اقلیتی که اکثریت می‌شود

بیش از چهار دهه است که در داخل و خارج درباره جمهوری اسلامی و سیاست‌های آن تحلیل نوشته و ارائه می‌شود و سیاستمداران و دولت‌های خارجی تلاش می‌کنند در چارچوب عرف‌های رایج و رفتارهای عادی با آن برخورد کنند چراکه تجربه آن‌ها از دولت‌ها و سیاستمداران فاشیست و کمونیست نیز چیزی جز این نبود.

همه طرفین با فاشیست‌ها و با کمونیست‌ها «قواعد بازی» را رعایت می‌کردند و درنهایت وقتی فاشیست‌ها این قواعد را زیر پا گذاشتند، در جنگ گرم نابودی خود را رقم زدند و کمونیست‌ها در جنگ سرد از درون فروپاشیدند.

هر دو به دلیل ناهمخوانی باروح زمان و انسان به بن‌بست ‌رسیدند. این هر دو همچنین همراه با دموکراسی و لیبرالیسم بر بستر تاریخ و فرهنگ غرب ازجمله تأثیر مسیحیت پرورش‌یافته و رشد کردند. این بستر مشترک درک آنان را از همدیگر ممکن می‌کرد. خرد و روشن‌بینی دموکراسی و لیبرالیسم در مقابله با کمونیسم و فاشیسم فقط باید منتظر می‌ماند تا آن‌ها یا خطا کنند (جنگ‌افروزی) یا ظرفیت‌‌‌شان به پایان برسد (فروپاشی). البته این تصویریست که تاریخ بعدها ترسیم کرده وگرنه در زمانِ خودِ این پدیده‌ها، نه کسی گمان می‌کرد هیتلر پیمان و تعهد خود را زیر پا بگذارد و به لهستان حمله کند و در جنگ شکست بخورد و نه کسی تصور می‌کرد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و بلوک شرق با آن عظمت صوری از درون فروبپاشد.

الاهه بقراط

اما حکومت بنیادگرایان اسلامی که به‌عنوان یک فرقه‌ی تروریست و بدون پایبندی به هر پیمان و معاهده و حقوق زمینی در کشوری استراتژیک مانند ایران مستقرشده، صرف‌نظر از اینکه علل و بستر این استقرار چه باشد، به دلایل مختلف برای جهان خارج از خاورمیانه قابل‌درک نیست و از همین رو رفتار آن‌ها با جمهوری اسلامی بر اساس عقلانیت دموکراسی و لیبرالیسم پاسخ مساعد نمی‌دهد.

فقط در دو نمونه، وقتی محمد خاتمی برای دور دوم ریاستش بر دولت با اشک اعلام نامزدی کرد، روزنامه «دیتسایت» نوشت اگر سیاستمداری در آلمان با گریه اعلام نامزدی کند رأی نمی‌آورد اما در ایران چرا! و چنین هم شد! بعد از خاتمی هم که رقابت بین احمدی‌نژاد و رفسنجانی بود، همه تحلیلگران سیاسی و رسانه‌ای اطمینان داشتند رفسنجانی از صندوق درخواهد آمد زیرا بر اساس عقلانیت، وی را به «سود» رژیم ایران می‌دانستند! اما چنین نشد!

رژیم ایران بر اساس سرشت مذهبی- اسلامی- فرقه‌ای و در یک ساختار مافیایی اگرچه از یکسو بر منابع زمینی قدرت اعم از سیاسی و اقتصادی تسلط انحصاری دارد اما از سوی دیگر حفظ این منابع را نه با عقلانیت بلکه با محاسبه‌های آخرالزمانی و غیرعقلانی و صدالبته با تکیه‌بر دستگاه خشن سرکوب تأمین می‌کند از همین رو هم‌زمان این منابع را از دست نیز می‌دهد.

این روزها جمهوری اسلامی همانست که بود و عقلانیت کشورهای غربی نیز همانست که هست. در این میان، ارتجاع سرخ و سیاه حاکم بر ایران عین رژیم‌های فاشیست و کمونیست متوجه نیست که سیاست ویرانی کشور با نابودی خودش به‌طور موازی پیش می‌رود! تغییرات و توازن نیروهای اجتماعی نیز به‌طور هم‌زمان و موازی با آن دو پیش می‌رود و اقلیت مخالف را به اکثریت تبدیل می‌کند. اینکه نابودی جمهوری اسلامی با جنگ یا فروپاشی یا هر دو و یا شکلی دیگر رقم بخورد در دست زمامدارانش است.

الاهه بقراط

کیهان لندن شماره ۳۱۴

مطالب مربوط

تناقض؟ توهم؟ یا هر دو؟!

دشمن ما یکی است!

اهمیت انتخابات آمریکا برای ایران به مردم و رهبری جنبش ملی وابسته است

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر