مادربزرگ‌ها، مادران، دختران

نسل اول زنان و دخترانی که به دلیل دگراندیش بودن و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، به تیر زهرآگین این رژیم گرفتار آمده و به زندان افتادند و اعدام شدند، مادران نسلی بودند یا می‌توانستند باشند که امروز هنوز و همچنان فرزندان برومند خویش را در خیابان و زندان از دست می‌دهند و یا به همراه آنان به زندان‌ می‌افتند.

آن فریادی که در اسفند ۱۳۵۷ (۸ مارس ۱۹۷۹) کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی علیه سخنان خمینی درباره حجاب اسلامی و اجباری از سوی اندک زنان پایتخت سر داده شد، نه‌تنها به داد کسی نرسید بلکه در زشت‌گویی‌های انقلابیونی که فکر می‌کردند بر «سفره انقلاب» خواهند نشست و سهمی از قدرت سیاسی و اقتصادی دریافت خواهند کرد، گم شد.

چند ماه بعد پس از استقرار جمهوری اسلامی، نعره‌های «یا روسری یا توسری» در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ طنین انداخت. هر گوشه‌ دهان‌های کف بر لب آورده‌ی حزب‌اللهی‌هایی دیده می‌شد که به دلیل شباهت با گروه‌های فشار فاشیست‌ها در آن روزها به «فالانژ» معروف بودند. فالانژها با مشت و لگد حتا به اتوبوس‌های شرکت واحد در حال حرکت در خیابان‌های پایتخت هجوم آورده و از دروپیکر آن بالا می‌رفتند تا چنگ در موهای زنان بیندازند و با رکیک‌ترین ناسزاها آن‌ها را وادار به استفاده از «روسری» کنند.

پس از مدتی، از زنانی که در دانشگاه تهران علیه «حجاب» و سخنان خمینی تظاهرات کرده بودند دیگر خبری نبود. بسیاری از آن‌ها راهی کشورهای خارج‌شده بودند و آن‌ها که ماندند در سکوت احزاب و گروه‌های سیاسی مدافع «انقلاب» گم شدند چراکه وقتی در ۱۷ اسفند ۵۷ فریاد زده شد: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم»، برای «عقب برنگشتن» دیگر خیلی دیر شده بود! هواپیمای قرون‌وسطا باسرنشینانی که هرکدام رویای خود را در سر داشتند در پایتخت فرود آمده بود و جنایتکاران نظام کنونی و سپاه پاسدارانش هم در کار نبودند تا «پرواز انقلاب» را با شلیک سرنگون کنند. نخستین خاک‌ریز این عقب‌گرد تاریخی نیز زنان و حقوقشان بود که در طول پنجاه سال شکوفایی ایران از نیمه‌ی نخست قرن بیستم تا وقوع فاجعه‌ی انقلاب اسلامی به دست آورده بودند.

الاهه بقراط

بخش مهمی از زنان بجای نیابت سلطنت و وزارت و سفارت و وکالت و قضاوت یا وطن را ترک کرده، یا خانه‌نشین شده، یا به زندان افتاده، یا مجبور به سکوت شدند تا فرزندانشان آنان را به «مادران خاوران» و «مادران پارک لاله» تبدیل کنند و دخترانشان به «مادران داغدار» و «مادران دادخواه» تبدیل شوند!

 

رنجی‌ست مکرّر و مزمن که زبان و کلام از بیان آن عاجز است!

در این رنج اما مردان و پدران نیز شریک‌اند! برای جمهوری اسلامی آن‌ها در مرگ و اندوه و سوگواری با زنان برابرند و سهم مشترک می‌برند!

کدام شانه، سنگینی تحمل‌ناپذیر این‌همه مصیبت را تاب می‌آورد جز شانه‌های ستبر یک ملت، یک کشور که از روز نخست به این رژیم تن نداده حتا با ریختن خون جوانانش؟!

همه‌کسانی که با عناوین مختلف اعم از «تندرو» و «میانه‌رو» و «اعتدال‌گرا» و «اصولگرا» و «محافظه‌کار» و «اصلاح‌طلب» و «عدالت‌خواه» و «تحول‌خواه» و غیره، نقش «ضحاک» را در زندگی این مردم برعهده‌گرفته و بامهارتی بی‌نظیر آن را اجرا می‌کنند، باید بدانند سرنوشتی جز وی نخواهند داشت بدون آنکه عمرشان کسری قابل‌شمارش از هزار سال فرمانروایی ضحاک باشد.
الاهه بقراط

کیهان لندن شماره ۳۰۲

 

مطالب مربوط

اهمیت انتخابات آمریکا برای ایران به مردم و رهبری جنبش ملی وابسته است

۵۷؛ مرز بین دو فکر و دو هدف‌ متناقض

فقط «آنتی» بودن نه سیاست است نه راه!

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر