این روزها اگر برای بررسی رویدادهای سیاسی در جهان فقط به گزارشهای تلویزیون “سی ان ان” و امثال آن اکتفا کنیم، اکثر اوقات همه چیز مغشوش، نامأنوس و اعجابانگیز به نظر میرسد. اخبار مربوط به همین داستان دگرگونیهای مصر از سقوط حسنی مبارک تا امروز، آنچنان سردرگم و پیچیده است که اغلب اوقات حتی مفسرهای پرحرف و کم محتوای رسانهها نیز در تفسیر و تعبیر آن ناچار به اظهار عجز و ناتوانی میشوند. همه میپرسند چگونه است که مردم مصر سال پیش علیه نظامیها و حکومتشان قیام میکنند، انقلاب میشود، رای میدهند و رئیس جمهور انتخاب میکنند، اما در اندک زمانی برای همان ارتشی که با یک حرکت “putsch” ساده رئیس جمهور منتخب آنها را سرنگون و زندانی میکند، هورا میکشند؟
پاسخ به این نوع سؤالها را نه در “سی ان ان” و نه در دیگر خبرسازها و خبر پردازهای بینالمللی نخواهید یافت. برای آنکه کسی عکسالعمل سریع و شدید مردم مصر را به حکومت “برادران مسلمان” استنباط کند باید نه تنها تاریخ مصر بلکه تاریخ منطقه را هم خوب بشناسد. باید از تحولات سیاسی در منطقه اطلاع کافی داشته باشد. آنچه جامعه امروز مصر را تشکیل میدهد یک مجموعه یکپارچه (منولیتیک) نیست. مصر نیز همانند دیگر کشورهای جهان سومی مدتهاست سفر دراز خود را به سوی ایجاد یک جامعه آزاد و دمکراتیک آغاز کرده است. اما هنوز بخش قابل توجهی از مردم آن کشور از تفاوت میان حکومت اکثریت و دمکراسی بیاطلاع هستند. آنها گمان میکنند زمانی که در انتخابات برنده میشوند از قدرت مطلق و بیچون و چرا برخوردار شدهاند. این تصور غلط از دمکراسی تنها در انحصار اسلامگراها نیست. بسیاری از پیروان دیگر ایدئولوژیهای افراطی نیز تصور مشابهی از دمکراسی و انتخابات دارند. در ایران دیدیم که چگونه در دوران انقلاب کذائی حتی شخصیتهایی مانند مهندس بازرگان و دیگر رجال به اصطلاح ملی مجذوب عوام شدند و در برابر نقض آشکار حقوق اساسی مردم سکوت مصلحتآمیز را شیوه کار خود کردند.
جوانان، زنان و مردان آزادیخواه مصر با آموختن از تجربه تلخ و دردناک ملت ایران با روی کار آمدن حکومت مذهبی به موقع خطر را احساس کردند و در پی چاره دست بکار شدند. بعضیها هنوز نیاموختهاند که دمکراسی یک روال حکومت و یک پروسه است و انتخابات یک گزینش مشروط برای مدت محدود. در دمکراسی اختیارات و مسئولیتهای متقابل در چهارچوب قانون تعریف شدهاند. رئیس جمهوری اخوان الاسلامی مصر بیشترین اعضای مستقل کمیتهای را که مشغول نوشتن قانون اساسی بود مرخص کرد و در نتیجه قانونی نوشتند که دلخواه آقای رئیس باشد. از عجایب روزگار اینکه دیکتاتورها هرچه بیلیاقتتر باشند خواستار اختیارات “قانونی” بیشتر هستند.
مردم آگاه مصر با آموختن از تجربه تلخ ملت ایران بسیار به موقع عمل کردند. ایکاش آلمانیها هم در سال (۱۹۳۳) هیتلر “منتخب مردم” را بزیر کشیده و جان میلیونها اروپایی را نجات داده بودند. چرا دور میرویم؟ به ایران خودمان بیندیشیم. اگر هشدارهای شاپو بختیار در ارتباط با معایب حکومت مذهبی، یا به قول او “تئوکراسی” را مورد توجه قرار داده بودیم، امروز کشورمان این چنین در منجلاب ظلم و فقر و فساد غوطهور نمیبود. مردم مصر بسیار هوشمندانه علاج واقعه را پیش از وقوع یافتند و مصرانه بر انجامش کوشیدند و خواهند کوشید. در حاشیه نشستن و ایراد گرفتن ساده است. به احتمال زیاد آتش این ماجرا به این سادگیها فروکش نخواهد کرد. اما صرف نظر از آنکه در کوتاه مدت چه وقایعی رُخ دهد، ملت مصر بیداری خود و دست رد به سینه حکومت مذهبی زدن را به دیگر کشورهای منطقه آموخته است. امروز در مصر، فردا در تونس و سپس در ترکیه و آنگاه در یکایک کشورهای منطقه مردم بر سینه حکومتهای مذهبی دست رد خواهند زد.
تکرار مصیبت ایران در مصر چندان هم دور از واقعیت نیست. توجه کنید به یاوهسرائیهای این جانشین وزیر خارجه نظام آخوندی به قرار گزارش «ایران پرس نیوز» روز پنجشنبه چهارم ژوئیه: “مُرسی بیعرضگی کرد، باید مثل ما میکشت. شیخ الاسلام قائم مقام سابق وزارت خارجه رژیم علت سقوط حکومت مُرسی در مصر را کم کاری در ایجاد دستگاه سرکوب و عدم تشکیل کمیتههای انقلاب همانند زمان خمینی دانست و گفت: بیعرضگی، اینکه نمیدانست چه کار میخواهد بکند…. ببینید ما در ایران بعد از انقلاب برای آنچه که انقلاب نیاز داشت ساختار ساختیم، مثلا فرض کنید باید طاغوتیها رو محاکمه میکردیم، دادگاههای انقلاب را ساختیم، باید از انقلاب حفاظت میکردیم کمیتههای انقلاب را ساختیم. ولی در مصر متاسفانه آقای مُرسی میخواست مبارک را با دادگاهی که خود مبارک ساخته بود محاکمه بکند، خوب طبیعی است چاقو دسته خودش را نمیبرد، یا مثلا میخواست با همان سیستم امنیتی اطلاعاتی زمان مبارک از انقلاب محافظت بکند، خوب نشد. علت دیگر اینکه آقای مُرسی انقلاباسلامی ایران را اصلا نادیده گرفت. عوض اینکه بداند این انقلاب قدرتمند میتواند کمکش کند میتواند تحویلش بگیرد به او جا بدهد…”
آنچه مغز نامتعادل و فرسوده این حزباللهی از درک آن عاجزاست، دقیقاً همین نکته است. آری انقلاب ایران درس بسیار آموختنی بود، اما نه برای جلادان و اراذل و اوباش کم عقل. به این فلک زده باید اطمینان خاطر داد که آنهایی که باید از انقلاب ایران بیاموزند، آموختهاند و دیگر هرگز هیچ ملتی و هیچ نسلی این چنین مرتکب خودکشی ملی نخواهد شد. ملتهای منطقه از اشتباهات ما آموختهاند و اینک زمان آن فرا رسیده است که به همسایگان و دیگر مردم جهان ثابت کنیم که ریشههای عمیق تاریخی و فرهنگی ما ضامن پیروزی ما در این جنگ مرگ و زندگی خواهد بود.
پاریس: چهارشنبه (۱۰) ژوئیه ۲۰۱۳