ژاپن اسلامى در برابر جهان دشمن

‎‏‏ رهبر جمهوری اسلامی چندی پیش گله کرد که ایران در سالهای حاکمیت اسلام با پیشرفتهای علمی خود به جائی رسیده که رشک و هراس جهانیان را برانگیخته است و غربیها نمى‌خواهند یک ژاپن اسلامى سر بلند کند. این سخن مى‌باید در بسیارى گوشهاى سالخورده و رو به سالخوردگى طنین آشنائى داشته باشد. ظاهرا عقده ژاپن شدن، و هر موقعیت بحرانى را با ژاپنى که گویا در آسیاى غربى در هر شرایط و زیر هر رژیمى سر بلند مى‌کند توضیح دادن، از پوزشگران رژیم پیشین و نظریه پردازان توطئه به انقلابیان حاکم سرایت کرده است. باز کسانى که هیچ اشکالى در خود نمى‌یابند دست غرب را پشت سر گرفتاریهاى جدى و خودساخته‌شان مى‌بینند که در حسادت و بیمش کمر به نابودى ژاپن دوم، این بار اسلامى، مى‌بندد.

پوزشگران رژیم پیشین در انداختن مسئولیت انقلاب به گردن غربى که گویا ایران را ژاپن دومى مى‌دید و از آن مى‌ترسید، دست کم مى‌توانستند به بسیارى دستاوردهاى بزرگ و انکار‌ناپذیر پانزده ساله پیش از انقلاب اشاره کنند. آن دستاوردها ایران را اگر نه در ردیف ژاپن ولى قابل مقایسه با پاره‌اى « ببر» هاى بعدى آسیاى جنوب شرقى مى‌آورد. اینکه هیچیک از آن ببرها چندان هراس و رشگى برنینگیخته است که غرب آنگونه در نابودیش بکوشد؛ و در هیچیک از آن جامعه‌ها مردم آنچنان یکدل دنبال هیچ کسى نیفتادند، البته موضوعى نیست که ارزش تفکر داشته باشد. ایران بیست و پنج شش سال پیش البته ژاپن دوم نبود و اصلا نمى‌توانست بشود. ایرانى اگر دنبال نقطه مقابل خود بگردد احتمالا نخست ژاپنى را خواهد دید؛ و جامعه ایرانى هیچیک از اسباب ژاپن شدن را نه تنها یک ربع قرن پیش، بلکه در نیمه سده نوزدهم نیز که ژاپن فرازندگى خود را آغاز کرد، نداشت. پژوهشهاى تازه‌اى که درباره جنبشهاى فلسفى در ژاپن سده‌هاى هفده و هژده شده است نشان مى‌دهد که ژاپن علاوه بر زیرساخت ادارى و اقتصادى و همبستگى ملى، آمادگى فکرى براى مدرنیته یا تجدد خودمان را بدست آورده بود، چندان که یک تکان امریکائیان براى انداختنش بر راه «ژاپن شدن» کفایت کرد. ما دویست سال است که با همه زمین لرزه‌هاى سیاسى، هنوز کاملا بر راه نیفتاده‌ایم. خرید ماشینها و زیرساخت صنعتى، بسیار لازم است ولى ژاپن نمى‌سازد. ژاپن را مردمانش ساخته‌اند و اگر ما ژاپنیان دومیم، ایران نیز ژاپن دوم خواهد بود.

ژاپن دوم همان در دهه‌هاى پایانى سده بیستم در کُره جنوبى سربرمى‌آورد و همزمان انقلاب ایران با بحران رهبرى (ترور ژنرال پارک رهبر نظامى کشور) و شورشهاى گسترده دانشجوئى روبرو شد. همان پشتیبانى که امریکائیان از جنبش «آزادیخواهانه» ایران در واپسین ماه‌هاى رژیم پادشاهى کردند به درجه بیشتر و صریح‌تر از «آزادیخواهان» کُره جنوبى هم شد ولى با رهبرى قاطع ژنرال چون (که بعدها در دادگاه نیز محکومیت یافت) انقلابى روى نداد و آن کشور باز فرصتى بدست آورد که سوداى ملى گذشتن از ژاپن را دنبال کند و امریکا و غرب را همکار نزدیک خود داشته باشد. غرب حتا از ژاپن شدن چین نیز هراسى ندارد وگرنه صدها میلیارد دلار در صنایع آن کشور سرمایه‌گذارى نمى‌کند. ما بجاى ژاپن دوم شدن مى‌توانیم ایران بهترى بشویم که در بسیارى موارد بر دیگران برترى خواهد داشت.

رهبر جمهورى اسلامى در ادعاى خنده‌آور خود، جز پیشرفتهاى تکنولوژى هسته‌اى در راستاى ساختن بمب اسلامى چیزى نداشت که انگشت بر آن بگذارد و احتمالا در پشت ذهنش نیز همان مى‌بود. ژاپن اسلامى او در این زمینه از نمونه اصلى نیز پیشرفته‌تر است زیرا ژاپنیان اگر چه تکنولوژى هسته‌اى را کهنه کرده‌اند، مانند جمهورى اسلامى و لیبى و کُره شمالى پول و وقت خود را صرف دستیابى به تجهیزات لازم براى سلاح اتمى نمى‌کنند. (لیبى به شرکت دولتى غیر رسمى صادرات بمب اتمى پاکستان صد میلیون دلار پرداخته بود و پرداختى جمهورى اسلامى هنوز فاش نشده است.) اما بیم غرب -امریکائى که دارد اروپا را نیز دودلانه دنبال خود مى‌کشد- اگر هم از ژاپن اسلامى نباشد از بمب اسلامى هست و این بیمى است که مى‌باید ترس در دل رهبر و دار و دسته‌اش بیندازد، چنانکه در دل هر ایرانى دلسوز انداخته است. او از این نظر حق دارد که امریکائیان، البته نه از سر رشگ، نخواهند گذاشت جمهورى اسلامى به سلاح اتمى دست پیدا کند و اگر آنها نیز کوتاه بیایند خطر حمله « جراحى‌وار» اسرائیل به تاسیسات اتمى جمهورى اسلامى هست.

عقب‌نشینى اخیر رهبران اسلامى در برابر سازمان بین‌المللى انرژى اتمى دنباله یک سلسله بلوفها و عقب‌نشینى‌هاست که به نظر مى‌رسید پس از «پیروزى» دیپلماتیک سه وزیر خارجه غربى و امضاى مقاوله نامه پیوست عهدنامه منع گسترش سلاحهاى اتمى به پایان رسیده است. ولى حتا پیش از آن ما مطمئن بودیم که جمهورى اسلامى تا هر جا امکان داشته باشد با پنهان کارى و گامى به پیش و گامى به پس و خرید زمان به برنامه تسلیحات اتمى ادامه خواهد داد. این نظر هنوز اعتبار دارد و خطر براى ایران در همین جاست (یک نمونه‌اش بهانه‌گیرى از « لحن» قطعنامه سازمان بین‌المللى انرژى اتمى، و جلوگیرى از سفر بازرسان تا فرصت پنهان کردن پاره‌اى تجهیزات پیدا شود و آنگاه دوباره زیر تهدید، گردن نهادن به بازرسیها.) رهبران آخوندى با توجه به سرگرم بودن حکومت امریکا در عراق و پیکار انتخاباتى در آن کشور مى‌پندارند دست کمابیش گشاده‌اى در سیاستهاى ماجراجویانه خود دارند، و این تصور مى‌تواند امنیت ملى ایران را به خطر جدى اندازد. امریکا در عراق گرفتار است ولى وضع در عراق به آن تیرگى که رسانه‌ها تصویر مى‌کنند نیست و گرفتارى امریکائیان رو به کاهش است. تروریستها در عراق ( از پس از دستگیرى صدام حسین، مقاومت در عراق پایان یافته است) هر روز بیشتر با توده مردم، با عراقیانى که آرزومند آغاز تازه‌اى هستند، روبرو خواهند بود. جمهورى اسلامى با زیاده‌روى در مداخلات خود هم اکنون با پسزنشى backlash در عراق روبروست.

در انتخابات امریکا نیز دلخوشى‌هائى که آخوندها به خود مى‌دهند بیش از اندازه خوشبینانه است. آنها همه نیروى خود را براى کمک به سناتور کرى گذاشته‌اند و «لابى» جمهورى اسلامى در امریکا که زیر نام‌هاى گوناگون فعالیت مى‌کند و رابط مالى اصلى آن کمتر در صحنه پدیدار مى‌شود به روایتى تا کنون ۶۰۰ هزار دلار به پیکار انتخاباتى او در مرحله گزینش مقدماتى کمک کرده است. کمکهاى اصلى طبعا در راه است و با اعلام رسمى نامزدیش از سوى حزب دمکرات سرازیر خواهد شد. اما سیاست امریکا در برابر جمهورى اسلامى همه برخاسته از ایدئولوژى «نو محافظه‌کاران» امریکائى نیست و ملاحظات واقعى امنیت ملى پشت سر آن قرار دارد. رئیس جمهورى امریکا در سال ۲۰۰۵ هر که باشد خود را با تهدید همه سویه رژیم آخوندى در عراق، افغانستان و فلسطین و در جبهه حساس تر سلاحهاى اتمى روبرو خواهد دید. در هیچیک از این زمینه‌ها تفاوت بنیادى میان دو حزب امریکا نیست و سیاست امریکا را نیز یک یا چند تن نمى‌توانند زیر و رو کنند.

دست داشتن مستقیم جمهورى اسلامى در کشتار شیعیان کربلا و بغداد احتمالى است که به موجب گزارشها پیوسته نیرومند‌تر مى‌شود و مقامات امریکائى در پناه گرفتن عناصرى از القاعده در ایران و هدایت عملیاتى توسط آنان تردیدى ندارند. همچنین هفده واگن پر از «تى ان تى» که در نیشابور با «وزش باد» راه افتادند و انفجار آنها شمار بسیار بیشترى از ایرانیان را نسبت به ترور در کربلا و بغداد کشت بنا بر گزارشها قرار بود زرادخانه تروریستى حکمت یار و القاعده را در افغانستان غنى‌تر سازند. به اعلام امریکائیان، رژیم تهران اکنون مهم‌ترین کمک دهنده مالى به سازمانهاى تروریستى اسلامى است. به خوبى روشن است که جمهورى اسلامى به هیچ روى نمى‌خواهد اوضاع در افغانستان و عراق عادى شود و فلسطینیان و اسرائیل به توافقى برسند. عراق بویژه کابوس آنهاست. یک عراق دمکراتیک با معیارهاى جهان عرب و جماعت شیعى مستقل از آخوندهاى ایران و داراى جاذبه‌هائى براى گروه‌هائى از شیعیان ایرانى، بزرگ‌ترین خطر براى ولایت فقیه بشمار مى‌رود. این علاوه بر سودى است که رژیم در شکست دادن امریکا براى خود مى‌بیند.

با این ترتیب چگونه مى‌توان تصور کرد که هر حکومت آینده امریکا بتواند سیاستهاى متفاوتى در پیش گیرد؛ مگر آنکه آخوندها از لیبى در تسلیم اتمى و از چین در خود‌دارى از ماجراجوئى پیروى کنند و اگر امریکائیان در سخنان خود جدى باشند امتیازاتى در زمینه حقوق بشر بدهند که در آن صورت آشکار نیست چه اندازه از ساختار کنونى قدرت پایدار خواهد ماند؟ (گفتگو و معامله امریکا با جمهورى اسلامى اگر با چنان شرایطى صورت گیرد و به چنان نتایجى برسد هیچ مانعى از نظر مردم ایران نمى‌تواند داشته باشد).

***

این ژاپن اسلامى که غرب از آن به هراس افتاده، در واقع در چه حال و روزى است؟ آمارها و اعلام‌هاى رسمى، از جمله خود مقامات اسلامى، هر روز گوشه‌هاى تازه‌اى را از یک اقتصاد درهم ریخته و غیر تولیدى نشان مى‌دهد که سالى تا ۱۲ میلیارد دلار (بر گرفته از استعفاء نامه یک نماینده مجلس و مانند هر چه مربوط به این رژیم، پوشیده در ابهام دستها و مراجع گوناگون) کالاى قاچاق از مجارى رسمى، و به بهاى بیکار شدن ۵۰۰ هزار تن و جلوگیرى از رشد تولید داخلى، وارد مى‌کند؛ و خروج سرمایه از آن سر به سالى پنج میلیارد دلار مى‌زند. آمارهاى دیگر از این ترس آورترند: ششصد هزار زن تن فروش در شهر تهران به تنهائى، فرار سالى ۱۵۰ هزار جوان تحصیل کرده که ایران را کشور شماره یک در فرار مغزها کرده است، جمعیت بزرگ کودکان خیابانى…. تازه‌ترین خبرها در چهارمین گزارش سالانه Foreign Policy Globalization Index آمده است که ۶۲ کشور را در همه مناطق جهان از نظر درگیر بودنشان در امور جهانى و بیرون از چهارچوب ملى، و سهمى که در جهانگرائى دارند بررسى کرده است. این ۶۲ کشور ۹۶ در صد تولید ناخالص داخلى و ۸۴ درصد جمعیت جهان را دربر مى گیرند. چهار کشور از این شصت و دو کشور، حکومت دینسالار دارند (جمهورى اسلامى، موریتانى، پاکستان، حکومت انتقالى افغانستان).

منابع گزارش آمارها و داده‌هاى موسسات و سازمانهاى بین‌المللى مانند صندوق جهانى پول و بانک جهانى و سازمان ملل متحد و کتاب سال آمارهاى بین‌المللى و مانندهاى آن، عموما مربوط به سال ۲۰۰۲ است و نویسندگان، بررسى خود را در پنج مقوله (کاته گورى) آورده‌اند.

۱- اندرکنش interaction فرهنگى درجه انتشار باورها و ارزشها و گذار آنها از مرزها و توانائى مردم به یافتن دریچه‌اى براى نگریستن به جهان خارج و پیروى از آنچه بیرون از سُنت است؛ دسترسى به فیلم‌ها، برنامه‌هاى تلویزیونى، انتشارات چاپى وارداتى.

۲- همبندى integration اقتصادى بازرگانى، سرمایه‌گذارى خارجى، درآمد سرمایه‌گذارى خصوصى در خارج، پرداختها از خارج به افراد (مزد، کمکهاى خویشاوندان.)

۳- همبندى تکنولوژیک (همپیوستگى connectivity) . شماره بکاربرندگان اینترنت و میزبانان تارنما website و «سرور» هاى آزاد و محفوظ از مداخله رسمى

۴- تماسهاى شخصى مسافرت و جهانگردى، آمد و شد (ترافیک) تلفنى بین‌المللى، انتقال پول غیر دولتى و میان افراد.

۵- درگیر بودن engagement سیاسى. عضویت در سازمانهاى بین‌المللى، سهم‌گزارى contribution مالى و نفرى در مأموریتهاى شوراى امنیت، عهدنامه‌هاى بین‌المللى تصویب شده، مقدار اعتبار و بدهى خارجى دولت.

در این بررسى ده تاى اول و ده تاى آخر به ترتیب زیرند:

ده تاى اول: ایرلند، سنگاپور، سویس، هلند، فنلاند، کانادا، امریکا، زلاند نو، اتریش، دانمارک.

ده تاى آخر: برزیل، کنیا، ترکیه، بنگلادش، چین، ونزوئلا، اندونزى، مصر، هند، ایران که در همه مقوله‌ها پائین‌تر از پنجاه و نهم است. (مى‌باید توجه داشت که چین و هند و ترکیه سخت در پى رساندن خود به درجه‌هاى بالا‌ترند).

ممکن است بشردوستان مترقى در طیف چپ بگویند که جهانگرائى، تازه‌ترین مرحله سرمایه‌دارى و امپریالیسم است و چه بهتر که کشورهاى استقلال دوستى مانند آن ده تاى آخر به اردوى امپریالیستها و چاکران آنها مانند ایرلند و فنلاند و دانمارک و اتریش نپیوسته اند. آنها ممکن است به اصل این طبقه‌بندى و سنجه‌هاى جهانگرائى اعتراض کنند و با انکار سهم‌گشادگى جامعه بر تاثیرات بیرون در پیشرفت و همپا شدن با زمانه، آن سنجه‌ها را نشانه واپسماندگى نشمارند. آقاى رامین پرهام که گزارش را درتارنماى www.iraninstitutefordemocracy.org آورده در دنباله آن آمارهائى از اداره امور مبارزه بین‌المللى با مواد مخدر، گزارش استراتژى کنترل مواد مخدر (۲۰۰۲) و خبرگزارى ایسنا در ایران نقل کرده است که تصویر ژاپن اسلامى را روشن‌تر مى‌سازد. جمهورى اسلامى راه ترانزیت عمده مواد مخدر از افغانستان به خلیج فارس، ترکیه و اروپاست. (این در سنجه‌هاى جهانگرائى نیامده بود). در حدود دو درصد ایرانیان (۳۴/‎۱ میلیون) بنا به آمار رسمى معتادند و ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار دیگر گاهگاه مصرف مى‌کنند. در ۲۰۰۱ از ایرانیان بالاى ۱۵ سال ‎۲/۸ درصد مواد مخدر مصرف کردند. ‎۶/۷ در صد موارد ثبت شده HIV مربوط به معتادان بوده است. در ۲۰۰۲ مقدار ۲۰۸ تن مواد مخدر در ایران کشف شد (که بالا‌ترین در جهان است) و بنا به گزارش ایسنا مواد کشف شده ۵۵ در صد مقدار مواد مخدر در گردش در ایران را تشکیل مى‌دهد (بنا به گزارشهاى غیر رسمى، بخش مهمى از مواد کشف شده دوباره توسط مافیاى اسلامى به گردش مى‌افتد.) در تهران ۸۰۰۰ باند روسپیگرى و مواد مخدر فعالیت دارند و میانگین سن روسپیان از ۲۷ سال دو دهه پیش به ۲۰ سال رسیده است.

*** مى‌توان با تکیه بر این بررسى‌ها این مزیت را به زمامداران اسلامى داد که در برنامه خود براى پائین آوردن جامعه به سطح خودشان کامیابى‌هائى داشته‌اند. این توصیه را بهشتى در همان ماه‌هاى نخست پیروزى انقلاب به همدستانش کرد. او که مردى هوشمند بود زود دریافت که اداره جامعه‌اى مانند ایران از توانائى «طبقه جدید» بیرون است و به این نتیجه رسید که اگر آنها به حد جامعه نمى‌رسند مى‌باید جامعه را به حد آنها رساند. ولى سازندگان ژاپن آسیائى حتا در این زمینه نیز نمى‌توانند با خرسندى به دستاوردهاى بیست و پنج سال کشوردارى خود بنگرند. ایران با همه اینها هنوز نه بنگلادش و موریتانى است و نه حتا مصر و اندونزى. مانند دوران قاجار و در ابعاد بسیار بزرگتر، جامعه به رغم حکومت پیش مى‌رود. معتادان و روسپیان و باندهاى جنایت، از همه گونه فراوان است ولى در جمعیتى که به هفتاد میلیون نزدیک مى‌شود و هر چه از دستش بر مى‌آید مى‌سازد و تغییر مى‌دهد و بهتر مى‌کند، چیزى نیست. حکومت، جز در قاچاق و تسلیحات اتمى و معاملات نان و آب‌دار و رشوه گرفتن و انتقال سرمایه و تروریسم نمى‌خواهد با جهان خارج درگیر باشد و همتش هم که سلسله جنبان مى‌شود به دریوزگى عضویت ناظر اتحادیه عرب مى‌رود؛ ولى توده عظیم جمعیت جوان، جهان خارج را از هر راه باشد مى‌جوید و یکسره از فضاى ذهنى حکومتگرانش بیرون آمده است.

جهانگرائى و ناسیونالیسم ایرانى اکنون نیروهاى اصلى برانگیزاننده جامعه‌اند. ملتى که در زیر حکومت اسلامى بار دیگر به دفاع از هویت ملى خود در برابر عربزدگان برخاسته است طبعا به سرچشمه‌هاى بزرگى ملى خود بر‌مى‌گردد و آن را دستمایه بزرگیهاى آینده مى‌سازد. جهانگرائى، آمادگى براى درگیر بودن با جهان بیرون، گشادگى بر اندیشه‌ها و رویکردها و شیوه‌هاى دیگران و پیشرفته‌تران، چنان همه جا را برداشته است که جز دستگاه حکومتى و باریکه‌اى از روشنفکران سر در آبشخور چپ، مخالفى با آن نمى‌توان دید. بویژه که جهانگرائى ریشه در تاریخ ما دارد. ایرانیان یکبار در پگاه شاهنشاهى و دولت جهانى خود با سودمندى‌هاى درگیر بودن با تمدنهاى دیگر و از نظرهائى برتر، پى بردند و نخستین دوره جهانگرائى را در تاریخ جهان در آن دویست ساله فراز قدرت جهانى آغاز کردند. بار دیگر در سده‌هاى دهم تا دوازدهم، سیصد سالى به عنوان مرکز یک جهانگرائى تازه- منطقه‌اى میان چین و هند و آسیاى مرکزى و امتداد یافته تا اسپانیا- تمدنى را، بیشتر بر پایه تمدن ساسانى و فلسفه یونانى، بنیاد گذاشتند که یک نامش تمدن اسلامى و نام دقیق ترش «عصر زرین ایران» است. در آن دوره‌هاى جهانگرائى، ایرانیان از رقابت دیگران به پشت باروهایشان پناه نمى‌بردند و در میدان رقابت با بهترین‌هاى زمان در مى‌افتادند؛ از آنها مى‌آموختند و در مى‌گذشتند.

برخلاف نظر آن روشنفکران چپ، نه دوران ناسیونالیسم (به معنى سربلندى از دستاوردهاى گذشته، تلاش براى نگهدارى استقلال و یکپارچگى ملى و هویت مشخص ایرانى) سپرى شده است و نه مى‌توان پشت واپسماندگى ایران در برابر تندباد جهانگرائى پناه گرفت. مردم ایران پادزهر جهان‌بینى اسلامگراى حوزه و حجره را در آگاه شدن هر چه بیشتر از گذشته‌هاى بزرگ خود مى‌جویند؛ و ایران نمى‌تواند تا ابد با کشاورزى و صنعتى که تولیداتش بیست و پنج در صد گران‌تر از بازار جهانى است بسر برد. ملت ما چاره‌اى جز آن نخواهد داشت که در یک حکومت بهتر پس از این رژیم، مانند همه کشورهاى رو به توسعه سریع با بهره‌گیرى از سرمایه و تکنولوژى و مدیریت امروزى بر کارائى کشاورزى و صنعتى خود بیفزاید. استقلال به معنى بى‌نیازى از فراورده‌ها و دانش‌هاى دیگران نیست و تقسیم کار چه در یک کشور و چه در سطح جهانى روندى مقاومت‌ناپذیر است. هیچ لازم نیست عربستانهاى جهان در شوره زارهایشان گندم بکارند و ایران همه فولاد مصرفى خود را تولید کند. استقلال و رویکرد درست به جهانگرائى، امروز به معنى افزودن بر سهم خود در داد و ستد و اندر کنش interaction جهانى است نه گوشه گرفتن در پیله خود. «ناسیونالیست» هاى نوینى که از ناسیونالیسم، دیوارهاى حمایتى براى همیشگى کردن واپسماندگى ایران را مى‌فهمند بهتر است به آسیاى جنوب شرقى بنگرند، به مردمانى که به گذشته‌هاى خود حتا بیش از ما مى‌نازند و با آغوش باز به جهانگرائى که بازارهاى اروپا و امریکا را بر آنها گشوده است (سالى پنجاه میلیارد دلار فزونى صادرات چین به امریکا یک نمونه‌اش) روى آورده اند. این «ناسیونالیستها» یکبار دیگر ترجیح داده‌اند در طرف عوضى تاریخ باشند.

جمهورى اسلامى در زیر نام استقلال با همه توان مى‌کوشد از سوئى تماس ایرانیان را با جهان بیرون محدود کند و جلو «هجوم فرهنگى» را بگیرد، و از سوى دیگر بجاى وارد کردن تکنولوژى و مدیریت مدرن که ناچار بخش مهمى از آن همراه سرمایه مى‌آید، سیل واردات کالاهاى خارجى را به بازار سرازیر کند. براى ملت ما همین اندازه مبارزه با جهانگرائى بس است و روشنفکران چپگرا بهتر است غرب ستیزى خود را در جاى دیگر مصرف کنند. همسوئى با حوزه و حجره بیست سى سالى پیش به فاجعه امروز انجامید و بهتر است دیگر ادامه نیابد.

مطالب مربوط

دادگاه حقیقت، اندیشیدن نیندیشنی

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر