اخیراً شاهزاده رضا پهلوی در پیامی خطاب به «ملت بزرگ ایران» صریحاً اعلام کردهاند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و رهبری دوران گذار اعلام میکنم. توان من ناشی از قدرت شماست. نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرم، در مسیر استقرار دولتی ملی و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار میبندم.»
و من، اگرچه مدتها است ارتباط مستقیمی با ایشان نداشته و مثل دیگر هموطنانم از طریق رسانههای مختلف از اظهارات و نظریات ایشان آگاه میشوم، اما بهعنوان یکی از فعالان اپوزیسیون حکومت اسلامی، خود را موظف میدانم که در مورد این اظهارات نکاتی چند را با هموطنانم در میان بگذارم.
- اگرچه دقیقاً نمیدانم که چه امری باعث شده تا شاهزاده تصمیم بگیرد که در این برهه از زمان، «آمادگی خود برای رهبری مبارزه علیه حکومت اسلامی (که با “اعلام رهبری” فرق دارد) و رسیدن به یک حکومت سکولار دموکرات» را اعلام بدارد اما، ازآنجاکه از سال ۱۳۸۵ تاکنون همواره بر اهمیت نقش یگانهء شاهزاده در مبارزه علیه رژیم جنایتکار مسلط بر کشورمان تأکید داشتهام، انجام دو وظیفه را بر خود واجب میدانم. نخست اینکه شواهدی را ارائه دهم که نشان دهند این اقدام در پاسخ به سابقهای بلند و دارای دلایلی منطقی و دوربینانه است؛ و دو دیگر اینکه، درهرحال، به سهم خود و در حد توان اندکم، بکوشم تا از طریق رایزنی و تشویق رهبران معتمد جامعهء برانداز، شرایطی فراهم شود که این اعلام آمادگی به ناکامی نیانجامد و امیدی را که برانگیخته است به نومیدی نکشاند.
- در واقع، برای من که ۱۴ سال پیش برای نخستین بار با شاهزاده روبرو شدم، در تمام این سالها این نکته مسلم بوده است که ایشان بین دو گزینهء «چلبی شدن» (به معنی انتخاب شدن از جانب رهبران کشورهای صاحب نفوذ دیگر) و «طلب شدن از جانب ایرانیان»، راه دوم را (که گزینشاش به خاطر تجربهء نوع پایان یابی پادشاهی پدر و پدربزرگشان، بسا سختتر از راه اول است) انتخاب کرده و در نتیجه، صبورانه و در نوسان بین امید و نومیدی، به انتظار روزی نشستهاند که جمع گستردهای از ایرانیان خواستار پذیرش رهبری از جانب ایشان باشند. لذا اگر اکنون میگویند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و رهبری دوران گذار اعلام کمی کنم» طبعاً باید نتیجه گرفت که ایشان به این باور رسیدهاند که جمع کثیری از «ملت بزرگ ایران» خواهان آنند که ایشان پا پیش گذاشته و علیرغم بیمهری «۵۷ یها» با پدر و مادر و خاندانشان، پرچمدار مبارزات آنان علیه رژیم نابکار اسلامی باشند.
- اما میبینم که مخالفین ایشان (که معمولاً اینگونه اعلام آمادگی از جانب دیگران را بیاهمیت میدانستند و اعتنائی به آن نمیکردند – اکنون در هر رسانهای با غضب میپرسند که این «دریافت بیپایه» از کجا آمده است؟ من میگویم شما اگر این دریافت پایهای ندارد خودتان چرا قدم رنجه نکرده و واقعیتی را که موجود میپندارید با «ملت بزرگ ایران» در میان نمیگذارید؟ شما که نه کاندیدایی دارید، نه برنامهای، نه پایگاهی و نه نمونهای؛ و بااینهمه فقر چرا آمدهاید که ثروت مختصر مائی را که ایشان را «سرمایه ملی» میخوانیم از ما بگیرید؟ شما در عوض چه دارید که به ما بدهید؟ آلترناتیوی که خواستار استقرار یک حکومت اسلامی یا ایدئولوژیک دیگر بر ایران است؟ یا راهی که به تحزیء ایران میانجامد؟
- اما فارغ از این معاندان، این را کراراً از خود میپرسم که آیا بهراستی این «اعلام آمادگی» امری نابهنگام و بیپایه است یا واکنش و پاسخی مثبت به خواستی بلندمدت و گسترده؟ میدانم که صدها نفر و سازمان خواستار این اعلام آمادگی بودهاند اما، با تکیهبر تجربهای شخصی، به یاد میآورم که در همان ۱۴ سال پیش هم دیدار ما (من و هموندانم) با شاهزاده، بدان علت صورت گرفته بود که ما خواستار حضور و دخالت محوری ایشان در کار مبارزه شده بودیم. در ۲۰۱۳ هم کنگرهء اول سکولار دموکراتها را با پیام ایشان آغاز کردیم و سپس از جانب «مهستان سکولار دموکراتها» از ایشان خواستیم که خواستار نمایندگی از جانب ایرانیان شوند؛ و در پی گفتگوی ایشان با تلویزیون منوتو بود که داستان وکالت دادن آغاز شد و به رأی مثبتی یکمیلیوننفری رسید. بدین ترتیب و در واقع ایشان اکنون به خواستی پاسخ مثبت میدهند که سالها است مطرح بوده و من و هموندانم هم آن را بهکرات تکرار کردهایم.
- پس، در واقع، ما اکنون با نوعی مکالمه و پرسش و پاسخ مواجه هستیم که لزوماً هیچ ربطی به مخالفان ایشان ندارد؛ مگر اینکه آنها بگویند وقتی بخشی (که گسترهاش چندان روشن نیست) نه ایشان را واجد شرایط رهبری میدانند و نه با دخالت ایشان در مبارزه علیه رژیم اسلامی (البته اگر صادقانه باشد) موافقاند، چرا شاهزاده آمادگی خود را خطاب «به ملت بزرگ ایران» اعلام داشته است. توجه کنیم که کافی است تا این اعلام آمادگی را نوعی از آگاهیرسانی (و نه ادعائی انحصارطلبانه) به ایرانیان بدانیم؛ یعنی تنها به اطلاع «ملت بزرگ ایران» رسانده شده که ایشان اکنون آمادهاند تا «نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرند، در مسیر استقرار دولتی ملی و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کاربندند.» حال کسانی در میان این ملت بزرگ این امر را دوست ندارند یا قبول ندارند؟ چه مانعی دارد؟ کسی که تفنگ بر شقیقهشان نگذاشته که اینگونه دادشان درآمده است.
- اتفاقاً در کشاکشی که طی آنیکی قصد برپائی سیستم شورایی کمونیستی دارد و دیگری در پی استقرار جمهوری دموکراتیک اسلامی است و آنیکی بین ملی بودن و مذهبی بودن سرگردان است، ما شاهد آن بودهایم که تنها یکصدای رسا (اما به روز گاری نه چندان دور مورد غضب قرارگرفته) بوده است که همواره از توسعه و شکوفایی کشور، از اقتصادی کارآمد (که مالخر نباشد!) و از ایجاد کار و رفاه برای نسل جوان و گسترش صلح و آرامش در منطقه سخن گفته است.
- البته که هر ایرانی حق دارد که با فکر و حتی شخص شاهزاده رضا پهلوی مخالف باشد؛ اما هم او حق ندارد، برای جلوگیری از حضور شاهزاده در سپهر سیاسی اپوزیسیون، دست به دروغپردازی و جعل بزند. اینکه او شخصی لیبرال و معتقد به اقتصاد بازار محور است میتواند موردتوافق یک کمونیست یا حتی یک سوسیالیست نباشد؛ اینکه او خواستار نظامی سکولار دموکرات و مبتنی بر اعلامیه جهانگستر حقوق بشر است میتواند علاقهمندان به انواع حکومتهای اسلامی (رحمانی و غیر آن!) را خوش نیاید؛ اما هر کس که ادعا میکند محوریت و پرچمداری او راه به استقرار فاشیسم میبرد باید در پیشگاه ملت ایران این دو نکته را ثابت کند: نخست چگونگی ارتباط محوریت او را با استقرار در ایران آینده روشن سازد و دو دیگر اینکه نشان دهد گزینهء خودش چیست و چگونه این گزینه به استقرار حکومتی خونریز و ایدئولوژیک و فاشیستی نخواهد انجامید.
- باری، توضیح من در همینجا به انتها میرسد اما از آنجا که در برخی اظهارنظرها گفتهشده که «شاهزاده، باآنکه آمادگی برای رهبری مبارزات اپوزسیون را اعلام کرده اما هنوز برنامهء خاصی ارائه نداده است»، آرزو دارم که گویندگان این سخن از یکسو به من نشان دهند که کدامیک از رهبران ادعائی اپوزیسیون، چه در داخل و چه در خارج ایران، جرأت کرده که دست (پُر یا خالیِ) خود را باز کند و بگوید که چه خیالی برای ایران آینده دارد، جز همین شاهزاده که نه امروز و دیروز که از دههها قبل نگاه خود به آینده ایران را تشریح کرده و همچنان همان میگوید و صحت گفتههای خود را با شواهد قابلبررسی به اثبات میرساند.
در پایان سخنم، در همین راستا، نه برای بهانه گیران حرفهای، بلکه برای آنها که هنوز در این مورد وقوف کافی ندارند، تکههایی از اظهارات ایشان را در مورد برنامههایشان نقل میکنم.
اسماعیل نوری علا
دنور – ایالت کلرادو – ایالاتمتحده امریکا
۳ آذر ۱۴۰۳ – ۲۳ نومبر ۲۰۲۴
گزیدهای از اظهارات شاهزاده در مناسبتهای مختلف
«…من فکر میکنم یکی از دلایلی که “بسیاری از هموطنان” از من در این مسیر حمایت میکنند، این است که آنها رویکرد من را درک میکنند و میفهمند که مؤلفههای این استراتژی توضیح دادهشدهاند. البته هنوز نیاز به توضیح و پیامرسانی بیشتری هست.»
«…اما اگر فکر میکنید من لازم است مشخصاً اعلام کنم که ر پی رسیدن به قدرت هستم تا تفاوتی ایجاد شود، به شما میگویم که … الان تمرکز من تنها بر روی نقشی است که فکر میکنم بیشترین حمایت را از سوی هموطنانم دارد و آن “رهبری دوران انتقال” است.»
«من بارها از قانونگذاران یا سیاستمداران امریکا و اروپا و جاهای دیگر شنیدهام که میگویند “خوب، چه جایگزینی وجود دارد؟ اپوزیسیون کجاست؟” و من به آنها میگویم: “نگاه کنید. در میان اپوزیسیون دیالوگ خوبی برقرار است. پیشرفت خوبی در این زمینه وجود دارد.. ما اکنون اقشار جدیدی داریم که تاکنون بخشی از معادله محسوب نمیشدند.»
«در حال حاضر اگر به اپوزیسیون سکولار دموکرات در ایران نگاه کنید، ما در همهء موارد با همدیگر موافق نیستیم. اینیک وضعیت طبیعی است. ما جمهوریخواهان را داریم و سلطنتطلبان / پادشاهی خواهان را. عقاید مختلفی داریم؛ ولی این ایده هم هست که چگونه میتوانیم “ائتلاف مناسبی” داشته باشیم. ما نمیتوانیم برای چنین توافقی حداکثر نظراتمان را دخالت دهیم، اما باورهایی حداقلی وجود دارند که همگی میتوانیم روی آنها توافق کنیم: حقوق بشر، یک نظام سکولار دموکرات با جدایی مذهب و دین از حکومت و دولت و اعتقاد به تمامیت ارضی ایران. اینها حداقلهای لازم و کافی در راستای تشکیل یک ائتلاف گسترده است. اینجا قرار نیست که با گفتن اینکه چه کسی سلطنتطلب یا جمهوریخواه است، شکل نهایی رژیم را تعریف کنیم. این کار در این مرحله بیربط است؛ اما باید بدانیم که آیا ما دموکرات هستیم؟ آیا ما به یک نتیجه سکولار دموکراتیک اعتقادداریم؟ آیا تعداد ما بهاندازه کافی هست که بتوانیم یک ائتلاف گسترده تشکیل دهیم و کشور را به این سمت هدایت کنیم؟»
«من بیشتر بر اساس “ائتلاف مشتاقان” به مسئله نگاه میکنم. ائتلاف کنندگان میتوانند فرد باشند، یا میتوانند سازمانها باشند… بهعبارتدیگر ائتلاف کسانی که میخواهند بخشی از راهحل باشند، در مقابل کسانی که هنوز بهصورت بخشی از مسئله باقیماندهاند.»
«من این مبارزه را بهعنوان یک کمپین دومرحلهای تعریف میکنم و برای اینکه چگونه باید عمل کنیم برنامهای پنج مرحلهای دارم. نهتنها برای فاز اول و تا زمانی که رژیم دیگر در قدرت نباشد، بلکه برای تحولات پس از دوران گذار از این رژیم بهسوی یک سیستم دموکراتیک و سکولار».
«این مؤلفهها شامل یکچشم انداز از نحوه رسیدگی به مسئله میشوند: به چه چیزهایی احتیاج داریم تا به آن نقطه برسیم؟ چگونه میتوانیم حمایت و فشار حداکثری را بر رژیم وارد کنیم و از مردم حمایت کنیم؟ چطور میتوانیم دیاسپورای ایرانی را در تأثیرگذاری بر دولتهای خارجی برای پشتیبانی از این جنبش و موقعیت در داخل ایران مؤثر کنیم؟.. دوران انتقال چگونه خواهد بود؟ وظایف دولت موقت چیست؟ و نیز اینکه بعد از تغییر رژیم ایران چه اتفاقی میافتد؟»
«ما کارشناسان اقتصادی داریم که بر روی صد روز اول ادارهء دولت موقت کار میکنند. همچنین کارشناسان حقوقی داریم که بر روی قانون اساسی، حقیقتیابی و مصالحه تمرکز کردهاند تا ببینیم با بازماندگان این رژیم چه باید انجام دهیم. ما پروژهای داریم که چند سال پیش آغازشده و به آن پروژهء “شکوفایی ایران” میگوییم. این پروژه به این میپردازد که نقشهء راه ما برای بازسازی و بهبود ایران چیست، چگونه میتوانیم منابع سرمایهگذاریها و تخصص شرکتها را برای حل مشکلات اقتصادی کشورمان به کار بگیریم؟ همهء اینها بخشی از استراتژی است و موردبحث و توضیح قرارگرفته است».
«اما… من نباید توصیه کنم که آیا ایران جمهوری باشد یا سلطنت. چیزی که به هموطنانم میگویم این است که برای موفقیت، ما باید یک سیستم سکولار دموکراتیک داشته باشیم. بزرگترین درسی که طی ۴۶ سال دیکتاتوری مذهبی گرفتهایم این است که آزادیهایی که میخواهیم بدون جدایی دین از حکومت تحقق نمییابد. این نتیجهء تجربهء تلخی است که مجبور شدهایم از آن عبور کنیم تا به این نقطه برسیم. درنهایت، اینکه مردم چه میخواهند، مشخص خواهد شد. بگذارید صندوق رأی تصمیمگیری کند. من به تقدس صندوق رأی باور دارم؛ زیرا این صندوق تعیینکننده مسائل است؛ و بالاترین مرجع هم در هر کشور مجلس است که در آن نمایندگان مردم میتوانند قانونگذاری کنند و برای کشور تصمیم بگیرد؛ چیزی که در حال حاضر نداریم».
«من همهچیز را بر اساس دوران انتقال میدانم که ما را به نقطهای برساند که بتوانیم مجلس مؤسسانی داشته باشیم که تصمیم بگیرد چه چیزی برای ایران بهتر است. درست برخلاف سال ۱۹۷۹ که خمینی ناشناخته بود و هیچکس نمیدانست جمهوری اسلامی به چه معنا است! مردم مجبور شدند در روز روشن در فضایی رای دهند که یکی با کلاشینکف روی بشکه ایستاده بود و مجبور بودی رآی سبز یا قرمز دهی».
«به شما میگویم: زمانی که یک سال پیش در اسرائیل بودم و در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت میکردم، گفتم که امیدوارم روزی برسد که ایران توافقنامه ابراهیم را به توافق کوروش تبدیل کند؛ یعنی ایران بخشی از این توافق باشد. یک ایران متفاوت؛ ایرانی که مردماش با یهودیان یا اسرائیل در جنگ نباشند، با اعراب منطقه در جنگ نباشند و سعی در ایجاد هرجومرج در جهان نداشته باشند، بلکه ایرانیانی که خواهان صلح هستند و یکچشم انداز برای آن آینده».
«من در تمام ۴۵ سال گذشته همواره تأکید کردهام که نیروی اصلی تغییر در ایران، نیرو و قدرت ملت ایران است. ما در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی روی مداخله هیچ نیرو و کشور خارجی حساب باز نکردهایم و منتظر چراغ سبز کسی هم نمیمانیم؛ اما این را هم همیشه گفتهام که اگر کشورهای خارجی از ملت ایران و مبارزهشان برای سرنگونی این رژیم حمایت کنند هزینه تغییر را پایین آوردهاند. با این نگرش است که من هرگز به دنبال تغییر رژیم از طریق حمله یا لشکرکشی نظامی خارجی نبودهام».