تکانی که در چند هفته گذشته به فضای نیروهای مخالف در دو سوی مرز دادهشده چشمها را از دگرگشت آرامتری که از دو سه سال پیش میشد دید برگرفته است؛ اما درواقع میباید آن دگرگشت تدریجی را که خود به سالهای درازتر میرسید فراهم آورنده زمینه برای این تکان شدیدتر دانست. نشانههای این دگرگشت در جنبوجوش فزایندهای است که در این سالها در هر جا میتوان دید. تالارهای الکترونیکی و گردهمائیها و رسانههای گوناگون، انرژی تازهای را چه در حمله و دفاع و چه در زشت نمائی و توجیه و چه در بازاندیشی (چنانکه میتوان انتظار داشت اقلیتی در میان آنان) نشان میدهد. برچیده شدن بساط اصلاحات که بایست دوره خود را طی میکرد با دراز شدن سایه سنگین امریکا بر منطقه و بر جمهوری اسلامی همزمان افتاده است و دیگر هیچچیز مانند گذشته نیست. هرکس ناگزیر نتایج خود را میگیرد و خود را برای پسایند eventuality های تازهای آماده میکند. این از خوشبختیهای مردم ایران بود که دوران اصلاحی خاتمی نیز مانند دوران انقلابی خمینی در تاریخ جمهوری اسلامی به مرگ پیشرس درنگذشت و تا پایان فرصت یافت که تهیدستیاش را آشکار کند. این غبار نومیدی که بر چهره دوم خردادیان بیرون میبینیم و از گفتهها و نوشتههای درون ایران نیز آشکار است ازآنجاست که هیچ بهانه برایشان نمانده است. هر پشتیبانی که لازم بود از آنها شده است. مردم حتی یکبار دیگر به خاتمی که هیچ امیدی نگذاشته بود رأی دادند و اکنون به دوم خرداد و نهتنها به آنکه به هر کس جامهای برای جمهوری اسلامی میدرد نه گفتهاند. هواداران وضع موجود از هر رنگ، دورنمای تیرهای در برابر دارند. این بار دیگر زیست حاشیهای نیز دشوار شده است. مردم ایران وضع موجود را نمیخواهند؛ وضع موجود ملی-مذهبیان و اصلاحگران را نیز نمیخواهند؛ نه جمهوریت نظام نه اسلامیت آن را (اگر هم کسانی جمهوریخواهاند از نوع پارلمانی آن است.) زمان بیرون آمدن از این قالبهای ذهنی رسیده است. پیامی که از مردم ایران میرسد بهروشنی در فراخوانی از درون آمده است: “امکان اصلاح کشور در هیچ جهتی متصور نیست”.
تا فرایند انتخاباتی راه گریزی پیش پای مردم میگذاشت فراز و نشیبهای سیاست داخلی طبعاً وزنه سنگینتری در دیده ناظران و دست در کاران میداشت. اکنون پس از رسوایی بستنشینی و انتخابات مجلس و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری که گزینش میان سالار دزدان از یکسو و پای بوسان خامنهای از سوی دیگر است، دیگر از رأی دادن مردم سخنی نمیتوان گفت. سیاست در ایران در زیر فشار دستگاه سرکوبگری از یکسو و ناامیدی از هر بهبودی در اوضاع از سوی دیگر به سکونی افتاده است که نگاهها را بیش از گذشته به بیرون میاندازد. بهویژه که عامل امریکا نیز هرروز که میگذرد نمایانتر میشود. پایگاههای نظامی آن در چهارسوی ایران پشتوانه سیاستی هستند که هدفش کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی از تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی و هدف درازمدتترش پشتیبانی از مبارزه مردم ایران برای دمکراسی است.
اکنون بحثهای بیستوپنج ساله مخالفان رژیم در بیرون و درون و تجربه روزانه مردم ایران با واقعیتهای جمهوری اسلامی و سیاست و حکومت مذهبی، در فراخوان همهپرسی به هم و به جائی که میباید رسیده است. سخن آنان که از آغاز در پی برچیدن جمهوری اسلامی میبودند و چاره ایران را نه اصلاح بلکه تغییر رژیم میدانستند هواداران پوشیده و آشکار ادامه وضع موجود را که همواره در موضع دفاعی بودهاند بیدفاع گذاشته است. آنها ناگزیرند به بیستوشش هفت سال پیش خود برگردند: جمهوری اسلامی با همه پلیدی و ویرانگریش آری، هر راهحلی، اگرچه بهترین که هواداران پادشاهی سهمی در آن داشته باشند نه. تفاوت در آن است که در جامعه انقلاب زده میشد از نادانی و تبهکاری با گردن افراشته دفاع کرد و اکنون هرچه هست سرافکندگی کسانی است که در آسودگی بیرون دمی هم به اندیشه ملتی نیستند که در آن منجلاب دستوپا میزند و پیوسته فروتر میرود. فضای سیاسی ایرانیان بهتندی رو به دگرگونی دارد و فرصتها برای پیشبرد پیکار آزادی ایران بیشتر میشود. خطها، ازجمله خط میان بازندگان پیاپی سیاست و تاریخ و آنها که میکوشند همراه زمان و تاریخ حرکت کنند، نمایانتر شده است. در دو سوی بحثی که جریان دارد بهروشنی میتوان کسانی را دید که در پی دگرگونی رژیم حکومتی و فرهنگ سیاسی و صورتمسئله ایراناند؛ و آنها که زمینگیر گذشته، از هشتاد سال پیش تا پنجاه سال پیش تا بیستوپنج سال پیش، از اسفند و مرداد و بهمن و خرداد، در وضع موجود جاخوش کردهاند و برای توجیه سترونی عمل و اندیشه خود دلایل تکراری میآورند. ما لازم نیست به آن هشتاددرصدی از جمعیت اشارهکنیم که بی پیشداوری به گذشته مینگرد و میخواهد با آن آشنا شود و از آن درس بگیرد ولی درگذشته نمیزید. در بیرون نیز هرکس بتواند از محافل خودمانی بیرون بیاید این آمادگی برای فراتر رفتن از جهان خفقانآور تجربههای گذشته و آزمودن اندیشههای تازه را حتی در آن مسئولترین نسل، نسل انقلاب اسلامی، میبیند.
روانهای دلاوری به فراوانی دارند خود را به موج تازه روشنرائی enlightenment در سیاست ایران میسپرند. پایان یافتن ایدئولوژی و فروگذاشتن زنجیر مذهب از دست و پای اندیشه به بسیاری ذهنهای گشادهتر کمک کرده است که نه تاریخ ایران را میدان نبرد تاریکی و روشنایی بشمارند، نه سیاست ایران را پهنه یک جنگ صلیبی بر سر نمادها و نشانهها. اکنون و آینده دارد جای هرچه بیشتری در گفتمان سیاسی مییابد: چگونه میتوان به یک جامعه دربرگیرنده که هیچکس در آن غیرخودی نباشد رسید؟ چگونه میتوان اندکی سیاست را از پاتولوژی، زبان سیاست را از دشنام و عمل سیاسی را از فریبکاری پاکتر کرد سطح بحث سیاسی را چگونه میتوان بالاتر برد و دستکم در بیرون بهپای سرمشقهایی که به این فراوانی در دسترس ماست رسانید؟