در جمهوری اسلامی نشانههایی پرمعنی از ورود در بحران نهائی را میتوان دید. منظور از بحران نهائی همان آغاز پایان مشهورتر است. آغاز پایان میتواند زودتر یا دیرتر به «پایان» برسد ولی فرایندی است که دیگر توقف برنمیدارد. آنچه را که از چندماهه گذشته روی میدهد به تغییرات تاکتیکی برای مقاصد معین نمیتوان مانند کرد. دستی نیست که آگاهانه دریچههایی را باز و بسته کند؛ بیشتر حالت یک ماشین آتشنشانی را دارد که بهشتاب برای فرونشاندن آتشهای بزرگتر از اینسو به آنسو روان است و آتشهای کوچکتر را به حال خود میگذارد. باآنکه جمهوری اسلامی شاهنشاهی پهلوی ماههای پایانی نیست و آخوندها نه خیال تسلیم و سفر به بیرون دارند و نه آنهمه خامدستی را در اداره بحران، پارهای شباهتهای مهم در میان است. مهمترینش گسترش سرکشی به هر گوشه جامعه؛ جسارت تا حد پذیرش مرگ و شکنجه در میان رهبران سیاسی روزافزون؛ و ناتوانی دستگاه سرکوبگری از ترساندن امواج تظاهرکنندگان و اعتصابیان. دیگر روزی نیست که از اعتصاب و تحصن و تظاهرات، از نامههای اعتراضآمیز، بیانیههای صریح در محکومیت رژیم، اعلامهای تحریم انتخابات و مانندهای آن خبری نباشد.
در این میان پدیده آقای اکبر گنجی هم گویا و هم تعیینکننده است. سخنان شجاعانهاش در مرخصی از زندان و مانیفست جمهوریخواهی او از درون زندان در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مانندهای زیادی ندارد. در آفتاب بر لب بام رژیمی که خوره فساد و جنایت سراپایش را گرفته است او شعلهای در جان هزاران تن خواهد انداخت. نویسنده دلاور خانه اشباح و عالیجناب خاکستری، جانبرکف در فاصله دو زندان که میتواند گورستان او باشد، انقلاب شکوهمند و حکومت اسلامی و اسلام بهعنوان راهنمای زندگی سیاسی و اجتماعی را به سختترین چالشها گرفته است. سخنان او متقاعدکنندهترین ردیه بر یک فرهنگ سیاسی مذهب زده است زیرا از دهان کسی چون او و در اوضاعواحوال او بیرون میآید. آقای گنجی چنان با بیاعتنائی دل به مرگ نهاده است که در حضور خانمش (او نیز به همان دلیری) دانشجویان را فرامیخواند تا در مرگش به خیابانها بریزند و نابودی او را وسیلهای برای به زیر آوردن رژیم گردانند. اگر کار در حکومتی که همه قدرتش در خفه کردن است به چنین جاهایی برسد باید زمان آن را بسر رسیده شمرد. (به خامنهای میباید هشدار داد که اگر قصد جان آقای گنجی را کند میخ تابوتش را زودتر کوبیده خواهد بود.)
مردم نهتنها بهجانآمدهاند بلکه آسیبپذیری رژیم در بیرون و نیازش به پشتیبانی در درون را خوب حس میکنند و طبیعی است اگر در پی بهرهبرداری از فرصت برآیند. دیگر امید واهی اصلاحات و گزینش میان بد و بدتر، به انتظار اندکی بهتر، هم مردمان را به کژ راهه نمیکشاند. شش سال است هرروز روشنتر میشود که میان بد و بدتر در عمل تفاوتی نیست؛ بدتر دست بالاتر را پیدا میکند و بد برای رژیم مشروعیتی میخرد که در شرایط کنونی، عمر آن را درازتر خواهد گردانید. برای دستگاه حکومتی که برنامه انتخاباتی جدیترین نامزدان ریاستجمهوریاش وعده مبهم حل کردن مسائل است و برای هیچ مشکلی راهحلی ندارد و رو به زورآزمائی سختی با امریکا میرود که به پیروزی آن نخواهد انجامید، یک سرکوبی پردامنه و ریشهکن کردن مخالفان، یکضرب شصت «تیانان من» وار که این روزها شانزدهمین سالگرد آن است، آرزویی برنیامدنی است. آزار و پیگرد برای مبارزان از همه دست همان «خاک گله و توتیای چشم گرگ» شده است؛ از آن استقبال میکنند.
همین فرصت شناسی را از سوی آمریکائیان نیز میتوان دید. آنها در رویارویی خود با جمهوری اسلامی بر سربرنامه تسلیحاتی رژیم، مداخلات آن در عراق و دست کشیدهء تروریسم اسلامیاش، کمک به نیروهای هوادار دمکراسی و حقوق بشر در ایران را در دستور سیاست خارجی خود گذاشتهاند. هدف این سیاست روشن است و همان است که توده ایرانیان نیز آرزویش را دارند: پایان دیکتاتوری و تجاوز به حقوق بشر در درون ایران و تروریسم و ماجراجوئی در بیرون. برای رسیدن به چنان هدفی جامعه مدنی به معنی گروهبندیها و سازمانهای جدا از حکومت، از صنفی تا سیاسی، میباید نیرومند و از کمترینه امکانات برخوردار شوند. در ایران که مبارزان دمکراسی و حقوق بشر همه دستبهدهاناند و رساندن پیامها نیز گاه آسان نیست هر کمکی در این زمینه را میباید غنیمت شمرد. خون جامعه مدنی و طبقه متوسط ایران از اروپای شرقیان و گرجیان و قرقیزها رنگینتر نیست و هدف و طبیعت کمک بسیار بیش از دهنده آن اهمیت دارد. ولی در سیاست امریکا نیز یک جابجایی استراتژیک به سود گستراندن دمکراسی رویداده است و لکه مداخلات امپریالیستی را نمیتوان بر کمک به دمکراسی و حقوق بشر در رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی زد. نمیتوان هم از مردم خواست که مبارزه کنند، هم جامعه بینالمللی را سرزنش کرد که چرا بیاعتناست و هم اگر کسی دست کمکی دراز کرد ناله سر داد.
سه میلیون دلاری که حکومت امریکا امسال در اختیار بنیادهای غیردولتی مانند «خانه آزادی» میگذارد تا بدین منظور هزینه کنند ناچیز است و جنبه آزمایشی دارد. میباید در همین نخستین مرحله در سلامت و کارایی این برنامه کوشید و شرط اولش اختصاص دادن هر کمکی به مبارزان داخل است. ما در بیرون امکانات بسیج منابع بهاندازه خود را داریم و اگر از عهدهاش بر نیائیم مشکل خود ماست. در درون است که گاه کار برای یک تلفن همراه یا رایانه معطل میماند. بحرانی که جمهوری اسلامی را در خود گرفته است به مبارزه مردمی دامن میزند و به مبارزه مردمی میباید یاری رساند.