هفته پیش به مناسبت آخرین جمعه ماه رمضان، که آن روز را در جمهوری اسلامی روز “قدس” نامیدهاند، در تهران باردیگر تظاهراتی فرمایشی-نمایشی برپاشد. این نوع تظاهرات در ایران آنقدر رنگ باخته است که جز بلندگوهای صدا و سیمای رژیم از توجه کمترکس دیگری برخورداراست و در میان مردم به نام تظاهرات ساندیسخورها معروف شده است. اما این بار به علت تقارن این روز با تداوم جنگ حماس و اسرائیل و عواقب دردناک و رقتآور این جنگ، برگزاری این مراسم توجه بیشتری را موجب شد. از این رو پارهای از انسانهای شریفی که از هرگونه جنگ و خونریزی بیزارند و از دیدن صحنههای دلخراش آنچه در غزه میگذرد به سختی رنج میبرند از آنجا که هیچگونه تظاهرات غیر دولتی در ایران مجاز نیست، به ناچار، و احتمالا با اکراه، برای نخستین بار در این نوع تظاهرات دولتی شرکت کردند. از قرار روایتهای خبری در میان این گروه از شرکت کنندگان مشارکت یک فیلمساز معروف و خوشنام که به خاطر حفظ استقلال هنرش و عدم کرنش در برابر رژیم، طبق روال رایج، مورد “حصرهنری” دستگاه قرارگرفته، در این تظاهرات از دید میکروسکپی دستگاه امنیتی نگریخته است. در این ارتباط بخشی از دستگاه تبلیغاتی رژیم این مشارکت در تظاهرات را با شعار “نه غزه، نه لبنان-جانم فدای ایران” متناقض دانسته و نتیجه گرفتهاند که حضورافراد منتسب به آن شعار در تظاهرات ضد جنگ دلیل مدقنی میتواند باشد براینکه هواداران آن شعار به خطای خود پی بردهاند و اکنون هوادار حماس و حمایت آن سازمان تروریستی از سوی جمهوری اسلامی شدهاند!
اگر هدف این ادعا تنها مغالطه و سوءاستفاده تبلیغاتی برای “خودیها” بود شاید بهتر میبود که از کنار آن بگذریم اما متاسفانه چنین نیست. عمق فاجعه عمیقتر از این سخنان است. ما شوربختانه در برابر کسانی قرارگرفتهایم که از تفکیک میان انسانیت و توحش عاجزند. برای آنها ارزشهای انسانی مقام و منزلتی ندارد. در تصورات این گروه قابل پذیرش نیست که امکان دارد کسی پیدا شود که هم با جان و دل معتقد به آن شعار باشد و نیازهای اقتصادی و اجتماعی ایرانیان را برتر از دیگر اولویتها بداند و همزمان از محنت و رنج مردم بیپناه غزه در برابر این ظلم آشکار و چشمان اشگآلود مادران و کودکان بیپناه بیتفاوت نماند. احتمالا برای دست پروردگان نظامی که برای حل مسائل و اختلافاتش با ملت ایران جز انتقامطلبی، شکنجه، تبعید یا اعدام راه دیگری نمیشناسد قابل قبول نیست که یک انسان آزاده میتواند در آن واحد هم مخالف و معترض باشد و هم از اصول انسانیت تخلف نکند، هم با جمهوری اسلامی و حماس مخالف باشد و هم به خشونت اسرائیل اعتراض کند همانگونه که حتی در اسرائیل نیز تظاهرات ضد جنگ انجام میپذیرد. متاسفانه فرهنگ قصاص و مرگ با چنین برخورد انسانی دمساز نیست و از درک آن ناتوان است. این همان فرهنگ واپسماندهایست که معتقد به قصاص و دندان در برابر دندان است که به قول مهاتاما گاندی سرانجام میراثش جامعهای بیدندان خواهد بود. انسانیت یعنی این توانائی که آنچه را در مورد خود قابل فبول نمیدانیم بردیگران روا نداریم. انسانیت یعنی گذشت یعنی تساهل.
مشکل ما آن جوجه بسیجی بیدانش نیست که از فهم تقارب آن شعار ملی و اعتراض به جنگ و خونریزی عاجز است. او و صدها هزار امثال او دست پرورده امثال همان ماشینهای تبلیغاتی و دروغسازی هستند که جوانان هیتلری را برای آلمان نازی تولید میکرد. این رژیم جمهوری اسلامی است که در جهان امروز در کنار کُره شمالی از جایگاه بسیار استثنائی ضد بشری و جنگ خواهی برخوردار است. آیا از خود پرسیدهاید که چرا زمانی که وزیران و سفیران همه کشورهای معتبر جهان از شرق تا غرب در شورای امنیت سازمان ملل و دیگر محافل بینالمللی، به اتفاق آرا رای بر خاتمه جنگ، آتش بس و ترک مخاصمه میدهند، رهبر مذهبی جمهوری اسلامی خواهان گسترش آتش جنگ به ساحل غربی و دیگر نقاط فلسطین است؟ آیا پرسیدهاید چرا در حالیکه افکار عمومی جهان از عرب گرفته تا ترک و روس و چینی تا اروپائی و آمریکائی در تلاشند تا هرچه زودتر آتش این جنگ ماتم ساز فروکش کند، بلندگوهای رژیم در درون و برونمرز خواهان آتش افروزی بیشتر هستند؟ آیا از خود هیچگاه پرسیدهاید از اینهمه خشونت و خونریزی و تداوم جنگ در غزه، در سوریه، در عراق، در افغانستان و دیگر مناطق خاورمیانه تا یمن و سودان و سومالی چه سودی عاید جمهوری اسلامی میشود؟
باآنکه پاسخ دقیق و روشن این سؤال در انتظار روزیست که رژیمی قانونی و مردمی جانشین جمهوری اسلامی درهای بسته را بگشاید و اسناد و مدارک ملی ایران هم مانند همه کشورهای متمدن جهان در اختیار مردم قرارگیرد، اما نباید فراموش کنیم که هم اکنون نیز دلائل و قرائن کافی در اختیار داریم که بتوان بر مبنای آن به نوعی نتیجه رسید. اصل مهم تاریخی حکایت از آن دارد که همه رژیمهای ناپایدار که از پشتیبانی واقعی و دمکراتیک مردم خود برخوردار نیستند همیشه با تحمیل اختناق و دیکتاتوری در درون کشور و ماجراجوئی در ماورای مرزها به تداوم لرزان ولی خشن خود ادامه دادهاند و کم بیش سرانجام هم به گونه فجیعی آخر خط این سیاست همان سرنوشتی است که هیتلر در گذشته نسبتا دور و صدام و قذافی در زمان معاصر با آن روبروشدند. یکی دیگر از دلائل این نوع رفتار از سوی نظامهای غیر مردمی عدم توانائی آنها در حل مشکلات کشور است چون با تداوم تشنج به خیال خود مردم را سر مشغول نگه میدارند. در این رابطه نباید سود اقتصادی ناشی از فساد دست اندرکاران امور کشور از جنگ و خونریزی را فراموش کنیم. در اخبار دیروز آمده بود که محسن رضائی رئیس سابق سپاه پاسداران “نوشیدن زهر” و قبول قعطنامه ۵۸۹ شورای امنیت سازمان ملل که به جنگ با عراق خاتمه داد را تلویحا یک خیانت خوانده و هاشمی رفسنجانی را متهم به ارتکاب آن نموده است. به احتمال زیاد محسن رضائی و دیگر سران میلیاردر سپاه هرگز از گناهان کسی که مانع نفع بیشتر آنها شده است نخواهند گذشت به ویژه این روزها که آن شخص هیچ کاره و مغضوب الخاقان هم شده است!
برای انسانهای ایرانی هرگز معنی آن شعار تاریخی نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران بیاعتنائی و بیتفاوتی به سرنوشت مردم بیپناه غزه و یا شهروندان لبنان نبوده و نیست. حساب حماس و حزب الله از مردم غزه و لبنان سواست. آری میتوان انسان بود و به حاتم بخشیهای بیحساب و کتاب جمهوری اسلامی در دیگر نقاط منطقه بر مبنای ”چراغی که به خانه رواست” معترض بود و در عین حال به پشتیبانی از مردم بیپناه غزه به راهپیمائی پرداخت.
پاریس: ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۴