از خودبیگانگی ملّی و مسئولیت ناپذیری تاریخی

بدون هرگونه اغراق و مبالغه، اگر یک خبرنگار یا مجری در یکی از رسانه‌های کشورهای باز و دمکرات، از جمله آلمان، چنین ادعایی را در مورد کشور خود مطرح می‌کرد، اگر نه همان لحظه، ولی خیلی زود هم به دلیل رفتار و سخن غیرحرفه‌ای و هم به دلیل جعل تاریخ و هم به دلیل توهین به ملت و مملکت مربوطه، دست کم، اخراج می‌شد. اینکه رسانه‌های دیگر به صورت طنز و جدی چه به روزش می‌آوردند، بماند. منظورم یکی از کارمندان تلویزیون بی بی سی فارسی به نام نادر سلطان پور است که در یک مصاحبه دقیقا چنین می‌گوید و آن را می‌توانید در لینک زیر همین نوشته نیز بشنوید:

«هیچ کشوری در دنیا نیست که امروز مرزهاش بر خون مردم دیگری بنا نهاده نشده باشه. هر کشوری، از آمریکا، ایران، عراق و اردن و سوریه، همه، کشورهای به اصطلاح جعلی هستن که بعد از سقوط امپراتوری عثمانی به وجود آمدن…»

گذشته از اینکه ادعای مرزهای «همه» کشورها بر «خون مردم دیگری» بنا شده، اساسا پوچ و گزاف است، آنچه پس از آن درباره «جعلی» بودن کشور ایران گفته شد، حتا اگر یک اشتباه لپی هم بوده باشد، باز بیانگر عدم تسلط و کم دانشی و ناآگاهی این مجری، مانند بسیاری دیگر از مجریان رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور، از جمله رسانه‌های وابسته به دولت‌های خارجی است، که خبررسانی و گزارش و اجرا را با تریبونی برای بیان عقاید سیاسی خویش عوضی می‌گیرند و آن را در رفتارهای شوق‌آمیز و یا خصمانه خویش نسبت به این یا آن جریان و این یا آن رویداد و این یا آن فرد به روشنی نشان نیز می‌دهند.

حرفه بی‌رحم و مخاطبانش

دو نمونه را در زمینه خبررسانی و روزنامه‌نگاری در آلمان مطرح می‌کنم.

نمونه نخست، همین چند هفته پیش که انتخابات پارلمان آلمان برگزار می‌شد، یک خبرنگار و مجری پرسابقه تلویزیون ایالت بایرن که حین گزارشی که می‌داد نتوانسته بود دلبستگی خود را به حزب سوسیال مسیحی پنهان کند، از سوی رسانه‌های مختلف سکه یک پول شد. موضع‌گیری او به سود این حزب به گونه‌ای بود که حتا بینندگانی را که عادت کرده‌اند گزارشگران و مجریان رادیو و تلویزیون را در جایگاه «رابط» و نه «مبلّغ» ببینند، به تعجب انداخت.

نمونه دیگر، مربوط به اِوا هِرمان، گوینده اخبار و مجری برنامه‌های مختلف تلویزیونی در فرستده‌ دولتی آلمان است. هِرمان چند سال پیش در جلسه معرفی کتابی که درباره خانواده و نقش آن در تربیت کودکان نوشته بود، گفت با وجود آنکه هیتلر سیاستمداری به شدت «کنترل ناپذیر»، «وحشتاک» و «خطرناک» بود و مردم آلمان را به سوی «اضمحلال» هدایت کرد، اما در آن رژیم «ارزش‌هایی» در زمینه خانه و خانواده وجود داشت که امروز دیگر از آنها خبری نیست!

بلافاصله روز بعد، روزنامه‌ها و رسانه‌های رادیویی و تلویزیونی به این حرف واکنش نشان دادند و اوا هرمان تلاش کرد تا توضیح دهد منظورش دفاع از ارزش‌های خانوادگی بوده که پیش از رژیم هیتلری هم وجود داشته و حکومت نازی‌ هم آنها را تقویت می‌کرد ولی «جنبش ۶۸» آن ارزش‌ها را به باد داد!

