نخست باید به همه توصیه کرد که طبق معمول جوّزده نشوند و کمی با صبر و حوصله و دقت، رویدادها را دنبال کنند و نظرها را بشنوند و عملها را ارزیابی کنند. در سالهای اخیر ما بارها شاهد این جوّسازی و هم چنین نقش مخرب رسانهها، هم رسانههای جمهوری اسلامی و هم رسانههای خارج از کشور به ویژه آنها که وابسته به دولتهای خارجی هستند، بودهایم. جوّسازیای که گاه به شدت به ابتذال نزدیک میشود تا جایی که «دست دادن» و یک دیدار احتمالی در «راهرو»، آن هم پیش از آنکه روی دهد، و یا اصلا روی دهد، به مضمون گزارش از نشست مجمع عمومی سازمان ملل تبدیل شده و به عنوان «نقطه عطف» و «رویداد تاریخی» در این رسانههای وابسته قلمداد میشود! این نوع ژورنالیسم و خبررسانی با هدف جوّسازی و دستکاری در افکار عمومی، به شدت غیرحرفهای و غیرمسئولانه است. عین خبررسانیهای مهیج و بی پایه تلویزیونهای خصوصی در اروپا و آمریکاست که بیشتر به پخش برنامههای تفریحی سبک و سریالهای دوپولی اشتغال دارند.
به دیکتاتورها نمیتوان اعتماد کرد
تاریخ نشان داده است با دیکتاتورها نمیتوان وارد معامله شد، برای اینکه نمیشود روی حرف آنها حساب کرد. یک چیز میگویند ولی، در خفا، در پی اقدام دیگری هستند. به دو نمونه از آلمان اشاره میکنم:
یکی از آلمان شرقی زیر حکومت کمونیستها در ۱۵ ژوئن سال ۱۹۶۱ هنگامی که والتر اولبریشت رییس دولت وقت این جمله معروف را اعلام کرد: هیچ کس قصد احداث یک دیوار را ندارد! در حالی که کمتر از دو ماه بعد، در ۱۳ اوت ۱۹۶۱ همین اولبریشت پس از دیدار با خروشچف در مسکو، دستور ساختن دیوار برلین را صادر کرد و شبانه این شهر به دو قسمت تقسیم شد و زندگی غمانگیز بسیاری از خانوادهها را که در دو سوی دیوار باقی مانده بودند، رقم زد. دیوار برلین ۲۸ سال بعد در نوامبر ۱۹۸۹ فرو ریخت. یک رویداد تاریخی که هر سیاستمداری را باید درباره هر اقدامش هزار بار به فکر وا دارد.
دیگری از آلمان نازی زیر حکومت فاشیستها در سپتامبر سال ۱۹۳۹ هنگامی که هیتلر با زیر پا نهادن معاهده صلح ورسای و همه توافقهایی که انجام داده بود، به لهستان حمله و جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. حملهای که نقشهاش پیشاپیش در ایدئولوژی راهنمای رژیم هیتلری در نظر گرفته شده بود و هیچ قرارداد صلح و هیچ توافقی نمیتوانست مانع وقوع آن شود.
در هر دو مورد، کشورهای مهم جهان به هر دو اعتماد کردند و هنگامی به خود آمدند که دیگر دیر شده بود.
نمونهای جالب از نوع دیگر اما، ظاهرا بدون معامله، به فروپاشی دیکتاتوری انجامید. و آن هنگامی بود که رونالد ریگان در برابر دیوار برلین گفت: آقای گورباچف، این دیوار را فرو بریزید! گورباچف البته نیامده بود تا نظام شوروی را از میان بردارد. او، خود از درون سیستم شوروی آمده بود و قصد داشت نه با «تقابل» بلکه با «تعامل» و «نرمش»، اتحاد شوروی را با جهان آن سوی «دیوار آهنین» آشتی دهد و روحی تازه در «اقتصاد برنامه» نظام سوسیالیستی بدمد که کشوری به آن عظمت را در زمینه پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی در حد یک سرزمین عقب افتاده نگاه داشته بود. گورباچف اصلاحات در سیاست داخلی را زمینه تغییر در سیاست خارجی قرار داد و با شعار «پروسترویکا» (علنیت) و «گلاسنوست» (شفافیت) ساختار سیاسی و اداری نظام تک حزبی شوروی را با چالش روبرو ساخت.
سیر رویدادها و حوادث، و شکاف در «دیوار آهنین» همان و فرو ریختن دومینووار نظامهای موسوم به سوسیالیستی همان. و این درست همان شکافی است که زمامداران جمهوری اسلامی از هر نوعی که باشند، اصولگرا یا اصلاح طلب، ذوب شده یا منتقد ولایت فقیه، از آن هراس دارند و شاید به همین دلیل نیز برعکس، یعنی با ادعای نرمش در سیاست خارجی میخواهند بر بحران خویش در داخل غلبه کنند.
بحران داخلی با سیاست خارجی حل نمیشود
همه اصل را بر این نهادهاند که منظور از «نرمش قهرمانانه» همانا عقبنشینی رژیم در برابر برنامه اتمی است. ولی چون از سوی وابستگان رژیم مرتب این نرمش با ورزش «کشتی» مقایسه میشود، میتوان آن را چنین نیز دریافت که هدف رژیم، به خیال خودش، چیزی جز «نرمش» برای به خاک رساندن پشت حریف در فرصت مناسب نیست! اینکه آیا جمهوری اسلامی چنین حریف قدری هست یا نه، بماند. ولی اینکه از «نرمش قهرمانانه» بوی «خدعه» میآید، با دودوزهبازیهای جمهوری اسلامی و هم چنین تاکتیک همیشه مؤثر آن مبنی بر هدف وسیله را توجیه میکند، همخوانی کامل دارد.
در این میان اما جمهوری اسلامی و کسانی که به وجد آمدهاند، طبق معمول شیپور را از سر گشادش مینوازند. راه تنشزدایی در سیاست خارجی و عقبنشینیهای عاقلانه، از جمله در برنامه اتمی، از سیاست داخلی میگذرد و نه برعکس! در غیر این صورت، معاملهای که بدون تغییر در سیاستهای داخلی ممکن است صورت گیرد، زمینهساز سرکوب سیاسی گستردهتر و فلاکت اقتصادی بیشتر خواهد شد.
با این همه برای مخالفان رژیم جمهوری اسلامی فرصتی به دست آمده تا در دوران «ماه عسل» خامنهای و روحانی ضمن استقبال از هر گونه اقدامی که به تنش زدایی در سیاست خارجی بیانجامد و سبب کاهش تحریمهایی شود که نه کمر رژیم، بلکه کمر اقتصاد کشور را شکسته است، همچنان به طرح مطالبات سیاسی و اقتصادی در همه عرصههای اجتماعی بپردازند و این را به مخاطبان حکومت و رسانههای وابسته به رژیم و دولتهای خارجی توضیح دهند که اولا، چنین وضعیتی تنها با کوتاه آمدن رژیم از نقش سلطه جویانه خود در منطقه و هم چنین عقب نشینی از برنامه اتمی ممکن است و ثانیا، بدون تغییرات بینادین در سیاست داخلی، از جمله در بخش اقتصاد، هیچ گونه نرمشی در برابر قدرتهای خارجی از جمله آمریکا، سودی برای مردم در بر نخواهد داشت بلکه فقط راهی را که بر منابع مالی رژیم بسته شده تا بتواند به بازوهای تروریستی خود در منطقه و جهان کمک کند، دوباره باز خواهد کرد. حرص و طمع خانوادههای مافیایی رژیم نیز اجازه نخواهد داد تا به جز صدقه، چیزی از آزاد شدن منابع مالی که بر اثر تحریمها با کمبود و انسداد روبرو شدهاند، خرج سازندگی کشور و رفاه مردم شود چرا که سازندگی و رفاه بدون فعالیت مؤثر و مداوم و آزادانه بخش خصوصی ناممکن است و بخش خصوصی در جمهوری اسلامی چیزی جز همان خانوادههای مافیایی خودی زیر پوششهای گوناگون نیست. برای یک اقتصاد آزاد باید بخش خصوصی مستقل را در ایران با تضمین امنیت سود و سرمایه، دوباره احیاء کرد، و این خود به قول معروف کار حضرت فیل است و در شرایط فعلی و در چهارچوب ذهنی و عینی رژیم کنونی نیز نمیگنجد.
نرمش در برابر مردم اما سببساز احیای سوخت و سازهای طبیعی جامعه میشود. این عامل است که بهترین پشتوانه برای اقتدار در سیاست خارجی و دفاع از منافع ملی به شمار میرود و نه ادعای داشتن رأی یک رییس دولت از سوی «مردم» که از یک سو همه میدانند چنین نیست و شیخ حسن روحانی در یک انتخابات آزاد به ریاست جمهوری نرسیده وگرنه رهبر رژیم از مخالفان تقاضا نمیکرد که بروند رأی بدهند! و از سوی دیگر با وجود ادعای داشتن «اختیار کامل» از سوی خامنهای، روحانی اما این اختیار را نداشت که در یک ضیافت ناهار شرکت کند و یا به درخواست ملاقات از سوی کاخ سفید پاسخ مثبت بدهد و به دو بهانه واهی، سرو مشروبات الکلی و کمبود وقت از زیر هر دو در رفت و تنها در راه خروج از نیویورک بود که ظاهرا توانست از «اختیار تام» خود برای یک گفتگوی تلفنی با باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا استفاده کند.
این را نیز گمان میکنم هر بار باید تکرار کرد که عادی شدن روابط ایران با همه کشورهای منطقه و جهان، از جمله آمریکا و اسراییل، به سود مردم ایران است. اما صرف مذاکره برای مذاکره هیچ دستاوردی نخواهد داشت. در این مذاکره باید معامله ای صورت بگیرد و در این معامله جمهوری اسلامی باید دست کم از برخی مواضع خود از جمله در مورد برنامه اتمی و نقش خرابکارانه اش در منطقه کوتاه بیاید. این در حالیست که رابطه عادی و یا حتا دوستانه با جامعه جهانی و آمریکا هیچ زمان و در هیچ کشوری سبب جلوگیری از جنبش های اجتماعی نشده است. اگر رژیم دینی ایران با مردم ایران نیز بر سر خواست های آنها وارد معامله نشود، دیر یا زود با جنبش های اجتماعی روبرو خواهد شد و هیچ معامله خارجی، تازه اگر صورت گیرد، نخواهد توانست مانع آن شود. تنشزدایی در سیاست خارجی و عقبنشینی جمهوری اسلامی، از این زاویه نیز به سود مردم است که اگرچه در هیچ کشوری بحرانهای داخلی با تغییر مثبت در سیاست خارجی حل نمیشوند، اما این تغییر میتواند حرکت به سوی فروپاشی رژیمهای دیکتاتوری و انحصارطلب را هموار میکند.