چگونه اصلاحطلبان به اصلاحات در مورد نظامی دلخوش کردهاند که مسئول “مجمع تشخیص مصلحتِ” آن خود فاقد صلاحیت معرفی شده است؟ این سؤالی است که طیفهای گوناگون اصلاحطلب ترجیح میدهند از کنار آن بگذرند. حادثه طرد هاشمی رفسنجانی که توانسته بود در گِرد خود گروه قابل ملاحظهای از مطرود شدههای دلبسته به رژیم را متشکل کند و برای جلب توجه پارهای دیگر از مردم فراموشکار نیز نوعی جذابیت یافته بود، میبایستی حداقل برای خود او قابل پیشبینی بوده باشد زیرا او طراح اصلی و خالق این رژیم است.
سرنوشت و نقش رفسنجانی در ارتباط با نظام جمهوریاسلامی بیشباهت به سرنوشت دکتر فرانکشتاین، آن دانشمند جوان و جاهطلب در داستان مری شلی نویسنده قرن نوزدهم انگلستان نیست که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعاد اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم میخورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارتهای او فرار میکنند. هیولایی که که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود.
از آنجا که این نظام از هیچ نوع مشروعیت دمکراتیک و پشتیبانی واقعی مردمی برخوردار نیست و جز پارهای اراجیف و یاوهگوئیهای مبتذل، هدف و برنامهِ باورپذیری برای ارائه به مردم ندارد، هرگز نتوانسته است درکسب اعتماد به نفس و غلبه برترس از سقوط محتوم خود موفق شود. از اینرو همانند دیگر رژیمهای نامشروع به همه کس مظنون و از همه چیز بیمناک است. در نتیجه همیشه با همه و حتی با نفس خود در جدال بوده است. از نخستین روزهای آغازِ رژیمِ منحوس و مخوفش تا امروز، به شیوهای مستمر همانند یک ماشین سانتریفیوژ عمل کرده است.
همانگونه که دستگاه “مرکزگریز” نقشش تصفیه و جداسازی عوامل تشکیل دهنده مایع از یکدیگر است، این رژیم هم در هر فرصت ممکن جمعی از خودیها را نخست ناخودی شناخته و سپس به نحوی حذف کرده است. با ترورها و”سکتههای” مشکوک دوران بلافاصله پس از انقلاب، نخست امثال مطهریها، قرنیها، مفتحها و طالقانیها حذف شدند. با استفاده از نفوذ حزب توده در ماجرای گروگانگیری در روز سیزده آبانماه پنجاه و هشت، رژیم خود را از شر شخص مهندس بازرگان رها ساخت و سپس نوبت بنیصدر بود، از آنجا که ترور او امکان پذیر نبود در خرداد ماه سال هزاروسیصدوشصت بنیصدر را خمینی از فرماندهی کلقوا عزل کرد و چند روز بعد مجلس به عدم کفایت سیاسی وی برای ادامه ریاست جمهوری رأی داد و بنیصدر از سمت خود بر کنار شد و از ترس جانش روز هفت مرداد همان سال از کشور گریخت و به فرانسه پناهنده شد.
انفجار مقرحزب جمهوریاسلامی
تصفیه مهم و دستهجمعی بعدی با انفجار مرموز حزب جمهوریاسلامی صورت پذیرفت. پس از انقلاب، در بیست و نهم اسفند هزاروسیصدوپنجاه و هفت حزب جمهوریاسلامی اعلام موجودیت کرد. هاشمی رفسنجانی و محمد حسینی بهشتی بنیانگذاران اصلی این حزب و دو رقیب سیاسی اصلی در صحنه آنروز بودند. حزب جمهوریاسلامی، مهمترین تشکل هوادار آخوند های حاکم در برابر دیگر تشکلهای سیاسی دردهه نخست جمهوری اسلامی بود. انفجار مقراین حزب که در روز هفت تیر سال شصت، زمانی رخداد که رفسنجانی و شخص خمینی در مقر حزب حضور نداشتند و در نتیجه با کشته شدن بهشتی یک مدعی دیگر از صحنه حذف شد. محمد جواد باهنر و محمدعلی رجائی قربانیان بعدی این جنگ مافیائی بودند. چندی پس از این وقایع به علت تداوم رقابتهای ناسالم درون حزبی خمینی فرمان انحلال حزب جمهوریاسلامی را صادر کرد و به شیوهای غیررسمی حزبالله جانشین آن شد. با توطئه اعدام صادق قطبزاده به کمک حزب توده در بیست و چهارم شهریورماه سال شصت و یک، یکی دیگر از رقبا را از صحنه خارج کردند.
آیا سیداحمد خمینی هم؟
ماشین تصفیه رژیم از قرار معلوم از حد و مرزی برخوردار نیست. حذف فیزیکی سید احمد پسر خمینی، شایعهای که تا حد خبر موثق به تواتر رسیده است، سپس مرگ مشکوک او و اظهارات سعید امامی در این مورد به بهترین وجهی از این ماشین مخوف و عمق خباثت آن پرده برداشت. متن زیر در این مورد بدون هیچگونه تغییری از انسیکلوپدیا ویکیپدیا است. مطالب اصلی این داستان، به روایتهای گوناگون در بسیاری دیگر از مطبوعات و نشریات خارج از کنترل رژیم منتشر شده است:
“روز ۲۱ اسفند ۱۳۷۳، چهار روز پیش از مرگ احمد خمینی، سخنان انتقادی تندی از او درباره اوضاع کشور در هفتهنامه امید منتشر شد:
“الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تأسیس شدهاند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته میاندازند و ندانمکاریهای خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت میدانند. ایضا بعضیها همه نقاط ضعف و بیکفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند. ضعف مدیریتی و امنیت پرواز باعث سقوط پی در پی هواپیماهای مسافربری سیویل و نظامی میشود و هنوز مرکب خبر سقوط هواپیمای فوکر و آسمان خشک نشده خبر سقوط طیاره دیگری منتشر میشود. آیا این هم از توطئه آمریکاست؟”
در پی اعتراض و اختلال در سخنرانی سید حسن خمینی در سالگرد سید روحالله خمینی، مهدی کروبی در روز ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ در اعتراض به این واقعه اخطار به روشنگری در مورد ستمها و فشارهایی که بر پدر او سید احمد خمینی رفته بود، کرد.
ادعای قتل
بعد از این که مرگ ناگهانی احمد خمینی در ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ از طرف منابع دولتی، بر اثر سکته قلبی اعلام شد، شایعاتی در مورد طبیعی نبودن مرگ وی وجود داشت، تا این که بعد از ماجرای قتلهای زنجیرهای پاییز ۱۳۷۷ و بحثهایی که در این زمینه در مطبوعات ایران از سوی دوم خردادیها و رقبایشان جریان داشت، عماد الدین باقی از چهرههای مطبوعاتی، مدعی شد که سید حسن خمینی پسر احمد خمینی به وی گفته است که حجتالاسلام نیازی رئیس دادگاه نیروهای مسلح که پرونده رسیدگی به این ماجرا به وی سپرده شده بود، در دیداری با او (سیدحسن خمینی) گفته است که مجرمان قتلهای زنجیرهای گفتهاند که احمد خمینی توسط محفل قتلهای زنجیرهای کشته شده است. این حرفها را عمادالدین باقی در یک جلسه گفتگو و مناظره در جمع دانشجویان در اصفهان که قرار بود فلاحیان هم در آن شرکت کند اظهار داشته بود. این گفته باقی از سوی نیازی تکذیب شد و او به اتهام نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفت. عماد الدین باقی از سید حسن خمینی خواستار شد که در زمینهٔ درستی یا نادرستی گفتههای او اظهار نظر کند و که سید حسن خمینی در نامهای، درستی اظهارات عمادالدین باقی را تأیید کرد.
در بازجوییهای سعید امامی، معاون امنیتی وزیر اطلاعات وقت و متهم اصلی قتلهای زنجیرهای، آمده است که وی با اشاره به برخی انتقادات سید احمد خمینی به وضعیت موجود، گفته «متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را فلاحیان (وزیر وقت اطلاعات و عضو فعلی خبرگان) به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند، البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد.”
تعداد سانحهها و حوادث مشکوک از این نوع در تاریخ سی و پنج ساله جمهوریاسلامی بسیار زیادند و از حوصله این نوشته فزون هستند. بررسی دقیق این حوادث و توطئهها و نقش طراحان و عوامل آن از ضروریتهای غیرقابل انکار مبارزان راه نجات و آزادی ایران است. آنچه هم اکنون حتی پیش از انجام چنین بررسی مشهود است، عوارض و نشانههای به آخر خط رسیدن این هیولای ویرانگر و آدمخوار است. رویدادهای پیاپی در صحنه حوادث سیاسی رژیم نشان میدهد که ماشین “مرکزگریز” مخلوق آیتالله فرانکنشتاین همان هیولایی است که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن خواهد شد.
پاریس:چهارشنبه پانزده خرداد۱۳۹۲