جرج اُرول کتاب قلعه حیوانات را در ارتباط با کمونیسم و آنچه در دوران استالین و در شوروی سابق می گذشت نوشته است. این کتاب که از شاهکارهای ادبی- سیاسی قرن بیستم بشمار می رود به بهترین وجهی نشان می دهد که چگونه دروغ و تزویر برای تحکیم قدرت سیاسی به کار گرفته می شود وقدرت مطلق به دیکتاتوری وفساد می گراید.خلاصه داستان از این قرار است که در مزرعه ای همه حیوانات اهلی به تشویق خوک ها علیه صاحب مزرعه متحد می شوند، انقلاب می کنند، انسانها را از مزرعه فراری می دهند و خود اداره مزرعه را به دست می گیرند. شعارها و قوانین این انقلاب از این نوع هستند:
هر آنکس روی دو پا راه میرود دشمن است.
هر آنکس چهار پا یا دو بال دارد دوست است
حیوانات نباید لباس بپوشند.
حیوانات نباید در تخت بخوابند.
حیوانات نباید الکل بخورند
حیوانات نباید همدیگر را بدوشند.
حیوانات همه با هم مساوی هستند.
در اندک زمانی پس ازمرگ رهبر بزرگ این انقلاب مقدسِ حیوانی علیه ظلم و اجحاف، بین خود حیوانات یک سری “توطئه” و “فتنه” کشف می شود. “خوک جوان دانا ” توسط “خوک جوان مستبد” خائن معرفی شده و او را از مزرعه اخراج می کنند وچندی بعد توسط سگهای طرفدار “خوک مستبد” و کودتاگرکه مخفیانه تعلیم دیده اند کشته می شود ( اشاره به قتل تروتسکی به تحریک استالین). خوکها بتدریج تمامی اصول و مبادی اولیه انقلاب را زیر پا میگذارند و خود را از دیگران برتر می دانند. سایر حیوانات در شرایطی بسیاربدتر از دوران پیش از انقلاب مجبوربه زندگی می شوند. در حالیکه خوکها از بهترین مواهب زندگی برخوردارند وحتی یاد می گیرند که چگونه روی دو پا راه بروند و شراب بیاشامند و با انسانها معامله کنند. شعارها و اصول انقلابی یکایک “تعدیل” می شوند. مثلا شعار همه حیوانات برابرند تبدیل میشود به « همه حیوانات برابرند ولی بعضی برابرترند!». این کتاب دو بار به فارسی ترجمه شده است و در ادبیات سیاسی دنیا یکی از شاهکارهای نقد سیاسی به شمار می رود. اما دایره نفوذ و اثر گذاری این داستان به هیچ وجه محدود به سیستم حکومتی استالین نمی شود. این داستان از آنچنان نکات و لطایفی برخوردار است که در بسیاری از مقایسه های تاریخی و نقد سیاسی اغلب به این اثر جاودانی اُرول اشاره می شود.
مردم چکاره هستند؟
در واقع می توان گفت یک رشته نامرئی همه سیستم های فکری و سیاسی غیر دموکراتیک را شامل می شود و از این رومقایسه این نوع حکومت ها به علت این وجوه مشترک امکان پذیر است. زمانی که آخوند مصباح یزدی می گوید مردم چکاره هستند که برای خود رئیس جمهور انتخاب کنند و یا اینکه حتی اگر کسی را انتخاب کنند که واجد همه شرایط باشد وهمه مردم به او رأی داده باشند تا زمانی که ولی فقیه آن شخص را منصوب نکند اوغاصب است چون مردم حقی ندارند که کسی را انتخاب کنند و این تصمیم باید از طرف خدا گرفته شود. ولی فقیه که نماینده امام زمان است مستقیماً از جانب خدا این فرد را منصوب می کند. این طرز صحبت و تفکررا مقایسه کنید با آنچه در اوایل انقلاب آقای خمینی به کرات یادآور می شد. او می گفت “میزان رأی مردم است”، هرچه مردم می گویند همان است. ببینید چه اندازه حرف ها تغییر می کند. تا زمانی که با ایجاد جو انقلابی اکثریت مردم را با خود داشتند مردم مهم بودند و به اسم و با زور اکثریت، اقلیت را خُرد و نابود کردند، مسخره کردند، خانه نشین کردند، به زندان انداختند و یا مجبور به جلای وطن کردند. اما زمانی که مردم بیدارشده اند و دیگر آن اکثریت ماشینی در اختیارحکومت نیست، داستان به کلی عوض می شود و ملت هیچ کاره می گردد، حکومت تنها توسط “نماینده خدا” تعیین می شود.
لنین و استالین با خدا کاری نداشتند. خدای آنها طبقه کارگر بود، یعنی به اسم کارگر و دیکتاتوری پرولتریا همه چیز و همه کارمشروع می شد. حال معلوم نبود کجا و کی طبقه کارگر این اختیار را به حزب کمونیست روسیه داده است! در کدام انتخابات و در کدام جامعه آزاد این تصمیم اتخاذ شده است! مهم این بود که دستگاه حکومتی به وکالت طبقه کارگر هر کاری که می خواست انجام می داد و هرکسی هم که صدای مخالفی ابراز می کرد یا کاپیتالیست بود، یا نماینده طبقه استثمارگر و یا جاسوس امپریالیسم.
باز هم نمونه دیگری از این دغل بازی های سیاسی را در سیستم های فاشیستی- ناسیونال سوسیالیستی می بینیم که درآنجا به نام ملت صحبت می شود و هممه چیز به خاطر ملت است و این ملت است که حکومت می کند. حالا معلوم نیست چگونه و از چه طریقی آقای هیتلر و یا موسلینی در وجود خودشان عصاره نیات و خواسته های این ملت را کشف کرده اند که این چنین بنام ملت تصمیمات خود را تحمیل بر ملت می کنند. اما هرکس که قبول نکند و در این مسیر گام برندارد برعلیه ملت و ملیت گام برداشته است. گاهی اوقات در پاره ای از سیستم ها شما مجموعه ای از این سه نوع حکومت های اتوکرات – توتالیتر را ملاحظه می فرمایید که خدا و ملت و طبقه کارگر همه با هم مورد استفاده قرار می گیرند.
اما آنچه محرزاست در کالبد شکافی این سیستم ها یک اصل برابر است و آن اصل بی اعتنائی، فشارو تهدید نسبت به عقاید مخالف است. این سه سیستم آنقدر از وجوه مشترک برخوردار هستند که یافتن تفاوت میان آنها کار ساده ای نیست. مهمترین اصلی که این نوع حکومتهای دیکتاتوری و ضد مردمی رابا هم مشترک می سازد دشمنی آنها با آزادی و دموکراسی است. آزادی و دموکراسی به این معنی که جامعه باز بماند، حق اعتراض وجود داشته باشد و حکومت اکثریت تنها با تضمین حقوق اقلیت مشروعیت خود را حفظ کند. این وجه مشترک اساسی میان این نوع سیستم ها موجب شده است که همه این نوع تفکرها چه مذهبی، چه کمونیستی و چه ناسیونال- سوسیالیستی بیش از آنچه با یکدیگراز در ستیز و مخالفت درآیند دشمن آزادی و دموکراسی باشند.
با آنکه همه تصور می کردند پس از سقوط کمونیسم در روسیه شوروی و آزاد شدن کشورهای اروپای شرقی از این پس مسیر آزادی در جوامع بشری به تدریج جایگزین دیگر سیستم ها خواهد شد و به قول فوکویاما تاریخ نزاع های عقیدتی به پایان خواهد رسید، متأسفانه حقایق امر مسیر دیگری را پیموده است. آنچه امروز دنیا را تهدید می کند کمونیسم و یا ناسیونال- سوسیالیزم نیست، بلکه اسلامیسم است.
اسلامیسم به معنای استفاده نا مشروع از دین اسلام. زمانی که دین و مذهب مورد استفاده ابزاری قرار می گیرد تمام شواهد و ظواهری که در سیستم های قبلی به آن اشاره شد در آن مشاهده می شود. به یکباره شعارها عوض می شود، هر نوع مخالفتی خیانت اعلام می شود و هر صدای غیر رسمی در سینه ها خفه می گردد. یکی دیگر از وجوه مشترک این نوع سیستم های آزادی کُش و ضد حقوق انسانی گسترش فساد مالی و اجتماعی است. درواقع این امر تصادفی نیست که امروز جمهوری اسلامی ایران طبق آخرین گزارش سالانه بررسی میزان حاکمیت قانون در جهان که دو روز پیش منتشر شد در میان یکصد کشور جهان که در این گزارش مورد مطالعه قرار گرفته اند از نظر حفظ حقوق انسانی در رتبه آخر یعنی یکصدمین قرار دارد. همزمان می بینیم یک سازمان بین المللی دیگر یعنی مؤسسه ای که آزادی را در جهان مورد مطالعه قرار می دهد و کشورها را بر مبنای میزان آزادی رده بندی می کند باز هم ایران را در زمره پایین ترین کشورها از نوع زیمباوه، کره شمالی و کوبا قرار می دهد. عدم این دو اصل اساسی و حیاتی برای جوامع امروزی یعنی آزادی، که معنای آن آزادی سیاسی، بیان،احزاب و اقتصادی است همزمان با عدم حکومت قانون به فساد بی حد و حصرمی انجامد. از این رو باز هم در یک معیار بین المللی دیگر به نام Transparency International که فساد میان کشورها را درجه بندی می کند نظام جمهوری اسلامی در کنار فاسدترین کشورهای جهان و در آخرین مراتب قرار دارد. درواقع می توان گفت که این مثلث سه بعدی بی قانونی، عدم آزادی و فساد با هم مرتبط هستند. این فساد است که موجب برقراری و استحکام دیکتاتوری می شود و دیکتاتوری آزادی کُش است و آزادی مطبوعات، بیان و احزاب را از مردم سلب می کند تا فساد بتواند به راحتی به چپاول اموال عمومی بپردازد.
درد دل کروبی
در روزهای اخیر مطلبی در مطبوعات انتشار یافت که مربوط می شود به پیش بینی کروبی در مورد سپاه پاسداران. این مطلب توسط شخصی به نام محمد جواد اکبرین پیش از انتخابات اخیر از گفته های کروبی ضبط شده است و اخیراً در یکی از سایت های سیاسی به نام کلمه انتشار یافته است. در این مورد می خوانیم که این گفتگوی منتشر نشده از کروبی مربوط می شود به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و در دفتر او انجام شده است. او می نویسد:
مهدی کروبی پس از این گفتگوی مفصل در حالی که چای می نوشید گفت: ” این ها یک مباحثه بین دوطلبه! حرف هایی که نمی خواهم با صدای بلند بگویم است.
در مورد انتخابات سال ۱۳۸۸ در پاسخ به این سؤال که آیا شما این بار هم نامزد می شوید او می گوید:
” حالا زود است و معلوم نیست، آخر من فکر نمی کنم این انتخابات به سلامت بگذرد، با آمدن این دولت (احمدی نژاد) سپاه، تمام منابع اقتصادی کشور را در دست گرفته است و حاضر نیست تن به انتخابات بدهد و از آن همه ثروت بگذرد. این که مردم کسی را انتخاب کنند و از او بخواهند که بر سپاه نظارت کند و جلوی دخالت سپاه در سیاست را بگیرد و بر آنچه که دست سپاه است نظارت داشته باشد و یا حساب رسی کند، این ها نمی گذارند، و واقعاً این کار خیلی سخت شده است و نمی بایست می گذاشتند کار به اینجا برسد. مصاحبه کننده ادامه می دهد و سؤال می کند : چه کسانی نباید می گذاشتند؟و او، (کروبی) پاسخ می دهد : ” می شد جلوی این ها را گرفت، خوب، دیدید شما که در انتخابات سال ۱۳۸۴ من نفر اول شمارش آراء در ۱۵ استان کشور بودم و اندکی خوابیدم و بیدار شدم و دیدم همه چیز از دست ستاد انتخابات کشور خارج شده است و به دست دیگران افتاده، بعد هم نامه نوشتم و نقش آقا مجتبی (خامنه ای ) را گفتم “.
همین آقای کروبی هشت سال رئیس مجلس بود و به قول قدیمی ها چاقو دسته خود را نمی بُرد. این آقایان زمانی دهان به شِکوه می گشایند و بخشی از حقایق را بیان می کنند که دیگر نسبت به آینده خودشان نومید شده باشند. درست همان داستان معروف است که نسبت داده شده است به شاعر و نویسنده آلمانی برتولت برخت. او می گوید زمانی که ناسیونال سوسیالیستهای آلمانی به سراغ یهودی ها رفتند من اعتراضی نکردم چون یهودی نبودم،بعد به سراغ کُولی ها رفتند من کُولی نبودم، پس اعتراضی نکردم. سپس سراغ کمونیست ها رفتند، من کمونیست نبودم، پس اعتراضی نکردم آنگاه نوبت همجنس گرایان شد، من همجنس گرا نبودم پس فریاد اعتراضی بلند نکردم و سرانجام سراغ من آمدند اما دیگر کسی نمانده بود که فریاد اعتراض برآورد. این حضرات هم متأسفانه گرفتار همین غفلت سیاسی شده اند. همواره گمان بردند که مرگ برای همسایه است و زمانی که مرگ به سراغ آنها آمد برای داد و شیون زمانی باقی نمانده بود.
امروز آنچه این حکومت را بر سر پا نگه داشته است باید به خوبی شناخت چون عدم شناسائی دقیق آن، کار مبارزه را بسیار مشکل می کند. دیگر همه پرده ها کنار زده شده است و زور مطلق بر پایه فساد بی انتهای سپاه پاسداران و حواشی آن که مشتی آخوند مفت خور هستند. اتحادی میان خود برقرار کرده اند که یکی می دزدد و دیگری را تغذیه می کند و آن دیگری برای رژیم آخوند و رجاله جمع آوری می کند.
در یک مقاله بسیار اساسی، اکبر گنجی ارتباط میان آخوند حکومتی و ارزش دلاری رهبر را به خوبی روشن می کند . او نشان می دهد که چگونه این دو عامل دست در دست هم، یکی مملکت را می چاپد و دیگری نظام را حفظ می کند. از آیت الله یزدی نقل قول کرده است ” مقام معظم رهبری به اندازه ملیاردها دلار برای ما ارزش دارد” سپس از آیت الله خامنه ای نقل قول می کند:
“حکومتی شدن روحانیت اگر با هدف الهی باشد بزرگترین مجاهدت است. …. نظر پردازی سیاسی و همه وجوه کشور اقتصاد، مدیریت و همه مسائل جنگ صلح و تربیتی بر عهده علمای دین است، اگر علمای دین این وظیفه مهم را انجام ندهند دانش ها ذاتاً مسموم علوم انسانی خواهد شد…..پرداخت به روحانیت فقط از طریق ثبت در بودجه رسمی کشور نیست، صد ها حساب دیگروجود دارد که شیر های نفتی را به حوزه های روحانیت متصل میسازد. یکی از آن حساب ها مبالغ کلان در اختیار رهبری می گذارد. یکی دیگر دارایی ها و در آمدهای سازمان ها و مؤسسات تحت نظارت امر رهبری را در این راه مصرف می کند”.
یک رابطه مستقیم میان دیکتاتوری، فساد و نظام آخوندی وجود دارد. روزانه مبالغ بسیار بیشتری در اختیار آخوند های فاسدی از نوع مصباح یزدی گذاشته می شود و آنها تعداد زیاد تری طلبه استخدام می کنند و این طلبه ها آخوند می شوند و این آخوندها پایه های تبلیغاتی نظام را عهده دار می گردند. سپاه پاسداران کنترات های بدون مناقصه دریافت می کند، درآمد این کنترات ها و دیگر منابع مالی در اختیار دارودسته خامنه ای قرار می گیرد و او با این درآمد ها آخوندها را اجیر می کند. تا زمانی که این مثلث ولایت، سپاه و فساد از هم گسیخته نشود امکان رهایی از این وادی خطرناک برای ملک و ملت نیست. باید دشمن را شناخت، باید دقیقاً پی برد که شیشه عمر این نظام در کجا قرار دارد. تا درآمد نفت در کشوربه کیسه پاسدارها سرازیر می شود سپاه و عوامل آن محال است دست از این گنج باد آورده بردارند. فساد ازولایت سرچشمه می گیرد، با نفت و خون تغذیه می شود و تا زندان و اعدام ادامه دارد.
پاریس
۲۰۱۱.۰۶.۱۵