندیم در الفهرست آن را بهصورت (التوم) ضبط کرده / در متون مانوی به زبان قبطی این همزاد به نام
saish
آمده که به معنی (جفت و قرین) است / در دستنویس یونانی بازمانده از آثار مانوی این نام بهصورت
suzugos
آمده که به معنی (همراه) است. این دستنویس که به زبان یونانی نوشتهشده به
Greek mani codex
مشهور است، این دستنویس در مصر پیداشده و خلاصهی آن در مجلهی «پاپیروس شناسی» در سال ۱۹۷۰ ترجمه و چاپشده. این رساله از زبان مانی و در حقیقت شرححال اوست به قلم خودش.
باقری، دکنر مهری/ تابعه / مجلهی دانشکدهی ادبیات تبریز/ شماره ۱۶۶/ ص ۲۶ و ۲۷
۱۷- فارقلیط: فرشته یا پیامبری که مسیح مژده داده بود که پس از او خواهد آمد. مانی خود را فارقلیط عیسا و نجاتدهندهی عالم بشریت میدانست
اسماعیل پور، ابوالقاسم/ اسطوره آفرینش در آیین مانی/انتشارات فکر روز/ چاپ اول /تهران ۱۳۷۵/ص ۲۷۵.
و همچنین:
فارا قلیط: به معنای «تسلی دهنده» و «شفیع» و «راحت آور»
یونانی آن میشود پاراکتوس
) parakletos
بررسی معنا و مفهوم فارقلیط در دین مسیح/ سایت دایره المعارف (دانشنامه) طهور
http://www.tahoor.com/fa/Article/View/210688
و همچنین:
one who pleads another’s cause with one, an intercessor 1. of Christ in his exaltation at God’s right hand, pleading with God the Father for the pardon of our sins
biblestudytools با مراجعه به سایت:
http://www.biblestudytools.com/lexicons/greek/nas/parakletos.html
۱۸– ابن الندیم/ الفهرست/، ترجمهی محمدرضا تجدد/انتشارات اساطیر/ چاپ اول/تهران/ ۱۳۸۱/ص ۵۸۳
و نیز: گئو ویدن، گرن/ ترجمهی نزهت صفای اصفهانی/ مانی و تعلیمات او/ تهران/ نشر مرکز/ سال ۱۳۹۰/ ص ۴۰
و نیز: مهدی باقری / دینهای ایران باستان/ تهران / انتشارات قطره/ چاپ اول / سال ۱۳۸۵/ص ۹۶
۱۹- بختیار، دکتر مریم/ بررسی عرفان مانوی/ مجله عرفان اسلامی/ تهران/ سال ۱۳۸۵/ دوره ۲/ شماره ۸/ ص ۵۴ و ۵۵
۲۰ – اسماعیل پور، دکتر ابوالقاسم /فرهنگ و اسطوره، «اسطورههای مانوی»/ سایت انسانشناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/28211
۲۱- میرچا، الیاده / آیین گنوسی و مانوی/ ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور/ تهران/ انتشارات فکر روز / چاپ اول/ سال ۱۳۷۳/ص ۱۳۷
۲۲- اسماعیل پور، دکتر ابوالقاسم /فرهنگ و اسطوره، «اسطورههای مانوی»/ سایت انسانشناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/28211
۲۳- جای حیرت است که بسیاری از مانی شناسان، مانی را در اولین سفر خود، روانهی هند کردهاند و درست نیست. متأسفانه محققین خارجی هم با مراجعه به این مقالهها و کتابها اشتباه آنان را تکرار نمودهاند. در ایران – جنوب خوزستان شهر تاریخی وجود داشته که نامش «هندیجان= هندیگان» است که به آن هند هم میگفتهاند. این شهر هنوز هم در همان مکان هست و یکی از شهرهای تاریخی- اسطورهای ایران است و رودخانهی پرآبی به نان «زُهره» از میان آن میگذرد:
http://travel.stad.com/index.php?city_id=131559
دیگر اینکه شبهقارهی هند (ایندیا) در سده سوم میلادی «بهارت» نام داشته و اصلن نامش هند نبوده است.
افزون بر اینهمه زمان برای رفتن و برگشتن به شبهقاره هند و دو سال در این سفر ماندن کافی نبوده، زیرا به گفته این محققین مانی در آخرین سال پادشاهی اردشیر به هند رفته و در آغاز پادشاهی شاپور – یعنی در کمتر از یک سال به تیسفون بازگشته، پس چگونه میتوانسته دو یا سه سال در هند به تبلیغ آیینش پرداخته باشد؟
عبدالحسینیان، احمد/شناخت لغزشهایی در تاریخنگاری خوزستان/سایت سخنگو
http://sokhango.blogfa.com/post-572.aspx
۲۴- بهبهانی، امید/ در شناخت آیین مانی/ انتشارات بندهشن/ تهران /۱۳۸۴/ چاپ اول /ص ۱۲
۲۵- از جملهی این معابد میتوان به «معبد هندوها» یا «بت گوران» در بندرعباس اشاره داشت که ویژگیهایی منحصربهفرد خودش را دارد و در آن طرحی از «کریشنا» خدای فلوت نواز هندوها دیده میشود
سایت جام حم / اخبار هرمزگان
http://hormozgannews.com/Pages/Printable-News-3870.html
۲۶- بهبهانی، امید/ در شناخت آیین مانی/ انتشارات بندهشن/ تهران /۱۳۸۴/ چاپ اول /ص ۱۲
۲۷- ابن ندیم، محمدبن اسحاق/ الفهرست/ ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد/ انتشارات امیرکبیر/ تهران ۱۳۶۶/ ص ۵۸۳ ۵۸۴
و نیز: کریستن سن، آرتور/ ایران در زمان ساسانیان/ ترجمهی رشید یاسمی/انتشارات ساحل/ تهران/ ۱۳۸۲
ج ۲/ ص ۲۰۳- ۲۰۶
Boyce, Prof Mary -28
P68/ Tehran Liege 1975/Leiden/Acta iranica9/A reader in Manichaean Middle Persian and Parthian /
۲۹-. تقی زاده، سید حسن/مانی و دین او (دو خطابه در انجمن ایرانشناسی- فراهم آورنده احمد افشار شیرازی)/ چاپخانه مجلس/ تهران/ سال ۱۳۳۵/ ص ۱۰
و نیز: محبّی، جواد/ ص ۲۲۲ تاریخ تمدن ایران/ انتشارات گوتنبرگ/ تهران سال ۱۳۳۶/
۳۰- فرای، ریچارد نلسون /تاریخ باستانی ایران /ترجمه مسعود رجب نیا/تهران/ انتشارات علمی و فرهنگی/ چاپ دوّم /سال ۱۳۸۲/ص ۴۸۱
۳۱- کرتیر یا کردیر موبد پرنفوذ دوران ساسانی بود که در زمان پادشاهی هفت شاهنشاه ساسانی زندگی کرد گمان میرود که اقدامات کرتیر نهتنها در پیدایش دین رسمی ایران بلکه در کار سیاست داخلی کشور نیز دارای اهمیت قاطع و فراوان بوده است. کرتیر با آئین مانی بهعنوان یک بدعت به مبارزه برخاست
دانشنامه ویکیپدیا:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D8%B1
۳۲- مهرداد، بهار/ ادیان آسیایی/ نشر چشمه / تهران ۱۳۹۰/ چاپ پنجم/ ص ۸۲
۳۳- میرچا، الیاده / آیین گنوسی و مانوی/ ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور/ تهران/ انتشارات فکر روز / چاپ اول/ سال ۱۳۷۳/ ص ۲۲۵
و نیز رجوع به متن انگلیسی آمده:
henning/ mani who were on the point of death
۳۴- بهار، مهرداد، ادیان آسیایی، نشر: چشمه (۱۳۹۰)/ چاپ پنجم ص ۸۲
۳۵- همتی، همایون/ سیر مدام/ حوزه هنری/ تهران ۱۳۷۸/ چاپ اول/ ص ۱۷۰
۳۶- ثعالبی، ابومنصور/تاریخ ثعالبی / ترجمه فضائلی/ نشر نقره/ تهران ۱۳۶۸/ص ۳۱۹
۳۷- کریستین سن، آتور/ ایران در زمان ساسانیان / ترجمه رشید یاسمی/ انتشارات نگاه/ تهران / سال ۱۳۸۹/ چاپ سوم/ ص ۲۰۷
۳۸- بیرونی، ابوریحان / آثارالباقیه / ترجمه اکبر دانا سرشت/ انتشارات ابنسینا / تهران / سال ۱۳۵۲/ چاپ نخست/ جلد اول /ص ۲۷۰
۳۹- ز، بهروز، (بیتا)/ تقویم و تاریخ در ایران/ نشر انجمن ایرانویج/ ص ۱۱ و ۱۱۳
۴۰- سایت ویکی واند/ زیر نام خوزستان:
۴۱- سایت گنجور / بخش ۱۵/ پادشاهی شاپور
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/zolaktaf/sh15
۴۲-مانی در آینهی هنر و ادبیات / جعفر چنگیز میرزا حسابی و منیژه کنگرانی/پژوهشنامه علوم انسانی/ شماره ۵۸/ تابستان ۱۳۸۷/ ص ۲۳- ۳۶