توضیح کوتاه آنکه، «جنبش ۶۸» جنبشی است که در دهه شصت میلادی کشورهای اروپای غربی را با تکیه بر جنبش دانشجویی و جنبش زنان فرا گرفت و مناسبات دیگری از روابط اجتماعی و هم چنین حقوقی را رقم زد. نیاز بازار کار و سرمایه به نیروی کارِ زنان و خودآگاهی زنان نسبت به حقوق خویش، تصویر سنتی خانواده را در طول چند دهه به تاریخ سپرد.

اوا هِرمان نه به خاطر دفاع از آن تصویر سنتی و ارزش‌های محافظه کارانه بلکه با استناد تأییدآمیز بر دوران نازی، آن هم در تلویزیون و هنگام اجرای برنامه بلکه در نشست معرفی کتابش که هیچ ربطی به آن فرستنده نداشت، شغل و موقعیت اجتماعی خود را از دست داد. او حتا در یک گفتگوی تلویزیونی به طور محترمانه از استودیو اخراج شد. منتقدانی که با او نرم‌تر از دیگران برخورد کردند معتقد بودند یک ژورنالیست با تجربه روی موضوع حساسی مانند دوران نازی، باید در بیان مقصود خود «فرمول‌بندی» دیگری به کار می‌برد. این مجری تلویزیونی که زمانی در یکی از مهم‌ترین فرستنده‌های دولتی آلمان کار می‌کرد، از آن پس به هیچ رسانه جدی راه پیدا نکرد.

این دو نمونه نشان می‌دهد همان گونه که ژورنالیست‌ها نسبت به سوژه‌های خویش و هم چنین مخاطبانشان گاه بی‌رحم هستند، و می‌توانند کسی را به عرش اعلا و کس دیگری را بر زمین سرد بکوبند، سوژه‌ها و مخاطبان نیز اگر فرصتی پیدا کنند، نسبت به آنها بی‌رحم خواهند بود و حتا یک «فرمول‌بندی» زبانی را، از جمله خارج از محیط کار آنها، بر آنان نخواهند بخشید. این هم واقعیت دیگریست که نشان می‌دهد ژورنالیسم و سیاست تا چه اندازه با هم وجوه مشترک دارند!

حرفه خودآگاه و مسئول

بی بی سی فارسی اما رسانه ما، رسانه ملّی ما یا رسانه تبعیدی ما نیست! یک فرستنده خارجی است با کارمندان ایرانی و افغانی و کشورهای دیگر که مانند هر کارمند دیگری در آن مؤسسه به کار مشغولند. من به شخصه بیشتر اهل خواندن خبر و گزارش‌های مربوط به ایران هستم و رادیو و تلویزیون‌های ایرانی و فارسی زبان را، چه مربوط به جمهوری اسلامی، چه وابسته به دولت‌های خارجی و چه برنامه‌های خصوصی ماهواره‌ای، دنبال نمی‌کنم بلکه مواردی را که گاه به دلایل مختلف مطرح می‌شوند، انتخاب کرده و از طریق اینترنت تماشا می‌کنم. در مورد «جعلی» بودن ایران نیز چون در شبکه‌های اجتماعی پخش شد، با خبر شدم. البته مطلقا طرفدار این نیستم که کارمندی با تنبیه و اخراج از نان خوردن بیفتد. ولی این از آن مواردی است که بنا به مسئولیت حرفه‌ای، دست کم یک پوزش رسمی به بینندگان نه تنها ایرانی خود بدهکار است چرا که جعلِ تاریخ کرده و اطلاعات غلط درباره یک کشور (آنهای دیگر به جای خود) منتشر کرده است. سالها پیش من به عنوان یک خواننده به مجله اشپیگل درباره اطلاعات غلطی که درباره ایران داده بود، اعتراض کردم و نه تنها یک نامه دریافت نمودم بلکه تلفنی نیز تماس گرفته و پوزش خواستند. این رابطه یعنی مطبوعات و رسانه‌ها برای مخاطبان هستند و نه برعکس!

البته مخاطبان یک رسانه موظف نیستند به جستجوی این بپردازند که یک مجری تلویزیونی و یا هر فرد دیگری چرا چنین ادعایی را مطرح کرده است. با این همه حتا اگر این ادعا یک «اشتباه لپی» و یا «فرمول بندی خطا» بوده است، باز هم باید درباره‌اش توضیح داده شده و از مخاطبان عذرخواهی شود و نه اینکه یا به روی خود نیاورد و یا با اینکه فیلم این سخنان وجود دارد، به توجیه آن پرداخت. همواره پذیرفتن اشتباه به مراتب عاقلانه‌تر از توجیه آن است، اگرچه کمتر کسی پیدا می‌شود که به این حقیقت بزرگ پی برده باشد!

ناگفته نماند که در رسانه‌ها حرف‌های بی پایه و بی‌اعتبار زیاد گفته می‌شود و به قول معروف شنونده باید عاقل باشد. ولی پخش اطلاعات غلط از جمله اینکه «هیچ» کشوری نیست که مرزهایش بر خون مردم دیگر بنا نشده باشد، و ایران را نیز که در طول قرن‌ها نه تنها مرزهایش گسترش نیافته بلکه به دلایل مختلف کوچکتر نیز شده است، جزو آن کشورها نامیدن، دیگر از آن حرفهاست!

من نمی‌دانم این رسانه‌ها کارمندان خود را چگونه انتخاب می‌کنند و چه آموزش‌های حرفه‌ای به آنها می‌دهند ولی گمان می‌کنم داشتن اطلاعات عمومی در سطح دبیرستان آن هم درباره کشور خود (ظاهرا مجری نامبرده ایرانی است) باید دیگر از بدیهیات بوده باشد. ناگفته نماند که مدیران مسئول مطبوعات و رسانه‌های دیداری و شنیداری نیز درباره خطای کارمندان خود که در حیطه فعالیت حرفه‌ای آنها صورت می‌گیرد، مسئول و پاسخگو هستند. مسئولان تلویزیون بی بی سی فارسی نیز یک پوزش همراه با توضیح به مخاطبان خود بدهکارند. اگر تا زمان انتشار این نوشته، این کار انجام شده باشد، آنچه را خواندید به حساب تأکیدی دوباره بر مسئولیت ژورنالیسم حرفه‌ای و حساسیت بجای مخاطبان رسانه‌ها بگذارید. اگر هم رسانه‌ای درباره پخش این جعلِ تاریخ مبنی بر «جعلی» بودن کشور ایران از برنامه و زبان مجری خود، واکنشی نشان ندهد، باید آن را به حساب بیماری تاریخی ما ایرانیان بگذارید: ازخودبیگانگی ملّی! و البته در کنارش مسئولیت ناپذیری در برابر آنچه گفته‌ایم و می‌گوییم و آنچه انجام داده‌ایم و انجام می‌دهیم.

هراندازه خودآگاهی ملّی، خودآگاهی بر شکست‌ها و پیروزی‌ها، بر توانایی‌ها و ناتوانی‌ها، در همه عرصه‌های تاریخی و فرهنگی، و مسئولیت‌پذیری در برابر همه آنها، سبب می‌شود تا افراطیون از هر سو به حاشیه رانده شوند، به همان اندازه ناخودآگاهی ملّی، انکار هویت تاریخی و فرهنگی و مسئولیت‌ناپذیری در برابر آنچه بوده‌ایم و هستیم، به گسترش نظریه‌های افراطی در زمینه نژادپرستی (در اینجا نژاد آریایی) و ناسیونالیسم خودشیفته که مکمل نژادپرستی است، دامن می‌زند. واکنش گسترده به همین مورد، از جمله از سوی افراطیون، و از جمله رسانه‌های وابسته به رژیم، به روشنی نشان دهنده این واقعیت است. یک رسانه در شرایطی که گسترش نظریه‌های افراطی به اندازه کافی آبشخور دارند، بیش از هر زمان دیگر باید حساسیت‌ها را درک کرده و نقش روشنگرانه و آگاهی دهنده خویش را فدای عقاید سیاسی و یا کم دانشی و ناآگاهی مجریان و برنامه‌سازان و کارمندان خود نکند. تکیه بر خودآگاهی، پذیرفتن مسئولیت و پاسخگو بودن به هنگامی که بنا بر وظیفه حرفه‌ای باید پاسخ گفت، آتش افراط را اگر هم خاموش نکند، قطعا سرد می‌کند.

لینک به سخنان مجری بی بی سی فارسی:

مطالب مربوط

اهمیت انتخابات آمریکا برای ایران به مردم و رهبری جنبش ملی وابسته است

۵۷؛ مرز بین دو فکر و دو هدف‌ متناقض

فقط «آنتی» بودن نه سیاست است نه راه!

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر