بزودی سالگرد زمامداری دولت روحانی فراخواهد رسید و همزمان با آن، سرنوشت مذاکرات هستهای رژیم با قدرتهای بزرگ و آینده روحانی نیز روشنتر خواهد شد. این روزها در پشت درهای بسته در شهر وین گفتگوهائی در جریان است، اما برخلاف عرف متداول نه خبر مهمی در مورد مذاکرت در اختیار رسانهها قرارگرفته است و نه “منبع مطلعی که نخواسته است نامش فاش شود” خبر جالبی را در این ارتباط به خبرنگاری “نشت” داده است. این چنین رازداری از سوی دو طرف اصلی گفتگو، یعنی آمریکا و رژیم ایران احتمالا تصادفی نیست.
هر دو حکومت نگران جبهه پشت سرشان هستند. در آمریکا دولت اوباما را کنگره آن کشور چهارچشمی نظاره میکند و در ایران دولت روحانی در یک جنگ فرسایشی با سپاه پاسداران و عواملش در مجلس دست بگریبان است. اوباما که در امتحان سیاست خارجی با نمره صفر در سوریه و نمرههای زیر هفت در مصر و اوکراین تجدیدی شده است امیدوار است با تقبل یک ریسک بزرگ در مذاکرات هستهای با ایران موفق شود تا شاید بخشی از آبروی از دست رفته سیاسیاش را باز یابد. در آنسوی دیگر میز، دولت روحانی نیز میداند که بدون دستیابی به نوعی موفقیت در این مذاکرات و تقلیل تحریمها سرنوشت شومی در انتظارش روزشماری میکند. در چنین شرایطی روشن است که هیچ یک از طرفین متمایل نیستند که کوچکترین خبری در مورد مشکلات مذاکرات به خارج از اطاق گفتگوها درز کند. از سوی دیگر میتوان حدس زد که به احتمال زیاد ضرب الاجل آخر ماه ژوئیه تمدید خواهد شد چون انتخابات میان دورهای آمریکا در پائیز امسال در پیش است و خطر اینکه دمکراتها مجلس سنا را نیز ببازند برای کاخ سفید نگران کننده است. از اینرو از آنجاکه هر نوع توافقی که در آن نوعی حق غنیسازی برای ایران به رسمیت شناخته شود برخلاف مصوبات شورای امنیت سازمان ملل و نیات کنگره آمریکا است، جمهوریخواهان خواهند توانست از هرگونه امتیازی که در این مورد به ایران داده شود در انتخابات علیه دمکراتها استفاده کنند. حتی پس از انتخابات هم صرف نظر از اینکه چه حزبی در آمریکا پیروز شود، کنگره آن کشور به سادگی زیر بار توافق با ادامه غنیسازی در ایران به هر اندازه و کیفیتی نخواهد رفت. همین دیروز هیلاری کلینتون که احتمالا نامزد حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری آینده خواهد بود با نتانیاهو همصدا شده و عدم توافق با ایران را بهتر از یک توافق بد اعلام کرد.
در آن سوی میز باید پرسید آیا روحانی و ظریف خواهند توانست توافقنامهای را که در آن حق غنیسازی برای ایران منع شده است با خود به ایران ببرند؟ آیا با اینهمه رجزخوانیهای خامنهای و اطرافیانش نوشیدن چنین جام زهری امکانپذیر است؟ پاسخ مردمی را که تا کنون با شعار”غنیسازی حق مسلم ماست” فریفتهاند چگونه خواهند داد؟ یکی از نشانههای جهتیابی این گفتگوها را شاید بتوان با تعین تکلیف در دستور مذاکرت قرارگرفتن مسئله موشکهای رژیم ردیابی کرد. اگر غربیها در این مورد یکپارچه عمل کنند آیا جمهوری اسلامی یارای مقاومت خواهد داشت؟ نقش جدید روسیه در این دور و آینده مذاکرات چه خواهد بود؟ در شرایطی که رهبران اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه نگران توسعه و گسترش برنامه موشکی رژیم هستند و در این مورد دولت اوباما را زیر فشار گذاشتهاند، به جای سعی و تلاش برای کاستن از جو حاکم علیه ایران، روز یکشنبه گذشته خامنهای در مرکز تولید و توسعه موشکی کشور نه تنها برای تقلیل نگرانیها کوششی نکرد بلکه برعکس با رجزخوانیهای بیسر و ته خود بنزین به آتش مخالفان افزود. آیا خامنهای میخواهد تندروهای پشت سرش را دلگرم یا بهتر بگوئیم سرگرم کند و یا با این آژیتاسیونها میخواهد با تخریب مذاکرات روحانی را در محظور قرار دهد؟
سرنوشت دولت روحانی
از سوی دیگر باید پرسید در چنین شرایطی آیا حسن روحانی که در گذشته به قول خودش توانسته است غربیها را فریب دهد خواهد توانست اینبار هم معجزه کند و خرگوش دیگری از کیسه برون آورد تا بدون آنکه نظام جمهوری اسلامی تسلیم بررسی و بازرسی واقعی شود و سالم بودن برنامههای هستهای و موشکیاش را به تضمین سازمانهای بینالمللی برسد، تحریمها را لغو کند، نفت را دوباره بفروش رساند و حسابهای بسته شده بانکی را باز کند و در نهایت رژیم را از بحرانهای گوناگونش نجات دهد؟
در مرحله نخست نجات رژیم نیازمند آن است که مسائل اقتصادی کشور حل شود. برای حل مسائل اقتصادی ایران نیازمند سرمایهگزاری خارجی و داخلی است و تا زمانی که پاسدارها روی تمام امور اقتصادی مملکت پنجه انداختهاند و اموال دولت و ملت را به انحاء گوناگون برای خود تصاحب کردهاند نه کسی در این مملکت سرمایهگزاری خواهد کرد و نه ایجاد کار خواهد شد و نه رشد اقتصادی به وجود خواهد آمد. بدون سرمایهگزاری و رشد اقتصادی مسأله بیکاری حل نخواهد شد. فراموش نکنیم که بر فرض اینکه تمام شکیات در مورد نیات روحانی را کنار بگذاریم و بگوئیم که ایشان فقط دارای حُسن نیت مطلق است و هدفش هم نجات مملکت است، باز هم مشکل حل نخواهد شد، به دلیل اینکه اولاً از سه قوه مملکت دو قوه آن یعنی مجلس و قوه قضایی در اختیار برادران لاریجانی است و مافیائی که آنها تشکیل دادهاند و عملا این دو قوه در کنترل رهبری است. از سوی دیگر پاسداران هم دست انداختهاند روی دار و ندار کشور و امور مملکت، از امور امنیتی گرفته تا تجاری و صنعتی و حتی سیاست خارجی. از نظر داخلی هم بسیج و نهادهای مختلف اطلاعاتی شرایطی را ایجاد کردهاند که هیچ نوع آزادی عمل چه از نظر سیاسی و چه اقتصادی در کشور وجود ندارد. در واقع باید گفت آقای روحانی فاقد آن نیرو و انرژی لازم است که بتواند این موانع بزرگ را از سر راه خود بردارد. ایشان با در دست داشتن قدرت محدود ریاست جمهوری که آقای خاتمی به بهترین وجهی آن را حداکثر به عنوان تدارکاتچی معرفی کرد، نمیتواند آنچنان بر اوضاع مسلط شود که موانع اصلاح مملکت را از سر راه خود بردارد. در واقع آقای روحانی از درجات زیر صفر شروع به کار کرده است. آنقدر اختیارات و قدرت ندارد که حتی بتواند محظورات و موانعی را که به آن اشاره شد از سر راه خود بر دارد تا به نقطه صفر برسد و آنگاه بتواند شروع به بهبود شرایط کشور کند. از این رو بدون یک موفقیت درخشان در مذاکرات هستهای شکست او بسیار محتمل است. شاید در پرتو چنین تحلیلی از واقعیات بهتر بشود هم تاکید کم سابقه بر محرمانه بودن مذاکرات و هم رفتار جبهه مخالف روحانی را در درونمرز ارزیابی کرد.
پاریس:شانزده ماه مه ۲۰۱۴