در هنرهای گرافیک انتزاعی، اصطلاح چشمفریب به تصاویری اطلاق میشود که از یک دید، واقعیتی را ترسیم میکنند اما از دیدی دیگر محو میشوند. این اصطلاح را شاید بتوان برای توصیف تصمیم چند کشور اروپایی به شناسایی دولت فلسطین به کار برد. در روزهای اخیر، نخستوزیران نروژ، ایرلند و اسپانیا آغازگر این روند بودهاند. در زمان نوشتن این مطلب، چند کشور دیگر از جمله اسلواکی و فنلاند نیز چراغ میزدند.
تصمیم این کشورها با استقبال گسترده احزاب و گروههایی روبهرو شده است که فلسطین را مهمترین نماد مبارزه با امپریالیسم، استعمار، آپارتاید، نسلکشی و اسلامستیزی میشمارند. دانشجویان چفیهپوش معترض در نیویورک و لسآنجلس، «شجاعت» رهبران نروژ، ایرلند و اسپانیا را در به رسمیت شناختن فلسطین بهعنوان یک دولت مستقل میستایند و خواستار اقدامی مشابه از سوی رهبران ایالاتمتحده هستند. در لندن، برلین و پاریس نیز هواداران فلسطین فشار خود بر دولتهایشان را شدت بخشیدهاند.
اما آیا این اقدام «شجاعانه» چیزی بیش از هیاهوی بسیار برای هیچ است؟ آیا این شناسایی مجازی بهانهای برای گریز از اقدامات واقعی برای پایان دادن به تراژدی جاری در غزه نیست؟
نروژ، ایرلند و اسپانیا روشن نکردهاند که چه چیزی را بهعنوان دولت فلسطین به رسمیت شناختهاند. اگر منظورشان نهاد خودگردان فلسطین به ریاست محمود عباس است، این شناسایی سالها پیش صورت گرفت. محمود عباس و سازمان آزادیبخش فلسطین در بیش از ۵۰ پایتخت در آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکا سفارت دارد. سفیران محمود عباس از مصونیت دیپلماتیک و دیگر مزایای ناشی از مناسبات سیاسی برخوردارند. مشکل اینجاست که نهاد خودگردان فلسطین که در رامالله قرار دارد، خود را یک دولت-ملت مستقل نمیداند، زیرا خواستار توافقی گستردهتر با اسرائیل بر سر تسلط کامل بر ساحل غربی رود اردن و نوار غزه است.
از سوی دیگر، حماس و جهاد اسلامی، دو گروه رقیب سازمان آزادیبخش فلسطین، دولت آرمانی خود را در «بین رود اردن و دریای مدیترانه» ترسیم میکنند، و به عبارت دیگر هیچ دولت فلسطینی را بدون حذف کامل اسرائیل نخواهند پذیرفت.
غالب کشورهای اسلامی تشکیلات خودگردان رامالله را بهعنوان نطفه یک دولت فلسطینی به رسمیت شناختهاند و با عرضه دهها میلیارد دلار کمک سالانه به ادامه آن رأی میدهند. جمهوری اسلامی در ایران یک استثنا است، زیرا تشکیلات رامالله را به رسمیت نمیشناسد، اما پذیرای دفاتر نمایندگی حماس و جهاد اسلامی است. هفته گذشته، جمهوری اسلامی سفارت مجازی فلسطین را در تهران افتتاح کرد- یک سفارت مجازی، برای یک دولت مجازی، که نه سازمان آزادیبخش فلسطین را نمایندگی میکند و نه حماس و نه جهاد اسلامی را.
برای بسیار کشورها، بهویژه در جهان غرب که خود را وارث گناه «استعمار» میداند، مسئله فلسطین سیخی است که به وجدان نیمهخفته زده میشود. ژانلوک ملانشون، رهبر چپ رادیکال فرانسه، میگوید: قدرتهای استعماری غرب، بهویژه بریتانیا که پس از سقوط امپراتوری عثمانی قیمومیت فلسطین را بر عهده داشت، مسئولیتی ویژه دارند تا جنبش ضداستعماری ملت فلسطین را به پیروزی برسانند. مشابه این نظرات در سرمقالههای روزنامههای چپگرای بریتانیا منعکس است با این پیام که: باید کاری بکنیم!
اما در دنیای واقعیات، گاه لازم است کاری بکنید، اما نمیتوانید کاری بکنید. در نتیجه کاری میکنید که به کاریکردن شباهت دارد، اما لازمهاش این نیست که کاری بکنید؛ به عبارت دیگر، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت کشوری را که نمیتوانید بگویید کجاست، چه شکل است و کی تأسیس شده، به رسمیت میشناسید. با این اقدام نمادین چفیهپوشان معترض در دانشگاههای خود را تا حدی آرام میکنید، به اقلیت مسلمان که در بعضی شهرهایتان میتوانند نتیجه انتخابات را تغییر دهند، چشمک میزنید و به وجدان نیمه بیدار خودتان قرص خواب میدهید؛ به عبارت دیگر: تزویر در خدمت تنشزدایی، هرچند گذرا.
متأسفانه اقدام «چشمفریب» چند دولت غربی میتواند مشکلی را که در لفافه یک معما رشد کرده است، غامضتر کند.
نخستین نتیجه اقدام چشمفریب، توجیه ضمنی حمله ۷ اکتبر حماس به کیبوتصهای اسرائیلی است. حماس میتواند بگوید: اگر این حمله صورت نگرفته بود، آیا نروژ، ایرلند و اسپانیا از به رسمیت شناختن فلسطین مستقل سخن میگفتند؟ آیا مسئله فراموششده فلسطین بار دیگر در تیترهای اول جلوه میکرد؟ به عبارت دیگر، تروریسم حتی در فجیعترین شکل خود نتیجهبخش است و «طوفانالاقصی» نمونهای بود از شر در خدمت خیر.
دومین نتیجه اقدام چشمفریب تثبیت راهحل «دو دولت» در بنبستی است که از ۲۰ سال پیش آغاز شد. کسانی که فلسطین را به رسمیت میشناسند، بیآنکه بگویند در کجا واقعشده است، تلویحاً میگویند جای اسرائیل نیز روی نقشه خاورمیانه نامعلوم است. بدین ترتیب شناسایی مجازی یکطرف به عدم شناسایی واقعی هر دو طرف منجر میشود.
کشورهایی که از حق بازگشت آوارگان فلسطینی به کشور خود سخن میگویند، در واقع از امکان رسیدن به صلح از طریق سیاسی و دیپلماتیک میکاهند. در ۱۹۴۷ نزدیک به ۲۵۰ هزار فلسطینی آواره شدندــ یعنی در واقع روستاهای خود را ترک کردند، با این وعده که خیلی زود همراه با ارتشهای پیروز عرب بازخواهند گشت. امروز، جمعیت فلسطینیان پراکنده در بیش از ۱۰۰ کشور نزدیک به ۱۵ میلیون تن است. از این عده نزدیک به سه میلیون در اردوگاههای آوارگان سازمان ملل در اردن، لبنان، سوریه، ساحل غربی و غزه عملاً زندانیاند. وعده «بزک نمیر بهار میآد» مانع از آن شده است که آنان فصل آوارگی را پشت سر بگذارند و در جهان پهناور امروز سیمایی دیگر از زندگی خود را ترسیم کنند. لبنان، سوریه و اردن نیز به نوبه خود حاضر نشدهاند آوارگان فلسطینی را به شهروندی بپذیرند و راه را برای ترسیم مسیر بهتر برای آنان بگشایند.
امروز بدیهی است که حتی اگر تمامی فلسطین تاریخی را به فلسطینیان بدهند- که لازمهاش خروج تمامی یهودیان از اسرائیل و ساحل غربی است- فضای لازم برای پذیرفتن ۱۲ تا ۱۵ میلیون فلسطینی پراکنده در سراسر جهان- یعنی غالباً نسلهای سوم و چهارم آوارگان- وجود ندارد.
چپگرایان اروپایی اقلیت مسلمان را به جای پرولتاریای کلاسیک– که اگر روزی وجود داشت، دیگر وجود ندارد- قرار دادهاند و برای خوشایند آنان از «حق بازگشت» سخن میگویند و اسرائیل را به جرم نپذیرفتن این حق سرزنش میکنند؛ اما «حق بازگشت» در حقوق بینالملل، یک حق فردی است که موردقبول اسرائیل- بهعنوان یک عضو سازمان ملل متحد- نیز هست. اسرائیل نمیتواند این حق را رد کند و در همان حال نمیتواند آن را بهعنوان یک حق جمعی بپذیرد. هرسال دهها هزار تن که از کشورهای گوناگون راندهشدهاند یا داوطلبانه بیرون رفتهاند، با استفاده از حق بازگشت، به وطن خود یا نیاکانشان برمیگردند.
اما این بازگشت دارای شرایط و مقرراتی است. فرد متقاضی بازگشت میبایستی دولتی را که اکنون در کشور مقصد سر کار است، به رسمیت بشناسد. او باید ثابت کند که خود یا نیاکانش شهروند آن کشور بودهاند، سپس پرونده متقاضی از سوی دولت مربوطه رسیدگی میشود و در صورت احراز هویت، اجازه بازگشت داده میشود. در مورد اسرائیل، این کار ممکن نیست، زیرا فلسطینیان حاضر نیستند دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند و تقاضای بازگشت را در چارچوب مقرراتی که ذکر شد، تسلیم کنند.
مسئله فلسطین که در زندگی بسیاری از کشورها، بهویژه در خاورمیانه مشکلآفرین بوده است، در همان حال، هسته مرکزی یک مافیای بینالمللی مرکب از سازمانهای خیریه وابسته به سازمان ملل و سازمانهای غیردولتی به اصطلاح حقوقبشری و امدادگری است که دهها هزار تن را در استخدام دارند. بنا به گزارش مرکز پورتلند، این «بیزینس» درآمدی بیش از ۲۰ میلیارد دلار در سال دارد و به کسی هم حساب پس نمیدهد. بدینسان، گروههای سودبر گوناگون به هیچوجه خواستار حل واقعی مسئله فلسطین نیستند، زیرا غازی را که تخم طلایی میگذارد، نباید کشت.
آیا توجه کردهاید که فلسطین تنها مسئلهای است که پس از فروپاشی خلافت عثمانی و دو جنگ جهانی همچنان لاینحل مانده است؟ عوامل بسیاری در حفظ این مسئله و پیچیدهتر کردن آن نقش داشته است. در آغاز نظامهای نالایق و فاسد عرب از جمله کودتاگران سوریه، مصر و عراق- برای منحرف کردن انظار از کاستیهای خود، سنگ آزادی فلسطین را به سینه زدند. برای نزدیک به چهار دهه سخنی از فلسطین بهعنوان کشور مستقل نبود. از دید مستبدان عرب، فلسطین جزئی از خاک «امه العربیه الواحده» بود.
در سالهای ۱۹۸۰، اعراب تصمیم گرفتند تا فلسطین را به عنوان یک عضو مستقل اتحادیه عرب بپذیرند و پرچم آزادی فلسطین را به گروه الفتح به رهبری یاسر عرفات واگذاشتند- گروهی که با توسل به اسلحه و پول، خود را در صف اول قرار داده بود. این گروه بهتدریج توانست انحصار «آرمان فلسطین» را از آن خود کند و از سوی دیگر کشورها- حتی در جهان غرب- به رسمیت شناخته شود. پیروزی نهایی دارو دسته عرفات با «صلح اسلو» تکمیل شد، زیرا اسرائیل نیز با کنار زدن رهبران محلی فلسطینیان، ماجراجویان تبعیدی «الفتح» را بهعنوان رهبران فلسطین به رسمیت شناخت.
دخالتهای جهان بیرون، بهویژه سازمان ملل متحد و قدرتهای بزرگ، در طی هشت دهه مانع از حل مسئله فلسطین شده است و امروز نیز در همان مسیر خسارتبار قرار دارد. خارج گودنشینان از «صلح عادلانه» سخن میگویند اما فراموش میکنند که هیچ صلحی عادلانه نیست زیرا همواره یکطرف آن را ناعادلانه میشمارد. «صلح عادلانه» عبارتی است که در آن مضاف، لغو کننده مضافالیه است.
امروز نیز شناسایی مجازی یک فلسطین مجازی نتیجهای جز کاستن از امکان صلح نخواهد داشت. این ژست کودکانه دیپلماتیک بر نگرانیهای اسرائیل میافزاید و آن بخش از جامعه اسرائیلی را که همواره از توطئه یهودستیزان بیمناک بودهاند، در مخالفت با صلح مصممتر میسازد.
مسئله فلسطین که در واقع همانطور که دیدیم، مجموعهای است از مسائل، هیچ راهحل معجزهآسایی ندارد. این مسئله امروز داغتر از همیشه است و همانطور که میدانیم، کوشش برای حل مسائل داغ، در اوج داغ بودن، نتیجهای جز سوختن انگشتان ندارد.
قدرتهایی که سنگ فلسطین را به سینه میزنند، میبایستی در کاستن از این داغی بکوشند. در حالی که امروز برعکس، به داغتر کردن آن کمک میکنند. این مسئله را با توسل به روش تاویلی، یعنی ارجاع به گذشته تا بینهایت، نمیتوان حل کرد. اگر راهحلی وجود داشته باشد، فقط با روش اصالت وجودی ممکن است یافتنی باشد. با چنین روشی میتوان اجزایی را که بهاتفاق مشکل فلسطین را تشکیل میدهند، چنانکه هستند شناخت و یکییکی، بهطور جداگانه، حل کرد.
متأسفانه جهان بیرون در حال حاضر اقدامات نمایشی را به کوشش سازمانیافته برای حل مشکلات سیاسی ترجیح میدهد زیرا در افکار عمومی کنونی، شور بیش از شکیبایی خریدار دارد.
به یاد داشته باشید: اقدام نروژ، ایرلند و اسپانیا از یکسو و موضعگیری دادگاه جنایی بینالمللی با همسانانگاری رهبران اسرائیل و گردانندگان حماس، مسئله فلسطین را پیچیدهتر کردند. تنزل این مسئله به اقدامات نمایشی از جمله چفیه به گردن بستن به شیوه آیتالله علی خامنهای، توهین به میلیونها فلسطینی و اسرائیلی است، که بهای نهایی این تراژدی را میپردازند.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی